گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • تعریف شهود: خداوند قطعاً طبق وعده اش، هدایت هایش را به سمت من ارسال می کند؛
  • زمانی هدایت های خداوند را دریافت می کنی که با کنترل ذهن و تغییر زاویه دید، خود را به احساس خوب می رسانی؛
  • وقتی در فرکانس “توجه به ناخواسته” و “احساس بد” هستی، “الهامات درونی” خود را غیر فعال می کنی؛
  • معجزه تفکر الخیر فی ما وقع؛

منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش | بخش هفتم


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    209MB
    13 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا
    12MB
    13 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

301 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نفس آریان» در این صفحه: 2
  1. -
    نفس آریان گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    سلام دوست خوبم ابراهیم کامنتت اشک رو درآورد…. میدونی من فکر کنم بالای 98 درصده کامنتهاتو خوندم و یجورایی دیگه ازت شناخت خوبی دارم…. و در جریان این هم هستم که داری در مورد روابط با همسرت تلاش میکنی که به نتیجه برسی، همونطور که خودم هم در مورد رابطه با مادرم دارم تلاش میکنم به نتیجه دلخواهم برسم و هنوز موفق نشدم…. من چند روزی بخاطره اسباب کشی خواهرم رفتم خونه مادرم که برم بهش کمک کنم… مادرم هم رفتارهای خوبی از خودش نشون داد هم بد…. آخرین روزی که خواستم برگردم بشدددت به خودم و همسرم توهین کرد و بهم گفت دیگه دور و بره خونه من نیای…. وقتی از خونه مادرم بیرون رفتیم باهمسرم و در رو بستم یادم افتاد یه چیزی خونش جا گذاشتم، هرچی زنگ آیفون رو زدم در رو باز نکرد برامون…. جالبه اصلا هیچ رفتار بدی هم باهاش نداشتیم اما مادرم بدون دلیل بشدددت زود رنجه…. سره کوچکترین چیزی عصبانی میشه…. همش دستور میده… همش ایراد میگیره… امروز هم که بهش زنگ زنگ زدم عصبانی بود و وسط حرفام بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد…. با همه همین رفتار رو داره ها……..

    من حتی 15 سال پیش که دانشجو بودم پیش یک مشاوری هم رفتم بخاطره مادرم…. ایشون بهم گفت: شما از کسیکه فلج هست و روی ویلچره توقع داری بهت آب بده؟ گفتم معلومه که نه. گفت اینو بپذیر که مادرت از لحاظ روحی بیمار هست و حاضر نیست بپذیره که بیماره. پس تحمل کن…. حداقل بخاطره اون 9 ماهی که سختی کشیده و تورو توی وجودش حمل کرده….

    مادرم روزانه بین نیم تا یک ساعت توقع داره با من تلفنی حرف بزنه، غیبت اطرافیانو بکنه خلاصه اعصاب منو داغون کنه(خودش اینطور فکر نمیکنه ها، از نظر خودش آدمی نمازخون و از همه آدما بهتر هست)…. من ازش اعراض کردم نشد…. حتی یکماه کامل باهاش کلا قهر کردم فایده نداشت… ایشون کلا گیر میدن به همه چی و حتی توقع داره من به خانواده همسرم توهین کنم.

    هرکی هم چندجلسه میبینتش دیگه بعدش خوشش از معاشرت باهاش نمیاد… من یه پسره دو سال و نیمه دارم که بسیار زیبا هست… فقط اونو دوست داره. موقعی که زایمان کردم و ده روز مادرم پیشم بود جوری با خانواده همسرم رفتار کرد که آبروم رفتتتتتتت…. من 8 تا خاله و دایی دارم که همشون رو از خودش رنجونده و خونش اصلا نمیانننننن

    لطفا اینو نگو که توجهت به نکات منفی مادرت بوده و فرکانسشو فرستادی… چون اینطور نیست…. مادرم باهمه همین رفتار رو داره… از 5سالگیم که یادم میاد همینطور بوده… من الان 37 سالمه… بشدت هم از بچگی من و دوتا خواهرمو همیشه سرزنش میکرد و عزت نفس و اعتماد به نفسمون رو داغون کرد…. حتی من یادمه دوران دانشجوییم یه روز بقدری منو با حرفاش ناراحت کرد که غروب بود و از خونه فرار کردم، چون جایی نداشتم برم شب توی خیابونا راه میرفتم و گریه میکردم….. و مجبور شدم رفتم خونه یکی از فامیلهای خیلی دوره پدرم یک شب موندم.

    دوست نداشتم اینارو بنویسم اما توی یکی از لایوهای استاد که امروز گوش دادم، استاد به راحتی از دعوا و کتک کاری پدر و مادرش حرف میزد و قضاوت دیگران براش مهم نبود. برا همین من هم تصمیم گرفتم اینا رو بنویسم. بجز مادرم و البته یکمی با برادرشوهرم و خانمش با هیچ کسی توی زندگیم هیچ اختلافی ندارم. اما دلم میخواد از قانون نتیجه های بزرگ بگیرم…. دیروز که از خونه مادرم اومدیم بیرون با همسرم رفتیم خرید و من کلی احساسم خوب شد و شکرگذاری کردم و با احساسی عالی و و وصف نشدنی برگشتیم خونه خودمون….

    حالا ابراهیم دوست خوبم من تلاش میکنم که در طول روز احساسم رو خوب نگه دارم. رابطم با خدا خ خوب شده… اما با این تماسهایی که مادرم روزانه میگیره آیا من اگر روی خودم کار کنم منهای اون نیم ساعت تماس تلفنی و بداخلاقیهای مادرم بازم میتونم نتیجه های بزرگ از قانون بگیرم؟؟؟

    دوست خوبم لطف کن مثله همیشه راهنماییم کن…. پیشاپیش ازت سپاسگذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    نفس آریان گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    ممنونم دوست خوبم، حقیقتا من و خواهرم هم با مادرم دیگه چند روزه رابطمون رو قطع کردیم…. چون واقعا دیگه خسته شدیم از سرزنش شنیدن، از دروغ شنیدن، از بی احترامی دیدن، از فحاشی و….

    جالبه ما اصلا هیچ بی احترامی به مادرم نکردیم که اینطور رفتار میکنه. البته خودمون دیگه به این نتیجه رسیدیم که ایشون از لحاظ روح و روان بیمار هست… پس ارتباطمون قطع باشه حداقل کمتر ذهنمون بهم میریزه…. بعضیا میگن مادرته کوتاه بیا…. دنیا دو روزه….. تحمل کن و…. اما به قول استاد دیگه تحمل نمیکنم….

    به قول شما من هم وجه بی رحم شخصیتم اومده بیرون.

    بازهم سپاسگذارم از لطفتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: