مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- “نشانه” تشخیص الهامات خداوند از نجواهای ذهن؛
- “قدرتِ” تسلیم شدن در برابر خدا؛
- شما چه زمانی دست از ادامه ی مقاومت بر می داری؛
- قدرت احساس خوب؛
- کدامیک را برای پیروی انتخاب کرده ای؟ “ذهن” یا “قلب”؟!
- راهکار مسائل، همواره گفته می شود اما فقط وقتی آماده شوی، جواب را می شنوی؛
- قدم اول برای آماده شدن: بپذیر ایراد از خودت بوده و بهبود آن ایراد را شروع کنی؛
- قدم دوم، تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند و بی چون و چرا عمل به آنها؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD769MB49 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا45MB49 دقیقه
به نام خدای مهربان سلام استادعزیزم و همه دوستان
در مورد حضرت موسی که وقتی فرار میکنه به یه شهر دیگه میرسه ، اگه ما موسی رو یک انسان بدونیم و پر از نیازهای انسانی و یک شخص خاص و بی عیب و ایراد ندونیم ، یه انسان وقتی تو بیابون راه میره از شهری به شهره دیگه میرسه سختی های زیادی میکشه و درونش پر از خاسته میشه از جمله خوراک و نیازهای عاطفی ، وقتی موسی به شهر میرسه و دو خانوم رو میبینه کمکشون میکنه و بعد میره به درخت تکیه میده و میگه یا رب من فقیرم از هرچی از تو بهم برسه ، هر مردی وقتی شرایط سختی رو تجربه میکنه اولین نیازی که داره دوست داره تو آغوش یه خانوم آروم بگیره ، موسی خانومارو میبینه از خداوند میخاد که خدایا خودت برسون ، ولی خیلی از مردها از جمله خودم وقتی یه خانوم رو میبینم دیگه خدا فراموش میشه دیگه نفس وارد کار میشه یا اینکه بعضی ها هم تقدس گراییشون وارد کار میشه میترسن و میگن نکنه گناه کنم ، در حالی که نیاز هر شخصی نیاز عاطفی و جنسیه ، اینجاست که حرف استاد برام قابل درک میشه میگه وقتی دنبال آدمایی یعنی خداوند تو وجودت نیست ، من اگه اون موقع جای موسی بودم اصلن خدا یادم نمی افتاد که از خدا بخام خدایا خودت جور کن ، دنبال دخترا میوفتادم تیکه بارونشون میکردم یا کاری هم میخاستم براشون انجام بدم، آب براشون از چاه دربیارم ته ذهنم این بود که اوناهم با من باشن در جهت این بود که اونا هم نیاز منو براورده کنن دیگه از خداوند خاستنی درکار نبود خیلی خیلی راحت ما خداوند رو فراموش میکنیم یا نفس وارد کار میشه یا تقدس گرایی مارو از خاسته هامون نیازهامون دور میکنه میگه یه هو گناه نکنی همش تو درونمون مارو از دور شدن از خداوند مارو میترسونه و میترسیم کاری انجام بدیم و مرتکب خطایی نشیم
و موسی نیازهای عاطفیش و مالیش اون موقع برطرف شد و بعد از ده یا هشت سال میره کوه و با خداوند ملاقات میکنه ، من خودم همش میگم خوب حالا من گفتم خدایا من از هر خیری از تو بهم برسه فقیرم بس چرا زندگیم متحول نشد همش عجله میکنم در حالی که زمان ها یادمون میره باید صبر کنم و پایدار و استوار بودن رو یاد بگیرم و به خداوند اعتماد داشته باشم ، موسی وقتی میره جلو فرعون و پیام خداوند رو میرسونه ، قبلش کلی رو خودش کار کرده بود کلی از خداوند درخواست کرده بود خداوند رو باور کرده بود
من خودمو جای موسی گذاشتم گفتم برم به فرعون بگم به خدا ایمان بیار دیدم ناخودآگاه جلو فرعون زانو زدم ، دیدم من اصلن خداوند تو وجودم نیست کسی میتونه از خداوند حرف بزنه که درونش سرشار از خداوند باشه همه خاسته ها و نیازهاشو از خداوند بخاد ، من عاشق ورزش کردنم ولی این ورزش کردنم همش به ضررم تموم میشد همینکه اندامم عالی میشد الکی مریض میشدم دقیقن مثل بمب ساعتی عمل میکرد ، خودمو دیدم که وجودم سرشار از شرک و تهی از خداونده من اولا فکر میکردم شرک همون مشرکین مکه هستن دیگه مشرک همونان ، امیدوارم خداوند تو قلبم راه پیدا کنه و قلبمو با وجودش شفا بده درمان کنه ، یه روز برادرزادمو بغل کردم و اون دوسال و یه هفته اش بود بهش گفتم عمو رو محکم بغل کن اونم محکم با جوسه کوچیکش منو بغل کرد و همون موقع چشامو بستم خودمو دیدم که پر از تاریکی و بغض و کینه و دوشمنی و برادرزادمو دیدم که عین نور بود سلامتی رابطه دقیقی داره با منبع هستی ما از زره تشکیل شدیم وقتی این زره ها کنار هم منظم میشن دیگه خستگی درکار نیست افسرگی بی حالی از بین میره ،
استاد بی نهایتم ممنونم ازت 💖💖💖