مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- تعریف شهود: خداوند قطعاً طبق وعده اش، هدایت هایش را به سمت من ارسال می کند؛
- زمانی هدایت های خداوند را دریافت می کنی که با کنترل ذهن و تغییر زاویه دید، خود را به احساس خوب می رسانی؛
- وقتی در فرکانس “توجه به ناخواسته” و “احساس بد” هستی، “الهامات درونی” خود را غیر فعال می کنی؛
- معجزه تفکر الخیر فی ما وقع؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD209MB13 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا12MB13 دقیقه
سلام بر استاد جان و مریم بانو و همه دوستان
استاد شبی که لایو بود هرررر کاری کردم نتم یاری نکرد ولی واقعا از ته قلبم دوست داشتم و نیاز داشتم گوش بدم ب حرفهاتون ولی همون شب گفتم حتما میاد رو سایت.
باورتون نمیشه من با این سه قسمت لایو دارم دیوونه میشم …همش میگم آخه تسلط تا این حددددددد🤯🤯 استاد شما به صورت عجیبی قانون رو آسون توضیح میدید ک مستقیممممم هم تو مغز میره و هم قلب ؛ من منطقم هم تسلیم شده بدون ذررررررره ای مقاومت. این منطق شما درمورد تکامل برای احساس خوب در شرایط نازیبا،وااااقعا بی نظیره. من قبلا تا حالم خراب میشد اینقدر خودمو سرزنش میکردم ک من رو خودم کار کردم و چرا الان حالم خوب نیست و تصورم این بود باید یهویی بتونم خوب کنم حالمو و چون توانا نبودم بدتر حالم خرابتر میشد ولی الان دیگه قانونش رو میدونم ، ذره ذره بهتر شدن حال و واااااقعا عالی جواب داده، چون هی ذره ذره ک بهتر میشم خودم متوجه میشم و همون یه ذره باعث خوشحالیم میشه و باز بهتر میشم تا در نهایت ب آرامش و ریلکسی و یا به طور کامل باعث منحرف شدن ذهنم ازون ماجرا میشه.
استاد، دقیقاااا روز شنبه یک مساله ای برای من و دوستم همرمان پیش اومد اولش واقعا برام سنگین بود ولی بعدش یه خاطره بامزه تعریف کردم( البته ناآگاهانه بود)، هر چند که فقط در حد یه لحطه خندیدن بود ولی تو اون شرایط عالی بود..بعدم گفتم بریم کافه و همینطور کم و کم بهتر شدم تا دو ساعت بعدش من کلا نشسته بودم پروژمو انجام میدادم و شبش هم از هر شب زودتر خوابم برد… ولی دوستم شبش از فکر نخوابید و کل روزش رو داشت با بقیه درمورد همین قصیه و ناراحتیش حرف میزد و تا فرداش هم درگیر بود اگر مثلا پارسال بود من تا دو روز حالم گرفته بود و ناراحت بودم و گریههههه ولی من واقعا این روزا خیلی تمرکز کردم روی خوب شدن و خوب بودن حال و احساسم.
(استاد اون اتفاق ک افتاد یاد شما افتادم ولی من هنوز نمیدونم درسی ک باید میگرفتم چی بود
من و دوستم همون موصوعی ک شما با حراست براتون پیش اومد، برامون با حراست دانشگاه پیش اومد.)