مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- “ایمان تزلزل ناپذیر”، حاصل پیمودن مسیر تکاملی درک توحید است؛
- “ایمان تزلزل ناپذیر” نتیجه، بارها جدی گرفتن الهامات و بارها دیدن نتیجه این جدیت هاست؛
- راهکارهایی برای کنترل ذهن، در شرایطی که کنترل ذهن غیرممکن شده است؛
- اگر بتوانی احساس خود را خوب نگه داری، لاجرم شرایط تغییر می کند و اتفاقات خوب را تجربه می کنی؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD335MB21 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 50 | خروج از مدار ناخواسته19MB21 دقیقه
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستى
سلام به همه عزیزانم
سلام به استاد عزیزم بییینظیر ترین استاد توحیدى دنیا استاد آخه چقدر شما قشنگ قوانین رو قشنگ درک کردین و قشنگ توضیح میدین
از خدا سپاسگذارم براى شنیدن این پیغامهاى الهى از شما و استاد عرشیانفر عزیز هم سپاسگذارم براى این مکالمه بسیار لذتبخش که یه جواب و نشونه قشنگ بود در کامنتى که در قسمت ۴٨ نوشتم و چقدر براى شنیدن این هدایتها و آگاهى ها ذوق کردم اشک شوق ریختم و خدارو شکر کردم
میخواستم از تجربه خودم بنویسم در مورد موضوعاتى که بیان شد از کلام گوهربار شما
سال ٩٧ بود دقیقا همین ماه از سال بعد از طى کردن تکامل هام به یکى از آرزوهاى دیگه ام رسیده بودم محصولاتم رو توى یکى از بهترین گالرى هاى تهران گذاشته بودم بدون اینکه بخوام اجاره رگال بدم و کسى پارتى بشه برام خدا هدایتم کرده بود ( البته الان هدایت خدا رو درک میکنم ) چون همسرم به شدت مخالف کار کردن من بود و شده بود که یکى از بهترین و معروفترین کلاب هاى ورزشى بهم پیشنهاد مدیریت داده بودن و خیلى هم مشتاق این بودن و چندبار بهم پیشنهاد داده بودن ولى ایشون اصلا علاقه اى نداشت که من وارد محیط هاى کارى بیرون از خونه بشم ولى همه چیز به صورت معجزه وار پیش رفته بود که من توی کاری که عشق و علاقه ام بود به آرزوم که کار کردن تو اجتماع بود رسیده بودم با تمام محدودیت ها و شرط و شروط ها یی همسرم گذاشته بود
خواهرم به صورت خودجوش دست خدا شده بود که خودش بیاد و شریک بشیم سرمایه از اون کار از من و واقعا بهههههترین و مهربونترین شریک دنیا بود برام و همههه چیز با بهترین کیفیت ارائه شده بود و همه چیز به بهترین حالت ممکن خدا فراهم کرده بود برام قشنگترین لوگو طراحی شده بود رایگان سرمایه عالی کیفیت کار خودم که بییینظیر و خود گالرى برام فروش انجام میداد و من فقط پنجشنبه ها تل میزدم گالرى و آمار فروش اون هفته رو میگرفتم و یکى از بهترین موردى که بود من همیشه یکى از دوستام رو میدیدم که از وکلاى به نام هستن و بسیار تو کارشون موفق و یه کارمند داشتن به اسم خانم ملکى که همه ریزه کاری هاوشن رو ایشون انجام میداد و من همیشه توجه میکردم و تحسین میکردم دوستم رو که اینقدر خوب رشد کرده بود که با وجود داشتن لیسانس حقوق که البته الان فوق رو هم گرفت ولى همون زمان هم دکترهاى حقوق کارمندش بودن و ایشون فقط کارهاى اصلى رو که فقط به حضور خودشون نیاز داشت انجام میدادن
و براى منم دقیقا جورى شده بود که اون گالرى یه خانم ملکى نامى داشت که مسئول فروش بود و هر وقت با ایشون صحبت میکردم یاد کارمند دوستم میوفتادم که منم چقدر دوست داشتم اون شرایط رو داشته باشم و دقیقا اتفاق اوفتاده بود
کارها داشت به بهترین شکل توسط دستان خدا برام انجام میشد و من فقط از تو خونه هفته اى یکبار روند فروش رو بررسى میکردم
تو، روند رسیدن به این آرزوم به یک تضاد هم تو سلامتى و هم تو روابط خوردم که واقعا آرزوى مرگ میکردم با وجود داشتن همه چیز احساس میکردم بدبخت ترین زن روى زمینم و مثه یه مرده متحرک شده بودم که خدا از همه عالم نا امیدم کرده بود و همه کارام رو متوقف کرده بودم و نمیتونستم هیچ کارى بکنم یادمه چند شب تنها چیزى که به خدا میگفتم این بود خدایا من به غیر از تو هیچ کس رو ندارم هییییچ کس نمیتونه برام کاری بکنه و با اینکه داشتمااااا بهترین خانواده دنیا رو داشتم زندگیم پر از نعمت و ثروت بود ولى به نقطه اى رسیده بودم که هیییییچ کس نمیتونست برام کارى بکنه و دوست داشتم بمیرم از این دکتر به اون دکتر از این دعانویس به اون دعانویس از این ضریح به اون ضریح یادمه فقط چند شب که از همه عاااالم ناامید شده بودم قبل از خواب میگفتم خدایا شکرت براى همه چیز تو کمکم کن یعنى فقط در این حد میتونستم بگم اینقدر ضربه ها ویرانگر بود
همون نقطه تاریک شد نقطه عطف زندگى من همون الهى و ربى من لی غیرک شد نقطه نجات من کم کم خدا بهم جون داد پاشم و محصولاتم رو کامل کنم و هدایتم کرد به اون گالرى و شد پارتى من کم کم هدایتم کرد به استاد قبلیم و به کتاب هاى فلورانس و کاترین پاندر و دبى فورد و راندا برن و آروم آروم برام سلامتى شد برام آرامش تو دل تضاد شد کم کم دارو ها از زندگی من رفت بیرون بهم خواب آروم داد شادی تو خونه ام شد
بهار ٩٨ بود که من به شدت داشتم روى محصولى که از استاد قبلیم خریده بودم کار میکردم و در کنارش براى تابستون هم مانتو آماده میکردم براى گالرى و به سلامتى و آرامش و شادى خیلیییى خوبى رسیده بودم که خواهرم گفت نفیس تو اگه میخواى ادامه بده ولى من خیلى با آلا و حلما سختمه ادامه اش ولى تو ادامه بده و بسیار هم تو حساب کتاب لاااارج و بییینظیر و بخشنده بود و من تو حساب کتاب هیییچ مسئله ای باهاش نداشتم
ولى یه چیزى تو قلبم میگفت باید استاپ کنم چون خیلى هم قانون رو خوب بلد نبودم و باورهاى مناسبى هم در مورد خیاطى نداشتم و انتظار داشتم همون پارت اول سودهاى آنچنانى کنیم چون کیفیت محصولاتم هم بالا بود و منم گفتم ولش کن میشینم سر یادگیرى قوانین چون بسیااااااار از مطالعه و تحقیق لذت میبردم و خیلى برام لذتبخش شده بود اون مسیر یادگیرى چون من همیشه عاشق درس خوندن و یادگیرى بودم و کتاب خوندن
وقتى اون کار رو گذاشتم کنار که البته کار آسونى نبود چون کلى مسیر رفته بودم کلى خرید و هزینه شده بود و…. ولى این آرامشى که تو کل زندگیم تجربه نکرده بودم و حال خوبى که این مسیر بهم داده بود از همه اون لذتها بالاتر بود از لذت اینکه یه برند معروف تو تهران بشم بالاتر بود
وقتى خدا اون تعهدم رو دید که افتادم خوره وار به خوندن کتاب و اون محصولی که از استاد قبلیم خریده بودم منو هدایت کرد به استاد عششششقم عباسمنش که هررربار تو قرآن میخونم خدا میفرماید ما رسولى میفرستیم براتون از جنس خودتون که آیات روشن خدا رو براتون بخونه تا شما از ظلمات به نور برسید فققققققط یه تصویر میاد جلوى چشمم اونم شمایید
و از ته قلبم ازتون سپاسگذارم که این رسالت رو به عهده گرفتین
بعد از اونکه کارم رو گذاشتم کنار رو نشستم لیزرى رو یادگیرى ودرک قوانین از درآمد غیر فعالی بورس که از آخرهای سال ۹۷ همون اوایل مسیر درک قوانین بهش هدایت شده بودم پولهاى بسیاااار عالى ساختم بدون کار فیزیکى و همسرم هم تو اون سرمایه گذاری ها کمکم کرد و دوست داشت من تو اون مسیر پیشرفت کنم و بهم هم اعتماد داشت و به قول خودش میگفت من فقط تو رو قبول دارم و حاضر بود هرچقدر میخوام بهم بده آخه همیشه میگفت من اگه به حرف تو گوش میدادم الان نصف شمرون مال من بود
چند وقت بعد هم پندمیک شد و همهههه کارها تعطیل و من درآمد غیر فعالم در بهترین و پر سود ده ترین حالت ممکن بود و من تازه میفهمم چرا قلبم بهم میگفت جمع کن کارات رو در صورتى که اون زمان بهترین موقعیت بودم همه چیز آماده من فقط مانتو آماده میکردم همه چم و خم هاى کار رو هم پیدا کرده بودم بدون هیچ دردسرى برام میفروختن و خیلى هم صاحب اون گالرى راضى بودن و ازم میخواستن که کارام رو گسترش بدم و تعداد بیشترى کار بهشون ارایه بدم
وقتى پندمیک شد من راضى ترین حالت روحى سلامتى و روابط و مالی رو تجربه میکردم و به شدت هم روی درک قوانین و قرآن و محصولات استاد کار میکردم و واقعا خدا روسپاسگذارم براى اون هدایت که قلبم رو تسلیم هدایتش کرد چون اصلا تصمیم آسونى نبود گذشتن از اون شرایط ولى وااااااقعا خدا برام جبران کرد همه جوره
محصولات ارزشمند استاد رو خریدم و از بینهاست طریق برام رزق فرستاد و از همه مهمتر خدا منو از یک زن ضعیف که تا به تضاد میخورد مثه جوجه مریض ها ده نفر باید میومدن زیر بغلش رو میگرفتن راه میبردنش باباش میدوئید قرص تپش قلب و آرامبخش بهش میداد و بالا سرش گریه میکرد جون نداشت صحبت کنه و دندونهاش میخورد به هم کل وجودش میلرزید میدوئید پشت مردها قایم میشد نجات داده
و منو از فرش به عرش رسونده خدا براى من معجزه کرده و به نظرم براى یک زن هیییچ چیز قشنگ تر از قوى بودن نیست هیچ چیز قشنگتر از قدرتمند بودن نیست هیچ چیز قشنگ تر از رسیدن به نقطه فلا تخشوهم واخشون نیست
میدونى خدا فققققط زن هاى قدرتمند و قوی رو دوست داره زنى که ضعیف باشه زیر چرخهای جهان له میکنه ووهیچ نعمتی نمیتونه اون ضعف هاش رو بپوشونه نه زیبایی مثال زدنیش نه همسری که خیلی ها آرزوشون هست داشته باشن نه نعمتها و ثروتهاش نه خانواده ارزشمند که همهه آرزوی داشتنش رو دارن
خدا جهان رو فققققط مسخر زنهای قوی و قدرتمند و شجاع میکنه و به زنان عالمین برتویشون میده
و این قدرت فققققط با درک قوانین و توحید به دست میاد
وقتى هم به نقطه لا تخشوهم واخشون برسى لاااااااجرم رحمت الهم بر تو تموم میشه این یک قانونه
و کل زندگى من باید کار کردن روى این نقطه باشه
من الان خیلییییى راضى هستم که اون استاپ رو تو کارم کردم و به هدایت عمل کردم و نشستم سر یادگیرى قوانین و نتایجش هم تو همه جنبه هاى زندگیم مشخصه و از همه مهمتر سلامتیم و آرامشم و احساس ارزشمندیم که باید تا آخر عمر روش کار کنم
وقتى اون نتیجه عمل به هدایت رو دیدم راحت تونستم با ایمان انتشار کتاب خیاطیم رو کنسل کنم و ایمان داشته باشم قرار هست هدایت بشم به شرایط بهتر و باید بیشتر رو درک قانون و قرآن کار کنم
چند وقت پیش همون دوستم که از بهترین وکلاى ایران هست و طبقه پایین خونه ماست با حال نا خوبى بهم تل زد وبهم گفت به کمکت نیاز دارم با اینکه خیلى وقته دارم خودم رو از آدمهایی که در گذشته ارتباط داشتم با اینکه تو بهترین شرایط ارتباطى بودم دور میکنم ولى قلبم گفت برم این مسیر به ایشون هم معرفى شد از طریق من همون اوایل ولى ایشون ادامه ندادن وقتى رفتم و شراطش رو بهم گفت و ازم کمک فکری میخواست چون یه سرى نتایج عالى تو روابط دیده بود از من فقط میگفتم خدایا تو چقققدر به من رحم کردى منو تو این مسیر نگه داشتى ایشون از لحاظ مالى بسسسسسیار موفق ولى تو روابط به تضادهاى وحشتناک خورده بود که کارش رو هم تحت الشعاع قرار داده بود و اونجا بود که گفتم خدایا چقدر درک قوانین تو مهمه که میبینم کسى که قوانین کل کشور رو میدونه پرونده هاى بسسسیار موفقیت آمیز داشته تو یکى از بزرگترنی ارگانهاى دولتى کشور با وجود سن متولد ۵٨ به استقلال و آزادى خوب مالى رسیده ولى الان به خاطر اگاهى نداشتن به قوانین تو به خال و روزى اوفتاده که خیلى هاش رو از دست داده توى روابط و سلامتی داغون و من فقط میگفتم خدایا تو چقدر به من رحم کردى منو به این مسیر هدایت و حفظ کردى تو این مسیر انگار خدا منو برد که یه بار دیگه رنج نبودن تو این مسیر رو بهم نشون بده و بودن تو این مسیر رو لذت بخش تر کنه
و مورد بعدى در مورد بهت برخوردن بود که وااااقعا بهترین نقطه هایى که باعث پیشرفت من بوده زمان هایی بوده که به شدت بهم برخورده مثلا تا پارسال بود که من خودم رو قایم میکردم و حتى اسمم رو هم کامل نمینوشتم و هی کامنت میذاشتم و ذوق میکردم وقتی لایک استاد رو میدیدم ولی از خیلى چیزا نمینوشتم به خاطر یه سرى نگرانى ها ولى وقتى گفتید من فقط پاى حرف کسى میشینم که با نتایج حرف بزنه عمل کنه
با خودم متعهد شدم زمانى مینویسى که شهامت نوشتن رو داشته باشى بتونى بنویسی از نتایجت از عملکردت نه اینکه بخواى حرفاى استاد رو کپى کنى و فقققط حرف خوب بزنى بااااید با عمل و نتیجه صحبت کنى باااید ترسهات رو بزنى کنار و نقابت رو بردارى دوست دارى با استادت صحبت کنى شجاعت داشته باش کار کن رو خودت عمل کن نتیجه بگیر بعد بنویس اونم نه با نقاب بعدش چند ماه ننوشتم کامنت تو سایت فققققط لیزری رو خودم کار کردم و تو ذهنم باهاتون صحبت میکردم و یه زمانی هم همینطوری مینوشتم کامنت بدون اینکه نشرش بدم تو سایت
آره استادت میگه من لذت میبرم بچه ها از خودشون بنویسن آره آخه لاااایق خوندن بهترین کامنت هاست لاااایق دیدن رشد شاگردهاشه چون بهترین محصولات و با کیفیت ترین فایل ها رو میذاره و جون و دلی بهترین فایل ها رو رایگان میذاره که میلیاردها دلار ارزش داره
اینقدر براى چشمهاى تو ارزش قائله تو هم براى وقتى که استادت میذاره براى خوندن و انتشار کامنت ارزش قائل باش و عمل کن نتیجه بگیر بعد با شهامت بدون نقاب بنویس
و استاد دارم تماااام تلاشم رو میکنم که زمانى بنویسم که قلبم میگه و توش عمل و نتیجه هست تا منم تو این مسیر یک قدمی برداشته باشم
راستى استاد بعد از نوشتن کامنت قسمت ٢٣٧ خدا برام بخش دوم هدیه ام رو هم از آمریکا فرستاد یه کیف لویی ویتون و یه کالج فندى که با اون ست کالج و کمربند گذاشتم جلوى چشمم که یادم باشه یه روزى خیلیییی علاقه داشتم به ست کامل لویی ویتون و خدا برام موجودش کرد
عاااااشقتونم خدایا شکرت