مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- “نشانه” تشخیص الهامات خداوند از نجواهای ذهن؛
- “قدرتِ” تسلیم شدن در برابر خدا؛
- شما چه زمانی دست از ادامه ی مقاومت بر می داری؛
- قدرت احساس خوب؛
- کدامیک را برای پیروی انتخاب کرده ای؟ “ذهن” یا “قلب”؟!
- راهکار مسائل، همواره گفته می شود اما فقط وقتی آماده شوی، جواب را می شنوی؛
- قدم اول برای آماده شدن: بپذیر ایراد از خودت بوده و بهبود آن ایراد را شروع کنی؛
- قدم دوم، تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند و بی چون و چرا عمل به آنها؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD769MB49 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا45MB49 دقیقه
به نام خدای بخشنده مهربون سلام به همه دوستای عزیزم به دو استاد محترم و گرانقدرم و هر کسی که داره این پیام رو میخونه .
قبل از هر چیز لازمه که تشکر کنم از مدیر فنی عزیز سایت برای دستهبندیها و تغییرات جدید که خیلی عالیتر کرده فضای گرم و دلنشین این دانشگاه بزرگ و توحیدی رو ..
نمیدونم چند نفر دیگه به غیر از من این درخواست رو داشتن که هر فایل نام مخصوص خودشو داشته باشه و ما اینطوری بتونیم هر فایل رو که میخوایم رو به راحتی پیدا بکنیم..
از اینکه فصل جدید روزشمار تحول زندگی من شروع شده خیلی خوشحالم و خوشحالترم از اینکه این سه تا فایل درباره توحید صحبت شده .
به نظر من که اخیرا بیشتر درمدار صحبت با خداوند هستم، توحید و ایمان به خدا قدرت بینظیر و اطمینان قلبی و انگیزه بالا برای ادامه تجربه زندگی به آدم میده. طوری که اگر کسی تجربه ش کنه دیگه نمیخواد غیر این تجربه چیز دیگه ای داشته باشه.
حالا متوجه میشم که چرا استاد عباسمنش عزیزم انقدر قدرتمند و جسورن و چرا سازوکار زندگیشونو برپایه الهامات قلبیشون گذاشتن؟
جالبه که از اون روزی که شروع کردم به صحبت کردن با خدا، خدا هم از همه جهت داره هدایتهاشو برای من میفرسته و در هر لحظه داره به زیبایی با من صحبت میکنه …
چند مورد از که هدایتهای دقیق و دلچسبشو به عنوان رد پا به جا میذارم تا نشونهای باشه برای من واونایی که ارتباطشون رو با خدا گم میکنن گاهی …
بعد از اینکه من شروع کردم به صحبت کردن با خدا و ارتباط گرفتن باهاش، اونم شروع کرد به صحبت کردن با من از راههای مختلف.
مثلاً همونطور که توی کامنت قبلیم نوشته بودم اول بهم گفتش که تو باید سحرخیزتر باشی
تو باید با من صحبت کنی من رو با نامهای نیکو صدا کنی ، من رو با صفات زیبام صدا کن.
برای شناخت بیشتر خودت نیازمند این هستی که من رو بشناسی پس برای شناخت بیشتر من و برای اینکه ما با هم حرفهای بیشتری داشته باشیم قرآن بخون.
وقتی ازش پرسیدم کدوم سوره ؟ منو از طریق کلمه ح ش ر به سوره فجر هدایت کرد و من متوجه شدم که باید سحرخیز باشم وقتی تصمیم گرفتم سحرخیز باشم یکی از دوستانم رو فرستاد تا با هم به پیادهروی صبحگاهی بریم و همین امر باعث شد که من خیلی سریعتر از خواب بیدار شم.
بعد از سوره فجر مجدداً من رو به سوره ملک و بعد یس هدایت کرد و از طریق اون درسهای زیادی به من داد .
به طور مثال یکی از چیزهایی که خداوند بهم یاد داد این بود که برای اینکه باورسازی کنی از سه زمان گذشته حال و آینده کمک بگیر گذشته رو بپذیر ،زمان حال رو دریاب و براش به طور مشخص برنامهریزی کن و به آینده اطمینان داشته باش از الگوها کمک بگیر نشانههای مختلف رو برای خودت یادآوری کن وسپاسگزار باش …
من سعی کردم همونطور که توی کامنت قبل نوشته بودم به ایدههایی که بهم الهام میشه عمل کنم و شخصیت خودم رو بهبود ببخشم وسط حرفش نپرم و اون کاریو که بهم میگه رو همون لحظه انجام بدم .
