مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- “ایمان تزلزل ناپذیر”، حاصل پیمودن مسیر تکاملی درک توحید است؛
- “ایمان تزلزل ناپذیر” نتیجه، بارها جدی گرفتن الهامات و بارها دیدن نتیجه این جدیت هاست؛
- راهکارهایی برای کنترل ذهن، در شرایطی که کنترل ذهن غیرممکن شده است؛
- اگر بتوانی احساس خود را خوب نگه داری، لاجرم شرایط تغییر می کند و اتفاقات خوب را تجربه می کنی؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD335MB21 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 50 | خروج از مدار ناخواسته19MB21 دقیقه
باسلام خدمت استاد عزیز
اول بگم که خیلی دوستت دارم نمیدونید با آموزه هاتون چه تحولاتی توزندگیم ایجاد کردید
من تو همین یک ماه اخیر برام مسایل مالی بوجود آمد که اولش واقعا نمیدونستم چکاربکنم هرروز به امید اینکه فردا درست میشه منتظر این بودم که کاربرام بیاد که برم کاربکنم اما هر روز که میگذشت انگار مشتریها ناپدید شده بودن و من نمیتونستم کاری انجام بدم یه جند روزی رو که گذشت دیدم احساسم داره بد میشه و همش دارم به مشکلات فکر میکنم چون بی پول هم شده بودم مقروض هم شده بودم با تمام بی پولی که داشتم یه روز صبح داشتم یه ویدیو تویوتیوب نگاه میکردم که یکهو یه چیزی اومد توذهنم که برو مسافرت گفتم پول ندارم گفت برو به همسرم گفتم بریم یه آب و هوایی عوض کنیم همسرم گفت پولت کجاست که بریم گفتم یه پولی از یه بنده خدا دستم هست گفته فعلا لازم نداره بیا باهمین ول بریم همسرم قبول کرد ما رفتیم یه سر به روستای زادگاه پدرزنم بزنیم تو این سفر بقیه فامیل هم با ما همراه شدن ما رفتیم یه آب وهوایی عوض کردیم توی این سفر از اون پولی که با خودمون برده بودیم یه یک ریالی هم خرج نشد واز جاهای دیگه پول جور شد تا ما اموراتمون بگذره احساسم بهتر شد برگشتیم ولی باز دیدم خبری از کار نیست با همسرم رفتیم بازاریابی برای کار تو این بازار یابی متوجه شدم چقدر نسبت به گذشته عوض شدم و الان از این تحول خوشحالم تو این مدت هر کاری که بهم الهام میشد رو انجام میدادم و تسلیم بودم همین دیشب با اینکه پول نداشتم رفتم برای تعویض شیشه عینکم یه الهام بهم شد که برم پیش یه بنده خدا که عینک سازی داره و ازش بخوام که برام شیشه عینکمو عوض بکنه پولشو بعد بهش بدم وقتی بهم این الهام شد خیلی ترسیدم ولی گفتم بایدبرم و رفتم وچقدر خوب شد که رفتم بنده خدا باهام بیشتر دوست شد و کلی باهم درمورد فراوانی ثروت صحبت کردیم امروز هم رفتم عینکمو گرفتم جالب اینجاست همین امروزهم سه تامشتری بهم زنگ زدن برای انجام کارشون
من هنوز اول راهم اوایل که صحبتهاتون رو گوش میدادم فکر میکردم که با همین گوش کردن همه چیزقراره تغییر کنه ولی الان میبینم که نه داستان جدی تر این حرفهاست قانون باید اجرا بشه و شوخی هم نداره باید یاد بگیرم با احساس خوب زندگی بکنم استاد عزیز خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم که این مسیر زیبا رو بهم نشون دادید دوستتون دارم