گفتگو با دوستان 48 | "هدایت" و "تسلیم" - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

213 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    وحید ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1469 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و همه دوستان

    سپاسگزارم از خداوند مهربان که هر لحظه مرا به سمت نور و آگاهی بیشتر و بهتر هدایت میکند استاد عزیز اگر بگویم چقدر این فایل ۲۰ دقیقه ای شما امروز به من انرژی داد و روحیه مرا عالی تر کرد کم گفتم من یک تولیدی نساجی دارم و هر روز در حال حل مسایل گوناگون هستم به لطف الله برای یکی از دستگاه هام سفارش بسیار خوبی دریافت کردم و حتی نصف مبلغ را هم بیعانه دریافت کردم و بسیار خوشحال مشغول تولید شدیم ولی دو روز گذشت از تولید محصول مدام ضایعات داد بقدری که فکر من را بسیار تخت تاثیر قرار داد مرتب در گزارشات تولید خرابی های این دستگاه مشهود بودمن سعی میکردیم با بی توجهی و توجه به اینکه خوب میشه و موقتی هست پیش برم ولی گوشم را باز گذاشتم دیدم نشانه ها زیاد شدن از اینکه خرابی دستگاه زیاد هست و چرا کاری نمیکنی تصمیم گرفتم تمرکزم را بزارم برای اصلاح محصول بعد از چند روز متوجه شدم ایراد از مواد اولیه است سریع مواد اولیه دیگه ای بسیار بسیار اتفاقی با اینکه بسیار کم یاب است پیدا کردم شرکتی که میشناختمش ولی نمیدونم چرا هیچ وقت ازش نمیخواستم بخرم البته ایشون من را نمیشناخت باورتون نمیشه موادی که مشخصات فنی خاصی داره ایشون گفت دقیقا ما در حال تولید هستیم بصورت روتین من تقاضای مقدار کمی نمونه کردم و ایشون بدون اینکه از من پولی بخواهد و حتی من را بشناسه بلافاصله ارسال کرد و جالب اینکه کلی از قیمتی که قبلا خرید میکردم ارزان تر چقدر ذوق کردم و سپاسگزار خداوند شدم فردا با ذوق شوق مواد را قرار دادم در دستگاه و با کمال تعجب دیدم چقدر عالی شد ولی متاسفانه فردای آن روز مجدد تمام گذارشات منفی شد و مجدد حال درونی من بهم ریخت هرچقدر خواستم خودم را کنترل کنم متاسفانه نمیشد رفتم ورزش و بعد از ورزش از خدا خواستم راهی به من نشون بده که دلیل این خرابی محصول را بفهمم و از همه بد تر اینکه مشتری که بیعانه داده بود مرتب تماس میگرفت که چی شد و من متاسفانه به او تاریخ خیلی زود اعلام کرده بودم همه این عوامل تمرکز ذهنی من را بهم میریخت بلافاصله به پرسنل دستور دادم یک بار دیگه با تمرکز کامل همه چیز برسی و کنترل کنند همه موارد را برای کارخانه خارجی سازنده ارسال میکردم که در کمال تعجب یکی از بچه ها گفت از زیر دستگاه صدای عجیبی شبیه خرد شدن میاد برسی کردن دیدن از زیر یکی از بلبرینگ های اصلی دستگاه خرد آهن میریزه و همین جا متوجه داستان شدیم باز هم ناراحت شدم که عجب سفارش این مشتری باز هم تاخیر میشه من مرتب سایت شما را چک میکنم این فایل را گوش کردم و دقیقا حرفهای امروز شما گویا برای من ارسال شده بود من یک چیز را فراموش کرده بودم و آن تسلیم در گاه اللهی بودن بود بعضی وقت ها سعی و تلاش پشتکار و پیشرفت باعث میشه ما تسلیم بودن را فراموش کنیم ولی اتفاقاتی این گونه به ما میفهمانه که خیر عزیزم تو هرچقدر هم توانمد باشی باید تسلیم باشی و من امروز این درس بزرگ را گرفتم و از خداوند متعال سپاسگزارم که در دل همین تضاد ها هم منفعت کثیر قرار داده من با این تضاد به یک منبع عالی تهیه مواد اولیه بسیار با کیفیت و قیمت مناسب آشنا شدم ایراد دستگاهم که شاید چند ماه دیگه بسیار شدید تر میشد را پیدا کردم و همه اینها هیج درس بزرگ تسلیم بودن را یاد گرفتم درس دوم همانطور که شما گفتید این هست که ما زمان نباید مشخص کنیم ما قادر به فهم زمان بندی دقیق و بی نقض خداوند نیستیم و با افکار خودمون زمان بندی میکنیم و به مشکل میخوریم من از امروز تصمیم گرفتم هر مشتری بگه کی سفارش من تکمیل میشه بگم زمان دست خداوند است و من همه سعی ام را میکنم .ه در کمترین زمان ممکن سفارش شما را تحویل دهم من حتی به دیوار اتاقم برچسب هایی زده بودم با تاریخ که در فلان تاریخ به فلان تارگت خواهم رسید ولی امروز با این درس بزرگ همه را کندم و با خودم گفتم من تلاشم را میکنم همه سعی ام را میکنم لذت میبرم و زمان آن با خداوند است شاید خداوند خیلی زودتر از آنچه من فکر میکنم میخواهد من را به خواسته ام برساند پس من باید اجازه بدهم و تسلیم باشم سپاسگزارم استاد عزیز از مطالب عالی شما سالم باشید و بینهایت حال خوب از خداوند برای شما و برای همه دوستان آرزو مندم شب خوش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 864 روز

      به نام الله یکتا

      چقدر زیبا نوشتی از تجربیات گهربارت و چقدر عالی هست که ما درک کنیم که هیچی بلد نیستیم و هر اتفاقی بیافته فقط به نفع ماست

      توی یکی از کامنتها یکی از بچه ها نوشته بود که من مستاجرم و هر وقت سر موعد تمدید قرارداد میشه صاحبخانه میگه باید بلند شین و من بدون هیچ مقاومتی میگم خداوند برای من یک خونه ی بهتری رو در نظر گرفته و همین باعث شده که به جاهای بهتری نقل مکان کنم و دقیقا برای من هم همین اتفاق بارها افتاده که هر بار به یک مکان بهتر زیباتر رفتم

      تسلیم بودن از ایمان میاد از ایمان به خداوند یکتا،هر چند بعضی اوقات به قانون عمل نمی‌کنیم و اونقدر چک و لغت میخوریم که آخرسر تسلیم میشیم چون نه راهی هست و نه ایده ای و نه من من کردن و گردنکشی…

      خداوند درک و شعوری بده به همه ی ما تا باورش کنیم و عمل کنیم به ایمان به غیب و قدم برداریم و تسلیم باشیم،انشالله

      مرسی ازت رفیق گلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    هانیه سرخی گفته:
    مدت عضویت: 1211 روز

    چه هدایتی زیباتر از این فایل واقعا

    ( چشم )

    من تسلیم خدا هستم و سعی میکنم به هدایتا اجازه ورود بدم

    ( توحید )

    خدایا بهم هدایت کن توحید و ایمانم رو بیشتر کنم بهت

    قدرت فقط دست خدای من و منه

    و هیییییییچ عامل دیگری تاثیر گذار نیست:)

    حرف مسی:

    هرچی پیش بیاد همون خوبس

    الخیر فی ما وقع

    واقعا هیچ کسی الکی به جایی نمیرسه

    داره اگاهانه یا ناخوداگاه قوانین رو رعایت میکنه

    ولی چقدر عالیه که ادم اگاهانه رعایت کنه و بدونه قوانین رو و بیشتر تو مسیر درسته باشه .

    اشک تو چشام حلقه زد وقتی گفتن که کارای مهاجرتو انجام میدیم

    چون منم دوستدارم که برام انجام بشه

    دارم آمادش میشم و از خدا هدایت میخوام منو به بهترین مکان هدایت کنه که کلی رشدم میده و بهم احساس خوبی میده و آزادی بیشتری دارم

    کل لوازم خونمو فروختم

    بدهی هامو دارم تسویه میکنم

    رو باور ثروت کار میکنم

    و من تسلیم خدام که منو هدایت کنه

    من کسیو جز اون ندارم مرسی خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 3 خرداد رو با عشق مینویسم

    نمیدونم این چندمین باریه که من هدایت میشم به پارک پارادایسی تهران

    به پارکی که دقیقا شبیه به خونه پارادایس استاد عباس منش هست

    از روز تولدم 27 اسفند 1403 تا به الان 3 خرداد ماه ،چندین بار به این پارک هدایت شدم

    در صورتی که 10 ساله تهرانیم و مهاجرت کردیم به اینجا اما من فقط چند بار به این پارک رفته بودم و این حس رو دارم که از اول امسال و از وقتی دوره هم جهت با جریان خداوند رو خریدم که 27 بهمن 1403 بود ،به طرز عجیب و شگفتی که البته میشه گفت باورهام تغییر کرده که میشه از نتایج به وضوح دیدش

    چون من قبلا به اینجور جاها هدایت نمیشدم

    الان اصلا نمیدونم چندین بار در دو ماه ، رفتم پارک پارادایسی تهران و یا اینکه باغی رفتم که دقیقا خونه و نهر زیر خونه و درختایی داشت که بازم خیلی خیلی شبیه به خونه استاد عباس منش

    اینا یعنی چی ؟ یعنی من دارم در مدار دیدن این جاهای بهشتی قرار میگیرم و خیلی خیلی حس میکنم که مدارم در دیدن زیبایی های بیشتر تغییر کرده

    اینکه من این دوماه زیبایی های طبیعت بیشتری رو دیدم و لذت بردم ،خدایا شکرت

    امروز من و خواهر زاده ام رفتیم به پارک پارادایس دریاچه و خونه بزرگ تا بعد خواهرم هم بیاد و شب رو هم در پارک بمونیم و چراغانی جدیدش رو ببینیم ، که یه عالمه المان های جدید نصب کرده بودن رو ببینیم و برگردیم

    من و خواهر زاده ام که با هم رفتیم ، الان یه لحظه یاد چند ماه پیشم افتادم ،که دائم‌با خواهرم جنگ و دعوا داشتیم و یا رفتارهای خواهر و خواهر زاده ام به شدت اذیتم میکرد و دوست نداشتم ببینمشون. اما الان خیلی خیلی راحت و خیلی صمیمیت. احترام و دوست داشتنمون نسبت به هم بیشتر شده