این روزها من و خدا با هم داریم روی ریشهها کار میکنیم. توی دو سه روز گذشته بهم گفت که من رو در همه چیز ببین جهان برای تو سرشار از نشانههاست فراوانی رو از طریق من یاد بگیر. وقتی که توجه کردم دیدم خداوند در همه چیز هست هر آن چیزی که به چشم من میاد و هر آن چیزی که نادیدنیست. نشانه هارو بازگو کردم… خدایی که در پرواز پرستوهاست، خدایی که در موج دریاست ، خدایی که در تنوع ماهیهاست ، خدایی که در بوی شگفت انگیز شکوفه های بهار نارنج و سنجد و یاسه، خدایی که در مهربانی و شفقت آدمهاست. بهم گفت فراوانی رو ازین طریق یاد بگیر …
بعد از طریق دوره 12 قدم بهم گفت که جهان رو خیر مطلق ببین هر آن چیزی که برای تو اتفاق میافته خیر مطلقه و تو باید بتونی ذهنت رو درباره موارد مختلف بیشتر کنترل کنی .تسلیم مطلق من باش. این چیطی که در زندگی تو هست همونیه که الان باید باشه. من به درک عمیقتری ازین موضوع رسیدم که خیلی اهمیت داره که من به صورت دقیق از قوانین پیروی کنم و کنترل ذهن داشته باشم. اینطوری میشه اطمینان داشته باشم به اتفاقهای خوبی برای من در راهه .
به نظر من خدا هر لحظه داره با ما صحبت میکنه همونطور که استاد در این فایل ارزشمند بهش اشاره کردن ما تنها در صورتی میتونیم الهامات خداوند را بشنویم یا بهتره بگم در صورتی میتونیم اونو درک کنیم که سراپا گوش باشیم و آماده شنیدن باشیم.
اون هر لحظه داره به ما میگه و هر لحظه داره راه رو نشون میده اما به این خاطر که ما در لحظه حال زندگی نمیکنیم اون هدایتها رو میشنویم اما چشم پوشی میکنیم یا درکش نمیکنیم.
توی صحبتهای اخیرم با خدای درونم بهم گفته شد که تو باید احساس اطمینان قلبی داشته باشی. اول ببین که نسبت به چه چیزهایی احساس اطمینان قلبی داری؟ بعد برام مثال زد؛ تو الان اطمینان داری به اینکه پدر و مادرت چه کسایی هستن!؟
کجا بزرگ شدی ؟
الان چه زمانی از روزه و…
بهم گفت که توجه کن ببین که حس اطمینان چه شکلیه؟ همون حسو باید نسبت به من داشته باشی …
بعد به من معادل سازیو یاد داد با معادل سازی من احساس کردم که درهای بزرگی از آگاهی به روم باز شد. به من گفت که برای درک ثروت باید بدونی که توی روابطت چطوری عمل میکنی؟ ثروت رو مثل آدمها و رابطه با اونا ببین
من متوجه شدم که مقاومتهای من در روابط خیلی خیلی کمه به همین خاطره که هر روز و هر لحظه آدمهای زیادی سر راهم قرار میگیرند که بهترین آدمهای این دنیان همشون محترم و عزیزند و همه منو دوست دارن و در هرلحظهبهم عشق میدن .
اما توی موضوع ثروت هنوز اونقدر کم نشده مقاومتهام. هنوز هم توی این حوزه یه فرد لوس و نونورم که بابت هر چیزی ناراحت میشم اگر میخوام که روابطم توی این زمینه بهبود پیدا بکنه و از اینی که هستم بیشتر رشد کنم لازمه که باز هم از طریق معادل سازی بفهمم که چه رفتارهای خاص و قشنگی رو در روابط دارم و حالا باید در زمینه ثروت باید داشته باشم و اون رفتارها رو در خودم نهادینه کنم و شخصیت بسازم. در این صورته که مدار من هر روز رشد میکنه.
بعد از اون وقتی که از خدا خواستم که برای من همراه بفرسته تا در این مسیر با همدیگه پیش بریم خدا یکی از دستان عزیزش رو از طریق سایت برای من فرستاد تا با هم درباره توحید گفتگو کنیم و اینطوری انگیزه بیشتری داشته باشیم برای اینکه رفاقتمون با خدا عمیق و عمیقتر شه و از طریق اون دست ارزشمند و نازنینش به من گفت که باید 40 روز ادامه بدی به این روند تا نهادینه کنی این شیوه رو. من متوجه شدم که اگر سریع نتیجه بگیرم و دستاوردهای این دنیایی داشته باشم فراموش میکنم که باز هم باید با خدا رفاقت کنم و میچسبم به نتایج این دنیاییم و یادم میره که با خدا صحبت کنم هر چقدر که صحبت کردن من با اون بیشتر طول بکشه رفاقتمون عمیقتر میشه و بعد این رفاقت تبدیل به شخصیت من میشه و این برای من ارزشمندترین چیز دنیاست.
وقتی که سوره یاسین تموم شد از خدا پرسیدم که حالا باید کدوم سوره رو بخونم و از طریق فایل 153 این فصل به من گفت آیه 25 سوره قصص. با خودم گفتم خب میرم از اول این سوره رو میخونم اما گفته شد که نههه همین آیه رو بخون.
مفهومی که از این آیه بینظیر و جذاب درک کردم این بود : اینک نترس تو از شر قوم ستمکار نجات یافتی!
دیشب مجدداً وقتی که داشتم باهاش صحبت میکردم بهم گفت که تو باید برای دیگران دعای خیر کنی باید برای برآورده شدن هر آن چیزی که دور و اطرافیانت میخوان و تو گاها به برآورده شدن اون خواستهها حسادت میکنی دعای خیر کنی و عمیقاً درخواست کنی که اون چیزها برای اونها برآورده بشه در این صورت که قلب تو روشنتر میشه به من نزدیکتر میشی . بنابراین از دیشب شروع کردم برای افرادی که در اطرافم هستند و گاهاً حس حسادت رو در من برانگیخته میکنند دعا کردم.
اتفاق جالبی که همین چند روز گذشته رخ داد این بود که وسط شب از خواب بیدار شدم و به خدا گفتم که خدای من خیلی تشنمه و خیلی تنبلیم میاد که برم و برای خودم آب بیارم اگر من قبول دارم که تو خیلی قدرتمندی و میتونی به هر خواستهای که من دارم پاسخ بدی پس به من تو این تاریکی شب آب برسون.
تصورم این بود که الان یک نفر از خواب بیدار میشه و به سمت آشپزخونه میره و من بهش میگم که برای من آب بیار اما این تصور انقدر که دور از ذهن بود بیخیال آب شدم و گفتم میخوابم تا موقع نماز و اونموقع آب میخورم اما در کمال ناباوری توجهم جلب یک لیوان آب روی سبد مسافرتی شد، لیوان آبی که همین چند ساعت پیش برای مامانم برده بودم و اون فقط یه جرعه ازش نوشیده بود … قبل اینکه چراغا خاموش شن و بخوابیم من اصلا ندیده بودمش…
با این اتفاق ایمانم خیلی بهش بیشتر شد به خدایی که خدای ناممکنهاست و تونسته در تاریکی شب و در کمال ناباوری برای من آب خنک بیاره.
من اینجا در گوشهای از ایران این روزها دارم با رفاقت با خدا و هم صحبتی با اون عشق میکنم و در حال حاضر فکر میکنم که هیچ هم صحبتی زیباتر از هم صحبتی با خدا نیست و هیچ دستاوردی بهتر و بزرگتر از رفاقت با خدا وجود نداره این روزها بهش میگم که خدای من کمکم کن تا قبل از رسیدن به هر چیزی و تجربه هر خواستهای تو رو تجربه کنم هم صحبتی با خودت رو هرگز از من نگیر کاری کن که هیچ چیزی به غیر از تو و الهاماتت به چشم من نیان و فقط تو باشی و من
آمین
سلام به آقا ابراهیم عزیز امیدوارم که حالتون خوب باشه .
یادتون میاد وقتی که بچه بودیم وقتی که با دوستمون قهر میکردیم بعد که آشتی میکردیم توی لحظههای اول هیچی برای گفتن نداشتیم؟
نمیدونستیم که از چی صحبت کنیم از کجا بگیم؟
کم کم که بیشتر در کنار هم قرار میگرفتیم و مجبور میکردیم خودمون رو که صحبت کنیم دیگه نطقمون باز میشد و چیزهای مختلفی داشتیم برای گفتن و هم صحبت شدن.
به نظر من دقیقاً خدا هم همینطوریه، من قبل از اینکه شروع کنم به صحبت کردن باهاش برای اولین بار اصلاً نمیدونستم که چی باید بگم با وجود اینکه من فکر میکردم که من خیلی با خدا صحبت میکنم اما وقتی که برای اولین بار میخواستم به صورت رسمی زمان بذارم و با خدا صحبت کنم هیچ حرفی برای گفتن نداشتم بنابراین گوشیم رو آلارم گذاشتم و با خودم گفتم که حتماً حتماً باید یک ربع با خدا صحبت کنی .
اول اولش هیچ حرفی برای گفتن نداشتم بنابراین شروع کردم از خاطرات روزم تعریف کردن که امروز چه اتفاقی افتاد، امروز چی دیدم، چقدر قشنگ بود و تو اینا رو درست کردی چقدر تو خفنی چقدر تو خلاقی دمت گرم خیلی خوشحالم که دوباره با هم دیگه هم صحبت شدیم و…
همین حرف های ساده.
قرار نیستش که ما چیز خاصی بگیم فقط باید شروع کنیم به صحبت کردن باهاش دقیقا مثل صحبت کردن با یک دوست .
با دوستاتون چطوری صحبت میکنید؟چه حرفایی با همدیگه میگین؟
همون حرفا رو بیاین به این دوست جدیدتون بگین .
گاهی اوقات ما فکر میکنیم که انقدر که این خدا بزرگه چون بهمون گفتن دیگه و چون فکر میکنیم که خیلی بزرگه وقتی که در برابرش قرار میگیریم و میخوایم صحبت بکنیم ، حرفی برای گفتن پیدا نمیکنیم احساس میکنیم که هر حرفی بگیم خیلی ساده انگارانه ست در حالی که خداوند اندازه ما میشه یعنی خودش رو در حد درک ما کوچیک میکنه و میاد که باهامون صحبت کنه و بهمون بگه که چیکار بکنیم ..
شروع کنید و لذت ببرید…
سلام به آقا مرتضی بزرگوار.
سپاسگزارم به خاطر مهرتون آقا مرتضی در مدار احساس خوب و همصحبتی با خداوند بودین و اون هدایتتون کرد به یک همصحبتی دیگه که حالتونو بهتر کنه. قطعا خودتون با عمق همصحبتی با خداوند آشنا هستین و طعم بینظیرش رو چشیدین. انشاالله که همیشه در مسیر همصحبتی و هدایتش بمونیم هممون.
خداروشکر به خاطر این فضای دلانگیز و پر از الهام و شهود و فهم و کیفیت که در اون باهم هم مسیر هستیم.
مهشید عزیزم . تو چنین خوب چرایی ؟
من همیشه قبل این که ستاره قطبی بنویسم یه جلسه خصوصی ستایش کردن خدارو دارم و بعد درخواستهامو بهش میگم.
ببین چند مورد از درخواستهای ستاره قطبی امروزمو …
ازت میخوام که امروز هم یه نقطه آبی پر محتوای قشنگ واسم بفرستی که هدایتگر راهم باشه ازت میخوام که امروز خیلی قشنگ با من صحبت کنی خیلی واضح و منو هدایت کنی
ازت میخوام امروز خیلی قشنگ باهات صحبت کنم و ازت یاد بگیرم و صدای تو رو بشنوم
مهشید عزیزم چه پیامبر روشن و ارزشمندی بودی برای روشنتر کردن مسیرم و گفتن پیام حق خدای قشنگم …
آخه چقدر واضح باهامون صحبت میکنه قشنگترین من …
چقدر قشنگ پاسخ میده.
مهشید جون من خیلیییی تحسینت میکنم به خاطر اینهمه اتصالت ، که انقدر دلنشین هدایتت کرده برای گفتن نامهای قشنگش .
خیلی خیلی ازت ممنونم که بهم گفتی و بهم یاد دادی…
انقدر پیامت پرمحتوا بود که یه لحظه منو میخکوب کرد …
با خودم گفتم باید تک تکشو اجرا کنم و این شیوه رو پیاده کنم باید حفظ کنم خط به خط نوشته هاتو
قلبم گشوده شد از اینهمه هدایت ناب از طریقت .
ازت میخوام که امروز حرفهای قشنگ بشنوم
میخوام که منو هدایت کنی به سمتی که یک کامنت خیلی عالی و الهام بخش بخونم
ازت میخوام که سطح انرژی امروزم خیلی بالا باشه و امروز از اون روزهای سپاسگزاری خیلی باحال باشه که قلبم گشوده میشه
و ازت میخوام که بهم امید و انگیزه بدی با نشونههای قشنگی که بهم میدی
مهشید جونم… همه آگاهیهای نابی که امروز از خدا میخواستم و ازش هدایت خواستم رو از طریق دلنشینترین دستش که شما باشی برام فرستاد و من خیلی زیاد ازت ممنونم که وقت گذاشتی و برام نوشتی . چقدر درس خوبی بود .
احساس شعفی که از خوندن نقشه ی گنجت بهم دست دادو با هیچ پاداش بزرگی توی دنیا عوض نمیکنم .
ارزش و اهمیت چیزی که نوشتی واقعا در وصف نمیگنجه. چقدر عالی بود . دلم میخواد تا صبح فردا برات بنویسم و ازت ممنون باشم . احساس میکنم قلبم گشوده شد با خوندن پیامت ..
دیدی گاها توی رفاقتها با یه دوست صمیمی، یه واسطه ای هست که باعث عمیقتر شدن و قشنگتر شدن یا حتی نجات رابطه میشه و همیشه میگیم اون آدم بود که باعث شد ما باهم انقدر صمیمی بشیم یا حتی زندگیمون نجات پیدا کنه ؟
دقیقا همون واسطه ی ارزشمند شدی برام .
آرزو میکنم همونطور که برای چراغ راهم شدی ، هزاران برابر بیشتر هدایت بشی و به وضوح صدای قلبتو بشنوی و لذت بینهایت ببری .
پاکیزه عزیزم سلام به روی ماهت دوست مهربونم..
امیدوارم که در پناه خدای عشق همواره و همواره تسلیم باشیم و اجازه ی تجلی پیدا کردن بدیم .
از روشنی قلبم با اشتیاق برای تو مینویسم که انقدر شیرین و شیرین سخنی . ازت خیلی ممنونم که به صدای قلبت گوش دادی و برام نوشتی . چقدر ارزشمند بود کلامت .
پاکیزه ی شیرینم دو سه روزه که به شیوه ای که مهشید جانم گفته خداوند رو خطاب قرار میدم و جالب و دلانگیزه که دیروز همینطوری بی خواسته و بی دلیل داشتم فکر میکردم که چقدر قشنگه اینطوری صدا کردن خداوند . چقدر دلنشینه .
میگفتم ای خدایی که مالک و صاحب همه ی بادهایی.
ای خدایی که به دانه ی گندم ، به گلها و گیاهان فرمان رویش میدی
ای خدایی که به قطره های باران فرمان فرود آمدن میدی .
ای پرورنده ی جهان …
بعد بهم گفت حالا که صدا میکنی ، خواسته ت چیه ؟ فکر کرام دیدم خواسته ای ندارم .فقط خیلی حال میکنم که به این شیوه ازش یاد کنم . قلبم روشن میشه.
گفت برو سوره طه رو گوش بده تا منو بیشتر بشناسی…
توی معنای فایلهای صوتی سوره طه آقای عبدالعلی بازرگان داشتن توضیح میدادن که بهتره به جای پرورنده بگیم ارباب ، صاحب اختیار . این معنای دقیقترش هست .
وقتی این برام جا افتاد و گفتم چشم ،
و هدایت خواستم و بعد دیدم یکی از دوستانم که خیلی دختر باایمان و ثروتمند و بینظیریه بهم پیام داده .
این دوستم مصداق واقعی این جملهست که میگه دست به خاک میزنه طلا میشهو مصداق واقعی این جمله که میگن رزق و روزی دنبالش میدوئن بسیار بسیاار خوش روزی و خوش انرژیه و توحیدیه .
توی هفت تا ویس برام گفته بود که من از وقتی با خدا شراکت کردم برکت و ثروت روز افزون وارد زندگیم شد . طوری که هرچی خرج میکنم تموم نمیشه و هربار هم بیشتر و بیشتر میشه …
حالا نحوه شراکتشو هم مینویسم که هدایت گر راه خودم و هرکسی باشه که هدایت میشه به این متن .
گفت من یه کارت بانکی دارم که واسه شریکم هست (ارباب و صاحب اختیارم) هرماه یک درصد از حقوقمو میریختم تو اون تا حق شریکمو پرداخت کرده باشم . نمیشه ازون کارت به نفع خودت استفاده کنی هرگز ، چون اون پول مال تو نیست .
بعد اون پولیو که جمع میشه رو به کسی که نیاز داره میبخشم یا صرف کار خیر میکنم و میگم که این از طرف خداست من فقط انتقالش دادم . میگفت این با صدقه متفاوته . این شراکت بین منو اونه. فکر کن شریک کاریت کسی باشه از همه چیییز با خبره . مالک همه چیزه . فرمانروای زمین و آسمانها و هرچیزی که بین این دوئه و خاک مرطوبه .
فکر کن شریکت کسی باشه که حاکم کل جهانه و همیشه به گرمی باهات صحبت میکنه و از همه ی راهها هم با خبره .
کسی که خلاقترینه. بهترین ایده هارو داره و همیشه بهترین و ساده ترسن راههارو نشونت میده .
دیشب بعد این که به صحبتهای ارزشمندش گوش دادم موقع خواب داشتم فکر میکردم که یک شریک خوب چه ویژگیهایی داره ؟ داشتم نام میبردم که خوابم برد.
و صبح قبل طلوع توی خواب بیداری دیدم که اومدم توی سایت و خداوند از طریق یک نقطه ی آبی زیبا کنار اسمم و از طرف یکی از عزیزترینهاش باهام صحبت کرده .
بعد این که از پیاده روی صبح برگشتم و حالا اومدم تو سایت دیدم بلهههه .
و حقیقتا وقتی پیامتو خوندم و گفتی که هدایت شدی به نوشتن بیشترررر حسش کردم و قلبم روشنتر شد. چقدر زیبا پاسخ منو دادی و برام مثال زدی از ویژگیهای شریکم … قلبم گشوده شد . پاکیزه ی زیبای دلانگیزم.چقدر انرژی بینظیری داری. چقدر میشه درک کرد اون حجم از سبکبالی وجودتو . خیلی تحسینت میکنم عزیزدلم .
او اربابیه که در خواب و بیداری باهامون صحبت میکنه.
او صاحب اختیاریه که بدون حضورش هیچ چیزی معنا و مفهوم نداره و به فراموشی و نیستی سپرده میشه .
اوخداییه که تموم موجودات رو از فهم و درک خودش آگاه میکنه و از رزق بیحسابش به همه میده
او خداییه که تمامچیزی که ما بهش نیازمند هستیم رو بهمون یاد میده و مراقبمونه.
او خداییه که بندگانش رو لایق میدونه. لایق تجربه ی بهترین نعمتهاش ، و اوناروهدایت میکنه به فهمیدن و شکوفا شدن .
پاکیزه ی نازنینم . دوست شیرین و عزیزم سپاسگزارم که با روح پاکت برام نوشتی و با هدایتگر قلبت همراه شدی .
چقدر فوق العاده بود تک تک کلمات و صحبتهات ..
خصوصا اونجا که از ویژگیهای ارباب و صاحب اختیار و شریکمون صحبت کردی .
برات درکی به بزرگی خودش آرزو میکنم و از راه دور میبوسم روی ماه قشنگتو …
در پناه رب و فرمانروای عزتمند جهان باشی.
بنام خدای هدایتگر وهابم .
مهشید عزیزم سلام .
هربار که برام چیزی مینویسی ، درهایی از آگاهیو به روم باز میکنی و من بینهایت به خاطر سخاوتمندیت ممنونم .
ممنونم که اجازه میدی جریان هدایت خداوند در قلبت جاری بشه و با عملگراییت این جریانو قویتر میکنی. هم باعث گسترش جهان و هم چراغ هدایت من و همکلاسیهای عزیزمون میشی و هم به اون جریان قدرتمند اجازه قدرت گرفتن میدی و همیییین باعث میشه که هربار هدایتت کنه به شرایط بهتر و عالیتر و همینطور رفاقتت با قدرتمندترین نیروی کل جهان عمیقتر و قویتر میشه .
با خوندن این کامنت ارزشمندت که برام نوشتی دیدم چقدر نرم و لطیف صحبت میکنی با رب و صاحب اختیار جهان هستی و چقدر بهش اهمیت میدی
همین که میگی من احساس میکنم تو هم دوست داری من این کارو انجام بدم چقدر ارزشمند و قشنگه . گفت و گوی شما یه گفت و گوی دوطرفه ست .
خیلی خیلی تحسینت میکنم عزیزم . با خوندن کامنتت احساس کردم قلبم آروم شد. حسش مثل وقتی بود که از راه میرسی و تشنه هستی ، با نوشیدن یک لیوان آب اون حس رضایت و خنکی به تمام بدن و به تمام سلولهای تنت راه پیدا میکنه.
مسیرت همیشه روشن و زیبا باشه مهشیدجون در پناه قدرتمندترین نیروی جهان در همه زمانها باشی .
سمانه ی عزیزم. سلام . امیدوارم امروزت پر از معجزه باشه
دوروز پیش به یادت بودم .چقدر خوب که دیدمت و پیام دلنشینتو خوندم دوست قشنگم.
قدم نور رسیده تون مبارکتون باشه .. اومدم بنویسم نو رسیده ، اشتباهی تایپ شد نور . حقیقتا درسته ،از نور هستیم هممون …
بذار از زیبایی طییعت اینجا برات بگم تا با تصورش لذت ببری و منم ستاره قطبیمو اینجا انجام بدم
صبح که از خواب بیدار شدم و آنلاین شدم دیدم دوستم رسید واریز برام فرستاده و فراوانی و برکت رو به حسابم جاری کرده . این اولین مواجهه با امروزم بود .
بعدش تند و تند لباس پوشیدم و رفتم پیاده روی .. نمیدونی چه مسیر رویایی ای رو هرروز طی میکنیم !
برات میگم تا تصور کنی . محوطه ی خانه های سازمانی پررر از درخته . چون اینجا خیلی پستی و بلندی داره درختا و باغچه ها توی ارتفاع متفاوتی هستن . خیلی خوشگلن .
به تازگی شکوفه های گلهای یاس و درختای سنجد و بسم باز شدن و هرازچند گاهی بوی بهشتیشونو حس میکنیم .
امروز وقتی رسیدم به دوستام یه گربه ی نازنازی یهو از لای پرچینای باغچه اومد بیرون و اومد سمتمون . هی دلش میخواست نازش کنیم . انگار تازه وارد این محدوده شده بود چون برخلاف گربه های اینجا، کاملا دستی بود . من عااشق حیووناام. هرروز که توی کوچه و خیابون سگ و گربه میبینم کلی بهشون عشق میدم .ظاهرا همشون هم میفهمن
دیشب یه بارون شدیدی اومد خیلی زیبا بود . من رفتم توی تراس و به تیر های چراغ نگاه کردم . ازین حال خیلی لذت میبرم که بارش تند بارونو توی نور ببینم. . خداوند به قطره های باران فرمان ریزش داده بود .
به خاطر همین امروز صبح هوا خیلیییی خوشگل بود . ابرای آسمون یکی درمیون وایساده بودن کنار هم و لپاشون گل انداخته بود .. تصور کن یه مسیر مستقیم مثلا 300 متری تا در ورودی هست دو طرف مسیر پررر از درختای بلوطه، بارون رفته بود لابلای خطوط جاده و یه طرح خیلی قشنگ ایجاد کرده بود .
من یه لحظه برگشتم به سمت عقب که طبیعت پشت سرمونو ببینم . دیدم یه دوست عزیزی داره تند تند میاد که به جمع پیاده روی ما بپیونده . خیلییی خانوم دوست داشتنی و شیرینیه . خدا چقدر هواشو داشت که به من گفت برگردم . چون خیلی از ما دور بود و هیج جوره نمیرسید اگر نمیدیدیمش.
از ورودی بیرون رفتیم و به گلهای یاس زرد رسیدیم. چندتا گنجشک داشتن سر به تیکه نون باهم میجنگیدن. یجای دیگه ام دیدم که گنجشکه یه تیکه نون به نوک گرفته و داره میره تو باغچه بخورتش.
سه تا زاغ و کلاغ دیدم و قار قار میکردن . مطمئنم امروز خبرای خوبی توراهه .من خیلی کلاغارو دوست دارم. خیلی شگفت انگیزن. به نحوه پروازشون توجه کردم. خییلی زیبا بود . آفتاب تازه درومده بود و وقتی اینا از بالای ساختمونا رد میشدن سایه شون رو ساختمونا حرکت میکرد.
یه جایی از مسیرو هرروز طی میکنیم که کلی درخت ارغوان داره. .گلهای ارغوان دیگه دارن تموم میشن و برگای گرد قشنگشون جایگزین میشن .
جاتون خالی ما هرروز مقصد پیاده رویمون نونواییه . بربری کنجدی داغ میخریم و برمیگردیم.
توی مسیر یه میدون هست . من تازه متوجه شدم .وقتی من سمتی باشم که ماشینا میان ، ماشینا یا آروم میان یا کلا ماشینی نیست در اون لحظه هاا.. ولی وقتی دوستام اون سمتن ماشینها با سرعت خیلی بالا میان و رد میشن .
وسط خیابون یه باغچه هست که گلهای رزش به تازگی باز شدن . خیلی خوشگلن .
از لابه لای سنگفرش ها و کنار درختای توی باغچه های خیابون کلی گل خود رو بنفش هستن که خیلی خیلی فضارو دلپذیرتر کردن
درختای کاج خوابیده رو من اینجا برای اولین بار دیدم تو یکی از باغچه ها انگار خدا بذر خاکشیر پاشیده بود. باغچه پررر بود از گیاه خاکشیر. خیلی خوشگلن واقعااا .
توی مسیر برگشتمون دوتا درخت توت قرمز ترش و شیرین هست که ما هروقت از پیاده روی برمیگردیم اونجا یکم توت میخوریم . امسال درختای توت پرر از میوه ن و تا یکی دوهفته دیگه میتونیم از خوردنشون لذت ببریم . اینا تا قبل این که باغبونا سم پاشی شون کنن تموم میشن توسط ما چندنفر :) صد متر اونورتر هم یه مسیری هست که کلییی درخت توت هست و هیچوقتم تموم نمیشه انگار:)
جدا از طبیعت که خیلی خیلی زیبااااست ، خداوند بهترین همراههارو هم واسه پیاده روی میفرسته برام . خیلی خوش رو . خوش خنده . خوش اخلاق . خوش قیافه و متشخص .
وقتی میرسم خونه کتری میذارم رو گاز و میشینم روی مبل و وارد سایتو چک میکنم و بعدش باخدا صحبت میکنم.
یک ساعت و نیم صبح پربرکتم اینطوری میگذره و دل انگیزه واقعا . خصوصا اون بخشهایی که مداوم دارم باخدا گفت و گو میکنم .
امروز حین پیاده روی فکر میکردم که عه! ما هرروز با تکرار مواجهیم هاا! هرروز از همون مسیرا رد میشم. تقریبا همون آدمارو میبینیم ، اما انقدر که زیباییها زیاااادن که من فقط محو تماشاام. انقدر میخوام از همه قشنگیا لذت ببرم که هیچ وقت متوجه تکرار روزها نشدم.
خداروشکرر
سمانه جون . موفقیت همین الانه. از دید من واژه موفق که از وفق میاد رو میشه اینطوری معنا کرد. اینکه بتونیم خودمونو با شرایط وفق بدیم و ازش به نفع خودمون استفاده کنیم .
ما میتونیم تو هررر شرایطی از دید زیبا بینمون استفاده کنیم تا زیباترین اتفاقارو گلچین کنیم برای خودمون. ما اگر بتونیم خودمونو وفق بدیم از شرایط تا جایی که میتونیم به زیبایی استفاده کنیم موفقیم !
بیا موفقیت رو سختش نکنیم..
شرایطی که الان میتونیم با پذیرفتنش ،ازش لذت ببریم داره میگذره و تموم میشه یه روز .. دستمونو تو دستش بذاریم و باهاش رفیق بشیم :)
خوشحالم که برای شما و خودم نوشتم .
زیباییها در انتظارت باشه ودر پناه خداوند حمایتگر باشی دوست قشنگم.
سلام مهشید جون امیدوارم که حالت خیلی خوب باشه و امروز پر از معجزه و زیبایی باشه برات .
باز هم امروز برای من یک نشونه شدی و یک یادآور برای اینکه بتونم به زیبایی با پروردگار خودم صحبت کنم چند روزی بود که به خاطر یه سری مسائل ذهنم پراکنده شده بود و کمتر میتونستم با خدا صحبت کنم وقتی که هدایت خواستم کامنت شما رو دریافت کردم و مجدداً باعث شدی که یادم بیاد که چه چیزایی نوشته بودی و چطوری با اربابمون صحبت میکردی و چطوری به من یاد داده بودی و مجدداً ازت یاد گرفتم و همینطور از کامنت جدیدی که برام نوشتی. خیلی الهام بخش بود و من خیلی خیلی ممنونم از اینکه انقدر دقیق و واضح هدایت و ادراک خودتو برای من نوشتی .
مهشید جون وقتی که داشتم این پیام رو برات مینوشتم به این فکر کردم که چقدر قشنگ ما توی یک چرخه هدایت ناب گیر افتادیم و قشنگ از همدیگه یاد میگیریم و خداوند چقدر قشنگ هدایتهای خودش رو از طریق این چرخه به همدیگه ارسال میکنه و راهمون رو روشنتر میکنه.
سپاسگزارم که اینجا هستی، حضور داری ، سپاسگزارم که انقدر متعهدانه روی خودت کار میکنی و سپاسگزارم از اینکه مینویسی و از خودت رد پا به جا میگذاری .
از نحوه نوشتنت خیلی خوشم میاد خیلی دلچسبه. به خیلی منطقی توضیح میدی این باعث میشه که کلامت خیلی بیشتر تاثیرگذار باشه .
عزیزم منم میبوسمت و برات اتفاقات شگفت انگیز رو از پروردگار قدرتمند و کفیل آرزو میکنم.
سلام به زهرای زیبا و مهربونم
درحالی برای تو مینویسم که در سبکبالی عالی به سر میبرم و همه سلولهای تنم دارن شعری بی مفهوم بامزه ای رو میخونن که من برای گلها و سگ کوچولوی قشنگمون هربار میخونم . داشتم فکر میکردم که چقدر این هم مدار بودنمون عالیه چقدر رشد کردیم که هردومون با حال عالی اینجا هستیم و برای هم مینویسیم.
زهرا جون انرژی بالاتو دریافت میکنم.
چقدر جالبه . اینجاام رد پای قانونو میشه دید. نوشته ها عامل بیرونی هستن. تو با قلبت برای غزل نوشتی. و ما با قلبمون دریافتش کردیم. ازت خیلی ممنونم عزیزم.
خییلی از خوندنت لذت بردم. خیلی تحسینت میکنم به خاطر تعهدت . واقعا دلم میخواد بادوستانی که عملگراان و قانونمندن در ارتباط باشم.
زهرا جون بعد از ادامه دار شدن صحبتهام با خداوند وهابم ، هدایت شدم به مطالعه نامهای نیکوی خداوند در جوشن کبیر و اینطوری شناخت بیشتری به دست اومد. البته در حد ظرف وجودم.
قبلش همش داشتم ازش میپرسیدم که خدایا چطوری منیت نداشته باشم؟ من اصلا بلد نیستم! حتی نمیفهمم یعنی چی…
خداوند هدایتشو رسوند و غزلو در مداری قرار داد که یاد بگیره
بعدش چند روز مامانمو فرستاد خونمون تا باهم تمرین کنیم.
بعد برامون این درک ایجاد شد که اگر مفاهیمو به بازی بگیریم و بازی بازی انجامش بدیم زودتر ملکه ذهنمون میشه و میتونیم عادتمونو تغییر بدیم.
زهرا جون همش باخودم میگفتم چرا اینارو دارم برات مینویسم؟ الان یاد این افتادم که گفتی متوجه شدی که نباید جدی بگیری چیزیو .
دقیقا همینه وقتی جدی میشه چیزی تو ذهنمون ، انرژی کارها انگار سنگین میشه و نمیتونیم به درستی پیش بریم. اما با بازی و شوخی خیلی عالی یاد میگیریم.
یادمه منو مامانم اون اوایل که با قانون آشنا شده بودیم ، از یکی خیلی بدمون میومد و نمیتونستیم تحملش کنیم. اما اومدیم تمرین توجه به نکات مثبت رو بازی بازی انجام دادیم همه ویژگیهای بدشو برعکس میگفتیم و خندمون میگرفت . اینطوری حسو حالمون تغییر میکرد و اتفاقا اون آدمه هم خیلی تغییر کرد و بهتر شد.
حالا یه مفهوم جدیدی یاد گرفتم که امروز خیلی ازش استفاده میکردم و الانم بهش اشاره کردم.
متوجه شدمکه اگر هرچیزیو بگم خداروشکر بهتر شده …مغزم فکرمیکنه روند ، رو به رشده و کمک میکنه که بهتر شه همه چیز
امروز به هرچیییزی(بی ربط و با ربط) نگاه میکردم میگفتم وای خداروشکر بهتر شده .تا یکی میومد غر بزنه ، گوش میدادم بهش بعد به جای همدردی میگفتم پس خداروشکر بهتر شده:))) امروز کیک درست کردم نصفش ته گرفت ، ذهنم به جای غر زدن میگفت عه خداروشکر بهتر شده :)) انقدر مسخره بازی دراوردم با این جملهه ، کلی خندیدیم با مامانم
وشاید باورت نشه انگار ذهنم همش دنبال اینه که ببینه همه چیز بهتر شده. این جملهه شده اهرم لذت براام. وقتی میگمش قلبم شاد میشه چون استادی که ازش اینو یاد گرفتم با لهجه ی شیرین اصفحانی میگفت. خیلی باحال بود.
زهرا جونم قطعا این نوشتار هیچ ربطی به نوشته قشنگت نداشت و هز هر دری نوشتم برات چون قلبم گفت و من اطاعت کردم.
میبوسمت قشنگم
دعای زیباییو که برای غزل داشتیو به خود قشنگت هم تقدیم میکنم که لذتشو ببری .
خدا حفظت کنه،بهت درجات بالاتر بده،روزات پر نور و شادی باشه همیشه سلامت باشی، همیشه در عشق باشی،ثروتمند باشی زیاد و زیاد و همیشه بدرخشی عزیزم.