مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- تعریف شهود: خداوند قطعاً طبق وعده اش، هدایت هایش را به سمت من ارسال می کند؛
- زمانی هدایت های خداوند را دریافت می کنی که با کنترل ذهن و تغییر زاویه دید، خود را به احساس خوب می رسانی؛
- وقتی در فرکانس “توجه به ناخواسته” و “احساس بد” هستی، “الهامات درونی” خود را غیر فعال می کنی؛
- معجزه تفکر الخیر فی ما وقع؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD209MB13 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا12MB13 دقیقه
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان گلم،همچنین استاد عرشیانفر بزرگوار و شریف.
امروز رفته بودم ام آر آی بگیرم از زانوم،تا کمر رفتم تو دستگاه تونل مانند،یک ثانیه شماری بالای دستگاه بود که میدیدمش، به ترتیب اعداد لحظه به لحظه داشتن کمتر و کمتر میشدن 11،12،13،14،15،16،17،18 به خودم گفتم اینا لحظاتیه که داره از عمرت کم میشه،فکر کن همین چند ثانیه رو وقت داری زندگی کنی و بعدش میمیری چی داری به خداوند بگی
بلافاصله قلبم شروع کرد به گفتن
خدایا شکرت که در دوران زندگیم مهمترین هدف و انگیزه و لذت زندگیم توحید بود
خدایا شکرت که افکاری در قلبم قرار دادی که به تو فکر کنم و….
دیدم دوباره اون ثانیه شمار که رسید به 1 دوباره رفت روی عدد 38 و من دوباره ادامه دادم شکرگزاری رو تا اینکه رسید 1 دوباره رفت روی عدد 1 دقیقه و 17 ثانیه و من همینجوری داشتم شکرگزاری میکردم.
وقتی رفتم تو اون دستگاه قلبم گقت قراره در مورد این دستگاه حرف بزنی و بنویسی اما من نمیدونستم قراره چی بگم تا اینکه در حین نوشتن این کامنت اون چیزایی که باید مینوشتم داره به قلبم الهام میشه
اون ثانیه شمار میخواست بگه ما تنهاییم و لحظه ی مرگ و در آخرت هیچ یار و یاوری نداریم
تو اون دستگاه نه همسرم کنارم بود نه مادرم که من رو بدنیا آورد، نه پدرم که همیشه در هر حالتی پشتوانه ام بود،نه برادرم که همیشه خیر خواهم بود
تنهای تنهای تنها بودم
من بودم و به قول قرآن اعمالی که پیشاپیش فرستادم
وقتی داشتم نگاه ثانیه شمار میکردم دوتا لنز کوچیک دیدم بالای دستگاه هست ،با اون لنز های خیلی کوچیک چشم تو چشم شدم بی اختیار یک سوال از قلبم پرسیده شد
آیا ما خودمون رو به تو نشون ندادیم!؟
در همون لحظه تعدادی از درخواست هایی که از خداوند در زندگیم داشتم جلوی چشمام رد شد
یکیش این بود که
یادته سال87 چندتا توپ والیبال از دانشگاهتون دزدیدی آوردی خونه بعد پشیمون شدی گفتی خدایا 50 هزارتومن به من پول بده تا توپ بخرم بفرستم دانشگاهم،بعد پدرت برای اولین بار در تماااامه عمرت فرداش 1 تراول 50 هزارتومنی گذاشت تو پاکت و بعد داد گفت اینم کادوی تولدت!؟
به قول قرآن پس کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار میکنید!
تو سفرم به شمال،شب ساعت 11،10 دراز کشیده بودم روی سکوی جلوی کلبه ام،داشتم با خدای خودم صحبت میکردم،عشق بازی میکردم تو اوجه اون لذت گفتم خدایا یه کاری ازت میخوام برام انجام بدی همین الآن که نشونه ای باشه که حرفامو شنیدی
گفت چی!؟
گفتم یه شهاب سنگ از تو آسمون رد بشه این یعنی چشمک زدنه تو که حرفاتو شنیدم
به الله واحد قسم،به خدای ابراهیم قسم کمتر از 5 دقیقه از حرفم نگذشته بود که یک شهاب سنگ بسیار پر نور دقیقا از جلوی دوتا چشمام رد شد و بعد از دو سه ثانیه ناپدید شد
من قبلا شهاب سنگ دیده بودم اما مثلا داشتم نگاه آسمون میکردم از یک زاویه ای رد میشد که دقیقا جلوی چشمام نبود اما اون شب دقیقا از جلوی چشمام رد شد اون شهاب سنگ
خدایا شکرت
نمیدونم چی بگم
فقط میدونم زمانی دوستان بهم میگن کامنتهات بوی توحید و بوی خدا میده که تمامه تمرکزم روی احساس خوب و کنترل ذهن و شکرگزاری
فقط میدونم زمانی زندگیم رو رواله که همین کامنتها و همین فایلها رو مرتب گوش میدم و عمل میکنم
زمانی قلبم به خداوند وصول میشه که چشمامو،گوش هامو،دهنم رو بروی همسرم،همکارم،پدرم ،مادرم و…. میبندم و هیییییچ کاری به کار هیچکدومشون ندارم
اینکه میگم کار به کارشون ندارم یعنی به هیچ عنوان اجازه نمیدم چیزی خارج از ارتباط خودم و خدای خودم برام مهم باشه
اجازه نمیدم به ذهنم که حاله خوبم یا حاله بدم رو گره بزنه به شخص دومی
من خدا رو زمانی دیدم که از همه کس بریدم
به قول حافظ
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز وِلایِ تواَم نیست هیچ دست آویز
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ ،از میان برخیز
اگه به جایی برسیم که حاله خوب،خوشبختی، خوشحالی،لذت بردن،ناراحت بودنه نفر دومی روی ما اثر نزاره ما به تعالی میرسیم
پیام دیگه ای که اون ثانیه شمار برام داشت این بود که تو هرچقدر شکرگزاری کنی نعمت های بیشتری بهت داده میشه و وقت بیشتری به داده میشه
ای رب العالمین ما را هدایت کن به راه راست ،راه کسانی که نعمت دادی،نه گمراهان
سلام دوست خوبم.
یکی از بستگان نزدیک من پند وقت پیش کمک مالی ازم خواست، من درخواستشو اجابت کردم،بعد از چند وقت دوباره درخواست پول کرد،گفتم شرایطش رو ندارم بدم،بعد از کلی اسرار و …مبلغ ناچیزی بهش دادم، بعد از مدتی با شوهرش اختلاف شدید پیدا کرد و بهم زنگ زد و شروع کرد به حرف زدن کا شوهرم کتکم زد و … منم خیلی محترمانه و کوتاه بهش گفتم نمیدونم خودتون صلاح زندگی خودتون رو میدونید از نظر عقلی و سنی از من بزرگترین ،خودتون تصمیم بگیرید سریع مکالمه رو تموم کردم،
چند بار دیگه زنگ زد و میخواست صحبت کنه تو این زمینه باز سریع بحثو تموم میکردم و گوشی رو قطع میکردم
و هر سری که زنگ میزد میخواستم شماره اش رو بزارم تو بلک لیست که حتی شماره اش باعث نشه فکرمو بهم بریزه اما فراموش میکردم
امروز دوباره تماس گرفت و گفت کجایی گفتم خونه ام ،گفت مشکلمون حل شد میخوایم آشتی کنیم و .. منم گفتم کار برام پیش اومد کار نداری،خدافظ
تموم شد رفت
این شخص از بستگان درجه 1 منه!
اما کسانی که من رو کاما نمیشناسن نمیدونن که من چه شخصیتی دارم
من شخصیتم 2 وجهی هست
یک شخصیت بیبییینهایت مهربان و رحمانی و باگذشت و خوش قلب
و یک شخصیت دیگه ام بییینهایت بیرحم و بیگذشت که به خدای واحد قسم اگر اون قسمته بی رحم بودنم فعال بشه نسبت به کسی در حین نابودی باشه کمکی بهش نخواهم کرد!
نه از روی خشم و کینه ها!!!
نه
از روی اینکه هر کس هر جا هست جاش همونجاست!
لیاقتش همونه!
حالا شما میگید ارتباط با مادرم،ذهنم رو بهم میریزه
من یک سری مسائل هست که خصوصی هستن و نمیتونم واضح اشاره کنم که اگه بگم شاید باور نکنید اما بشدت در برابر کسی که هم مدار نیست بیرحمم
کسی که کلام من براش قابل ارزش نباشه به هیییچ عنوان راهنماییش نمیکنم حتی با اینکه میدونم بخاطر عدم اگاهیش داده به قهقرا میره