گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا - صفحه 23

301 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 378 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    استاد نمیدونید که چقدر خدا داره هدایتم میکنه

    قدم به قدم

    آرام آرام

    کافیه من توکل کنم و صبر داشته باشم

    چند وقت پیش یک اتفاق به ظاهر ناجالب برام افتاد

    و نجوا میومد و میگفت ای وای این فرصت رو از دست دادی و دیگه فرصتی مثل این نیس

    تا اومدم یکم روی باورهام کار کردم یک فرصت دیگه بهم پیشنهاد شد

    رفتم و انجامش دادم ولی اندفه با تجربه هایی که از اون تضاد قبلی کسب کرده بودم

    واقعا عالی انجامش دادم

    واقعا کار خدا بی نقصه .اون اتفاق به ظاهر ناجالب افتاد تا من چیزایی یاد بگیرم و بتونم عالی تر عمل کنم

    من حالا بعد چند سال ارایشگری تازه فهمیدم علاقه ام چیه خیلی از خدای خودم ممنونم که منو هدایت میکنه قدم به قدم

    استاد عزیزم براتون آرزوی تندرستی و روزی فراوان خواستارم

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    زهرا تقوی گفته:
    مدت عضویت: 458 روز

    با سلام و درود خدمت شما استاد بزرگوار و مریم جان زیبا

    وقتی این فایل به عنوان نشانه روزم اومد خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم ازاون ارامش وبیان شما

    واقعاً به این که احساس خوب=اتفاقات خوب می رسه فقط یه کمی دقت که امامان ما همیشه آرام بودند و در واقع با خودشون در صلح بودند چقدر ایمان به خدایی که نمی بینی وفقط احساس می کنی ما رو به سجده وادار می کنه

    از داستان ابراهیم و مادر موسی که در قرآن آمده باید فقط درس بگیریم و روی خودمون کار کنیم

    بی نهایت سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 4 و 5 اردیبهشت رو با عشق مینویسم

    حس میکنم دارم وارد بخش جدیدی از زندگی در مدار جدید میشم که قراره اتفاقات نابی برام رخ بده و بیام از نتایجم بنویسم

    اینکه خدا داره کمکم میکنه و یادم میده که چیکار باید بکنم

    هر روز ماچ ماچی لپ گنده من که از لپاش میکشم و پر از نوره خنده به لبم میاره

    چقدر دوست باحالیه خدا

    شکرت

    روز 5 اردیبهشت خیلی عجیب بود که در ادامه مینویسم که چقدر خدا واضح داشت میگفت قدم بعدیت اینه که باید جدی بری سراغ یادگیری نقاشی و طراحی تصویر سازی

    چون رد پای روز 4 اردیبهشتم خیلی طولانی نبود گفتم این دوروز رو باهم بنویسم

    من روز 4 ام اردیبهشت تمرین رنگ روغنم رو از صبح تا غروب انجام دادم و با تمرکز انجام دادم و یاد حرف آقای نقاش خداگونه میفتادم که بهم گفت هر کاری انجام میدی با جدیت و دقت انجام بده و طراحی و نقاشیات رو سرسری نگیر

    و من با این نگاه انجام دادم تمرینم رو و خیلی با آرامش داشتم کار میکردم و دقت و تمرکزم فوق العاده عالی بود

    بعد من هدایت شدم تا طرح هایی رو به سازمان زیبا سازی طراحی کنم که فراخوان داده بودن برای نقاشی دیواری

    و 5 تا طرح رو خدا هدایتی بهم گفت تا طراحی کنم

    و تصمیم گرفتم فرداش برم سر پروژه نقاشی و به آقای خداگونه طرح هامو نشون بدم

    رد پای روز 5 اردیبهشت

    امروز من خیلی عجیب بود ،انگار خدا داشت هلم میداد میگفت دیگه الان وقتشه یه تغییر اساس تر در زندگیت و تغییر مدارت رخ بده ،اما من هنوز نمیدونم چیکار کنم

    مینویسم امروزم رو چون میدونم وقتی مینویسم بهم گفته میشه خیلی از راه ها و درک ها و من سعی میکنم رها باشم تا گفته بشه

    امروز صبح روز جمعه بود و مادرم و خواهر و خواهرزاده ام مثل همیشه جمعه رفته بودن جمعه بازار پل طبیعت

    منم ساعت 6 بیدار شدم و فایل مراقبه فراوانی رو با عشق گوش دادم و ورزشم رو انجام دادم

    خدایا شکرت که تونستم کورتکس مغزم رو که مربوط به اراده انجام کارهاست رو فعال کنم و دارم هر روز کارهامو انجام میدم و اراده ام داره تقویت میشه

    من وقتی کمی کار کردم و رنگ روغن انجام دادم ،تصمیم گرفتم برم سر پروژه نقاشی که تو میدان ولیعصر بود و آقای نقاش خداگونه یک هفته بود که سر همون کار ،نقاشی انجام میدادن

    و میخواستم طرح های تصویر سازی که برای سایت سازمان زیبا سازی تهران برای فراخوان طرح نقاشی داده بودن و 5 تا طرح رو دیروز طراحی کردم و خدا ایده شو بهم داد نشون بدم به آقای نقاش خداگونه که این دیدگاه رو هم داشتم که دستی از دستان خداست و من میرم نقاشیامو نشونش میدم و کمک میخوام بابت راهنمایی و از خدا خواستم که از طریق دستانش به من بگه که چیکار باید بکنم

    من تا ساعت 1 کارامو انجام دادم و قبلش چون میخواستم برم توت بچینم و برای نقاشا هم ببرم ،ظرف برداشتم و رفتم بلوار محله مون تا از درختای توت ،توت بچینم

    حدود ساعت 2 بود ،من رفتم و به قدری توت ها زیاد بودن و فراوانی بود که یه ظرف پر کردم

    وقتی رفتم و تو مترو نشسته بودم ،دیدم ظرف توت داغ شده و خواستم درشو باز کنم که هوا بخوره یهویی دیدم یه عنکبوت میخواد بیاد بیرون

    ترسیدم

    حواسم بود که ترسیدنم من شرک بود سعی میکردم نترسم اما در ظرف رو بستم تا وقتی پیاده شدم ، در ظرف رو باز کنم و عنکبوت بره

    وقتی رسیدم بازم ترسیدم و از یه عنکبوت اندازه نصف کفش دوزک هم نمیشد ، ترسیدم ،باید سعی کنم بیشتر روی خودم کار کنم

    وقتی رسیدم سر کار نقاشیشون ، رفتم بالای ساختمون 7 طبقه و وقتی کلایمرو با دکمه ای که داشت کشیدن بالا ، و سلام دادم طرحامو نشون دادم به آقای نقاش خدا گونه و یه نقاش دیگه هم بود که قبل عید باهاشون کار کرده بودم

    وقتی طرحامو دید گفت خوبه اما به درد پوستر میخوره نه نقاشی دیواری

    و شروع کرد به صحبت کردن که حس کردم باید شاخکامو تیز کنم برای بهتر گوش دادن و شنیدن

    چون قبلش گفتم که ، خدا به من بگو چیکار باید بکنم و از اونجایی که قبلا مثلا رو ابرا و یا تو خواب طرح هایی رو دیده بودم و چون بلد نبودم چیزی که دیدم رو طراحی کنم ،این خواسته در من شکل گرفته بود که من میخوام یاد بگیرم

    و هدایت شدم سمت اینکه باید طراحیمو قوی کنم. اما نمیدونستم چجوری

    تا اینکه امسال با گوش دادن به فایلای دوره هم جهت با جریان خداوند یه سری اتفاقا که افتاد و من با این تیم نقاشی آشنا شدم ،از همون روز اول آقای نقاش خداگونه بهم گفت زمانت رو بذار پای چیزی که علاقه داری ادامه بدی

    حتی بعد ها که با بقیه نقاشا تیم هم صحبت کردم همه شون میگفتن خیلی دوست داشتیم تصویر ذهنی خودمونو کار کنیم اما نشد و همه شون یه جورایی ته ته دلشون این بود که کاش اون مسیر رو میرفتن و اثر خاص خودشونو خلق میکردن

    و یادمه یک هفته پیش آقای نقاش خداگونه گفت ،ببین من الان دارم نقاشی استاد فرشچیان رو که نقاشیاش ذهنی هست رو روی دیوار بزرگ کار میکنم ،اما آخرش اسم نقاش اصلی گفته میشه نه من ، که الان دارم به زیبایی و دقت بالا روی دیوار کار میکنم

    وقتی شروع کرد به صحبت کردن

    گفت خانم مزرعه لی اینجوری نمیشه ،تو باید ادامه بدی ،تنها راحت اینه که اصولی پیش بری و اینجوری سردرگم نشی که چیکار کنم و چند تا طرح بزنی بعد به جایی نرسی

    درست فکر کن و درست عمل کن و حرکت کن

    من دارم میبینم که تو علاقه مندی و یه سری ایده ها داری ،اما بلد نیستی اجرا کنی و تنها راحش قوی کردن طراحی و طراحی تصویر سازی ذهنی هست

    تو باید بری دانشگاه و یا یه استادی پیدا کنی که بهت بگه چیکار‌باید بکنی

    این دومین باری بود که گفت برو دانشگاه درس بخون و به صورت تاکیدی

    و بعد گفت نه به خاطر مدرکش ،چون درس خوندن در ایران اشتباه ترین کاری هست که انجام میدی و وقتی داشت میگفت یاد استاد عباس منش افتادم که میگفت به درس خوندن در دانشگاه هیچ اعتقادی ندارن ، اگه جمله شون درست یادم مونده باشه

    بعد گفت ،ببین تو در مسیر دانشگاه با استاد هایی روبه رو میشی که اگر الان بشینی و خودت کار کنی و حرکتی نکنی نمیتونی با کسی آشنا بشی و یاد بگیری ازش، باید حرکت کنی ، به این دلیل میگم بری دانشگاه و با استاد ها آشنا بشی و وقتی بهت میگن برو تمرین بیار موظف باشی که تمریناتت رو انجام بدی ، بهاشو بپردازی تا هر روز تمرین کنی و وقتی تمریناتت رو میبری سرکلاس ،مطمئن باش خدا استادایی سر راحت قرار میده که راهو نشونت میدن که باید چیکار کنی و یا اینکه چه مسیری رو بری

    مدرک دانشگاهش ارزشی نداره ولی ارزشمند ترین چیز برای تو یادگیری هست که میری و یاد میگیری

    تنها چیزی که خیلی بهت کمک میکنه اینه که با استادا صحبت میکنی و وقتی ازت تصویر ذهنی میخوان و تو میبری نشون میدی ،ایرادای کارتو میگن و یا یاد میگیری چیکار کنی خلاق تر فکر میکنی و راه میفتی

    که من گفتم دانشگاه رفتن سختمه

    یهویی دیدم تن صداشو بالا برد و گفت خانم مزرعه لی هیچ وقت از این کلمات استفاده نکن ،نگو سختمه،اگر کسی بخواد چیزی رو که دوست داره بهش برسه ،سخت و نمیشه و اما و اگر نداریم باید حرکت کنی

    باید بری جلو تا راه ها به روت باز بشه ،تا پیشرفت کنی

    تو مگه اینو نمیخوای ،خب بهت میگم راهش اینه باید یاد بگیری ،باید تمرین کنی

    و من مدام تو ذهنم میگفتم مساله شهریه های دانشگاه و شهریه استادیه که میخوام برم یاد بگیرم

    چون هفته پیش هم بهم گفت که برو دانشگاه و من یاد استادی افتادم که تو ورکشاپ‌بود و نقاشی هاش تجسمی بودن و خیلی خوب کار میکرد ، و این هفته که خواستم باهاش صحبت کنم تا بهم یاد بده ،باور کمبود و نداشتن پول سبب شد قدم برندارم

    اما امروز آقای نقاش خداگونه با حالت جدیتی که تن صداش رو بالاتر برد اونجا من گرفتم که خدا با تاکید بهم میگه حرکت کن و راه هارو به روت باز میکنم و نگران پول و شهریه هاش نباش

    به یادت بیار یک سال پیش هیچ پولی نداشتی و صفر صفر بودی و یه قلموی 80 هزار تمنی هم نداشتی ،ببین الان شهریه کلاسای هر ماهت 2 میلیون و 400 شده و من بهت کار نقاشی دیواری دادم ، و مطمئن باش که با حرکت کردنت و ایمانت رو نشون دادن، ثروت و فراوانی رو بهت عطا میکنم

    تو فقط هیچی نپرس و برو سراغ یادگیری

    اما اینجا یه مساله ای هم هست که من یاد حرف استاد عباس منش میفتم که میگفت ایده ای رو برو سمتش که میدونی میتونی انجامش بدی و با شرایط الانت میتونی پیش ببری

    چون من میخواستم با استادی که تصویر ذهنی انجام میداد صحبت کنم تا بهم تدریس کنه و تمرین بگه

    اما الان به صورت تاکیدی شنیدم از طریق دانشگاه ادامه بدم

    برای همین سردرگم شدم و نمیدونم چیکار کنم و البته که میدونم خدا راه رو برام هموار میکنه و همیشه ساده ترین راه هارو بهم نشون میده چون بی نهایت راه هست

    من باید سعی کنم آرامشم رو حفظ کنم و از لحظه ام لذت ببرم و شاخکام تیز باشه برای دریافت پیام های خدا تا خدا قدم بعدی رو بهم بگه

    الان من متوجه شدم که باید برم با همون استاد صحبت کنم تا هنرجوش بشم

    بعد درمورد دانشگاه پرس و جو کنم که برم رشته هنر بخونم که باز هم نمیدونم گرافیک یا نقاشی و یا چه چیزی باید بخونم

    وقتی داشتیم صحبت میکردیم آقای نقاشی که کنار آقای نقاش خداگونه بود گفت من یه شاگرد داشتم بهش یاد دادم که چجوری طراحی و تصویر سازی انجام بده ،که الان راه افتاده و برای جلد کتابای آمریکا طرح ،طراحی کرده و ازش به دلار خرید میکنن

    گفت شماهم باید راه بیفتی اینجوری نمیشه

    وقتی صحبت کردن و آفتاب بود و ساعت نزدیک 4 بعد از ظهر ،گفتم کار رو شروع نکنین من برم توت بشورم و نون آوردم براتون ،وقتی توتارو بردم بشورم سرایه دار ساختمون یه دختر هم داشت ازشون ظرف گرفتم و یکمم بهشون توت دادم

    وقتی برگشتم توت رو که خوردن خیلی توجهشون به نعمت و زیبایی توت بود و تحسین میکردن که چقدر خوشمزه هست و طعمش خوبه ، وباز هم درمورد نقاشی باهام صحبت کردن و تاکید کرد که برو دانشگاه

    خیلی حرفا گفتن که من خیلیاشون رو هرچی فکر کردم یادم نموند ،بعد گفتم حتما قرار بوده انقدر به یادم بمونه

    پس به خودم فشار نمیارم ،لازم باشه خدا بهم یادآوری میکنه

    وقتی دیگه خواستن برن سرکارشون منم برگشتم و تو مترو میخواستم برگردم خونه ‌که یهویی نمیدونم چی شد مسیرمو عوض کردم و رفتم حقانی تا برم پل طبیعت و جمعه بازارش و کنار مادر و خواهرم باشم و بعد برگردم

    وقتی رسیدم خود چند ماه پیشم رو در تک تک قسمت های مترو حقانی ،کنار مسیر مسجد خرمشهر،کنار صندلیا ،پیاده راه مسیر جمعه بازار میدیدم و یهویی دیدم من پشت سرهم دارم میگم

    شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت …..

    و میگفتم خدایا شکرت که از مدار دستفروشی به مدار نقاشی دیواری اومدم و الانم با نشونه هات داری بهم میگی برو درس بخون و نقاشی رو ادامه بده

    ساکت بودم و مسیری که میرفتم به قدری واضح تک تک اون روزام میومد جلو چشمم که فقط و فقط میگفتم شکرت

    چیز دیگه ای به زبونم جاری نمیشد

    فقط میگفتم شکرت

    وقتی رسیدم سمت در اصلی بازار دستفروشایی رو دیدم که داشتن مثل پارسال وسایلاشونو میفروختن

    اونجا بود که حس کردم چقدر تغییر کردم

    به یکی از دستفروشا سلام دادم که پارسال بهم کیک ژله ای داده بود گفت چرا دیگه نمیای

    وقتی رفتم پیش خواهرم و سلام دادم و رفتم پیش مادرم ،بهم زنگ زد و گفت طیبه برگرد پیش من اینجا دوتا دختر دستفروشن که نقاشی کار میکنن و تابلوهاشونو الهیه میفروشن بیا باهاشون صحبت کن که تو هم کاراتو بدی بهشون

    وقتی من برگشتم دوباره دستفروشی رو دیدم که ازم پرسید چرا دیگه نمیای و ما بین حرفاش گفت زبان یاد بگیر

    اشاره کرد به آلمانی گفت یاد بگیر برو آلمان

    و بعد گفت نمیخوای آلمانی یاد بگیری انگلیسی یاد بگیر به دردت میخوره

    حس میکنم اینم یه پیامی بود که شروع کنم

    اما نمیتونستم قبول کنم این همه مسیر رو چون باورهای محدودی داشتم که رفتن این همه مسیر برام سخت بود

    اما باید باورهامو تغییر بدم تا سبب حرکتم به سمت خواسته هام بشن

    وقتی رفتم‌پیش خواهرم سر صحبتو با دخترا باز کردم و چند تا سوال پرسیدم که گفت برو دانشگاه و درسشو بخون

    بعد یهویی بی مقدمه گفت باید عشق کنی باهاش ،اگه به فکر این باشی که چی میشه و چجوری درآمد داشته باشم از نقاشی و درگیر این باشی، باختی

    اول باید عشق کنی

    چقدر داشتم هدایت رو ریز به ریز از طرف خدا دریافت میکنم چون وقتی این حرفو شنیدم ،متوجه شدم که در افکارم اینه که میخوام سریع یاد بگیرم که درآمد داشته باشم ، درسته که استاد گفتن از طریق علاقه تون به درآمد برسید ،اما نگفته که تقلا کنید و هی به فکرش باشید

    و باید پیشرفت کنی در مهارتت ،به وقتش پول خودش میاد

    تکاملت رو باید طی کنی طیبه

    عجله نکن و از لحظه لحظه الانت باید لذت ببری

    توی این یک سال یاد گرفتی اما باید بیشتر تمرین کنی لذت بردن در لحظه و سپاسگزار داشته هات باشی

    همین که خدا بهت گفت قدم بعدی چیه ،تو قدم بردار تا قدم های بعدی بهت گفته بشه

    وقتی من برگشتم پیش مادرم ،یکم نشستم و مادرم چای خرید و خوردم خیلی چسبید ،خیلی لذت بخش بود

    دیدم یه آقایی که مجسمه میفروخت و داشت جمع میکرد گفت هرچی دوست دارین بردارین و مادرم خیلی برداشت و گفت هر هفته ،همینجوری میبخشه خیلی از کاراشو

    برام جالب بود که چقدر بخشنده هست و هر هفته داره میبخشه

    این یعنی باور فراوانی که داشت یادم‌میداد که تو هم میتونی ببخشی

    و یاد فایلای جلسات 8 و 9 و 10 میفتادم

    و با دیدنش باور فراوانی کم کم داره با نشونه هایی که میبینم شکل میگیره که در یک سری رفتارهام ،که این روزا داشتم متوجه میشم که مقاومتم درمورد یه سری چیزا شکسته شده

    وقتی تنهایی برگشتم خونه سردرگم بودم‌که چیکار باید بکنم

    اومدم سایت و نشانه ام رو انتخاب کردم سریال زندگی در بهشت قسمت 58 اومد

    این پیام رو دریافت کردم که زندگیم بهشت هست بهشتی تر هم میشه

    استاد با ماشین از چراغ قرمز رد میشد ،

    گفت کافیه حرکت کنیم چراغا برامون سبز میشه

    من امروز بارها از زبان آقای نقاش خدا گونه شنیدم که گفت حرکت کن و الان دوباره تکرار شد

    اینو که استاد گفت متوجه پیام خدا شدم که گفت تو حرکت کن و هرچی از زبون بی نهایت دستانم ،امروز بهت گفتم قدم بردار تا قدم های بعدی با چراغ های سبز بهت گفته میشه

    خدایا شکرت

    انقدر ریز هدایت میشم که بی نهایت سپاسگزارم ازت

    بابت امروز پر از عشقم ازت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    بنام تنها خالق هستی…

    بنام خداوندیکه که هر لحظه در حال هدایت و حمایت من است…

    و کارهامو به بهترین شکل ممکن انجام میدهد…

    این فایل داره یه قانون رو خوب بهمون نشون میده…

    اونم داشتن احساس خوب…اونم داشتن حال خوب…حالی که همجوره ما رو بخودش پیوند میده…

    پیوندی که به اصل خودمون به بهشت خودمون میرسونه…

    وای چی بگم…از این اصلی که همیشه یه گوشه ایی از قلبم..داشت منو با خودش هم صدا میکرد..

    ولی اینقدر زمزمه های شیطان بهم احساس نگرانی در اینده و گذشته داده بود..

    که این احساس خوب در تاریکی مطلق خودش مونده بود…

    چی بگم!!!!از این شیطان…شبی که قدم به قدم طبق الهامات خداوند داشتم کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو میخریدم…

    شیطان از شدت ناراحتی داشت از اینبرو اونبر میپرید…و چنان وحشتی از این صحنه کردم..

    همون لحظه خداوند صداشو تو وجودم برد بالا ..بهم گفت نترس…

    من کنارتم…!!!!!

    سالها درمانده این احساس خوب بودم…

    و تا امروز احساس خوب حاصل استمرار در این مسیر الهی داره بیشتر خودشو تو زندگیم نشون میده…

    .

    و من به لطف خداوند این احساس خوب رو تونستم با خودشناسی خودم و نقاط:ضعفم..بدست بیاورم…

    و عزت نفسم رشد کرد.احساس خوب بیشتر تو وجودم ماندگار شد…

    و عجله ها و دور ماندن هاااا از درونم دور شد …

    نمیدونم چجور بگم….خوشبختی و سعادتمندی یه انسان…در دنیا و اخرت..داشتن احساس خوبه..

    احساس خوب یه داروییه!!! که توی هیچ دارخونه ایی در جهان پیدا نیست…

    فقط تنها راه رسیدن بهش داشتن عزت نفس و خودشناسی هست…

    که برای تقویتش:باید براش زمان بزاری تا به این نقطعه برسی…

    چه روزهایی این مومنتمی احساس بد سراغم میومد..همون لحظه سّمشو تو بدنم در جریان مینداخت…

    واقعا اون لحظه رو نمیشه وصف کرد..چقدر بیشتر می بُردم….

    چقدر داشتن احساس خوب عالیه‌..‌احساسی که قدم ها یکی پس از دیگری “میان “به تو راه نجات یاد میدن..

    .

    و من واقعا نجات یافتم!!!!!!!

    نجات یافتم!!!!!!

    نجات یافتم!!!!!!

    این عین عدالت درست واقعیه…ما قدرت اختیار دست خودمونه به کدوم مسیر هدایت بشیم…

    احساس بد…..اتفاق بد

    احساس خوب اتفاق خوب

    اینجا خداوند به ما در دو جهت یاری میکنه…

    پاداشش برای افرادیه که بتونن توی شرایطی که بظاهر ناجالب میشه..که حتی همون تضادم برای بزرگ شدن ما هست..بتونیم با این ایمان الخیر فی ما وقع ادامه بدییم…

    اونجاها هست که خداوند پاداششو در برابر کنترل ذهنت میفرسته…

    دلیل اومدن من تو این مکان بهشتی بخاطر این تضاد بود…که منو هدایت کرد که امروز در مسیر صرات المستقیم باشم…

    خداوند را شاکرم…که انروز به لطف خودش.توی مکان بهشتی”زندگی میکنم که سراسرش امید و عشق و حال خوبه…

    و این احساسات خوب شده جزو بهترین مکمل خوراکی زندگیم…

    و همین احساسات خوب..هدایتهایی میاد که هیچ کسی حتی بزرگترین فرد فلان جامعه هم نمیتونسته همچنین برنامه ریزی دقیقی رو برام بچینه…

    و من امروز در تمامی جنبه های زندگیم رشد کرده ام.و هر روز این مومنتمی مثبت در جریانه و هر روز زندگیم برکت داره..

    حدودا سه روز پیش یه شخصی اومد پیشم…

    ایشون کارمند هست..سر صحبت شد..گفت خوشبحالتون که همچنین فضای سرسبزی داریین..و واقعا داریید لذت میبریید…

    زندگی ما اصلا حالش خوب نیست…

    و یه نکته ارزنده ایی گفت.یه لحظه انگار خداوند باهام صحبت کرد!!!

    که نرگس خیرو برکت فقط به داشتن پول زیادی نیست..درسته اونم خیلی مهمه…

    ولی چیزی که مهمه…ما تو ساعات روزمون.توی کارمون.توی حالمون.توی همه چیزمون خیرو برکت از ما “دور شده…

    منظورش تقلا و سختیها نمیزاره از زندگیمون لذت ببرییم..کل ساعات روزمون با همینا از بیین میره..

    واقعا خیرو برکت احساس خوب چقدر میتونه توی تمام جنبه های زندگیت تاثیر گزار باشه…

    .

    وقتی تو حیاطمون میشینم..از صدای پرنده ها..از بوی شب بوی درختمون..ار رقص کبوترها در اسمان..از همه چیز لذت میبرم..همین باعث شد رشد و نموی درختانمون و این احساس خوب در تمام لحظه های زندگیون پر ثمر باشه…

    و من این احساس خوب و امید رو از تک به تک اعضای خانوادهمون میبینم…

    وقتی من تعقییر کردم..روح و روان زندگیمون و برکت خونمونم تعقییر کرد…

    واقعا احساس خوب چکارهایی رو که نمیده..فقط برای حفظش:باید روزانه روش کار کنیم..

    مثل خونه ایی میمونه که هر روز باید مرتب” نگهش دارییم..و بهش برسیم..

    ذهنم برای داشتن احساس خوب نیاز به تمییزکاری مداوم، داره ..وووو

    همینه که استاد عزیزم میگن بهشت را به بها میدهند نه بهانه…

    همه چیز نیاز به بها داره..و این جریان احساس خوب رو هر لحظه باید روش کار کرد تا زندگی رو هر لحظه بنفع خودمون تموم کنیم…

    دیگه اینجا زرنگی خودمونو میطلبه….که بخاییم بهترینهای خودمان باشیم….

    داشتن احساس خوب….اتفاق خوب….

    به امید بهترینها برای یه زندگی عالی در تمامی جنبه های زندگی و سعادتمندی در دنیا و اخرت..و دریافت الهامات قدم به قدم رشد و نمو پیدا کردن برای مسیرهای بهتر و راحتر…..

    خدایا تنها تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جوییم.

    خدایا ما را براه راست راه کسانیکه نعمت بخشیده ایی هدایت کن..

    الهی امین یا رب العالمین.

    خدایا من عاشق هدایتهات هستم..

    سپاسگزارم که هر لحظه داری هدایتهای بهتری رو بهم میدی تا من بهتر درکت کنم و بیشتر تو مسیرت ثابت قدم تر باشم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    -همواره از الگوها برای باور پذیر و امکان پذیر بودن تحقق خواسته ها استفاده کرده و از آنها برای خود بت نسازیم

    -شهود به معنای: هدایت خداوند در مسیر صحیح است

    -خداوند فرموده: انا علینا الهدی بر ماست هدایت شما

    -خداوند ما را به مسیر خواسته هایمان هدایت می کند کلا نمد هولاء و هولاء

    -اگر خواسته ی ما رفتن به بهشت باشد به سمت بهشت و اگر خواسته ی ما رفتن به جهنم باشد به سمت جهنم هدایت می شویم

    برای عمل و استفاده کردن از شهود الهی:

    باید احساس خود را خوب نگه داریم*

    -در حالت عصبانیت غم خشم و داشتن احساس بد تنها نجواهای شیطان را می شنویم

    -خداوند می فرمایید:نبوده به پیامبری وحی کنیم و شیطان نجواهای خود را بیان نکند اما ما کلام خداوند را بالا برده و نجوای شیطان را پست می کنیم

    -در شرایط احساسی نامناسب شهود خداوند را دریافت نمی کنیم

    -شهود تنها زمانی دریافت می شود که قلبمان باز باشد

    -با بسته بودن قلب شهود خداوند را دریافت نمی کنیم

    -همواره در نظر داشته باشیم هر اتفاق نامناسب در نهایت به نفع ما تمام خواهد شد: الخیر فی ما وقع

    -ما رایت الا جمیلا را هنگام مواجه شدن با تضادها و اتفاقات نامناسب به کار بریم

    -با داشتن احساس خوب قدم به قدم هدایت های خداوند را دریافت می کنیم

    -هدایت همواره با اقدام و عمل همراه است

    -با داشتن احساس بد تنها به فرکانس های شیطان دسترسی داریم

    -هر یک از ما در فرکانس ها و مدارهای متفاوت هستیم با بودن در مدار نامناسب دسترسی فرکانسی به مدار خداوند نداریم

    -تنها زمانی به خداوند و هدایت های او دسترسی داریم که احساس خود را خوب نگه داریم

    -خیریت را در پلن خداوند ببینیم

    -اتفاقات به ظاهر بد با داشتن احساس خوب در نهایت به نفع ما تمام می شود

    -خورشید همواره وجود دارد تنها با داشتن احساس خوب به آن دسترسی داریم

    -به محض بد شدن احساس جلوی آن را بگیریم

    -باور الخیر فی ما وقع مهم ترین باوری است که نگرش ما را به اتفاقات نامناسب تغییر می دهد

    -تنها کافی است که کمی احساس خود را بهتر از گذشته کرده تا به احساس خوب بیشتری دسترسی داشته باشیم

    -خداوند برای ما خیر مطلق می خواهد اگر بتوانیم احساس خود را خوب نگه داریم

    -اگر بدانیم احساس بد آتش و سم مهلک است به راحتی راهی برای جلوگیری از آن میابیم

    -باور کنیم داشتن احساس بد از هر سم مهلکی بدتر و نامناسب تر است

    -با داشتن باور الخیر فی ما وقع هر آن چه مرا نکشد قوی ترم خواهد ساخت دیدن الگوها که به رغم برخورد به تضادها انگیزه ی زیادی برای رشد و پیشرفت بیشتر یافتند می توانیم احساس بد خود را هنگام مواجه شدن با تضادها کنترل کنیم

    -کنترل ذهن در شرایط نامناسب پاداش های زیادی به همراه داشته و لاجرم اتفاقات خوب را برای ما رقم می زند

    -به تدریج با کار کردن بر روی باورها و افکارمان اتفاقات بد و نامناسب برای ما رخ نخواهد داد

    -قانون را همواره به یاد داشته باشیم:

    احساس خوب=اتفاقات خوب

    احساس بد=اتفاقات بد

    -کنترل ذهن خصوصا هنگام مواجه شدن با تضادها و چالش ها به هیچ وجه کار آسانی نیست اما پاداش آن زندگی در بهشت در دنیا و آخرت است

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    علی عادلی فر گفته:
    مدت عضویت: 1607 روز

    باسلام

    استاد عزیزم عاشقتم

    الان که گوش کردم به این فایل گفتگو به خودم آفرین. گفتم که تونستم دقیقا طبق قانون رسیدن به یه ذره احساس خوب عمل کنم.

    مسئله ای که برایم اتفاق افتاد این بود که در شروع سال جدید ،دقیقا روز اول عید امسال به من خبری دادن که یکی از درآمدهای من که به راحتی ماهیانه حداقل 1000 یورو برایم پول واقعی می‌ساخت و وارد حسابم میشد ،دیگه قطع شده و دوستم با نگرانی بسیاری به من این خبر داد و چندین بار هم تکرار کرد که علی جان عیدمون خراب کردن،من فقط بهش گفتم که اگه ما طبق قانون نگاهمون به این موضوع عوض کنیم بهترین اتفاقات برایمان رقم خواهد خورد و دوستم از من تشکر کرد که با این حرفم کمی باعث آرامش او شده ام. من احساس کردم که دوستم به این نگاه من بعنوان یک مسکن نگاه می‌کند. واقعا نمی‌دانم که بعدش برای او چه رقم خورده است،اما من واقعا با ایمان کامل و خیلی راحت‌تر از موارد مشابه قبلی ،این نوع نگاه رو راهی برای رسیدن به احساس یه ذره بهتر میدونستم و دقیقا بهش گفتم که من خوشحالم از این موضوع، چون طبق قانون با توجه به اینکه من دارم روی خودم کار میکنم و مصادف شده بود با کار کردن روی دوره ی (جریان هماهنگ با خداوند)من به راحتی دسترسی دارم به نعمتی کمی بیشتر از قبل و بعدش کمی بیشتر و بیشتر در تمام جنبه های زندگی،بعد از چند روز تماسی داشتم که نوید درامد ده برابری رو برام داره، چون بلافاصه شروع کردم به زندگی عادی خودم و در حال حاضر دارم از تعطیلات عید لذت میبرم، چند روزشو رفتم جزیره ی زیبای قشم و بعدش رفتم شمال و همچنان در حال خوشگذرانی هستم، خیلی خوشحالم از این عملکردم.بعد از شنیدن این فایل که در واقع نشانه امروز من بود،خواستم بلافاصله بعنوان تشویق خودم و یاداوری به خودم که در حد توان فعلی من خوب از این قانون استفاده کردم،این رد پا را در این قسمت بزارم.

    دوستتون دارم

    خداوند را صد هزار مرتبه شکر میکنم که جزئی از خانواده صمیمی عباسمنش هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1909 روز

      به نام خدای زیبا، مهربون ودوست داشتنی. سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام. امروز هدایت شدم به کامنت زیبات،اول از همه تحسینت میکنم که ظرف ثروتت بزرگه وبه راحتی ثروت وارد زندگیت میشه ،درحالی‌که مدت یکماهه دارم رو دوره ی جدید هم جهت با جریان خداوند کار می کنم درگیر یه ناخواسته ی مالی شدم درسته خیلی احساسم رو بد کرد ولی سریع تونستم ذهنمو کنترل کنم ،رفتم باشگاه یوگا وگفتم حتما خیره ،وبعدش اتفاقات زیبا برام پیش اومد .کامنت شما ایمان وامید تازه ای تو قلبم ایجاد کرد که می‌شود آرام آرام این ظرف ثروت بزرگ وبزرگتر بشه وانتهایی برای ثروتها ونعمت های ناب وجود نداره.بهترینها رو براتون آرزو دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 773 روز

    151مین گام روزشمارزندگی به نام خدا.

    سلام به استادودوستان.

    الهی شکرت که همه چی عالیه ونی نی منم سالم است.

    روزشمار150 نمیدونم چرابازنشد!!!؟؟؟؟؟؟

    سپاس خداراکه مرابه مدت 5ماه است توی این دوره بارهبریت خودش تومسیرنگه داشته الهی شکر.

    من ازدیشب به اتفاقات به ظاهربد گذشته که نگاه میکنم. ازهمش نتیجه های خوب وعالی روبرداشت میکنم.

    مثلآ میگم اگه فلان زمین روباخواهرم خریدیم همسایه ی کناری قولنامه ای به گردن خودش داشت از2الی 3ساله که مازمین روخریدیم هیچی نمیگه!!فقط میگه بیاین شماهم بسازین!!!!!!!

    حالابعداز2ال3سال چیزی نگفته !!!حالاقولنامه ی تاریخ قبل قولنامه ی ما به دادگاه ارائه میکنه. وبه ظاهرزمین روازدست دادیم.

    اگر مااون زمین روداشتیم محله ی قربت نشین بی فرهنگ.. که واقعافکرشومیکنم انگارجهنم بود!!!!

    ولی الان به این محله که من اسمش روبهشت گذاشتم زندگی نمیکردیم. خدایاچه خوب اون زمین ازدست ماخارج شدبه ظاهرضرر!!!!!!!!

    وچندمورددیگرروبه الخیروفی ماوقع تبدیل کردم.

    وبه قول استادعباسمنش بایدالان فکرکنم. که اتفاقات بدپیداکنم!!!!یعنی من خودم کلاازقبل از آشنایی با قانون جذب خیلی به چیزی به خصوص منفیهاتوجه نداشتم. الان هم همون مسیربی توجهی روادامه میدم وخیلی هم موفقم وبیشترازاینکه تنهاباخانواده ی خودم هستم حال میکنم.

    وازاینکه توفایل گفتگوی دوستان 51سیداستادعرشیانفربااستادلایوداشتن.

    استادعرشیانفرفرمودندهرکس میخوادرفیق فابریک خداباشه بایدامتحانات سخت پس بده مثل ابراهیم خلیل آلله!!!!!!

    ولی من به خدامیگم من ابراهیمت نیستم من لیلا هستم وبه سادگی بایدسرشونه هات بگیری مسیرهارو،زود، ردم کنی تو به من وعده ی آسونی دادی وگرنه اصلا برات نماینده نمیشدم که ازبهشت بیام اینجابرای رفاقتی باتوآزمون آسان هم خبری نباشد.

    نه داداش درسته میگم الخیروفی ماوقع!!!!

    خوب توهم منودرک کن. خودت توقرآن گفتی هرکس رابه اندازه ی وُضعش، وتوانش آزمایش میکنیم.

    من توقعم ازخدازیاده. وتوانم زیادنیست همینی که هستم خدامنوپذیرفته یاحق.عاشقتونم بااین همه آموزه‌های ناب توی محصول عزت نفس استادعرشیانفرفرمودند.

    آیااستادت تاب ترینه!؟

    آیابچه هات وهمسرت نابترینه!؟

    خیلی سوالات دیگه.

    قبلا میگفتم:نه!ولی حالامیگم آره هرچی دارم درجه یک. دارم چون من لایق عالیترینم نعمات الهی هستم. حالایادم میاد من کی هستم!؟من چی هستم!؟ خواسته هایم رابه چی منبع انرژی واگذارمیکنم..؟؟؟؟؟

    وخاطرم جمع هستم که کسی هست جواب خواسته هاموبده.

    خوب ماخاطرجمع نباشیم کی میخوادخاطرجمع باشه!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

    ننه ی صمدخخخخخخخخخخخخخخ.!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 16 اسفند رو با عشق مینویسم

    امروز من نرفتم سر کارِ نقاشی دیواری ، چون بهم گفته بود کارای جزئی مونده و باید خطاطی دیوارارو خودش پر کنه و من امروز موندم تو خونه

    صبح یه جریانی شد که به قدری سپاسگزار بودم که هی گفتم ببین خدا میدونست امروز قراره چی رخ بده که ،نقاش بهم گفت نیا سر کار

    من اگه امروز میرفتم باید برمیگشتم خونه و نمیشد

    من امروزم رو کارای خودمو انجام دادم و نزدیک غروب رفتم پیاده روی و بعد افطار ،از ایستگاه صلواتی لقمه گرفتم و چای برداشتم و مقل دو سه روز گذشته ،نشستم رو صندلی و با لذت خودم و رفتم خونه

    خیلی لذت بخش بود

    امروز من مختصر بود

    چون همون روز جزئیات رو ننوشتم تو گوگل درایوم ، الان اومدم بنویسم یادم نبود

    اما یه چیز رو خیلی خیلی خوب یادمه

    من این روز رو آگاهانه با خدا عشق و حال میکردم و لذت میبردم و کیف میکردم

    خدایا شکرت

    امروز فایل جدید دوره هم جهت با خداوند رو هم گوش دادم

    خیلی خیلی حس خوبی دارم این دوره رو خریدم

    بی نهایت سپاسگزارم ربّ من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    فریبرز اصغری گفته:
    مدت عضویت: 3235 روز

    سلام به استاد عباسمنش متوکلی

    و سلام به خانم شایسته

    و سلام به همه کسانی که در این خانواده هستند

    من دیروز 3 مارچ 2025 برای کاری که دوست داشتم پیدا کنم خیلی هدایتی به جایی رفتم و طوری همه چی ردیف شد که خدا قدم به قدم منو برد به انجا و خیلی خوشحال بودم ولی تا رسیدن به مرحله نهایی کار مورد علاقه باید یکی دو روز منتظر میموندم و نگرانی داشتم ولی نرمال بود ( شایدم نباید اون حد هم نرمال باشه که نشون میده شک و عدم اطمینان وجود داشت) قرار شده بود از کسانی که در ازمایشگاهشون کار کرده بودم و همکارم بودند رفرنس چک بگیرند که منو تایید کننند ( البته به خودم میگفتم اونا کین خدا باید منو ریفر بده ولی بازم یقینم 100 درصد نبود) دیروز اون اقایی که ریس ازمایشگاه بود و قرار بود منو استخدام کنه به من ایمیل زد که خیلی از ملاقات من خوشحال شده بود ولی با دو تا از همکارای قدیمم صحبت کرد و اونا گفتن من مناسب این کار نیستم و خیلی ابراز تاسف کرده بود وخیلی جالب بود معمولا تو این شرایط هیچوقت مستقیم این حالت را نمیگن و غیر مستقیم میگن ولی تو این حالت ایشون مستقیم گفت.

    خیلی ناراحت شدم البته نه به اندازه ای که اگه 5 سال پیش بود ناراحت میشدم سعی کردم ارووم باشم. من خیلی برای اون ازمایشگاه کار کرده بودم و برای اون قسمت کار واقعا مناسب بودم ولی انها به ناحق ریفر مناسب ندادند.

    خیلی رو این زمینه حساب باز کرده بودم و این قدم ریشه قدمهای بعدی من بود

    اومدم از خدا هدایت خواستم که یه فایلی برام بیاره چون نشونه را در 24 ساعت قبل زده بودم و نمیتونستم دوباره بزنم که در نهایت به این فایل هدایت شدم که باید این باور را بگم:

    الخیر فی ما وقع

    احساس خوب مساوی اتفاق خوب

    تو رده پایین احساسی شیطان داره صحبت میکنه

    با تمرین احساس خوب میتونم ببینم خدا چی میگه و از هدایتش استفاده کنم

    من واقعا اولش میخواستم یجورایی غیر مستقیم حالشونو بگیرم ولی به یاد حرف استاد افتادن که باید بگم هر کسی که بخواد حتی بر خلاف من عمل کنه حتما داره به نفع من کار میکنه

    با این باور دیگه سعی کردم اون دو نفر را در ذهنم ببینم و براشون ارزوی موفقیت کنم و ببخشمشون و ازشون تشکر کردم .

    ممنون استاد برای وجود این سایت که هر موقع تو همچین شرایطی گیر میکنم میام و با اون ارووم میشم

    از بجه هایی که تو این خانواده هستند هم ممنونم که این سایت را با انرژی خداییشون پر نور میکنند

    ممنونم و خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سونیا نوری گفته:
    مدت عضویت: 475 روز

    بنام خدایی مهربان

    سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم

    روزشمار تحول زندگی من روز سیزدهم

    شهود یعنی هدایت خداوند و زمانی این هدایت را دریافت میکنیم که در مسیر درست قرار بگیریم ،

    که حالمان خوب باشد ،

    که سپاسگذار باشیم ،

    حتی پیامبران هم زمانیکه احساس خوب نداشتند الهامات الهی را درک نمی‌توانند،

    وقتی با تضادی بر میخوریم ، اگر به این باور باشیم که قرار است که یک چیزی بیاموزم و احساس خوب داشته‌ باشیم ، این تضاد ها در خودش صد ها مساله بخاطر یاد گرفتن دارد و باید که احساس خوب داشته باشیم، چون آخرش خیر است.

    کار آسانی نیست اما اگر بتوانیم کنترول کنیم ، یک زنده‌گی راحت هم درین دنیا و هم در آن دنیا میداشته باشیم.

    من اگر از خود بگویم مدتهاست که اتفاقی بدی برای من نیفتاده و اگر اتفاقی نادرستی بوده آخرش خوب شده ، اگر در همان زمان نتوانستم که درک کنم که این اتفاق نادرست چه درسهای دارد ، بعدآ ها شاید یکروز بعد ، دو روز بعد ، یا یک هفته بعد این را درک کردم که چقدر خوب شد که او اتفاقی به ظاهر ناجور بوجود آمد ، و من چیز یاد گرفتم .

    خداره صد هزار مرتبه شکر برای این سایت الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: