گفتگو با دوستان 48 | "هدایت" و "تسلیم"

نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • توحید یعنی: باور کردن نیرویی که همواره در دسترس ماست و زندگی ما را رهبری می کند؛
  • شما وقتی هدایت می شوی که تسلیم این نیرو می شوی و اجازه می دهی؛
  • “هدایت”، با ” اجبار و مقاومت کردن” بیگانه است؛ 
  • هدایت، با “تسلیم و اجازه دادن”، همنشین است؛

این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 48 | "هدایت" و "تسلیم"
    12MB
    13 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

213 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه محسنی» در این صفحه: 1
  1. -
    فاطمه محسنی گفته:
    مدت عضویت: 472 روز

    سلاممم به نازنین استاد

    این دومین کامنتیه که امروز مینویسم میخوام ردپاهامو به جا بزارم و همیشه یادم باشه از کجا به کجا رسیدم ..

    من هنوز فایلو ندیدم ولی عنوانش بهم چشمک زد که باید کامنتی بنویسی از اتفاقی که ده دقیقه پیش رخ داد

    استاد من داشتم از مدرسه برمیگشتم خونه

    من زبان تدریس میکنم ..

    توی راه امروز تیر خلاصی از وابستگیو زدم یک حس رهایی دارم

    کسی که وابستش بودمو رها کردم

    ایه های قران باورای توحیدیو تو راه برگشت تو ذهنم مرور میکردم

    و اینو مرور میکردم که باید قانون خلا و قانون رهایی و تسلیم بودنو همیشه رعایت کنم تا هدایت بشم به ادمی که توی رابطه عاطفی میخوام .

    بعدش داشتم روی نزدیکی خدا بزرگی خدا کار میکردگ روی نشونه دادن خدا

    همون لحظه به دلم اومد که از خدا نشونه بخوام که بهم ثابت بشه حواسش بهم هست و نزدیکمه

    من یک نشونه واسه خودم گذاشتم که وقتی پرنده از بالا سرم رد بشه نشونه خوبیه و علامت خوبیه از سمت خدا

    وقتی از خدا خواستم که نشونه بده بهم منتظر بودم که پرنده از بالاسرم رد بشه ولی یهو این به ذهنم اومد که فاطمه دست خدا رو نبند شاید خدا یجور دیگه نشونه بده و تسلیم باش

    همینطور داشتم میومدم سمت خونه و گوش به زنگ یک نشونه

    یهو یک ماشین از روبه روم با اهنگ اومد که اهنگش گفت عاشقتم و ستاره ای و بعد قطع شد اهنگش :)

    همین یک تیکه فقط گفت و تموم …

    قلبم محکمتر شدم

    من حس کردم که حواسش بهم هست و خوشحالم

    مرسی مرسی از تک تک وجودتون هم بچه های نازنین که کامنت مینویسن هم استاد بی نظیر که این سایتو ساختن

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: