مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- تعریف شهود: خداوند قطعاً طبق وعده اش، هدایت هایش را به سمت من ارسال می کند؛
- زمانی هدایت های خداوند را دریافت می کنی که با کنترل ذهن و تغییر زاویه دید، خود را به احساس خوب می رسانی؛
- وقتی در فرکانس “توجه به ناخواسته” و “احساس بد” هستی، “الهامات درونی” خود را غیر فعال می کنی؛
- معجزه تفکر الخیر فی ما وقع؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD209MB13 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا12MB13 دقیقه
به نام الله
سلام به استاد و خانم شایسته و دوستان خوبمون این گفتگو رو دیدم یاد یکی از اتفاقات زندگیم افتادم دو روز نزدیک سال تحویل بود شوهرمو از کارش اخراج کردند چون شرکتشون داشت برشکست میشد مجبور میشدند کمکم کارگرا رو اخراج کنند البته اون روز فقط شوهرم اخراج نشده بود چند نفر دیگه هم اخراج کرده بودند بنده خورستانی هستم اون موقع در اهواز زندگی میکردم یک روز قبل از سال تحویل من و شوهرم بابت این قضیه حالمون بد بود ولی من سعی میکردم حالمو جلو شوهرم خوب نشون بدم حتی بهش میگفتم چیزی نشده شما تراشکار هستی و چند سال تجربه و سابقه ی کاری داری و راحت کار پیدا میکنی شبش به همسرم گفتم برا سفره ی سال تحویل بریم یه سری خرید کنیم بهر حال خرید کردیم و سال تحویل سفره رو چیدم دخترمو لباسای خوشکل پوشوندم و منم همینطور حتی یادمه من و دخترم رقصیدیم میخواستم حال خودم و دخترم و همسرمو خوب کنم حتی یادمه اون شب خونواده ی پدر شوهرم اومده بودند و خواهرشوهرم بهم گفت تو خیلی سختی کشیدی الانم شوهرت اخراج شده بهش گفتم همونجوری که مشکلات قبلیم حل شدند اینم حل میشه تا اینکه شوهرم تصمیم میگیره به مشهد مهاجرت کنه و اونجا دنبال کار بگرده تنهایی مشهد میره و کار پیدا میکنه و هیچ کدوم از خونواده هامون خبر نداشتند که شوهرم مشهد رفته و من حدود دو ماهی تنهازندگی میکنم چون خونواده هامون طوری بودند کمتر بهمون سر میزدند شاید سالی یک بار اونم شاید به مناسبت عید باشه و من فقط هفته ای یک بار به خونوادم سر میزدم خلاصه بعد دوماه من و دخترم به مشهد رفتیم یک سال توی مشهد سختی کشیدم حقوق به موقع به همسرم نمیدادند مجبور شد از شرکت قبلیش استعفا بده و کار در شرکت دیگه ای رو شروع کرد که خوشبختانه حقوق به موقع بهش میدادند شوهرم در اهواز 5 سال تمام قرص معده میخورد ولی وقتی مشهد اومدیم تمام قرصاشو قطع کرده و منم در مشهد مشغول به کار شدم تولید کننده ی محصولات گیاهی و ارگانیک و بهداشتی و آرایشی هستم خلاصه وضع زندگیمون خیلی خیلی تغییر کرده و قصد مهاجرت به کشور آلمان رو داریم و هیچ کدوم از خونواده هامون نمیدونن قصد مهاجرت داریم کلادوس نداریم خونواده هامون بدونن تا زمانی که دیگه زمان پروازمون برسه اون موقع به خونواده هامون میگیم البته در مشهد همسرم سه تا کار عوض کرد کار اولش حقوق به موقع نمیدادند کاردومش همسرم سنگ کلیه میگیره بخاطر اینکه دو ماه نمیدونست بره سرکار اخراجش کردند و اون موقع فقط خدا و من و دخترم بودم و تونستم زندگیمو توی این دو ماه بچرخونم کار سومش
خدا رو شکر خیلی خوب بودحتی از کار دومش بهتر بود شرکتشون مزایای خیلی عالی داشت .. زندگیمون مثل آقای عباسمنش خیلی خیلی ساده بود ولی الان کلی وسایل خریدیم دخترم الان 14 سالشه از کلاس دوم کلاس زبان میرفته دخترم چتد روزی هست داره با من مشورت میکنه میگه میخوام در کنار درسام کار کنم زبان تدریس بدم و منم تشویقش کردم … میخوام بگم اونقد قوی شدم که از هیج اتفاق بدی نمیترسم چون همشون حل شدنی هستند و هیچ وقت خودمو بابتشون ناراحت نمیکنم چون خدا همیشه بهترینها رو برام خواسته
سلام دوست عزیز منم از آشناییتون خوشبختم و برای شما آرزوی موفقیت و خوشبختی دارم..چشم به لطف خدا مهاجرت کردم کامنت میزارم و از نتایج خودم خبر میدم.
حقیقتش اوایل برای مهاجرت به آلمان ترس داشتم اولین فایلی که از استاد عباسمنش گوش کرده بودم در مورد مهاجرت دوستشون به کشور آلمان بود اون موقع عضو سایت نبودم از طریق گوگل یکی از ویدیوهاشونو گوش کردم و خیلی تاثیر گذار بود و برای رفتن به آلمان مصم تر شدم.وقتی عضو سایت استاد شدم و بیشتر فایلاشونو گوش کرده بودم به خودم گفتم استاد برای هر مهاجرتش از صفر شروع کرده مثل جابه جایی ایشون از بندرعباس به تهران و چند کشور دیگه وقتی استاد تونسته چرا من نتونم..البته اومدن ما از اهواز به مشهد باعث شد که خیلی از ترسهامون بریزه مثلا بنده که در اهواز بودم اعتماد به نفسم خیلی پایین بود ولی وقتی به مشهد اومدم کم کم با افرادی آشنا شدم و بهم پیشنهاد کار دادند ابتدا فروشندگی رو شروع کردم و باعث شد اعتما د به نفسم بالا بره بعد کلاسهای آموزش تولید محصولات گیاهی و ارگانیک شرکت کردم خلاصه
اون شخصی که قبلا بودم با شخصی که الان هستم خیلی متفاوتره با اعتماد به نفس بالا ..با انگیزه…و محکم تر از دیروز..تلاش برا یادگیری چیزی که من رو به هدفم میرسونه ..منظم تر …با اینکه خوابم نسبت به قبل کمتر شده فقط 4 ساعت میخوابم ولی اینقد پرانرژی هستم که اصلا احساس کمبود خواب ندارم..و باذوق و شوق کارهامو میکنم. دوستام همشون عضو سایت استاد هستند و هر کدوم از آنها به نتایج عالی رسیدند.از بس که سرمون شلوغه خیلی کم همدیگر رو میبینم.ولی چون از لحاظ کاری سرمون شلوغه وقت نمیکنیم همدیگه رو ببینیم باهمدیگه تماس تلفنی داریم.. انشالله مهاجرت کردم دوست عزیز براتون کامنت میزارم