مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- “ایمان تزلزل ناپذیر”، حاصل پیمودن مسیر تکاملی درک توحید است؛
- “ایمان تزلزل ناپذیر” نتیجه، بارها جدی گرفتن الهامات و بارها دیدن نتیجه این جدیت هاست؛
- راهکارهایی برای کنترل ذهن، در شرایطی که کنترل ذهن غیرممکن شده است؛
- اگر بتوانی احساس خود را خوب نگه داری، لاجرم شرایط تغییر می کند و اتفاقات خوب را تجربه می کنی؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD335MB21 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 50 | خروج از مدار ناخواسته19MB21 دقیقه
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
روز شمار زندگی من روز 150
وقتی در مسیر درست حرکت کنم هر اتفاقی برام رخ بده در مسیر رسیدن به خواسته هامه ( این و با دیدگاه الآنم میگم )
روزی که منو از شرکت اخراجم کردن به یه تضادی برخورد کردم که غیر قابل کنترل بود ولی با این جمله حضرت علی خودمو آروم کردم که حقیقت و بگو حتی اگه به ضررت باشه تا تونستم ذهنمو کنترل کنم ،با هزارتومان پول تو جیبم اخراج شدم اونم کرایه دادم رسیدم خونه و جریان و همسرم متوجه شد و چقدر گریه کرد من بهش گفتم خانم من حقیقت و گفتم و اصلا نگران نیستم و جمله حضرت علی رو به همسرم گفتم من از این اتفاق دو نتیجه گرفتم که میخوام براتون بگم:
1- وقتی تو در مسیر درست حرکت کنی, مسیر درست یعنی چی؟ یعنی اینکه وقتی من قرار دادم و امضا کردم به خودم متعهد شدم که کارم و به نحو احسن انجام بدم به خودم میگفتم درسته که کار فرما منو نمیبینه ولی خدای بالا سرم که هست اون همه چیز و میبینم و سعی من بر این بود که همیشه بدون کوچکترین نقصی تو کارم کارمو به بهترین شکل ممکن انجام بدم و هیچ وقت بابت کارم به کارفرمام اعتراض نمیکردم و همیشه تحسینش میکردم بر خلاف 99% همکارانم نه قضاوتش و میکردم و نه غیبت میکردم و نه حرف ناشایستی بهش میگفتم و نه حالمو خراب میکردم تو اون شرکت من اصلا جای ثابتی نداشتم هشت سال کار کردم بدون اینکه یه جای ثابتی باشم پیش خودم میگفتم من هر جا کار کنم اون تایمه کاریمو انجام میدم حالا هر جا میخواد باشه و این طرز فکر من چقدر منو به آرامش میرسوند از این برخورد من همکارانم شاکی بودن که تو چرا اعتراض نمیکنی و وقتی من همیشه حال خودمو خوب نگه میداشتم و کارمو انجام میدادم خداوند وقتی دید که من به بهترین شکل ممکن کارمو انجام میدم منو برداشت و گذاشت جایی که باید باشم ( البته این و الان با آگاهی که دارم به این درک رسیدم ) و میدونم که جهان کارشون به بهترین شکل انجام میده و هیچ نقصی توش نیست پس من نوعی باید خودم و با موندن در احساس خوب با این سیستم بدون نقص خداوند هماهنگ کنم تا نتیجه بهتری دریافت کنم
2_ آگاهی دوم اینه که وقتی من در مسیر درست حرکت میکنم هر تضادی برام رخ میده هر چند هم تضادی باشه که اصلا با شرایط اون زمان من جور نیست ولی همین تضاده که منو و به خواسته میرسونه خواسته من چی بود تو این داستان ، خواستم این بود که من دوست داشتم برای خودم کار کنم و نمیتونستم و جرعتشو نداشتم که از نقطه اونم خارج بشم ولی این تضاد که خود کارفرما اومد منو انداخت بیرون منی که به بهترین شکل براش کار میکردم و از کارم نمیزدم ولی خداوند میاد با دستان همون کارفرمام مسیر زندگی منو با اخراجم عوض میکنه طوری که بعد سه سال اصلا به قبلم ربطی نداشتم طوری که اگه سی سال هم متوالی پیشش کار میکردم نمیتونستم اون سرمایه ای که تو سه سال جم کردم و بدست بیارم
تضادها وقتی که تو تو مسیر درست حرکت کنی صد در صد برای رسیدن به خواسته ات هست ولا غیر من با اطمینان این و میگم چون برام ثابت شده و من با آرزوهام الان دارم زندگی میکنم چیزی که دوست داشتم بهش رسیدم و این ادامه داره تا زمانی که من تو مسیر درست حرکت کنم و هدایت خداوند شامل حالم شد تا اینجا براتون کامنت بنویسم به نظر شمایی که داری ابن کامنت منو میخونی جام چطور جاییه مگه غیر از این باوری که من بهش رسیدم حال خوب = اتفاقات خوب
و من دارم تجربه تکاملی که آرام آرام داره تو زندگیم اتفاق میوفته رو احساس میکنم و بابت همین اصلا عجله ای ندارم چون باورم به اینه که همه چیز در زمان مناسبش برام اتفاق میوفته من باید سمت خودمو خوب انجام بدم خدا خودش بلده کار خودشو چطور انجام بده من فقط بندگی خدای خودمو کنم اون خداییشو انجام میده
رد پای امروز من