مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- “ایمان تزلزل ناپذیر”، حاصل پیمودن مسیر تکاملی درک توحید است؛
- “ایمان تزلزل ناپذیر” نتیجه، بارها جدی گرفتن الهامات و بارها دیدن نتیجه این جدیت هاست؛
- راهکارهایی برای کنترل ذهن، در شرایطی که کنترل ذهن غیرممکن شده است؛
- اگر بتوانی احساس خود را خوب نگه داری، لاجرم شرایط تغییر می کند و اتفاقات خوب را تجربه می کنی؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD335MB21 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 50 | خروج از مدار ناخواسته19MB21 دقیقه
سلام
استاد جان یه حسی به من گف به این فایل گوش بدم نمیدونم چرا ینی نه نشانم بود ن تو روزشمار هستم من اما حس پررنگی گف برو گوش بده امروز داشتم فقط ب شما فکر میکردم از محل کارم که برمیگشتم سوار مترو که شدم یه دختره کنارم نشسته بود ناخوداگاه چشمم رف رو گوشیش دیدم یه استاد خانوم فکر کنم مثل شما سایت داره من اصلا نمیشناسمشون ولی زیر متناش زده بود مول شما فایل داشتن زیرش نوشته بود باور فراوانی با مثلا همه چیز تویی ناخوداگاه رفتم تو مقایسه گفتم خدایا واقعا مرسی که منو هدایت کردی توی این سایت استاد من قبل شما اساتید دیگرو کار کردم همشونم نازمو کشیدن ینی اگه گفتم فلان مشکلو دارم راهکار دادن تهشم قربونم رفتن ولی شما یه جور دیگه هستین واقعا شمس زمانه شمایین نه تنها نازمونو نمیکشید بلکه پوستمونم میکنید:)))ولی من اینشکلی دوس دازم قبلا دوس داشتم اساتیدی باشن که بگن اخیش قربونت بزم اما از وقتی با شما اشنا شدم بچه پرو شدم قوی شدم به همون اندازه که رو خودم کار کردم دیدم دیگه نازکش نیستم و کاملا اینجور میپسندم چون خودمم دارم اینشکلی میشم من از وقتی یادم میاد سنگ صبور خانواده بودم ب اونا نمیتونستم بگم من محتاج تاییدم ولی اینجا میتونم بگم همیسه دلم برا داداشم میسوخت فکر میکردم خیلی در حقش ظلم شده ینی از بچگی من دل سوزش بودم با این که من یازده سال ازش کوچکترم وقتی مریض شده بود چندروز پیش اومد خونه ما حال ندار بود شروع کرد قربانی شدن همون لحظه به من گف پامو ماساژ میدی من بدون هیچ اخمی یا لحن بدی گفتم حالت بده دستات که سالمن خودت ماساژ بده بعد اومدم اتاقم احساس گناه داشت از حلقومم میزد بیرون نمیدونم بچه هایی که شبیه منن میدونن دارم از چی حرف میزنم نجوا ولم نمیکرد هرکار کردم اروم نشدم رفتم سراغ قران و شدیدا چنگ زدم به خدا اهنگ تجسمی سایتو گزاشتم تو گوشمو شروع کردم قران خوندن یکم گریه کردم ولی میتونم بگم در عرض سه دقیقه جمعش کردم و حالم خوب شد و خدا به دادم رسید اینارو گفتم که به این برسم بگم دارم خودمو شبیه شما میکنم شبیه چیزایی که یادم میدین چقدر بعدش شمارو تحسین کردم چقدر بعدش شما ابراهیم و نوح رو الگو کردم زدم به ذهنم که مگه اینا احساسات نداشتن اینام ادم بودن مگه فقط تو ادمی و انقدر از خدا گفتم کفتم گفتم که ذهنم کشید کنار مرسی واقعا اینجا همه چیش خاصه از استادانش بگیر تا شاگردانش واقعا خوشبختی بالاتر از این نمیبینم که اینجا بین شما حضور دارم و عضو این سایت الهی هستم خدایا هزاران بار مرسی بابت احازه دادنی که گزاشتی تو این سایت باشم مرسی واقعا استاد جان عاشقتون هستم