گفتگو با دوستان 49 | ورود به مدار نعمت ها

 

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • اساسی ترین قانون خداوند: احساس خوب = اتفاقات خوب؛
  • رابطه احساس خوب و خوش شانسی؛
  • اگر بتوانی در شرایط نادلخواه، احساس خود را خوب نگه داری، پاداش ها راضی کننده است؛
  • ارتباط بین شکرگزاری و رزق؛
  • راهکار ورود به مدار نعمت ها و بیشتر ماندن در این مدار؛
  • راهکار “رسیدن به احساس خوب” در شرایط نادلخواه؛
  • “احساس خوب”، نتیجه کنترل ذهن است؛

منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش | بخش هفتم


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    469MB
    30 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 49 | ورود به مدار نعمت ها
    27MB
    30 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

292 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «جواد بایرامی» در این صفحه: 1
  1. -
    جواد بایرامی گفته:
    مدت عضویت: 1912 روز

    به نام خدای بزرگ و منزه و مهربان

    سلام و درود خدمت استاد عزیزم

    خانم شایسته پرتلاش و مهربان

    و تک تک دوستان ارزشمندم

    تکرار این فایل بعد از 3 برای من ، باعث شد تا مسیر رشد و بهبود و طی کردن سیر تکاملی خودم رو ببینم و ایمانم رو تقویت کنم.

    درک من از قوانین با یک روز پیش تفاوت داره ، چه برسه به حدود سه سال پیش!

    این جمله استاد در این فایل برای من یک شاه کلید هست :

    ماندن در احساس بد با هر عنوانی رو ، مترادف کنم با دست بردن در آتش یا دست زدن بر پریز برق

    اوایل شروع کار در این مسیر ، انصافا درک مناسبی از داشتن احساس خوب نداشتم.

    و فکر می کردم که احساس خوب فقط باید در یک مسافرت خاص یا مهمانی خاص به وجود بیاد یا یک عروسی یا یک جشن یا هر چیز دیگه.

    یا مثلا احساس خوب زمانی میتونه برای من ایجاد بشه که با دوستان صمیمی خودم دور هم باشیم.

    و همیشه احساس خوب رو متصل به یک شرایط خاص یا آدم خاص می دونستم.

    و اون اوایل اصلا و ابدا حرف استاد رو درک نمی کردم که منظور استاد دقیقا از احساس خوب چه نوع احساسی هست.

    فقط بر این باور بودم که زمانی که احساس بدی ندارم مثلا خشمگین و اندوهگین و مضطرب و ناراحت نیستم ، یعنی احساس خوب دارم!!!

    با حضور بیشتر در مسیر و نشتی انرژی به دلیل صحبت کردن در مورد قوانین با بقیه ، نتایج بد کم رنگ نمی شد و در مقابل نتایج خوبی هم به وجود نمیومد و این موضوع باعث شد که من خیلی سختی بکشم و سیر تکامل من زیاد بشه!

    ولی قشنگ یادمه که یک نکته رو از استاد خوب فهمیده بودم ، که رسیدن به احساس خوب باید با اتکا به نگاه خودم و وصل شدن به درونم به وجود بیاد .

    احساس خوب پایدار نباید به شرایط خاص و آدم خاص وصل باشه !

    و شروع کردم به حرف استاد عمل کردن.

    به شدت سعی کردم بر روی دیدن گلها ، درختان سرسبز ، آسمان ابری زیبا ، طلوع و غروب خورشید یا هر موضوعی که یک زیبایی رو به همراه داشته باشه ، آگاهانه تمرکز کنم.

    هر وقت یک انسان زیبا رو می دیم چه زن چه مرد چه پیر چه جوان ، تحسین می کرد و لذت می بردم از زیبایی و آراستگی اون فرد.

    اگر فردی موفقی رو می دیدم سعی می کردم تحسین کنم و روی تقویت باورهام و فراوانی ها تمرکز کنم و تکرار کنم که اگر برای کسی شده برای من هم میشه.

    واقعا در اوایل بسیار کار سختی بود

    انجام میدادم ولی احساس خاصی در درونم شکل نمی گرفت.

    خیلی وقت ها هم می رفتم سراغ مقایسه کردن و بیشتر وقت ها هم به حسادت ختم میشد!!

    و به دلیل اینکه راجع به استاد و دوره ها این قوانین با هر کسی سفره دل رو باز می کردم ، به دلیل خلق نشدن نتایج از طرف مقابل کلی کنایه می شنیدم و ایمانم ضعیف می شد..

