گفتگو با دوستان 49 | ورود به مدار نعمت ها

 

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • اساسی ترین قانون خداوند: احساس خوب = اتفاقات خوب؛
  • رابطه احساس خوب و خوش شانسی؛
  • اگر بتوانی در شرایط نادلخواه، احساس خود را خوب نگه داری، پاداش ها راضی کننده است؛
  • ارتباط بین شکرگزاری و رزق؛
  • راهکار ورود به مدار نعمت ها و بیشتر ماندن در این مدار؛
  • راهکار “رسیدن به احساس خوب” در شرایط نادلخواه؛
  • “احساس خوب”، نتیجه کنترل ذهن است؛

منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش | بخش هفتم


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    469MB
    30 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 49 | ورود به مدار نعمت ها
    27MB
    30 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

292 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «عسل» در این صفحه: 1
  1. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 754 روز

    1403/9/9روز146

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد ومریم عزیز ودوستان گل

    خدایاشکرت بخاطر یک روز فوق العاده دیگه

    چقدر این جمله احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب ومن توی زندگیم تجربه کردم

    واینکه در زمانی که با تضادی برخورد می‌کنیم مهمه احساسمون و خوب نگه داریم

    مثال لب پر شدن گوشی و‌زدید یاد یه تضادی که حدود 2ماه پیش برام افتاد افتادم خیلی عجیب بود اصلا توی زندگیم سابقه نداشت همچین اتفاقی

    داشتم روی دوره عزت نفس کار میکردم کلی با احساس خوب مهارت های جدید شروع کرده بودم و پروژه هامو خودم انجام میدادم و ذهنم پرشده بود از معادلات و برنامه ها و نرم افزارها و اعداد و رقم و محاسبات

    قفل گوشی با فیس باز می‌شد یه چندروزی ارور اینکه رمز بزنم و بهم نمیداد و با فیس بازمیشد یروزی میخواستم گوشی بازکنم با فیس بازنکرد و ارور دادکه رمز بزن

    منم آخرین عددی که توی ذهنم بود و وارد کردم بازنشد

    3بار همون رمز و زدم باز نشد و گوشی تا یک ساعت قفل شد این بخاطر امنیت گوشی آیفون اتفاق افتاد

    بعد گفتم عیب نداره یک ساعت دیگه دوباره امتحان می‌کنم سعی کردم عمیقتر فکرکنم و رمز و به یاد بیارم بعد یک ساعت دوباره تلاش کردم دیدم دوباره نشد گوشی تا 3ساعت قفل شد دوباره سعی کردم ذهنمو کنترل کنم هدایتش خیلی سخت بود اینجا بگم که من 4سال همه اطلاعات و عکس وفیلم و پروژه ها داخل گوشی بود و متاسفانه نریخته بودم روی لب تاب و این نگرانی میومد سراغم که همه اطلاعاتم و …رفت و نابود شد چون گوشیم قفل شده بود من دیگه انگاری گوشی نداشتم دیگه فقط میتونستن به من زنگ بزنن خلاصه داشتم رفتم کافی شاپ و برای خودم یه خوراکی خوشمزه سفارش دادم و سعی کردم امیدوار باشم که رمز به یاد میارم توی همون کافه بودم که دوباره بهم فرصت داد رمز جدید بزنم ودوباره اونجا سعی کردم به حافظه ام فشار بیارم رمز زدم و ایندفعه برای 8ساعت قفل شد اینجا بود که فهمیدم انگاری حافظه ام دیگه یاری نمیکنه

    اولین چیزی که به فکررسید این بود که ببین دختر به خودت مغرور نشو اگر خدا بخواد یکاری میکنه یه عدد و به راحتی فراموش کنی و کامل از ذهنت پاک کنه و این اصلا برای من بی سابقه بود اینجا گفتم خدایا حتما یه خیری هست که توی اینطور ذهن منو پاک کردی

    رفتم پرسیدم از موبایلی گفتن بعد 8ساعت یباردیگه فرصت داری رمز بزنی

    اومدم خونه شب تا صبح ذهنم مشغول بود ازخدا هدایت میخواستم و میگفتم خدایا یه نشانه بده یه کاری کن یادم بیاد صبح که بیدارشدم و دوباره یه رمز جدید زدم واقعا دیگه تسلیم شده بودم دیگه گوشی برای همیشه قفل شد . نکته جالبش اینجاست با اینکه من همه اطلاعات 4سال گذشته مدارک هام و… ازدست دادم اما یه آرامش عجیبی داشتم وگفتم حتما یه خیری بوده که من نمی‌دونم گوشی و بردم ریست کردم ولی میخندیدم همه با تعجب بهم میگفتن چطور رمز یادت رفت میگفتم خدا مغزمو ریست کرد و میگفتم خداروشکر شاید قرار بوده گوشیم دزدیده بشه یا گم بشه هم اطلاعاتم بره هم هزینه الان خداروشکر حداقل گوشی و دارم ضرر مالی نکردم این نوع نگاه باعث شد من آروم باشم و بگم حتما یه خیری بوده احساسمو کنترل کردم و بعدشم اتفاقات خوبی رخ داد خداروشکر درس هایی که این جریان برای من داشت این بود که زندگی هم همینطور یهو ریست میشه اینکه فقط باید درلحظه حال زندگی کنم و لذتش و ببرم و اینکه حتی به دانش و حافظه خودم مغرور نشم که اگر خدا بخواد فراموش میگیری خداروشکر می‌کنم توی اون شرایط خیلی خوب ازپس فکرم براومدم انصافا سخت بود اما وقتی به خدا فکرمیکردم دلم آروم میگرفت وقتی به اینکه ماهم رفتیم هستیم و به مرگ فکرمیکردم دلم آروم میگرفت قشنگ یادمه به خانواده ام گفتم من اگر میمردم هم این گوشی و اطلاعات هم باید ریست می‌شد وقتی مرگ هست من برای چی الان غصه این اطلاعات و بخورم برای چی حرص بزنم و…. خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: