مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- اساسی ترین قانون خداوند: احساس خوب = اتفاقات خوب؛
- رابطه احساس خوب و خوش شانسی؛
- اگر بتوانی در شرایط نادلخواه، احساس خود را خوب نگه داری، پاداش ها راضی کننده است؛
- ارتباط بین شکرگزاری و رزق؛
- راهکار ورود به مدار نعمت ها و بیشتر ماندن در این مدار؛
- راهکار “رسیدن به احساس خوب” در شرایط نادلخواه؛
- “احساس خوب”، نتیجه کنترل ذهن است؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD469MB30 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 49 | ورود به مدار نعمت ها27MB30 دقیقه
با سلام خدمت شما سارای عزیز
من روز 149 روز شمار هستم و تعهد به کامنت نوشتن،منو به سمت کامنت شما هدایت کرد و حالا اینجا در پاسخ ب کامنت شما تعهدمو عمل میکنم
موقع مطالعه ی کامنتتون ،برخورد کردم به کلمه (هلند)
و عجیب چشمام گرد شد
من ب قصد دریافت نشونه ها و الهامات زندگیم،هدایت شدم به فصل پنجم روز شمار زندگی
از خدا برای مهاجرتم نشونه میخواستم
که خدایا من دلم مهاجرت میخواد نه برای بهتر کردنه کیفیت مادی،بلکه برای درک بهتر باورهای توحیدی
برای زندگی کردن به شکل کودکی که نه میدونه کجاست،نه زبان بلده،نه چیزی میدونه
ولی هر لحظه داره هدابت میشه
داره دریافت میکنه
خلاصه هیچی از پروسه ی مهاجرت نمیدونمو هیچ چیز بلد نیسم
شروع روز شمار از ادامه ی فصل 5،کاملا برای من واضحو روشن بود ک قراره ب اگاهی های لازم برسم
در طی این روزها،هدایت شدم به کلاس زبان
و شروع کردم به زبان خوندن
تقریبا یکماهه ک شروع کردم
و البته این زبان خوندن هم یه قدم با شرایط کنونیم بود ک بهم الهام شد
یروز سر کلاس،استادم گفت ندا دلت نمیخواد بری هلند؟؟؟
یهو
منم ک از همه جا بی خبر!
گفتم استاد من هیچی نمیدونم واقعا
و تا حالا مسافرت خارجی هم نداشتم جز یدونه اونم زیارتی
راجب هلند نمیدونم
ولی کلاس ک تموم شد،خیلی فکر کردم ک من قبلا هم از طرف دونفر به کلمه ی هلند هدابت شده بودم
و این پیشنهاد، بخاطر راحتی یا پول در اوردنو اینمباحث نبوده
بلکه بخاطر قشنگیه هلند بوده
بخاطر تجارب خوبشون بوده
تا اینک هفته ی قبل، داشتم به دوستم ک ساکنه ترکیست و برای مسافرت اومده ایران،میگفتم نمیدونم چرا!ولی حس میکنم من قراره هلندو تجربه کنم
یهو گفت حالا ی هفته بیا خونه ی من ترکیه!
توی دلم گفتم ندا!!!
این دوستی و قدمتش 28 سالع!
و دوسته تو 4 ساله رفته
چرا تا ب الان بهت نکفته بود بیا؟این ی نشونست !تو سپردی ب خدا،و خدا داره با قدمهای کوچیک و شرایطه الانت هدایت میکنه
چی ازین بهتر ک میری و هزینه هات نصف!! فقط بلیط رفتو برگشت و یکمی غذا،مهمتر از همه سه تا دیگ از دوستات هم هستن،و ما هفته ی بعد میریم ترکیه
امروز ک توی باشگاه قشنگم نشسته بودم و داشتم با خودم مرور میکردم ک ندا،تو قدرتمندی و شرایطع الانتو میتونی تغییر بدی(نجواها اومده بودن تا منو و دستاوردهامو تخریب کنن،داشتن از جاهایی حرف میزدن ک بهشون فک میکنم خندم میگیره)خلاصه ک با مرور و تکرار باورهای جدیدم داشتم به اصله خودم برمیگشتم
گفتم کامنت روز 149 رو هنوز ننوشتم و الان بهترین فرصته!
اومدم دوسه تا کامنت خوندم ک مجدد برخورد کردم به کلمه هلند!!
حتی صب ی پیام برام اومد ک کلمه هلند داشت(تبلیغاتی)
به خودم گفتم ندا،تو هیچی نه میدونی نه بلدی
همون خدایی ک داره هلندو میاره جلو روت،راهشم میاره
تو هدفت،تجربه و شناخت خودته
قبل از کامنتتون،داشتم به عمان فک میکردم چون نشونه هایی از اونجا هم بهم رسیده بود
میدونم کامنت طولانی برای شما نوشتم
ولی مرور از دستای خدا و الهاماتش برای خودم بود ی جورایی چکاپ
و ممنونم از شما ک کامنت زیبا و پر از درکی نوشتین تا ی هم زمانی اتفاق بیفته برای کسی که دنبال نشونه های خداست