گفتگو با دوستان 48 | "هدایت" و "تسلیم"

به نام الله یکتا

سلام به استاد عزیز و خانم شایسته

استاد درسته که من ایمان قوی به خدا داشتم ولی خودمو تسلیم خدا نمیکردم یعنی بلد نبودم یا ایمانم ضعیف بود وقتی درخواستی از خدا میکردم همش با گریه و زاری بود از وقتی با شما از طریق دخترم آشنا شدم هر روز هدایت و نشانه های خداوند رو میبینم و ایمانم قوی تر میشه و خودمو تسلیم خداوند کردم و تو کامنت قبلی تغییرات زندگیمو نوشتم ولی امروز هم یه نشانه ی دیگه رو خداوند برام نشون داد که خیلی تعجب کردم دخترم کتاب رویاهایی که رویا نیست از محصولات شما رو خریده بود که با هم خونده بودیم و تمرینشو یه هفته هست که انجام میدم تو اینستا پیج طلا فروشی رو من و دخترم فالو کرده بودیم که طلای خوشگل و ظریفی رو میفروشه دخترم از یکی از دستبند ها خوشش اومده و گفت مامان از این دستبند خوشم میاد چون قیمت مناسب داره میتونیم بخریم ،منم پست هاشو نگا می کردم و لایک میکردم

مشغول صحبت در مورد دستبند بودیم که یه پیام از اینستا از همون پیج بهم اومد که بعد از تموم شدن صحبت او ن پیام رو باز کردم با نا باوری تمام دیدیم که از همون دست بند ها تو قرعه کشی برنده شدم برامون مثل یه معجزه بود که در همون لحظه که صحبت از اون دستبد بود برامون هدیه بشه ،چون خودمون خیلی خوشحال شدیم خواستم به شما استاد عزیز هم بگم که یه هفته تمرین اون کتاب نشانه هاشو چقدر خوب برامون نشون داد

خدایا شکر که به کمک تو تونستیم با استاد عزیز آشنا بشیم و بتونیم هدایتت رو ببینم