    در چکاپ‌فرکانسی دوره 12 قدم نوشتم که در مورد ارتباطم با خواهرم میخوام تغییر کنم و الان از اول آذر ماه ،7 ماه گذشته و من نه تنها روابطم با خیلیا خوب شده ،حتی خیلی از ترس هامم از بین رفته و تبدیل به توحید در عمل شده

    اینکه من یاد گرفتم چجوری احترام بذارم ،اینکه من یاد گرفتم نمیتونم خواهر و یا خواهر زاده ام رو تغییر بدم و تمرکز کردم روی خودم و از اون روزا بود که رابطه من با خواهرم و خواهر زاده ام خیلی عالی شد و تا الان هر روزی که پیش میریم خیلی خیلی با احترام تر میشیم

    در اصل رابطه من با خودم اصلاح تر شده که من تونستم ارتباط بگیرم باهاشون

    خدا رو بی نهایت سپاسگزارم

    وقتی با خواهر زاده ام رفتیم انقدر دیگه خود به خود هی به زبونم جاری میشه که وای این درختو ببین چقدر زیباست یا یهویی میگم ربّ من سپاسگزارم و ذوق میکنم پیش هر کسی که بودم و جلوی این حس خوب و شادی رو از خودم نمیگیرم و هیچ وقت نشد که مثلا بخوام‌پیش خواهر و یا خواهر زاده ام آروم‌بگم این احساسمو و بلند گفتم خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی

    و انگار از وقتی که من فقط برای خودم کیف کردم. اونا هم خود به خود دارن زیبایی هارو نشونم میدن ،بدون اینکه من ذره ای بخوام مثل قبل مدام بهشون توضیح بدم که بیاین سپاسگزاری کنیم و یا با هم کار کنیم

    در اصل با دیدن سپاسگزاری من اونا خود به خود توجهشون میره به ریز ترین چیز ها

    مثلا از وقتی میریم تو مسیر ، خواهر زاده ام میگه خاله ببین درختابرگاشون چجوری تکون میخوره

    یا میگه ببین مورچه هارو

    یادمه یه بار من و خواهر زاده ام میرفتیم پارک‌، از لونه مورچه ها که داشتیم نزدیک میشدیم و رد بشیم ،یهویی دیدم و پریدم و پامو جوری گذاشتم که له نشن و اصلا به خواهر زاده ام نگفتم تو هم این‌کارو انجام بده

    یکم جلو تر که رفتیم بازم این کارو کردم و هیچی بهش نگفتم

    سومی رو که این کارو انجام دادم دیدم خواهر زاده ام عین من عمل کرد بدون اینکه من حرفی بهش بزنم

    و از اونموقع حتی وقتی من حواسم به زمین و جاهایی که مورچه زیاده نبوده. خواهر زاده ام گفته خاله خاله لونه مورچه بپر و یا میگه مراقب باش

    چقدر جذاله این حس و این متمرکز بودن روی خودت

    و وقتی تمرکز میذاری روی خودت نیازی نیست هیچ تلاشی برای تغییر دیگران بکنی

    من چند ماهیه که هر موقع دیدم یه رفتاری اذیتم میکنه و یا میگم کاش این رفتار رو از هر شخصی که میخوام‌ببینم. ببینم اولین چیزی که میگم به خودم ،اینه که

    طیبه تو خودت اول عمل کن و کاری به کار کسی نداشته باش

    طیبه اول تو به خودت احترام‌بذار و ببین دوست داری چجوری بهت احترام بذارن ،خودت هم همون احترامو بذار

    طیبه اینکه میخوای یه رفتاریو نبینی ،اول باید خودت یاد بگیری اون رفتارو نشون ندی

    مثلا یادمه بی احترامی خواهر زاده ام اذیتم میکرد ،اینکه پا نمیشد وقتی بزرگتر از خودش میومد

    اومدم با خودم‌صحبت کردم و گفتم طیبه تو به کوچیکتر و یا بزرگتر از خودت احترام میذاری؟ به خواهرت و خواهر زاده ات ؟؟؟

    وقتی به جواب رسیدم

    تصمیمم رو برای تمرین انجام دادم ،انقدر تکرار کردم که دیگه الان تا جایی که سعی و تلاش دارم خیلی با احترام‌صحبت میکنم و تشکر و قدردانی میکنم و البته اینم میدونم که این خداست که از بی نهایت دستانش به من محبت و احترام‌میذاره و من این احترامش رو وقتی دیدم‌که خودم‌تصمیم گرفتم‌انتخاب کنم این روش تغییر شخصیتم رو

    خداروشکر میکنم که هرچی داره پیش میره رابطه بین خواهر و خواهر زاده ام و همه انسان هایی که در اطرافم‌هستن خوب میشه و روی خداگونه انسان هارو میبینم و به قدری آرام هستن و روی آرامشون رو تجربه میکنم که بی نهایت حس خوبی بهم میده

    و این راه بی نهایته و من هر روز باید تمرین کنم و آگاهانه باشه

    وقتی میرفتیم ،قدم‌به قدم‌خواهر زاده ام به زیبایی ها توجه میکرد ،باهم صحبت میکردیم و یا من زیبایی میدیدم‌و یا خواهر زاده ام ،خدایا شکرت

    وقتی رسیدیم پارک ،و سمت دریاچه رفتیم ،اردکامونو دیدیم و کلی ماهیای بزرگ دیگه که خیلی خیلی زیبا بودن رو در دریاچه دیدیم و لذت بردیم ،انقدر من به خواهر زاده ام گفتم ببین خونه جدیدمونه خوشت میاد؟که این تکرار سبب شده خواهر زاده ام هی بهم میگه بریم خونه بهشتیمون به اردکا و ماهیامون غذا بدیم

    خیلی خیلی لذت بخشه دیدن این تغییرات فوق العاده

    ما رفتیم نشستیم رو به روی خونه پارادایسیمون تو پارک و تخم مرغ که برده بودم با چای خوردیم و ساعت که 6 شد دیگه رفتیم بگردیم

    وقتی میرفتیم ،خواهر زاده ام گفت خاله بریم سمت تپه ها غلت بزنیم ؟ گفتم باشه و باهم رفتیم یکم برای خواهرم توت چیدیم و نشستیم ،یهویی یه عالمه ابر و باد شدید وزید

    تاحالا پارک رو با اون شکل ندیده بودم که باد بوزه و درختاشو به اون شکل زییا ببینم که هرکدوم‌یه جور تکون میخوردن و من و خواهر زاده ام با دیدنشون ذوق میکردیم

    مثلا من میگفتم ببین درخت بید چجوری میرقصه با وزش باد و میگفتم بیا ما هم برقصیم مثل درختا و خواهر زاده ام مثل اونا خودشو تکون میداد و میخندیدیم یا اینکه به برگای درخت سپیدار نگاه میکردیم و به رنگای قشنگش توجه میکردیم

    و خواهر زاده ام به چمنا اشکاره میکرد که چجوری تکون میخورن و ذوق و حسش فوق العاده بود

    یا اینکه میگفتم خدا چقدر عظیمه که ابرارو بدون اینکه بباره به این سرعت حرکت میده

    ما دراز کشیدیم و به آسمون نگاه کردیم و یه وقتایی چند تا دونه قطره بارون میومد و ما هم از وزیدن باد لذت میبردیم

    تک تک لحظاتی که پارادایس بودیم ،لذت بردیم و کلاغا و پرستو ها و پرنده هایی که در مسیر باد پرواز میکردن رو میدیدیم و با هم صحبت میکردیم

    خدایا شکرت

    خوشحالم از اینکه رابطه خوبی با خواهر زاده ام دارم و به شدت توجهش میره به زیبایی ها و دقت میکنه

    وقتی تو پارک قدم میزدیم یه زاغک دیدیم که هی میرفت سمت گربه و با ترس به سمتش نزدیک میشد تا از چمنا غذا بخوره

    وایستادیم و نگاهشون کردیم

    زاغک هی به گربه نزدیک میشد و با ترسی که هی پرپر میزد و میترسید اما دوباره بهش نزدیک میشد

    با خودم‌گفتم ببین میدونه ممکنه یهویی حمله کنه و بخورتش و فاصله خیلی کمی داره ،اما داره تلاش میکنه و یه جورایی میخواست با ترسش رو به رو بشه و غذاشو از اون قسمت بخوره ،چون انقدر چمن زیاد و بی نهایت بود که این زاغک فقط میخواست از اونجا غذا بخوره

    نمیدونم اما حس میکردم داشت بهم میگفت ترسایی که بازم داری و میترسی رو پیدا کن و باهاشون روبه رو شو

    همین که جلو تر رفتیم آب چمنا رو باز کرده بودن و به خواهر زاده ام گفتم میای وایستیم جلو آب ؟؟

    بهش گفتم من وقتایی که صبح میرم مترو و آب چمنا باز میشه وایمیستم خیسم میکنه و کیف میکنم بعد میرم

    دیدم خوشحال شد و باهم‌رفتیم و تا زانو خیس شدیم‌و کلی کیف کردیم

    خیلی لذت بخش بود

    وقتی کنار تپه دراز کشیده بودیم و هوا کمی طوفانی شد ،3 تا پسر بچه خیلی خیلی زیبا و دوست داشتنی و پاره ای از وجود نورانی خدا اومدن و گفتن آقا پسر میای با ما فوتبال بازی کنی ؟.

    خواهر زاده ام رفت و منم از بازیشون کمی فیلم‌گرفتم و به وزش باد و حرکت درختا نگاه میکردم و به قدری لذت بخش بود که میگفتم چه خونه زیبایی ،چقدر بزرگه ،هر بار تو یه قسمتش داریم کیف میکنیم

    خدایا شکرت

    خیلی لحظات نابی بود و وقتی خواهرم اومد باهم بازم توت چیدیم و خواهرم هم‌مدام به زیبایی ها توجه میکرد و لذت میبرد و این رو که میدیدم خیلی سپاسگزاری میکردم که حتی خواهرم هم توجهش به زیبایی هاست

    خدایا شکرت

    وقتی برگشتیم و شب شده بود از المان هایی که چراغاشونو روشن کرده بودن عکس گرفتیم و خیلی لذت بخش بود

    تو راه دوباره همون عدد رو نشونه گرفتم از خدا

    479

    همون عدد 974 که یه موتوری رد شد و تاریخ رو دیدم

    از وقتی به این پارک بهشتی میایم و چندین بار هدایت شدم به اینجا این عدد رو بیشتر میبینم

    چون مادرم چند روزی شد که رفته خونه خواهرم ،منم دوره قانون سلامتی رو شروع کردم و دیگه شام نمیخورم و هرموقع گرسنه بودم غذا میخورم ،به فکر این بودم که برای داداشم چه غذایی درست کنم ، که یهویی خواهرم گفت از محله مون فلافل گرفتم برای خودمون و گفت برای شام داداش یه فلافل بگیرم ببر و انقدر خوشحال بودم که از خدا تشکر و سپاسگزاری کردم که حواسش بهم بود که شام داداشمم فراهم کرد بدون اینکه من به زحمت بیفتم

    من با اینکه کلی راه توی پارک بهشتی 112 هکتاری ،پیاده رفته بودم ،اما وقتی برگشتیم دوباره رفتم و پیاده روی کردم تو محله مون و خیلی خیلی احساس خوبی داشتم

    امروزم بی نهایت بهشتی بود و از خدا بابت این همه زیبایی سپاسگزارم که به من عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت عطا میکنه

    و از خدا میخوام برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت عطا کنه

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1492 روز

    خدایا سپاسگزارم که من لایق این مدارم، این فرکانس م

    خدایا سپاسگزارم

    خدایا سپاسگزارم که من چقدر خوشبختم چه خوب دارم زندگی می کنم.

    خدایا سپاسگزارم.

    استاد جونم منم هر وقت که به خدا سپردم آرام تر شدم و کارها برام راحت تر و ساده تر انجام شده.

    هر وقت که تسلیم او ربم بودم زندگی چقدر برام آسان شده، و آسان شدم برای آسانی ها

    چند مدتی ست که خیلی دوست داشتم به کاری انجام بدم ، فکر می کردم خودم بلدم و زمانش رو هم می دونم، اما به وسطای کار رسیدم حس کردم نگرانم، استرس دارم ، قلبم درد میاد

    وقتی از خدا کمک خواستم ، ندای درونم حس کردم که به من واگذار کن و اجازه بده وارد زندگی ت بشم

    من به محض تسلیم شدن، و احساس عجز کردن آرام شدم ، و چند روز بعد دیدم ایده‌ها ش هی داره وارد زندگیم میشه.

    به لطف خدا همین روزها ست که نتایج پایانی هم خیلی ساده میاد.

    خدایا سپاسگزارم که در بهترین زمان دارم وارد اون داستان می شوم خدایا سپاسگزارم

    استاد توحیدی من متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1479 روز

    به نام الله هدایتگر

    خدایاهرانچه که دارم ازان توست وازتوبه من رسیده است

    سلام دوستان خوبم

    این فایل نشونه الله مهربان بود

    یکم درموردکسبوکارم داشتم فکرمیکردم ونگران بودم بعدزدم رودکمه نشانه وخداوندبهم گفت توبندگیتوبکن یعنی ارامش واحساس خوب داشته باش وکارهاروبه من بسپاروبه چگونگیش کارنداشته باش من خودم هدایتت میکنم درزمان مناسب به خواسته هات

    هیچ کس توزندگی توقدرتی نداره وتوخلق میکنی زندگیتووخدای خودت هست

    خداوندنشانه هاشوبرام میفرسته ودستان خداوندروبه سمت من هدایت میکنه

    خدایادرموردکسب وکاروشغلم خودموبه تومیسپارم اجازه میدم که توهدایتم کنی وحمایتم کنی وبه چگونگیش فکرکتم

    بهترین دستانتوبرای کسبوکاربه سمت من هدایت کن ونشانه هاتوبرام بفرست

    خدایاتوجواب سوال هارومیدونی ومسیرهارووکافیه من بهت اعتمادکنم وتسلیم توباشم واقدام کنم ایده هایی که به ذهنم مبرسه ومیدونم که به قول مسی هرچیزی که پیش بیادهمون خوبس

    الخیروفیماوقع

    یک داستان به ظاهربدکه چندهفته پیش برام رخ دادروبهتون میگم

    من یک تصادفی کردم که ماشبن من اسیب دیدوقبل ازاین تصادف 1سال قبلش هم یک تصادف دیگه ای روداشتم وماشبن خودمودرست نکردم تواین یکسال وبعداین تصادف که پیش اومداون لحظه احساسموکنترل کردم وباخودم گفتم قطعاخیری دراین ماجراهست ومقصرمن نبودم ویک نفردیگه بودوبعدمارفتیم بیمه وبه الله قسم چندبرابرهزینه ماشبن من روبیمه بهم دادوهمین پول بیمه باعث شدکه حتی اون قسمتی که 1سال پیش تصادف کرده بودم روهم صافکاری کنم یعنی کل ماشین رودرست کردم باکمترین مبلغ یعنی من نزدیک22میلیون تومان ازبیمه پول گرفتم وهزینه ماشینم 7میلیون تومان شدوبقیه پول هم به موجودی پولم اضافه شد

    الان نگاه میکنم وقتی ارامش داشته باشی وناراحت نباشی وحالت خوب باشه هراتفاق به ظاهربدی به نفع تورخ میده الخیروفیماوقع

    کافیه ماتسلیم امرپروردگارباشبم وحرکت کنیم بااحساس خوب وبدونیم وتکرارکنیم باخودمون که هرچی پیش بیادهمون خوبس واگرم به تضادبرخوردیم بدونیم این برای رشدوپیشرفت ماهست

    روی باورهای توحیدی وهدایت وتوکل کارکنیم تانیایج فوقالعاده بگیریم

    خدایابهت اجازه میدم که منوهدایت کنی به مسیرعالی برای کسب ثروت وخوشبختی

    خودت میدونی من هیچی نمیدونم

    من قدم اول روبرمیدارم بااحساس خوب خودت هدایتم کن

    خودت درهاروبرام بازکن خودت ایده هاروبهم بگو

    وقتی درمسیردرست هستی هراتفاقی برای رشدتوهست مسیردرست یعنی ارامش داشتن واحساس خوب داشتن

    خدایاتوحیدرودردل ماجاری کن

    خدایاتنهاتورامیپرستم وتنهاازتویاری میجویم

    شادوموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    شهرام احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1413 روز

    بنام فرمانروای جهان هستی

    استاد جان سلام

    از شما ممنونیم که اینهمه آگاهی زیبا و دلچسب به ما میدین،از شما ممنونیم که نگاهمونو به دنیا عوض کردین از شما ممنونیم که عاشق بودنو یادمون دادین،از شما ممنونیم که زندگی کردن را یادمون دادین،استاد جان یادم نمیره اون روزهای که از درون داغون بودم و همیشه ته دلم نگرانی و استرس داشتم و پول کم میاوردم و هر چی چک داشتم برگشت میخورد، استاد جان بدون اینکه از قانون اطلاعی داشته باشم وسط مغازه دستامو بردم بالا و گفتم خدایا دیگه نمی‌دونم چیکار کنم هر چی تو بگی من دیگه واقعا کم آوردم،همون روز بطور هدایتی با سایت شما آشنا شدم و فایل هارو دیدم و همون لحظه یعنی دقیقا همون لحظه انگار آب رو آتیش ریختن و اون استرس و نگرانی بطور خیلی واضح از قلبم رفت و یک آرامش ناب تو قلبم حاکم شد و از اون روز تا الان زندگی کردن لذت بخش ترین کار شده واسم،و این آگاهی رو مدیون شما هستم و از خدای بزرگ هزاران بار تشکر میکنم که من را باشما و خانواده صمیمی عباسمنش آشنا کرد، همیشه گفتم الان هم میگم که افتخار میکنم که یکی از هزاران شاگرد شما هستم.خدایا شکرت

    استاد جان و خانوم شایسته عزیز همیشه و همیشه سر بلند و موفق باشین و همیشه به درجات بالاتر موفقیت صعود کنین.🙏🙏💐💐❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    علی اکبر شفیعی گفته:
    مدت عضویت: 1715 روز

    با نام خدا

    سلام بر استاد عزیزم و دوستان گرامی

    اول بگم در مورد صحبت آخرتون که گفتید هر چقدر این انرژی و عشقی که داریم پخش میکنیم به زندگی خودمون برمیگرده

    مثلا هر بار که یک کامنت را برا دل خودم و برای افزایش آگاهی خودم نوشتم درک من خیلی بهتر شده

    مثلا کامنت آخرم روی گفتگوی قبلی خیلی تو حس و حال خوبی بودم و با نیت درست نوشتم و به خدا قسم اصلا بعد اون یه دری از آگاهی به روم باز شد که قابل وصف نیست و تازه بعد متوجه شدم به عنوان کامنت منتخب انتخاب شده که خود همین باعث شد قانون را بازم بهتر درک کنم

    و روز به روز بیشتر دارم درک میکنم که توی این سایت واقعا یه خبرهایی هست

    تشکر میکنم از دوست عزیزمون که با انرژی شروع کردن و سریع رفتن سر اصل موضوع یعنی اصل و اساس قوانین جهان که توحیده

    که فقط من هستم و خدای خودم

    و قدرت فقط دست من و خدای من هست

    فقط کافیه من یک درصد ایمانم را نشون بدم نود و نه درصد بقیه کارها را خدا انجام میده

    این دوستمون باور خوبی ساختن در مورد واکسن و جواب گرفتن

    و قشنگیه جهان اینه که ما هر کدوم جهان خودمون را با باور های خودمون می‌سازیم

    مثلا من قبل از این که نوبت واکسن برای رده ای سنیم برسه این باور را ساختم که هر وقت پیامک اومد برام و یا هر وقت هدایت شدم به زدن واکسن اون واکسن بهترین واکسنی هست که برای بدن من مفیده و کاری به حرف بقیه ندارم و ممکنه برای اون ها با باورهای خودشون مفید باشه یا نباشه

    و روزی که نوبت رده ای سنی من شد صبح زود رفتم و اصلا نپرسدم بر خلاف بقیه که میپرسیدن امروز چه واکسنی دارید اون آقا به من گفت امروز سینوفارم داریم گفتم باشه ممنون

    چون میدونم اصل باور منه

    و من باور کردم این واکسن بهترین تاثیر را روی بدن من داره فارغ از نگاه بقیه

    و اما هدایت

    استاد جان ممنون به خاطر این باورهای عالی

    . خداوند جواب سوال ها را می‌داند

    .خدواند مسیر ها را می‌داند فقط کافیست ما به او اعتماد کنیم

    . مهمترین نیرویی که ما را رهبری و هدایت و حمایت میکنه خداوند است که اگر به آن اعتماد کنیم تمام کار ها را انجام می‌دهد

    تو اول قران با سوره حمد ما از خدا درخواست هدایت را داریم

    و اول سوره بقره با هدایت شروع میشه

    که این کتاب که هیچ شکی در اون نیست هدایتی هست برای متقین

    اتفاقا دیروز یه لحظه با خودم گفتم تو چرا این همه وقته همون قران قبلی با همون ترجمه را میخونی و هر بار باید بری اینترنت ببینی معنی درست و ترجمه لغوی اون آیه چیه برو یه قران با ترجمه لغوی بخر و خدا را شکر هدایت شدم و خریدم و امروز که شروع کردم چقدر درک متفاوتی داشتم و به خودم تعهد دادم اول یه دور کامل این ترجمه جدید را بخونم تازه اکثر لغت ها را هم با ریشه کنار اون صفحه نوشته

    ( من فعلا هدایت شدم به ترجمه لغوی استاد ابولفظل بهرام پور البته امروز شروع کردم و هنوز کامل نخوندم ولی تا همین جا که خوندم خیلی متفاوت درک کردم و اون آیه هفت آل عمران را که دیدم درست ترجمه کرده دیگه خیالم راحت‌تر شد چون اکثر مترجم ها اشتباه ترجمه کردن )

    اما هدایت اجازه دادنیه

    حالا چطور

    اولا من باید خدا را با عنوان خدای هادی باور داشته باشم

    که به گفته خودش تو قران هدایت از جانب‌ من حتما میاد و هر آنکس که از این هدایت پیروی کنه نه ترسی داره و نه اندوهگین میشه

    و ثانیا هدایت خدا به سمتی هست که من میخوام یکی میخواد تو ورزش موفق بشه خدا با همون سمت و به آدم های مناسب تو همون حوزه هدایتش میکنه،

    یکی میخواد تو هنر موفق بشه ، یکی میخواد تو مهاجرت موفق بشه

    کلا به سمت اون خواسته‌ ای که ما داریم هدایت میشیم

    بارها تجربه کردیم وقتی تمرکزمون را روی موضوعی گذاشتیم و از خدا درخواست کردیم واقعا هدایت شدیم

    مثلا تو همین موضوع کوچیک داشتن قرآن با ترجمه لغوی تا کارها و اهداف بزرگتر

    اما تفاوت نتیجه خصوصا تو هدایت در مورد خواسته های بزرگتر به تسلیم بودنه

    این که بگم خدایا من نهایت میتونم تا چند متر جلوتر را ببینم

    اما تویی که به پیدا و پنهان آگاهی

    تویی که به درون من از خودم آگاهتری

    و تویی که هم دانایی و هم توانا

    اما من چیزی نمیدونم

    پس هدایتم کن

    بارها برای خودم و دیگران اتفاق افتاده که کلی دقیق با قاطعیت برنامه ریزی کردیم ولی اون طور که میخواستیم پیش نرفته وکلی هم مشکل پیش اومده چون فقط روی خودمون حساب کرده بودیم

    استاد چه مصاحبه ای خوبی را معرفی کردید از مسی چه درس های عالی داشت

    این که گفت بعد حوادث گذشته دیگه میخوام تو لحظه ای حال زندگی کنم و هر اتفاقی رخ بده خوبه

    استاد بارها شنیده ام ازتون آدم ها هرچقدر پر تر بشن افتاده تر میشن

    و این حس را میشد تو این مصاحبه دید

    ( دو تا نکته طلایی دیگه که گفت من با همون شور و شوق نوجوونی بازی می‌کنم و لذت میبرم از بازی کردنم و بقیه موارد اصل نیست و این که بارها و بارها به این لحظه که دارم جایزه و جام ام را بالای سرم میگیرم فکر کرده بودم )

    پس ما باید به این دیدگاه برسیم که الخیر فی ما وقع

    یعنی هر اتفاقی رخ بده قطعا همون اتفاق خوبه است

    خدایا کمک کن درک کنم و ایمان بیارم به این آیه که میگی

    چه بسیار مواردی که من فکر میکنم به نفع منه و خیره برای من ولی در اصل شره

    و چه بسار مواردی که تو ظاهرش برای من شر و ناخوشی هست ولی برای من خیره

    پس خدایا ازت میخوام به معنای واقعی تسلیم تو باشم

    چون تو سراسر خیر و خوبی هستی

    البته این شیطان همیشه کار خودش را خوب بلده

    تو همچین آیه هایی یه جاهایی که میگه شما را امتحان میکنیم

    میگه ببین اگه بخوای ایمان بیاری باید زجر و سختی بکشی

    باید هر روز امتحان پس بدی

    یعنی کلا مسیر خدا را سخت نشون میده برام

    اما اگه سختی و رنجی هم هست به خاطر باورهای خودمه

    و ۹۹٪ مواقع اتفاقات و شرایط ظاهرش هم خوبه

    وقتی باور دارم همیشه در بهترین زمان و مکان قرار میگیرم و در بهترین زمان با خواستم میرسم

    دیگه خواسته ام را مشخص میکنم و چگونگی رسیدن به خواسته ام و زمان رسیدن به خواسته ام را می‌سپارم دست اون یگانه مدیر و مدبر هستی

    خدایا سپاسگذارم به خاطر هدایت همیشگی خودت

    هدایتی که هم برای اتم ها و مولکول ها هست هم برای کهکشان ها

    خدایا سپاسگذارم بابت هدایت من به سمت استاد توحیدی عزیزم و این سایت توحیدی

    دوستتون دارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    لیلا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 587 روز

    خدایا هرچه دارم از آن توست

    بنام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم که همیشه چیزی بهتر از رویا هام داده

    سلام استاد عزیزم و مریم جان سپاس بابت آموزشهاتون وآگاهی که انتقال میدید

    زندگیم درتمام جنبه ها عالی شده عالیتر هم خواهد شد چقدر خوشحالم به خدا دارم نزدیکتر میشم با خودم دارم به صلح میرسم با خدای خودم عشق بازی کنم به حای گدای عشق باشم دستان خدا رو باز بزارم برای هدایتش بگم من تسلیمم خدا جون تو هدایت کن تو میدونی تو آگاهی تو قدرتمندی تو رب الاربابی

    خدا جواب سوالهارو میدونه منو هدایت میکنه به شرط اعتماد توکل به خدایی که گنج ها در دستان اوست خدایا تنها تورا میپرستم وتنها از تو یاری میجویم مارا به راه راست هدایت بفرما

    خدایاشکرت که درسهایی درزندگیمو دارم یاد میگیرم تومسیر آگاهی هستم که زندگی هروز برام لذت بخشتر شادتر عاشقتر زیباتر ثروتنمندترتجربه کنم زندگی کنم خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2074 روز

    بنام خدایی که زیباست و زیبایی رو دوست داره….

    سلام به استاد عزیز و مریم جان و تمامی دوستان نازنینم….خدایا شکرت بخاطر این سری فایلهای کلاب هاوس که توی ذهن هر کدوم از ما تاثیرات فوق العاده ایی میزارن….

    سپاسگزارم از دوست خوبم المیرا جان که اومدن و در مورد نتایجشون برامون گفتن….خدارو شکر میکنم وقتی میبینم خانمهایی که میان و از نتایجشون میگن …نتایجی که با همسرانشون دوتایی به دست آوردن و دارن از زندگی باهم لذت میبرم….خداروشکر….واقعا تحسینتون میکنم….هر کدوم از ما وقتی روی خودمون کار میکنیم و خودمون رو به این جریان هدایت میسپاریم به بهترین افراد، شرایط، موقعیت ها هدایت میشیم و نتایج بسیار عالی وارد زندگیمون میشه….فقط کافیه روی شونه های خدا سوار بشیم….چقدر این جمله رو دوست دارم خداجووون….

    عاشقتم….گفتن این جمله هم آرامش میده به آدم….احساس میکنی یه منبع قدرت پشتته….همینطور هم هست…خدایا شکرت…

    المیرا جان عزیزم خداروشکر که قدم به قدم داری حرکت میکنی به سمت زیبایی ها و لذت های بیشتر و بزرگتر….

    آرامش زندگیت روز به روز روز افزون باد عزیزم….

    اگر فقط وجود نیرویی به اسم هدایت رو توی زندگیمون درک کنیم و به این باور برسیم که هدایت هست…این باور موجب حرکت ما میشه و این حرکت منجر به نتایج بزرگ میشه توی زندگیمون….

    و این باور باید بنیادین بشه در وجودمون نه بصورت یک روز دو روز….باید اینقدر تکرار کنیم و تکرار کنیم که یک باور بنیادین و قوی بشه که هدایت هست…و خودمون رو رها کنیم در برابر این نیروی قدرتمند….تسلیم و سر سپرده….در برابر هدایت خداوند….

    بسیار ازتون سپاسگزارم که این فایلهای پر از آگاهی رو میزارین روی سایت…مریم جان از شما هم بسیار سپاسگزارم ….بهترینها رو براتون از خداوند میخوام….

    عاشقتوووونم😊😊☺😚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    شیدا و مهرک گفته:
    مدت عضویت: 1726 روز

    سلام استاد عزیزم

    نمیدونم برای من فقط اینجوریه یا برای بقیه دوستان هم این اتفاق میوفته

    بیشتر فایل ها رو دقیقا زمانی گوش میدم که مناسب با همون زمان و شرایطم هست

    خداروشکر میکنم که الان آگاهم و میشنوم و میفهممشون

    چقدر توی توحید قشنگ میگید چقدر تو خیلی از قسمت های زندگیمون همونطور که گفتید وقتی یه خواسته ایی تو زمان دیگه ایی بهت داده میشه و میگی خداروشکر الان به این خواسته رسیدم تجربه کردیم و چقدر در توحید آرامش وجود داره

    چقدر قشنگه که با خیال راحت مسپریم به خداوند و میگیم تو هدایتم کن و چقدر قشنگ هدایت میکنه به سمت اون چیزی که ما میخوایم

    بارها شده بود که گفتم خدایا الان فلان پول که منتظرشم رو میخوام که بدهیم رو بدم بعدا که به دردم نمیخوره اما وقتی زمان گذشت و دیدم از راه دیگه بدهی رو پرداخت کردم و در زمان مناسب اون پول هم وارد زندگیم شده گفتم خدایا شکرت الان بهم دادی این پول رو اگراون موقع داده بودی همش میرفت واسه بدهی و نمیتونستم کارای بهتری باهاش بکنم

    آخ که چقدر خوبه وقتی میسپریم بهش مگه ممکنه بهش اعتماد کنیم و نتیجه بد بگیریم مگه ممکنه بسپاریم بهش و بهمون جواب نده

    نه ممکن نیییییییییست همیشه جواب میده فقط کافیه بگیم خدا برای من کافیه اون بهتر از من میدونه همه چیو من میسپارم به خدا من اجازه میدم که هدایتم کنه

    شاید به مو برسه اما پاره نمیشه….

    خدایا هزار مرتبه شکر

    استاد عزیزم ممنونم ازت و عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: