گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا - صفحه 22
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-27 07:33:072024-04-30 02:31:56گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خداشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدایی که هر چه دارم از اوست
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت کن
سلام به استاد عزیزم و مریم جون مهربون
پیشاپیش تولدتون مبارک استاد جان
خدایا بر دستانم و قلبم جاری شو …
من دو روزی بود که درگیر نجوا شده بودم و طبق قانون بدون تغییر خداوند داشتم توو آتیش میسوختم و تا اینکه نشانه روزانه ام رو زدم و دیدم به به چه هدایتی
خدایا دمت گرم با اینکه توو این دو روز به خودم ظلم کردم به تو ظلم کردم من رو ببخش من به خودم ظلم کردم من به تو هر لحظه نیازمندیم
تو چقدر مهربان هستی من رو بخشیدی من هم خودم رو میبخشم
خدایا من رو ببخش و به من ملک و ثروتی عطا کن که تا حالا به هیچ کس عطا نکردی انک انت وهاب و هو الخیر رازقین
خدارو صد هزار مرتبه شکرت
هر اتفاقی بیوفته قطعا برای من خیره و من مطمئنم که خدا برنامه بهتری برای من داره من فقط باید آرام باشم رها باشم و اجازه بدم که خدا من رو هدایت کنه به مسیر درست
خدایا من تسلیمم خدایا من هیچی نمیدونم خدایا من میخوام از زندگیم و شغلم لذت ببرم نمیدونم چطور و چجوری
تو میدونی تو هم من رو هدایت میکنی
خدایا من به هر خیری که از سمت تو به من برسه محتاجم فقیرم
خدایا من رو در زمان مناسب در مکان مناسب میون آدم های مناسب و مشغول انجام کار مناسب قرار بده
خدایا مثل همیشه آدم های خوب و شریف که دستی از دستان مهربان تو باشن رو به سمتم هدایت کن
نفس عزیزم نگران چی هستی ؟؟
آیا من برای تو کافی نیستم !!!؟
منی که صاحب و مالک اختیار تمام آسمان ها و زمین هستم
منی که زنده میکنم و میمیرانم
منی که نه ماه از پسرت توو شکمت مراقبت و محافظت کردم و سالم بهت هدیه دادم
مگه تو کنترلی براش داشتی ؟؟
مگه تونستی حتی سرانگشتاشو خلق کنی؟؟؟
من دارم تمام جهان رو به نحو احسن مدیریت میکنم
آسمون رو نگاه کن
آیا نقصی تووش میبینی ؟؟
دوباره نگاه کن
میبینی چقدر عالی و منظم خلق کردم
میبینی بدون هیچ ستونی آسمون رو خلق کردم
نفس عزیزم نگران چی هستی ؟؟؟!
وقتی ماه و خورشید و ستاره ها رو مسخر تو کردم
وقتی دریاها رو مسخر تو کردم
وقتی باران رو از آسمون برات میفرسم که نیازهات برطرف بشه
میبینی چه قدرتی دارم همه کار برات انجام میدم
بهم اعتماد کن
دنبال خرده نون از دست مردم میگردی؟؟
گنج ها توو دست های منه
تو قدم خودت رو برداشتی حالا نوبت منه
اجازه بده کارها برات انجام میشه
توکل کن به من
دستت رو بده دست من و آروم باش
جات که رودخونه نیست که عزیز من
جات اقیانوسه
من هیچ وقت تو رو رها نکردم
من هر لحظه پیشتم
و به زودی اونقدر بهت نعمت و ثروت و راحتی میدم که بهت ثابت کنم رزاق و وهاب بودنم رو
عاشقتم و دوست دارم و خودت رو دوست داشته باش تو لایق بهترینها هستی
——————————————————————————-
خدایاااااااااااااااااا من عاشقتم
تو برای من کافی هستی
من بهت توکل میکنم
من همه کارهامو بهت میسپرم
آخیییییییییییش راحت شدم همه رو سپردم به خودت …
تو بساز تو بسازی قشنگتره
قلبم باز شد روحم لطیف شد
««الحمدالله رب العالمین»»
««الذین یومنون بالغیب»»
««الله نور السماوات و الارض»»
««الله ولی الذین آمنو یخرجهم من ظلمات الی نور»»
به پناه حق میسپارمتون
بنده خوب و زیبایت نفس
سلام به استاد جااااان و سرکار خانم شایسته گرامی و تمام اعضا صمیمی خانواده عباس منش
یکی از معضلات من در این چندین سال گذشته این بود که نمی دونستم که صدای خدا کجا هست و صدای شیطان کجا می گفتم خب من دارم فلان کار رو می کنم پس چرا خراب شد خیلی تلاش کردم که بفهمم و در آخر با صحبت های استاد فهمیدم و لطف خدا شاملم شد که هر وقت احساس بدی داشتی یعنی یا احساس بد غالب بود به زندگیت یعنی نجواهای شیطان یا فرکانس شیطان هستی و بیشتر اون باهات حرف می زنه و صدای خدای جان رو نمی شنوی یا اگه هم می شنوی نمی تونی تفکیک کنی و این که خدا وقتی می بینه یکی داره تقلا می کنه که درست شه بهش کمک می کنه البته این کمک کردن هم تکامل داره یه شبه آروم آروم می فهمی و درکش می کنی اون حسی رو که باهات حرف میزنه
یه نمونه که اخیرا اتفاق افتاده اینه که از بس که جا به جا شدم خسته شدم یه روز فهمیده بودم مشکل از خود خودددددددمهههه و گفتم خدایا من به خودت قسم نمی دونم تو راهنمایی ام کن و هیچ کاری نکردم تا مدت یکماه دست و پا نزدم و آروم بودم و فقط رو خودم کار کردم گفتم درسته یعنی این که حسم خوب باشه گفت آره نشونه گذاشتم گفتم اگه جور شد یعنی برو اگه خودم خواستم با هر ضرب و زوری بچسبونم بهم یعنی نه و خودش به سادگی و زیبایی و عزتمندانه جور شد
این تفکر الخیر فی ما وقع واقعا معجزه می کنه میگی هر چی خیر من هست پیش میاد و رها و آزاد می سپاری به الله یکتا چون می دونی اون بالای جنگل هست و کل جنگل رو داره می بینه پس خیلی راحت هدایتت می کنه
چون کد صحبت کردن خداوند باهات احساس خوب هست و اینو ملیون ها بار استاد در تمام فایل ها گفته اند که احساس خوب اتفاق های خوب و اگر می خواهی از احساس بد به احساس خوب برسی باید کنترل ذهن داشته باشی و هر آنچیزی رو که از قبل در ذهنت هست رو باید پاک کنی و اگر هم برات تضادی پیش اومد باید بتونی از اون شرایط خودت رو نجات بدی و دستت رو تو آتیش نکنی که آتیش دلیل از تو نمی خواد می سوزونه
خداوند قطعا هدایت هاش رو به سمت من می فرستد به شرط اینکه آیا من در مدار دریافتش هستم که بشنوم یا ببینم
مثل همون مثال معروفی که داشتین درباره اون تمیز کننده و هدایت صحبت می کردین که داستان مهاجرت رو هم گفتین که میگین این کتاب قرآن کتابی هست که خدا به محمد گفته یا محمد شنیده آره دوتاش یکیه ولی محمد شنیده این خیلی فرق داره یعنی ما باید تو مدارش باشیم که هدایت باشیم وگرنه همون خدا داخل زندگی یه کارتون خواب هم هست پس چرا اون نمی شنوه و تو این سرما زمستان یه جا کز می کنه تا صبح بله ما باید تو مدارش باشیم تا هدایت بشیم
استاد واقعا عاشقتم خدایا شکرت که اینجام و هدایتم کردی به سمت انسان های که به راه راست هدایت شده اند انسان های که به آنها نعمت داده ای نه غضب کردگان و نه گمراهان
آمین
سلام استاد عزیزم
این قسمت نشانه ی من اگر مهجزه نیست پس چیه؟
من دو روزه تقریبا به تصادی خوردم با اینکه همواره احساسم عالی بود و سپاسگذار بودم و رو باورام به شدت کار میکنم و احساسم بد شد حس بی ارزشی حس مقایسه اومد سراغم و خیلی تلاش میکردم که ذهنمو کنترل کنم اما نمیشد و انگار از دستم خارج بود همینطور که اشکم میومد به خدا گفتم من تسلیمم خودت هدایتم کن حالمو خوب کن یاد نشانه ی من افتادم که دیشب بازش کردم و گوش ندادم سریع اومدم سراغش دیدم خدای عزیزم این انرژی بی نهایتی که کیهانو مدیریت میکنه چه دقیق داره با من صحبت میکنه از زبون استادم
من نشونه های نزدیک شدن به خواستم رو میدیدم و انقد حالم خوب بود یعنی نود درصد رسیده بودم و از نشانه رد شده بود البته قبل این اتفاق همش میگفتم انقد که من حالم خوبه سپاسگذارم و احساس ارزشمندی بی قید و شرط در خودم ساختم که بعید نیست خدا از خواسته ام بزرگتر بهم بده اگر این قانونیع که من میشناسم و وقتی نشونه های کنسل شدن خواستم رو دیدم اصلا یادم رفت قانونو و حالم بد شد و رفتم تو احساس بد ولی با گوش دادن این فایل یادم اومد من باید تسلیم باشم هر اتفاقی که بیفته به نفع منه شاید چیزی از نظر شما خوب نباشه اما براتون خیره به قول خود خداوند
من تسلیمم به هر خیری از جانب تو
باسلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربون
روز 151 ام
من با توجه به کج فهمی که در اگاهی ها برام اتفاق افتاده بود،با یک الگوی تکرار شونده روبرو شده بودم
الگویی در روابط
و این الگو رو نسبت میدادم به طرف مقابل
و همش میگفتم بابا این درست بشو نیس
من مجبور نیسم این ادمو داشته باشم و همش تقلا کنم حسمو خوب کنم
این ادم همش داره به فرمهای مختلف،منو اذیت میکنه
و چقدر من کج فهمی و اشتباه عمل میکردم
من این عینکو زده بودم
و اینک من این ادمو،اونطور ک هست نمیپذیرفتم و تقلا برای اینک مسیره تو غلطه،بیا مسیره من!
حالا چرا مسیره من؟؟
چون من حسم بهتره که توام توی مسیرم باشی،وقتی هم ک اون اون کارهای توی مسیر خودش انجام میداد منو ناراحتو عصبی میکرد و حرص میخوردم
پس عشق بی قیدو شرط چی میشع؟
پس اون همه ادعا ک من این ادمو فقط بخاطر وجودش دوس دارم و هیچ وابستگی به هیچ چیز بیرونی ندارم
من حس خوبمو وصل کرده بودم به رفتار این فرد و عملو رفتارش در راستای خواسته های من،ووقتی جهان اینو تکرار میکرد تا بمن ثابت کنه ک ندا اشتباه میکنی ولی منه کج فهمه دیر فهم،نسبتش میدادم ک اون ادم داره اشتباه میکنه یا باید تغییر کنه یا جدا شم ازش،و با مقاومت بحث میکردمو انتقاد از کارها!
در صورتی ک من از اصله خودم جدا شدم
در صورتی ک من از خودم داشتم فرار میکردم
من ایا این ادمو با همه ی مسیرشو رفتارش دوس دارم؟؟
یا خود خواهانه میخام جوری رفتار کنه ک من میخوام تا حس من خوب باشه؟؟
و چون اونطور عمل نمیکنه ،همش انتقاد و ایراد گرفتن و یا تصمیم به ترک دوستیمون!
به محض اینک خدافظی کردم،به فاصله 24ساعت،به قول استاد وقتی داشتم خودمو اروم میکردم و با خودم خلوت کرده بودم،این اگاهی ها اومد
و خودمو بخشیدم ک ندا چرا بخاطر فرار از احساس لیاقتت و حس خوبت،داشتی تقلا میکردی ک از ادمها حس خوب بسازیو خودخواه بودی
شهودم باهام حرف زد
و از خودش خواستم خودش قدمه بعدیو بگه
من پذیرفتم ک هیچ کس،به خودیه خود مناسب یا غیر مناسب نیس
ما متناسب با قضاوتا و حسو حال خودمون،باگ هامون،کمبودامون…رابطه ها میسازیمو خراب میکنیم
من فهمیدم هنوز اونقدری ک فک میکردم،تغییر نکردم و نتونستم بیاد بیارم ک نه تنها من لایقم بلکه بقیه هم لایقند و هرکس میتونه مسیر خودشو داشته باشه
ولی من حق ندارم از خودم فرار کنم و بخاطر باگهای شخصیتیه خودم،بقیرو و مسیرشونو زیر سوال ببرم پیش خودم و فک کنم چقد من شجاعو انسان وقویی هستم ک تصمیم گرفتم یه دوستی یا هر چیزیو تموم کنم(ذهن)
من قلبا و توی دفترم ،از خودم ،از دوستم،معذرت خواهی کردم ک این رفتارارو کردم و کلی اذیتش کردم با این زبونو حق به جانب بودن ها
از خدا میخام دل هارو برام نرم کنه اگه درست متوجه باگم شدم
خدایا شکرت
درود بر شما.واقعا لذت بردم از کامنت شما که بصورت کامل و زیبا حس درونتون را به زبان اوردید و به مامنتقل کردید. دقیقا همین است ما حس لیاقت نداشته باشییم در بیرون دنبالش میگردییم و اینقدر از جهان چک و لگد میخورییم و تکرار می شود که متوجه شوییم مشکل از خود ما است و ما باید تغییر کنیم چیزی بیرون از ما به خودی خود تغییر نمیکند تا ما تغییر نکنیم. زندگی سختی داره و این سختی ها همه بازتاب اینه باورهای درون ماست که باید بشناسییم و اصلاح کنیم. درود بر شما دوست عزیز
به نامخدا
سلامبه شما استاد عزیزم و همه دوستان
بازهم خدارو شکر میکنمکه تو لحظاتی که به یه نشونه نیازداشتم هدایت شدم و این فایل رو دیدم تا بتونم سر نخی پیدا کنم برای کلاف اشفته امروز ذهنم
وقتی امروز به یه موضوعی که اصلا به من ارتباطی نداشت توجه کردم ذهنم هر لحظه اشتفه تر شد
توی دفتر افکار نویسی همکارم که افکار منفیشو مینویسه نگاه کردم که چی میشه نوشت
در صورتی که قبلش بهم گفته شد که برای تو نیست و نگاه نکن نرو سمتش
ولی وقتی خوندم دیدم یکی از مواردش این بود که مثلا من یه حرفی زدم ناراحت شده
یا من میرم اراک
خب من خانوادم اراک هستن و خودم تهران کار میکنم چند سالی هست
معمولا اخر هفته ها میرم و باز شنبه صبح برمیگردم بازار و سر کارم وقتی که من این موضوع رو دیدم خیلی بهم ریختم و به شدت ذهنم اشفته شد از هرجایی که شد برام انواع نجوا ها رو ساخت و اورد
در مورد کار در مورد همکار در مورد شراکت در مورد اینکه اصن جایگاه من و رسالتم چیه درسته مسیرم یا نه و یه عالمه چیز دیگه که واقعا از پس کنترلش بر نیومدم
باشگاه رفتم دوش گرفتم و یکم اروم شدم
وقتی اومدم اینجا هرلحظه که احساس بهتری پیدا کردم فهمیدم که من نتونستم به احساس خوب برسم پس نمیتونم هدایت رو دریافت کنم باید زمینه دریافت فراهم بشه تا برسه
ارومتر که شدم گفتم شاید من وابستگی دارم به اراک و باید ذهنم رو مرتب کنم در این مورد
باید تمام وقتی که اینجام تمرکز و تلاشم برای کارم و رشد خودم باشه حالا اون تایمی که اینجا کاری ندارم اونجا باشم ولی باید بدون وابستگی باشه اگه هر لحظه خواستم با نرفتن و اونجا نبودن احساسم خوب باشه
این نشونه ای بود تا بتونم وابستگی رو کنترل کنم شاید
ارومتر که شدم سپردم به خدا و گفتم حتما خودش هدایتم میکنه برای مسیر درست و رسالتم چیزی که من به خاطرش به این دنیا اومدم و اگه بایداینجا باشم پس هدایت میشم که ادامه بدم و اگه باید مسیرم عوض بشه بازهم هدایت میشم
فقط باید من درهای قلبم باز باشه و ارامش داشته باشم تا بتونم شهود یا هدایت را دریافت کنم
بازمیاداوری میکنمبه خودم که خدا به دریای ارام کشتی میده
ممنون از شما استاد نازنین
خدای عزیزم ممنونم که هدایتممیکنی و باعث حال خوبممیشی
شکر🫡️
سلام و درود فراوان خدمت استاد عزیز و مریم عزیزم (بانوی موسیقی و گل)
من به این صفحه و به این فایل هدایت شدم و اونم درست در شرایطی که جواب یکی از مهمترین ازمونهای زندگیم اومده بود و من در کمال ناباوری قبول نشدم ،با اینکه خیلی تلاش کرده بودم و حتی اطرافیانمم باورشون نمیشد ……
ولی من با گوش دادن به این فایل واقعا تسلیم شدم و از ته ته قلبم گفتم خدایاا من به هر خیری که از طرف تو برسه سخت محتاجم …..
وبعد از دو هفته خود خوری و نشخوار ذهنی واقعا آروم شدم و بازم به این شعر حضرت مولانا رسیدم
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
الان دارم آرامش و تو قلبم حس میکنم
خداااایاااااا شکرت
1403/9/11روز148(فصل6)
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد و مریم عزیز ودوستان گل
خدایا هزاران مرتبه شکرت که یک روز فوق العاده رو شروع کردم خدایا شکرت وارد فصل6 شدم خدایا شکرت به قول استاد چقدر آسان شدم برای آسانی ها
چقدر قلبم باز میشه وقتی درمورد هدایت و شهود میخونم و میشنوم وحسم عالی میشه
یادمه چندتا کتاب قبلا میخوندم و اشاره هایی به بحث شهود کرده بودن ولی اصلا متوجه نشده بودم منظورشون چیه ؟ بنظرم خود نویسنده هم درک نکرده بود. استاد عزیز وقتی شما اینقدر شفاف و فوق العاده شهود و توضیح دادید کلی از علامت سؤالهای ذهنم پاسخ داده شد.همیشه میگفتم چرا من توی یسری از کارها که به قلبم گوش میکنم نتیجه خوب میده اما بعضی ها نتیجه اش نامناسب!؟ همین باعث میشد من نتونم درست درک کنم قانون خداوند
به قول شما اگر من احساسم بد باشه نجوای شیطان در نقاب شهود با من حرف میزنه و من فکرمیکنم پس یعنی شهود و به حرفش گوش میکنم و نتیجه حاصل نمیشه
تنها نشانه ایی که من میتونم بفهمم دارم شهود دریافت میکنم اینه که ببینم آیا در احساس خوبی هستم یانه؟
بعد ببینم اون هدایت یا شهودی دریافت کردم بهم احساس خوبی میده یانه؟ اگر این دو فاکتور باهم دراخساس خوب بود یعنی شهود خدایا شکرت بخاطر اینکه این درک و در من بیدار کردی
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین*
روز 151
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم.
شهود یا مغز
شهود مانند یک پروژکتور مانند خورشید جلوی تو و مسیر تو رو روشن میکنه ولی عقل و منطق مانند یک پروژکتور که شعاع دید و مسیر من نهایت صدمتر هست.
ادامه دادن مسیر بصورت آرام با شهود ما امکان پذیره.
خب چطور میتونیم از این مباحث بصورت کاربردی و عملی استفاده کنیم؟!
خداوند در قرآن میگه گه ما همه رو هدایت میکنیم.
چه زمانی ما هدایت ها رو دریافت میکنیم؟!
در حالت احساسی خوب و آرامش ما میتونیم هدایت ها رو دریافت کنیم.
شهود در احساس بد دریافت نمیشود.
وقتی قلب مون باز هست الهامات رو دریافت می کنیم.
با نگاه الخیر فی ما وقع میتونیم احساس خودمون رو در لحظات بد خوب نه داریم.
ما دسترسی به احساس و فرکانس بالا نداریم وقتی از نظر فرکانس و احساسی پایین هستیم و حالمون خوب نیست.
یک اتفاق به ظاهر بد باعث شد زندگی و تجربه ی زندگی استاد جان از این رو به اون رو بشه. و به آسانی از وابستگی ها گذشتن و به آمریکا مهاجرت کردند.
احساس بد یک سم هست. باید بتونیم احساس مون رو خوب کنیم.
اگر بتوانم در شرایط بد احساسم رو خوب نگه دارم، لاجـــرم به سمت خوبی ها هدایت میشوم.
این یک قانون ساده اما ثابت و به شدت مهمه: احساس خوب =اتفاقات خوب و احساس بد=اتفاقات بد.
به نام خالق مهربان و دوست داشتنی رب و صاحب اختیار جهان ها
سلام بر همگی
چقدر موضوع این فایل عالیه و آدم هر چی بخونه و بفهمه بازم کمه
الهام یا شهود…
برای دریافت الهام تنها وظیفه من اینه که احساسم رو خوب نگه دارم که با این کار به خداوند اجازه میدم که منو هدایت و راهنمایی کنه که نتیجش احساس خوب بیشتر و رسیدن به خواسته هام هست
اما اگر احساسم بد باشه به شیطان اجازه دادم که منو گمراه کنه و نتیجش هم احساس بد بیشتر و دور شدن از خواسته هام هست
ذهن ما از بچگی با ورودی های نامناسب پر شده و اگر این آگاهی ها رو نداشته باشیم خیلی راحت به نجواها اجازه جولان دادن میدیم و اولش هم مزه میده اگه دقت کنین با افکاری مثل قربانی شدن و بی تقصیر بودن و مظلوم بودن ….. ولی وقتی ادامه دار میشه و در نهایت به یه وضع اسف بار ادم رو میرسونه و اتفاقات بد بیشتر
اگر هم به این نقطه رسیدی خوبه که درسش رو بگیری و به یاد بیاری که مواقعی که باهاش همراهی کردی و به چه حال و روزی تو رو انداخت دیگه برات تجربه میشه که همراهیش نکنی چون تجربه تلخش هنوز زیر زبونت هست و دیگه جرات نمیکنی باهاش همراهی کنی چون میدونی برات مثله یه سم کشندست و اتفاقا راههای نفوذیش هم برات رو شده و دیگه قشنگ جنس افکاری که از اون طریق بهت غلبه میکرد رو شناختی و این شناخت خیلی خوبه و برات کمک کنندست
اون موقع دیگه دل میسپاری به جان جانان رب العالمین و با تمام وجودت شاخک هات رو تیز میکنی و در وجودت دنبال ندای امید بخش الله میگردی ببینی چی میگه و چون جوینده یابندست اون ندای قشنگ رو میشنوی و در همون لحظه بزرگترین پاداش که آرامش هست رو دریافت میکنی
البته او ذهن هم تقصیری نداره خودمون اینجوری بارش اوردیم با تغدیه سالم دادن بهش اونم یاد میگیره که مثل روحمون فکر کنه و هر چی هماهنگی بین ذهن و روحمون بیشتر بشه احساس خوب ما هم بیشتر میشه
پس در هر شرایطی این اصل رو به یاد بیاریم که تنها زمانی میتوانیم هدایت خداوند رو دریافت کنیم که احساسمون خوب باشه
احساس خوب در هر شرایطی معجزه میکنه
احساس خوب رو برای ههمون آرزو میکنم.
به نام خداوند زیبایی ها
قدم 151
سلام به دوستان
چیزی که این روزها با طی تکامل بهش رسیدم و اتفاقاتی که باعث شد برام مثل تمرین باشه خصوصا در این زمان که هستمم اینو بهتر درک میکنم همین توکل کردن و داشتن احساس خود یک روند تکاملی هست و کم کم که مدت زیادی در حال خوب باشیم تثبیت تر میشه
توکل کردن و سپردن به خودش درست ترین کاره . چرا من این بار رو باید تحمل کردم میسپارم به خودش درستش میکنه . اصلا وظیفه خداست پس بسپریم به خداوند و بریم لذت ببریم
اتفاقاتی که در این چند روز دارم تجربه میکنم به من این اموزش رو میده که رها باش و هر اتفاقی بیوفته همون خوبست شاید من دلیلش رو ندونم . و مثل قبل بهش وابستگی کمتری دارم و باعث میشه ارام تر باشم و ایده بیاد به ذهنم که چه برخوردی کنم .
وقتی من نگاهم رو به خودم و پیرامونم عوض میکنم اتفاقات شکل خوب میگیرن .
این برداشت ها ماست که به اتفاقات رنگ و بو و تعبیر میده
و میبینم که زمانی که حتا در احساس بد میرم همه چی قاطی میشه و اینو تجربه کردم و سعی میکنم که در حال عصبانیت و ناراحتی تصمیمی نگیرم اما باید بیشتر روی قانون و این موضوعات تفکر کنم .