مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- “ایمان تزلزل ناپذیر”، حاصل پیمودن مسیر تکاملی درک توحید است؛
- “ایمان تزلزل ناپذیر” نتیجه، بارها جدی گرفتن الهامات و بارها دیدن نتیجه این جدیت هاست؛
- راهکارهایی برای کنترل ذهن، در شرایطی که کنترل ذهن غیرممکن شده است؛
- اگر بتوانی احساس خود را خوب نگه داری، لاجرم شرایط تغییر می کند و اتفاقات خوب را تجربه می کنی؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD335MB21 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 50 | خروج از مدار ناخواسته19MB21 دقیقه
به نام قدرتمندترین جهان هستی
سلام به استاد خوبم
چقدر من از صحبت های شما با آقای عرشیانفر لذت میبرم هر کلمه ای که میگید انگار از دهنتون گوهر میباره کلمه به کلمه صحبتاتون درس های بزرگی به من میده.
چقدر زیبا تو این فایل در مورد حضرت ابراهیم گفتید واقعا چقدر شخصیت خاصی داشتند چطور ممکنه یکی انقدر ایمانش قوی باشه و انقدر به خدا و خواست خدا اعتماد داشته باشه که هیچ وقت دهانش به قصد اعتراض و شکایت باز نشه
چقدر میشه درس گرفت
از خدا میخوام کمکم کنه و هدایتم کنه که هر روز ایمانم قوی تر بشه هر روز اعتمادم بهش بیشتر بشه و هر روز سپاس گذارتر بشم.
استاد چقدر زیبا حال خوب=احساس خوب و توضیح دادید
واقعا ازتون ممنونم
من خیلی تو این زمینه رو خودم کار میکنم و خدارو هزار بار شکر نتیجه هم میگیرم شاید نتیجه هام بزرگ نباشه اما وقتی میفهمم خودم این نتیجه و خلق کردم خیلی خوشحال میشم و خدارو شکر میکنم
حالا میخوام یه تجربه کوچولو از این تمرینم و براتون تعریف کنم
چند روز پیش که با ماشینم بیرون بودم رفتم دور بزنم که زیاد رفتم عقب و زدم به جدول و سپر ماشینم یه کوچولو شکست و تازه چند روز قبلش بود که همسرم سپر ماشینو نو کرده بود وقتی دیدم شکست خیلی ناراحت شدم و گفتم همسرم الان عصبانی میشه و کلی غر میزنه اما این ناراحتی کلا شاید یه ربع طول کشید و سریع خودمو کنترل کردم و گفتم من باید حالمو خوب نگه دارم و حال خوبم همه چیو درست میکنه و به همسرمم نگفتم تا چندروز بعد که داشت ماشینو میشست متوجه شد و بهم گفت سپر ماشین چیشده منم گفتم زدم به جدول و شکست فکر کردم ناراحت میشی بهت نگفتم همسرمم گفت فدای سرت پیش میاد دیگه حالا بعدا درستش میکنم و من اون لحظه به خاطر نتیجه ای که از عملکرد خودم گرفتم خیلی خوشحال شدم و از ته دلم خدارو شکر کردم شاید اگه کسی بشنوه بگه چیز مهمی نبود ولی همسر من شخصیتی داره که از کاه کوه میسازه و اینکه اینبار چیزی نگفت واقعا برام جالب بود.
ویک چیز دیگه که من هر اتفاقی برام میفته کلی فکر میکنم که چه فرکانسی فرستادم که این اتفاق برام افتاد و بعد از کلی فکر کردن یادم افتاد که شب قبلش یکی از بستگانم و که دنده عقب زده بود به دیوار مسخره کرده بودم و دقیقا همون بلا سر خودم اومد و این باعث شد که خیلی مواظب حرف زدنم باشم.
استاد جان بابت آموزه های پر از آگاهیتون ازتون خیلی سپاسگذارم و امیدوارم که همیشه سلامت و سلامت و سلامت باشید.