    یادم نمیره ، 4 سال پیش که برای یکسال رفتم اصفهان و بیکار شده بودم به عنوان راننده یک کارخانه مشغول به کار شدم .

    خیلی نگاه و حرف بقیه برام سنگین بود

    که من که حدود 15 سال تو ماهان ایر بودم و کلی آموزش به پرسنل شهرهای مختلف و امکانات و … اومدم و راننده یک کارخانه شدم!

    اون موقع ها در اوج دعواها و بحث ها و درگیری ها وحشتناک با همسرم بودم

    و به دلیل شکل گرفتن یک رابطه کوتاه به یک خانم دیگه ، با دست خودم اوضاع رو به جهنم واقعی تبدیل کرده بودم.

    و اون یکسالی که در اصفهان بودم برای من کلی درس و تجربه و رشد رو به همراه داشت.

    ، همیشه با چند تا مهندس که تو مسیر مورچه خورت اصفهان با هم می رفتیم ، با اون لهجه شیرین و دل نشین اصفهانی می گفتند : بایرامی ، پس چی چی میگه آقای عباسمنش ؟

    پس چرا هیچ اتفاق خوبی برات رخ نداده ؟

    چرا ماهان رو ول کردی اومدی اصفهان راننده شدی ؟

    واقعا هیچ جوابی نداشتم و بیشتر اوقات در حال خوردن چک و لگد های جهان بودم.

    به شدت انرژیم افت می کرد و کلی حالم گرفته می شد.

    ولی در درونم به این اصل رسیده بوده که استاد اشتباه نمی گه و این حرفها کاملا درسته.

    من یک ایرادی دارم و باید دنبال ایراد بگردم.

    بسیار بسیار تضاد سخت و سنگینی هست وقتی بلندگو بقیه می شی و از قوانین دم می زنی و هیچ نتیجه ای در دست نداری!!!

    یعنی ترمز از این بدتر تو این مسیر نداریم!

    استاد تاکید می کرد ولی من گوشم بدهکار نبود

    گذشت و گذشت و ناخودآگاه سعی کردم ساکت تر بشم و زیپ دهنم رو ببندم.

    و شروع کردم زیبایی ها رو در اصفهان دیدن و تحسین کردن.

    برام جالب بود که وقتی من از زیبایی های شهر اصفهان صحبت می کردم ، خانواده همسرم و فامیل ها بعضی وقت ها تعجب می کردند ، و می گفتند : کدوم زیبایی ؟ کردم تمیزی؟

    یا مثلا آدم هایی سر راهم قرار می گرفتند که برخوردهای بسیار عالی با من داشتند ولی اطرافیان من از این نوع نگاه من تعجب می کردند.

    مگه میشه تو اصفهان این همه آدم خوب و منصف و صادق وجود داشته باشه و همش سر راه تو قرار بگیره؟

    من که سعی کردم بودم کمتر حرف بزنم ، فهمیدم که موضوع از کجا داره آب میخوره…

    من آگاهانه به زیبایی های خیابان های اصفهان دقت می کردم

    به گلکاری های بی نظیرش

    من یک خلوتگاه داشتم تو معادن سنگ لاشتر ، نیم ساعت بیرون اصفهان و به قدری از این بیابون تعریف می کردم که بقیه باز هم متعجب که بابا ، لاشتر چه زیبایی داره جز کامیون حمل سنگ و بیابون بی آب و علف؟؟

    ولی برای من لاشتر به یک غار حرا تبدیل شده بود

    سکوت و آرامش بالای تپه ها که دیگه صدای کامیون های حمل سنگ در اونجا شنیده نمی شده ، برای من به یک خلوتگاه بی نظیر تبدیل شده بود

    جایی که من برای اولین بار وارد دل تاریکی شدم و ترسی که تا 41 سالگی همراه من مونده بود، اونجا از بین رفت

    جایی که من ترس از سگ رو برای همیشه از بین بردم و با نوازش کردن سگ های اون منطقه ، وارد دل این موضوع شدم و حل شد.

    من تو لاشتر غروب هایی رو می دیدم که کسی نمی دید

    من اونجا موجودیتی رو حس می کردم که کسی حرفم رو و منظورم رو نمی فهمید.

    من تو همون کوهها گریه ها کردم و مشق توحیدی من از اونجا شروع شد

    سفر به درونم در بین تپه های کوههای لاشتر شروع شد

    به سجده افتادن و هق هق کردن های من از اونجا شروع شد

    من زیبایی هایی رو می دیم که کسی درکش نمی کرد.

    آره

    بیابان هم برای من زیبا شده بود ، چه برسه به ابرهای سفید آسمان و گل های زیبای اطراف زاینده رود

    همه چیز برای من داشت عوض می شد

    من سعی کردم باور کنم که همه انسانها پاک و صادق و درستکار و مهربان و نازنین هستند

    برعکس بقیه

    و همین تمرکز کردن به یک گل ، یک شمشاد ، یک درخت ساده در کنار بلوارهای سپاهانشهر اصفهان ، یک بچه سالم و زیبا ، یک پرنده زیبا ، غروب زیبای سپاهانشهر و ساده ترین چیزها برای من ، زیبا شده بود.

    من از استادم آموخته بودم که باید در هر شرایطی که هستم ، شروع کنم

    فقط شروع کنم

    و کم کم این تمرکز ها و تحسین کردن به زیبایی ها باعث شکل گیری یک احساس خوب بسیار ضعیف در وجودم شد.

    تازه فهمیدم که وقتی استاد میگه احساس خوب یعنی چی !!

    احساس خوب نداشتن احساس بد نیست ، بلکه اول نداشتن احساس بد ، به داشتن احساس خنثی و بعد کم کم خلق کردن احساس خوب که به تبدیل بشه به لبخند

    تبدیل بشه به امید به آینده

    تبدیل بشه به جسم سالم تر

    تبدیل بشه به خواب بهتر

    تبدیل بشه به دعواهای کمتر

    احساس خوب باید تبدیل می شد به واکنش سریع نشون ندادن به اتفاقات بد!

    احساس خوب باید تبدیل می شد به ایمان و توکل و حرکت

    احساس خوب باید تبدیل میشد به رفتار و گفتارمناسب

    احساس خوب باید تبدیل میشد به ادب و احترام به هر انسانی با هر نوع اعتقاد و نگرشی

    احساس خوب باید تبدیل میشد به اعراض از زشتی ها و بدی ها

    احساس خوب باید تبدیل میشد به شکرگزاری واقعی تر و بندگی واقعی خداوند

    احساس خوب باید تبدیل میشد به توحید و دوری از شرک

    احساس خوب باید تبدیل میشد به خارج شدن از اینستاگرام و فضای مجازی

    احساس خوب من باید تبدیل میشد به تمرکز کردن روی بهبود خودم و بستن زیپ دهانم!

    احساس خوب باید تبدیل میشد به خودباوری و عزت نفس

    احساس خوب باید تبدیل میشد به احساس لیاقت ارزشمندی

    احساس خوب باید تبدیل میشد به دیدن زیبایی های همسر و فرزندانم

    احساس خوب باید تبدیل میشد به کمتر شدن بدهی ها

    احساس خوب باید تبدیل میشد به کنار گذاشتن وام با هر عنوانی!

    احساس خوب باید تبدیل میشد به ادامه مسیر آموزش با استادم

    و خدا به من رحم کرد و من در مسیر موندم

    به زیبایی های بیشتری توجه کردم و جهان من رو وارد مدار زیباتر کرد

    گلهای زیبای بیشتر می دیدم

    انسانهای نازنین بیشتری رو در اصفهان ملاقات می کردم و همه متعجب می شدند که چطوریه ، این بابا کلا 1 سال تو اصفهان زندگی کرد و این همه آدم خوب سر راهش قرار گرفتند ؟

    و به لطف خدا من برگشتم تهران

    بدهی ها صفر شد

    روابط بهتر شد

    ایمانم قوی تر شد

    به شکلی معجزه وار مدیر فنی یک آژانس بسیار حرفه ای شدم

    وارد دوره عزت نفس و کشف قوانین شدم

    مجدا زیبا بین تر شدم

    یک درخت یا یک شمشاد یا یک تکه ابر سفید حالم رو خوب می کرد

    در زمان درگیری های ایران ، اعراض کردم

    به قول استاد یک اتفاق به ظاهر بد در اون درگیرها که همه به دنبال تغییر حکومت بودند ، من وارد یک مسیر الهی شدم

    نان و صبحانه رو ناخواسته به دلیل بحث شدید با همکارم در فرودگاه ، ترک کردم

    و با الهام گرفتن از استاد وارد مسیر بی نهایت عالی درک اصول تندرستی شدم و این اتفاق به ظاهر بد ، برای من نقطه عطف شد چون من سعی کردم به اون شخص نگاه مثبت داشته باشم و این اتفاق رو هدایت خداوند بدونم.

    به کمک فایل قرآنی قدم چهارم ، این باور رو تقویت کردم که الخیر فی وماقع

    دوره 12 قدم رو مجددا شروع کردم و تازه اصل داستان ستاره قطبی رو اون موقع درک کردم

    هر روز صبح تمرین وتمرین و تمرین

    شکرگزاری و تمرکز بر زیبایی ها

    از درب منزل دنبال گل و سبزه و پرنده بودم تا برسم به اتوبان آزادگان و دیدن زیبایی های اطراف اون

    و تحسین برج های زیبا بلوار کوهک و شکرگزاری برای ساخت وسازهای عالی و فراوانی ثروت و نعمت

    بعدش دیدن زیبایی های جاده مخصوص و گلهای زیبا و درختان بسیار زیبای مسیر تا فرودگاه

    بعد دیدن takeoff هواپیماها و تحسین قوانین بدون تغییر خداوند و ایمنی آسمان تهران

    و بعد هدفون تو گوشم و تمرکز بر روی دوره ها و فایل های استاد ، در حالیکه 4 نفر دیگه تو اتاق ساعت ها و روزها و ماهها بحث سیاسی و بروز نفرت و کینه و فحش و ناسزا و تکرار اخبارها و حوادث بودند.

    از لحاظ فیزیکی نزدیک اونا بودم ، ولی روحم تو سریال های استاد و تحسین سفرها و زیبایی های بی نظیر بود.

    و دوره کشف قوانین و جلسه چهارم و نهم و سیزدهم …

    الله اکبر از این فایل های بی نظیر استاد که اهمیت درک قانون و خالق بودن و زیبابین بودن من رو چندین برابر کرد

    و من سعی کردم زیبا بین تر آرام تر و رها تر باشم

    و دوره احساس لیاقت به لطف خدا شروع شد

    نعمت و ثروت و موهبت ها بر من جاری شد

    ایمان و توکل و رهایی من بیشتر شد

    روابط با همسرم بی نهایت بهتر شد و از قبل هم

    امید و شور و انگیزه من به شدت افزایش پیدا کرد

    و من از اون شرایط 4 سال پیش تبدیل شده بودم به یک مدرس حوزه سلامتی و تندرستی

    من در حال آماده کردن دوره خودم بودم

    و بعد در اواخر سال دوره دوم احساس لیاقت شروع شد

    و به سمت و پست جدید و ارتقا شغلی عالی بعد از 12 سال

    و بعد افزایش 120 درصدی حقوقم نسبت به سال قبل و ….

    .

    .

    همه این هدایت ها و دریافت نعمت ها و نتایج عالی ، از همون دیدن زیبایی های به ظاهر ساده در اصفهان شروع شد

    همه این لطف و موهبت و شرایط عالی ، از تمرکز آگاهانه بر زیبایی ها برای رسیدن به احسن الحال شروع شد

    دلیل سپردن امور و تقسیم کار با خداوند ، از دیدن و توجه کردن به ابرهای سفید ساده و پرند های زیبا شروع شد

    تمام این معجزات الهی و توفیق حضور در محضر استاد عزیزم ، باور کردن قلبی به آموزش های استاد و اهمیت توجه آگاهانه به زیبایی ها و داشته ها شروع شد.

    غر نزدن و گلایه نکردن و ساکت شدن ، باعث شد احساس خوب من تقویت بشه

    وارد دل بحث ها و صحبت های بقیه نشده ، منجر به تقویت احساس خوب در من شد

    و این مسیر تا روز آخر عمرم ادامه خواهد داشت

    من تازه مسیر رو درک کردم

    من تازه اصل موضوع رو فهمیدم و دلیل این همه تغییرات و بهبودها رو بهتر از قبل درک کردم

    و تازه کار اصلی و حرکت اصلی من به سمت خواسته های بزرگ تر و چالش های بعدی شروع شده

    و این مسیر بی نهایت زیبا برای همیشه ادامه خواهد داشت

    استاد عزیزم ، برای تک تک بهبودها و نتایج و دستاوردها و خوشبختی های زندگیم که از عمل کردن متعهدانه به آموزش های بی نظیر شما به دست آمد ، بی نهایت تشکر و قدردانی می کنم.

    زیبابین شدن و داشتن احساس خوب رو درمحضر شما و در کلاس توحیدی شما فرا گرفتم و انشاالله به لطف الله در سال 1403 با نتایج بسیار بزرگ و محقق شدن اهدافم هم خودم لذت و خوشبختی بیکران رو تجربه خواهم کرد و هم جهان رو گسترش خواهم داد و هم دل شما استاد عزیمز رو شاد خواهم کرد.

    با آرزوی سلامتی و تندرستی و خوشبختی و موفقیت روزافزون برای شما استاد عزیزم و همه دوستان نازنین و ارزشمندم و همچنین خانم شایسته عزیز و محترم.

    خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: