گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • تعریف شهود: خداوند قطعاً طبق وعده اش، هدایت هایش را به سمت من ارسال می کند؛
  • زمانی هدایت های خداوند را دریافت می کنی که با کنترل ذهن و تغییر زاویه دید، خود را به احساس خوب می رسانی؛
  • وقتی در فرکانس “توجه به ناخواسته” و “احساس بد” هستی، “الهامات درونی” خود را غیر فعال می کنی؛
  • معجزه تفکر الخیر فی ما وقع؛

منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش | بخش هفتم


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

301 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حسین و نرگس» در این صفحه: 1
  1. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1823 روز

    إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَىٰ رَبِّهِمْ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

    قطعاً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به پروردگارشان آرامش و اطمینان یافتند، اهل بهشت اند و در آن جاودانه اند.

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی

    خواستم منطق احساس خوب رو اینجا از یه زاویه دیگه بیان کنم که داستان چیه، برای خودم و دوستان عزیزم…

    و بنظرم زیباترین روش برای بیان مفاهیم همون روش قرآنه که داستان محوره…

    میخوام مثالی بزنم که برای دوستان هم ملموس باشه… داستان بندباز فرانسوی به نام فیلیپ پتی… ایشون بین برج های

    جهانی در ارتفاع 400 متری بندبازی کردن و حتی بند محافظ به خودشون نبستن و با وجود ترس و وحشت بسیار بخاطر

    هیجانی که بهشون میداد و لذتی که از این کار میبردن حاظر شدن این ریسک وحشت ناک رو انجام بدن… وقتی با تمام

    ترس ها و نجواها شجاعانه پا روی طناب میزارن اتفاق عجیبی میفته… تمام اون ترس ها به ناگهان از بین میره و یه احساس

    شعف وصف ناپذیر و شهود بر ایشون غالب میشه تا حدی که به راحتی به پایین نگاه میکنن، و حتی به نشانه تسلیم و کرنش

    در مقابل پروردگار روی طناب به حالت تعظیم میشینن و این حرکات رو تا 45 دقیقه انجام میدن درحالی که پلیس بخاطر غیر

    قانونی بودن این کار در هر دو سمت طناب انتظار میکشه که ایشون رو دستگیر کنه و همراهانشون از شدت هیجان و ترس

    در حال قالب تهی کردن هستن… خواستم مکانیزم این داستان رو توضیح بدم… ذهن منطقی وقتی چیزی رو برای اولین بار

    تجربه میکنیم که براش هیچ منطقی نچیده و دیتایی نداره اجازه میده ما اون شرایط رو “آگاهانه” و با “پیروی از شهود درون”

    تجربه کنیم… بخاطر همین موقتا خودشو کنار میکشه. این تجربه میتونه بوییدن یک گل جدید، رفتن به یه شهر یا طبیعت

    جدید، رفتن به قله و کوهپیمایی و هر مثال دیگه ای باشه… اتفاقی که میفته در اون لحظه انسان آگاهه و در چنبره ذهن

    اسیر نشده چون ذهن منطقی که حکومت وجود ما رو به دست گرفته، این ابزاری که فقط باید ابزار باشه اما جای ما روی

    تخت نشسته، موقتا کنار کشیده… در اون لحظات ما احساس شعف و لذت خاصی میکنیم که فکر میکنیم حاصل دیدن اون

    طبیعت یا بوییدن اون گل و تجربه جدیده اما موضوع فراتر از این داستانه… موضوع تجربه اون داستان جدید به همراه

    آگاهی و شهود درونه… این آگاه بودن حتی اگر گلی برای بوییدن نباشه و حتی اگر محیط جدیدی برای تجربه نباشه

    به خودی خود بی نهایت لذت بخشه چون وقتی ذهن منطقی کنار میره ما حضور خدا رو در ورای واژه ها و استدلال های

    ذهن منطقی احساس میکنیم… اما وقتی اون موضوع تجربه شد و دیتاش در مغز و قسمت خودآگاه یا همون ذهن منطقی

    ذخیره شد دفعات بعدی به ما اجازه نمیده که آگاهانه اون لذت رو دوباره تجربه کنیم.. و داستان عادت کردن از اینجا شروع

    میشه… وقتی انسان بتونه آگاه بمونه هر بار از دیدن یک صحنه بینهایت به وجد میاد… کسانی که تجربه مرگ داشتن

    همشون اذعان میکردن که بی نهایت احساس شعف داشتن بخاطر اینکه بزرگترین مانع در درک حقیقت وجودی خودشون

    و عالم کنار میره و اون هم ذهن منطقیه… و جالب اینجاست که وقتی انسان آگاهه، به مبدا متصله و الهامات رو دریافت

    میکنه… به قول اکهارت توله بدترین دانشمندان اونهایی نیستن که نمیتونن فکر کنن، بلکه اونهایی هستن که بیشتر از بقیه

    فکر میکنن!!! پیامبران اکثرا امی بودن…یعنی انباشت دیتا نداشتن، خالص و پاک بودن برای دریافت الهامات و برای آگاهی

    و شهود… به قول علامه حسن زاده آملی: “مثل شکارچی باشید”… شکارچی هر لحظه مراقبه و هیچ زمانی رو از دست نمیده..

    شکارچی چی باشیم؟ شکارچی افکار که ذهن میفرسته تا ما رو توی هزارتوی خودش فرو ببره و از آگاهی و احساس خوب

    محروم کنه… دوستان داستان احساس خوب اینه… به اندازه ای که احساسمون خوبه از چنبره ذهن منطقی و حسابگر رها

    شدیم و به مدار فرکانسی خداوند نزدیک شدیم… ذهن فقط باید ابزاری باشه که با دست شهود به حرکت در بیاد و هر

    زمان که کارمون باهاش تموم میشه باید زمین گذاشته بشه… نه اینکه صبح تا شب با نجواهاش ما رو زمین گیر کنه…

    جهاد اکبری باید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: