گفتگو با دوستان 52 | اتصال به الهامات الهی

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • شما چقدر می توانی به خدا اعتماد کنی؟
  • چگونه خود را در مدار دریافت الهامات خداوند قرار دهیم؛
  • “قلب”، دریافت کننده الهامات خداوند می شود وقتی که …
  • چگونگی دریافت الهامات؛
  • رابطه “آرامش قلبی” و “دریافت الهامات الهی”

منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش | بخش هفتم


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    364MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 52 | اتصال به الهامات الهی
    21MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

209 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نسرین سلطانی» در این صفحه: 1
  1. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2504 روز

    گفتگو با دوستان قسمت ۵۲

    با سلام خدمت استاد عزیزم

    بنام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم

    خدا رو شکرت که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار

    اولین چیزی که میشنوم اینه که :

    حس خوب زاییده یک ایدئولوژیه

    بعد ی ذره که درقت میکنم انگار کلمه ایدئولوژی برام صقیله .

    واقعا چرا ما اینقدر سخت میکنیم مباحث رو برای خودمون ؟!

    چرا اینقدر سعی میکنیم فلسفی کنیم همه چیز رو انگار که ی مفهوم عجیب و غریبه؟!

    بهتر نیست بگیم حس خوب زاییده یک تفکره

    تازه اونموقع هم ممکنه سوال بشه که تفکر یعنی چی؟

    بعد یادم میاد که اولین کسی که بحث فکر رو به زبان خیلی ساده توضیح داد استاد عباس منشه اونجایی که گفتن بهتره به جای فکر از واژه توجه استفاده بشه ی کلمه ای که برای همه قابل فهمه .پس بهتره بگیم:

    حس خوب زاییده توجهه توجه به ی چیز خوب حال اون چیز خوبه میتونی هر چیزی باشه ممکنه ی خودکار قشنگ باشه ی برگ ارغوانی خشک شده ی درخت که توی حیاط باغچه افتاده و …..

    آره حس خوب زاییده ی توجه خوبه .وقتی اینجوری با زبان ساده ی استاد برای خودم توضیح میدم اونوقت حس خوبی میگیرم و راحت تر درک میکنم و از فلسفه و مباحث فلسفی دور میشم و کاربردی تر درک میکنم

    خوبه که آدم تفکر کنه تعقل کنه تو خود قرآن هم از عبارت های لعلکم تعقلون و افلا تدبرون …… زیاد استفاده شده اما این دعوت به تفکر در همه ی موارد قبل یا بعدش به ی حرکت و ی اقدامی اشاره شده :

    لْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰ إِلَیَّ ۚ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِیرُ ۚ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ ﴿۵٠﴾

    بگو: من به شما نمی گویم که خزینه ها و گنجینه های خدا نزد من است، و نیز غیب هم نمی دانم، و نمی گویم که فرشته ام؛ فقط از آنچه به من وحی شده پیروی می کنم. بگو: آیا نابینا بینا یکسانند؟! پس چرا نمی اندیشید؟! (۵۰)انعام )

    به نظرم نیاز نیست ما خیلی بشینیم و خیلی فکر کنیم .من چهل سال فکر کردم بدون حرکت نتیجش جز گیجی چیزی نبود.

    نیازه که ی کم فکر کنیم و بعدش ی کم حرکت تا نتیجه اون فکره (توجه) رو ببینیم اونوقت تصمیم بگیریم که روی کی حساب کنیم و به کی اعتماد کنیم

    نمیدونم چرا ما باید از مثال های منفی استفاده کنیم برای اینکه جریان هدایت و شهود رو توضیح بدیم .من یکی که حس و حالم با شنیدن این جور مثالها خوب نمیشه .

    درسته هدف اینه که جریان هدایت رو واضح کنیم اما به نظرم مثالهای بهتری هم هست .نمیدونم شاید برداشت من درست نباشه اما احساس میکنم با اینجور مثالها ذهن بیشتر میره روی توجه به موضوعات ناخوشایند و رشته ای از جریانات و اتفاقات رو بیدار میکنه که اصلا زیبا نیستن

    بله موسی و یوسف و یعقوب و امثالهم وقتی در مدار پایین تر بودن با اون تضادهای بزرگ روبرو شدن و هرچی مدارشون رفت بالا نوع تضادها و شدت و حدت و تعدادشون هم کم شد بقول استاد تا زمانی که توی در و دیوار بودن اون تضادها بود بعدش ثروت و خوشبختی وارد زندگیشون شد

    قرار نیست هر چی که ایمان ما قویتر میشه تضادهامون هم بزرگتر بشه این همون تفکر :

    هر که در این بزم مقرب تر است

    جام بلا بیشترش میدهند

    نه .قراره به قول استاد هرچی که من بزرگتر میشم به خدا نزدیکتر بشم .بازم بقول استاد خدا کمبودی نداره که هی بخواد ما رو آزمایش کنه

    استاد الان چند ساله که با تضاد بزرگی توی زندگیشون روبرو نشدن؟!

    من نوعی الان دو ساله که با تضاد خاصی توی زندگیم روبرو نشدم منی که زندگیم پر از تضاد بود منی که حتی روز مرگ مادرم رو هم خودم جذب کردم

    چرا مثال از ی کارتن خواب بزنیم برای اینکه دریافت هدایت رو مثال بزنیم

    یادمه توی ی فایلی استاد گفتن که ی بنده خدایی خواسته مثلا تکنیک استاد توی نوشتن آگهی بازرگانی رو پیاده کنه اما اومده گفته بجای ویژگیهای مثبت بیاین ویژگیهای منفی خودشون رو بکشن بیرون تا به شناخت بهتری از خودشون برسن !!!!

    نمیخوام راجع به دلسوزی بیجای اون افراد برای این کارتن خواب ها صحبت کنم چون بقول استاد هر کسی هر جایی هست توی جای درستشه و کمک کردن به این افراد بی فایده اس و گرنه تا حالا نباید کارتن خوابی وجود می داشت

    بحث اینه که وقتی میخوایم مثال بزنیم چه خوبه مثل استاد مثالی بزنیم که با یادآوریش ایمان و باورمون قوی بشه

    وقتی از آقای عشقی یار صحبت میشه واکنش من نوعی جز تحسین و درس گرفتن چیز دیگه ای نیست

    و اینه تفاوت استاد با بقیه که حتی توی آموزش هاشون هم ذهن رو به سمتی سوق میدن که از مسیر زیباییها به شناخت برسیم و به طبع اون شهود رو در درون خودمون فعال کنیم

    با توجه به چیزهایی که من از استاد یاد گرفتم ی الهام و هدایت و شهود بیشتر نداریم دیگه معنوی و غیر معنیش چیه اصلا موضوعیت نداره

    اون شهودی که استاد ازش صحبت میکنن اینه که همه ی ما به خدا وصل بودیم و هستیم مگر اینکه خودمون نخوایم .

    مثال جالبی زدن استاد که کلید روشن کردن الهام و شهود در دست ماست مثل کلید برقی که زده میشه و ی مکانی رو روشن میکنه .تا زمانی که من اون کلید رو نزنم روشنایی هم وجود نداره و اقدام نکردن من دلیل بر عدم وجود اون جریان برق نیست .انتخاب با منه که میخوام توی تاریکی باشم یا روشنایی رو تجربه کنم.

    اصلا خود خداوند هم وقتی در مورد هدایت صحبت میکنه از ضمیر جمع شما استفاده میکنه نمیگه ای آدم هدایت فقط مخصوص تو .پس جریان شهود توی وجود همه جاریه مثل اون جریان برق اما کسی که بخواد میتونه بهش وصل بشه پس استاد عباس منش و غیره نداره

    ی نکته ی خیلی خوبی که استاد بهش اشاره کردن در مورد مرگ فرزندشون این بود که ایشون هم مثل هر انسان دیگه ای به خاطر مرگ عزیزشون گریه کردن چیزی که ی واکنش طبیعی مغز و ذهنه و اگر غیر از این باشه باید شک کرد. اما مهم اینه که بعد از اون غلیان احساسات بتونی جمش کنی و نمونی توش و اینه که متفاوت میکنه آدم هایی رو که میتونن ذهنشون رو کنترل کنن و اونایی که نمیتونن.محاله که مادر موسی هم اون لحظه ای که میخواسته بچش رو بندازه توی آب گریه نکرده باشه .محاله کسی مادرش رو از دست بده و گریه نکنه مثل من و هزاران هزار نفر دیگه .اما اون کسی که از قوانین آگاهی داره بعد از اینکه تخلیه میشه سعی میکنه از دید قوانین به این مساله نگاه کنه و حالش رو کم کم نه ی دفه خوب کنه .منم اگر با استاد آشنا نمی شدم شاید سالهای سال نمی تونستم حال خودم رو خوب کنم پس همه چیز برمیگرده به آگاهی از قانون احساس خوب اتفاق خوب و تلاش برای اجرای اونه .خیلی مساله پیچیده فلسفی نیست که ما قادر به درکش نباشیم و بخوایم فرا زمینی جلوش بدیم که فقط افراد فرا زمینی و خاص بتونن نجوای شیطان رو در درون خودشون کمرنگ کنن و صدای الله رو در وجودشون ببرن بالا که ما اینقدر ذهن خودمون رو درگیر چرایی و چگونگی هایی بکنیم که بجای نزدیک کردن ما به خدا ما رو ازش دور کنه

    استاد به لطف آگاهی های شما من برای اولین بار توی ۴۳ سال عمری که از خداوند گرفتم ی بار تونستم قرآن رو با ترجمه بخونم و الان مدتیه شروع کردم به سرچ ریشه و خدا رو شکر ی سایت خوبی هم پیدا کردم .این رو گفتم که بگم هنوز خیلی کار دارم تا مسلط بشم به درک قرآن .این آیه فاالهمها فجورها و تقویها رو شما بارها توی جریان هدایت بهش اشاره کرده بودین اما من نمیدونستم که ریشه لهم ی بار فقط توی قرآن آورده شده .این تسلط شما به قرآن واقعا تحسین برانگیزه

    در صورتیکه ریشه وحی ۷۸ بار در قرآن ذکر شده که نشون دهنده اهمیت این موضوعه :

    کلمات مشتق شده در قرآن

    کلمه تعداد تکرار در قرآن

    نُوحِیهِ‌ ۲

    أَوْحَیْنَا ۲۲

    أَوْحَیْتُ‌ ۱

    أُوحِیَ‌ ۱۱

    یُوحَى‌ ۱۴

    یُوحَ‌ ۱

    یُوحِی‌ ۴

    لَیُوحُونَ‌ ۱

    وَحْیِنَا ۲

    نُوحِیهَا ۱

    نُوحِی‌ ۴

    فَأَوْحَى‌ ۳

    أَوْحَى‌ ۵

    وَحْیُهُ‌ ۱

    بِالْوَحْیِ‌ ۱

    فَأَوْحَیْنَا ۲

    وَحْیاً ۱

    فَیُوحِیَ‌ ۱

    وَحْیٌ‌ ۱

    اتفاقا همین چند روز پیش واژه قلب رو توی سوره بقره روش مونده بودم که منظور از این قلب چیه و تفاوت اون با فواد که امشب جواب سوالم رو گرفتم . سپاسگزارم

    ریشه قلب هم ۱۶۸ بار در قرآن تکرار شده که بجز مواردی که به معنی وارونه کردن هست در خیلی از موارد همون مفهومیه که شما بهش اشاره کردین

    کلمه فواد هم گفته میشه که ۱۶ بار در قرآن به کار رفته که اگر به شیوه استاد همه ی آیه هایی که این کلمه توش بکار رفته رو کنار هم قرار بدیم اون معنای فیزیکی قلب برداشت میشه که ی نمونش اینه :

    وَاللَّهُ اخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ امَّهاتِکُم لاتَعْلَمُونَ شَیئاً وَجَعَلَ لَکُمْ الْسَّمْعَ وَالابصَارَ وَالأَفْئِدهَ لَعَلَّکُم تَّشکُرُونَ‏» نحل ۷۸

    که البته من ترجمش رو اینجا نیاوردم چون به عقل ترجمه شده بوده که اینجا تناسبی با گوش و چشم که ارگان هایی فیزیکی هستن نداره و همون مفهوم فیزیکی که استاد ازش صحبت کردن رو میشه استنباط کرد

    و نکته های مهم پایانی که استاد ذکر کردن :

    اینکه در دریافت الهامات ما اصل هستیم ما باید آماده باشیم که دریافتشون کنیم

    اینکه ما مختار کاملیم ما تصمیم میگیریم و خدا کمک میکنه ما رو در مسیری که انتخاب میکنیم حالا هرچی که هست

    و تفاوت یشا و یرید :

    یشا همون قوانین خداونده و یرید همون اراده خداونده

    یرید از ریشه رود هست

    و یشا از ریشه ش ی ئ

    سپاسگزارم استاد که هر چی بیشتر میگذره ارزش سبک شخصی شما روشن و واضح تر میشه ی سبک درست ساده قابل فهم و کاربردی . شما بهترین فرد در درک قوانین و در آموزششون هستین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای: