گفتگو با دوستان 49 | ورود به مدار نعمت ها

 

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • اساسی ترین قانون خداوند: احساس خوب = اتفاقات خوب؛
  • رابطه احساس خوب و خوش شانسی؛
  • اگر بتوانی در شرایط نادلخواه، احساس خود را خوب نگه داری، پاداش ها راضی کننده است؛
  • ارتباط بین شکرگزاری و رزق؛
  • راهکار ورود به مدار نعمت ها و بیشتر ماندن در این مدار؛
  • راهکار “رسیدن به احساس خوب” در شرایط نادلخواه؛
  • “احساس خوب”، نتیجه کنترل ذهن است؛

منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش | بخش هفتم


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    469MB
    30 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 49 | ورود به مدار نعمت ها
    27MB
    30 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

292 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رویا میانکاله» در این صفحه: 1
  1. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 986 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به استاد عباس منش و استاد عرشیانفر که خیلی ازشون سپاسگزارم من قبلا جز شاگردهاشون بودم و میدونم تکامل ام طی کردم .

    استاد من قبلا فکر میکردم چون دارم روی خودم کار میکنم باید اتفاق های بزرگ تغییرات بزرگ برام رخ بده و هی نتیجه ام با دیگران مقایسه میکردم حالم بد میشد از مسیر خارج میشدم ولی میدونم داشتم تکامل ام طی میکردم تضادهای کوچولو میدیدم تا اینکه مهر پارسال به یک تضاد عاطفی خیلی بزرگی برخوردم که ولی دقت کردم دیدم اون الگو تکرار شونده بود ولی آخرین ضربه اش محکم بود منو خورد کرد دیگ تسلیم خدا شدم فکر کردم با خودم گفتم رویا جان مگه تو این مسیر هستی کامنت میخونی دوره ها و فایل ها رو کار میکنی حست خوب نیست مگه ؟دیدم آره

    گفتم پس دیگ بیخیال یک مدت این مسیر ادامه بده

    استاد وقتی تسلیم خدا شدم وقتی دیدم هیچ کسی جز خدا برام نمونده نزدیک ترین آدم ها که من بت کردم برای خودم ،برای خدا شریک قائل شدم غرورم ،حسم خورد کردن ازم استفاده کردن دور انداختنم ،

    نمیگم مقصر اونا بودن اتفاقا اونا آئینه درون خودم بودن در واقع من خودم از درون برای خودم ارزش قائل نبودم برای زمانم انرژی پولم که همه رو میخواستم برای دیگران خرج کنم نه برای خودم ،و جهان هم با عزیزترین هام بهم فهموند تو بی ارزشی چون خودت برای خودت ارزش قائل نشدی.

    استاد از اون روز یک دفترچه گرفتم هر لحظه همراهم بود تا یک ماه کوچک ترین تکراری ترین نکات مثبت می‌نوشتم زیبایی دقت میکردم طوری شده بود تو خیابون های که هر روز میرفتم زیبایی میدیدم که تا اون روز دقت نکردم

    استاد از بغل گرفتن مادر وبچه،از دست به دست هم بودن دو تا زوج،از دوچرخه سواری پیرمرد وجوان وبچه،از یهو بغل کردن پسرم ،یهو دوست دارم گفتن همسر وبچه هام ،از گل ها و جوجه های حیاطم،از دعوت کردن یک شخص برای مهمونی همه رو جز نکات مثبت دیدم

    استاد مسیرم باز شد خدا نشونه های کوچولو کوچولو بهم می‌داد که در حد توان ودرکم بود هدایت های کوچولو ،قربون بزرگی خدا برم خدا دقیق میدونه اگاهه،لقمه گنده تر از دهنم بهم نداد که گیو آپ کنم .

    همونطور که من هنوز ظرفم کوچیک تضاد خیلی بزرگ بهم نمیده چون میدونه من هنوز تو فرکانسش نیستم که اونو درک کنم درسش بگیرم برای همین تضاد ها هم در حد توان منه.

    مثه حضرت زینب نشدم که کل خانواده اش بمیرن بگن من جز زیبایی چیزی ندیدم.

    مثل مادر موسی نشدم که بهم بگه بچه ات بنداز تو آب و تو قند تو دلت آب نشه.

    نمیگم نمیتونم بشم میتونم چون هیچ فرقی بین منو هیچ شخص دیگه نیست فقط عشق من خدای من به اندازه ظرف هر کسی تضاد و پیشرفت میده .

    تو عکسش هم هیچ وقت به من رویا نمیاد الان ماشینم سمند بیاد ماشین چند میلیاردی بده که من خودم گم کنم کلا مسیرم ترک کنم بگم دیگه تموم .

    چرا؟چون خدا دوست داره من هر لحظه کنارش باشم هر لحظه به یادش باشم از هرلحظه لذت ببرم ببینم با چه روشی دارم پیشرفت میکنم درک کنم تا ظرف وجودم بزرگ بشه .

    استاد های من

    من رویا با چند ماه پیش خیلی فرق کردم به نظر من بهترین حس ،حس آرامش ،

    این اولین خواسته و مهم ترین خواسته من از خداست چون دیدم وقتی آرامش دارم وقتی آرومم وقتی تضاد کوچولو مثل برگزار نشدن کلاس باشگاهم همون تضاد کوچولو من آروم باشم بگم هدایت خداست خدا فرداش نتیجه کارم میده و من ایمانم قوی ترشده .

    استاد من این چند وقت به تضاد های کوچولو اندازه ظرفم برخورد کردم نمیگم صددرصد کنترل کردم ولی اکثر جاها سپردم به خدا همش زیرلبم میگم خدایا تو هدایتم کن من تسلیم تو هستم تو بگو چی بگم چی نگم کجا برم چی بخرم حتی کاری بهم الهام میشه که از نظر دیگران و حتی ذهن خودم بی منطق ترین راه و روش ولی چون میدونم که من اون لحظه تسلیم خدا بودم این الهام از سمت خدا انجام میدم و خدای من شاهد شاید یک ساعت یا یک روز یا یک هفته بعد نتیجه اش دیدم و اشک شوق ریختم.

    دارم سعی میکنم عجله نکنم نگم من چرا به اون نقطه نرسیدم چون دارم تو همین لحظه با خدا عشق بازی می‌کنم از مسیر لذت میبرم خوب الان مثلا به اون نقطه رسیدم باز چی ،بازم باید به توانسته دیگه برسم پس چه عجله ای .

    مثال همین خونه ای که هستم من 5 سال مستاجر بودم و داشتیم خونمون می‌ساختیم خودم به آب واتیش زدم به همه میگفتم من برم تو خونه ام دیگه تموم نخوردم نپوشیدم مسافرت نرفتم سخت گذروندم تا به این خونه رسیدم استاد لذتش فقط یک ماه بود خداروشکر میکنم خیلی دوستش دارم ولی میخوام بگم چقدر بهتر بود تو اون پنج سال هم لذت می‌بردم در کنارش خونه هم ساخته می‌شد نه اون شرایط سخت ،

    ولی همین مثال برام الگو شده که برای خواسته های دیگ عجله نکنم از مسیر لذت ببرم.

    استاد اولش نمیدونستم در مورد چی بنویسم ولی وقتی شروع کردم همه اش اومد قربون خدا برم .

    استاد های عزیزم شما دستانی از دستان خدا برای من بودید بی نهایت سپاسگزارم از شما .

    در پناه حق شاد و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: