مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- “نشانه” تشخیص الهامات خداوند از نجواهای ذهن؛
- “قدرتِ” تسلیم شدن در برابر خدا؛
- شما چه زمانی دست از ادامه ی مقاومت بر می داری؛
- قدرت احساس خوب؛
- کدامیک را برای پیروی انتخاب کرده ای؟ “ذهن” یا “قلب”؟!
- راهکار مسائل، همواره گفته می شود اما فقط وقتی آماده شوی، جواب را می شنوی؛
- قدم اول برای آماده شدن: بپذیر ایراد از خودت بوده و بهبود آن ایراد را شروع کنی؛
- قدم دوم، تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند و بی چون و چرا عمل به آنها؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD769MB49 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا45MB49 دقیقه
سلام سلام هزارو سیصدتااا سلامم یوهووو من اومدم مارکوی شگفت انگیز .. یوهوو یوهوو
خب بریم سراغ اصل مطلب …
گفتگوی استاد جان با بروبکس، در اینجا با آقای عرشیان فر جان
+ بیا بیاا این قضیه را ساده کنیم .. ما همیشه داریم دو صدا را میشنویم .. از کجا بفهیم که این صدای خداست یا شیطان؟ محمد | پاسخ: * اگر احساس آرامش داری خدا داره باهات صحبت میکنه اگر احساس ناراحتی، غم و حسادت و خشم و افسردگی و .. هر حس بـــدی داری شیطان داره باهات صحبت میکنه … وقتی خدا داره باهات صحبت میکنه حتماا تو خودت را لایق هم صحبتی با خدا دونستی که داره باهات صحبت میکنه حتما تو تونستی در احساس خوب خودت را قرار بدی که داره باهات صحبت میکنه، داری میشنوی در واقع، و وقتی خدا داره باهات صحبت میکنه که از توانایی کنترل ذهن تو اومده و ادامه میدی این کنترل را میدونی محمد جان، مثل یک سرپایینی آسفالته میمونه که راحت ترر بری جلو، فکرشو کن! سوار لانگ برد هیولات شدی× خب .. آیا لازم داری دیگه کسی حولت بده واسه حرکت؟ نه خب .. آره همینه یا مثلا یادته برف ها را؟ اوهومم یادته یک تیوپ انداختی از اون بالا ؟ اوومم .. دیدی چقدرر سره اومدی با خنده و شادی پایین تو سرما تو برف ؟؟ اومم اره یادمه، دیدی چقدر دلت گرم بود؟؟ اره اره خودش // این گرمای اتصال تو به منبع این اتصال تو از توجه تو به زیبایی ها از کنترل ذهن قدرتمند تو در اون لحظه ها اومده .. اره اره خوب متوجه شدم خدایاا شکرت.
اما .. وقتی شیطان داره حرف میزنه که تو نتونستی کنترل ذهن کنی و با ادامه این تنبلی، نخواستن، فراموش کردن خودت هدفت .. میدونی مثل یک سربالایی میمونه که یک گاری را به خودت وصل کردی هوای یخبندان پای پیاده و چقدرر سختتتتتِ اینجوری حتی تجسم کردنش| تو به مراتب حال بدتر را تجربه خواهی کرد .. و چقدر قشنگ محمد این نگاه زیبا و درست را الان به یاد آوردم که ببین، “* هر مسیر سختی اشتباه .. چون منی که از خدام و خدا من و من پاره ای از خدای لایتناهی هستم روی زمین و این جهان هم براساس رشد استوار شده و من اینجام و میتونم دست لایق خداوند برای گسترش بیشتر جهان باشم گسترش بیشتر خداوند باشم شادی بیشتر ثروت بیشتر .. مسیر خدا مسیر راحتیه مسیر خدا مسیر لذت بخشیه، محمد!! مسیر خدا مسیر راحتیه مسیر دعوا و جنگ و مرافه نیست اقاا جون مسیر خدا مسیر راحتیه مسیر بندگی مسیر اینه که تو تسلیم باشی مسیر اینه که تو درخواست کنی و حالتو خوب نگه داری مسیر خدا تکرارر کن مسیر راحتیه راحتی راحتی … | من یادمه توی سوره بقره بود فکر کنم که دقیقا خدا میگه باباا ما شما انسان ها را ضعیف آفریدیم و یک جایی میگه یادمه که بابا خداوند نیازی نداره که تو زجر و سختی بکشی .. خدایاا شکرت که البته میتونم قران بخوانم و خدایاا شکرت که میتونم بفهم و خدایا شکرت که میتونم عمل کنم و به همون اندازه با ایمان عمل کردنم نتیجه بگیرم .. یوهووو
در ادامه، یک موقعی هست یک اتفاقی برات میافته و اصلا هم بلد نیستی حالتو خوب کنی اولشم کلی میری جنگ و دعوا و درگیری و مرافه و از این چیزاا همه کار میکنی جواب نمیده، میافتی گوشه خونه … میگی؛ خداایااا خدایاا مننن مَــ من کم آوردم من تسلیمم به محض اینکه به این نقطه میرسی بمب بمب .. ((مثل موسی)) … آدمی که کلی دعوا و جنگ میکرد کلی بلااا سرش اومد کلی فراری بود از دست سربازای فرعون تا اینکه رسیدیم به آیه ی 25 قصص ( چقدر پدر جان تحسینت میکنم که مسلطی به قرآن عزیز و چقدر خوشحالم و سپاس گزارم که میتونم تحسین کنم و چقدر خوشحال ترر واقعاا خوشحال تر از صمیم قلبم که این لحظه را توی بهترین بهترین حالتش دارم زندگی میکنم و نه سپری و نه روزمرگی، الهی هزار مرتبه شکرت)) اره موسی توی همچین حالتی بود که هر بلایی سرش اومد و اومد تسلیم شد و این آیه معروف .. خدایاا هر خیری از جانب تو بهم برسه من بهش فقیرم و همون فرداش می بینیم که زندگی این آدم چقدرر تغییر میکنه ..
پس محمد یادت باشه که قبل از اینکه احمق باشی باهوش باش! باهوش باش و قبل از اینکه اجازه بدی جهان تو را له کنه با کلی تضاد و اتفاقات بد که بخوای آخرش برسی به حالت تسلیم تو اون انتهاا نه نه تو .. تو باید بتونی که ذهنت را آروم کنی اگر آرومه آروم ترش کنی، چون توی هیچ چیزی نهایتی وجود نداره .. فکر کنی، توی هر اتفاقی بگی ” خدا واسم خیر میخواد خدا خیر مطلق .. هر اتفاقی بیافته به نفع و سود منه ” ( و من چقدر این آیه را تحسین میکنم و چقدر این آیه را توی همین دوران سربازیم تکرارر کردم و دارم جوابشو میگیرم خدایااا شکرتت ))
و چقدر این مثال دقیقااا زیباست ..
مثال افراد ثروتمند و موفقی که توی همین دوران ترکیده شدن جهان پندمیک توی این دو دهه اخیر که شاید چی بگم! بدترین اتفاق یا خوب ترین (حداقل واسه خیلیییی هاااا )) نشون میده همه چیز را! ثروت ثروتمندان بیش از پیش، افراد ثروتمند هم بیش از پیش بیشتر و بیشتر شد. خلق ثروت چقدر راحت تر شده، کسب و کارهای جدید چقدر بیشتر شده، چقدر بقای اصلح را میشه دید! چقدر میشد انسانیتِ انسان ها را دید .. چقدر شد که نزدیک تر شدن قلب هااای که در مدار بودند دید..
اما محمد!
یادت باشه، که بزرگترین اسلحه شیطان، ترسِ ترس .. | و چقدر من مارکو این ترس را موقع یک کار جدید تجربه کردم و محمد یعنی شما و شما یعنی من .. موقعی که 19 سالم بود و برای اولین بار مهاجرت کردم تهران وای وای چقدرر پاهاممم میلرزیددد .. هی میگفت شیطان برگرد برگرد برگرد .. و چقدرر ایمان من بیشتر بود چقدر انگیزه هام بیشتر از ترس هام بود .. و من خودم را تحسین میکنم که صدای قلبم را بالا برده بودم اینم لطف خداست من واقعا نمیبینم چیزی از خودم داشته باشم، یادش بخیر برای اولین بار که رفتم تو تالار جنت آباد شمالی توی یک مجموعه 5 ستاره کار میکردم انقدرر شجاعت داشتم انقدر خودم بودم که من 19 ساله برای اولین باررر تو عمرم توی همون ماه اول یعنی درست بعد از سی روز شدم سرپرست 6 تا از بچه های اونجا … و چقدر ترسس ورم داشت که تو نمیتونی سرپرست باشی بچه های دیگه تجربه هاشون خیلی بیشتر از تو تازه کار و وارد برو برو کلید بده به کارفرما و بگو که تو نمیتونی .. و اینکارو انجام دادم چون دقیقااا داشتم سه روزز با خودم کلنجاار میرفتم که من ایا میتونم یا نه .. و دقیقا گاری بستم به خودم و بعد از سه روز تسلیم زندگی شدم و کلید را تحویل دادم چون نجوااا را قبول کردم که من توانایی و آمادگیشو ندارم .. و درست دو ماه بعدش دوباره یک اتفاقی افتاد یک اتفاق خیر که کلید را دوباره به من داد ولی این بارر من آماده بودم و قبول کردم .. یا زمانی که رفتم کافه توی بهترین کافه شهر توی فرشته وای وای بازم ترس ولی این بارر من خیلی قوی تر شده بودم و ادامه دادم خیلی راحت پرروتر از همیشه پرانرژی تر و با انگیزه تر از همیشه یادش بخیر مشتری های کافه سفیرسفرا بودن و من 21 ساله بین اون همـــه آدم هه هه خدای من با همون زبان انگلیسی دست پا شکسته ام مـــن مسئول این بودم که سفارش بگیرم از بچه های بالا خخ خدای من خدای من و میدونی محمد میدونید بچه هااا چقدرر اونجا توی اون فضا میشد ثروت را حـــس کرد و چقدرر این باوررر هر لحظه که توجه ام را میبردم داشت قوی تر میشد توی ذهن ناخودآگاه من که ثروت معنوی، باشکوه، زیباست، قشنگِ ارزشمند، چقدر چقدر ثروتمند شدن معنوی ترین فضیل تر کار دنیاست و میدونی حالا که بهتر قانون را درک میکنم میگم که واقعا هیچ تفاوتی بین من و اون افراد نیست بین هیچ کسی نیست، هر کسی تونسته توی هر جای دنیا به هر موفقیتی برسه منم میتونم منم میتونم چرا؟؟ چون سیستم عصبی ذهنی همه ی ما آدما یکیه همه ی ما داریم توی یک دنیایی زندگی میکنیم با قوانین ثابت، خدای موسی خدای عیسی خدای محمد خدای سلیمان خدای استاد خدای من خدای تو خدامون یکیه .. خدایی که همیشه بوده هست و خواهد بود .
یک مورد دیگه هم هست ولی تفاوت داره با مورد بالا! تفاوتش هم اینه که انقدرر خوب قانون تکامل را توش رعایت کردم که اصلا ترسی نداشت .. و اونم شروع ایران گردی بود با یک کوله ساده 80 لیتری سفر به دور ایران با کلی انگیزه با همون جیبی که داشتم با همون باورها با همون عشقی که به خودم خدا و این دنیااا داشتم با همون در اصل داشته هام ترسی نداشتم برای شروعش چون از وقتی که متوجه شدم چی را دوست دارم تجربه کنم از وقتی که خواسته ام به وضوح رسید شاید بگم 6 ماه همیشه به این شکل سفر رفتن یا داشتم تجسمش میکردم یا در موردش حرف میزدم یا کتابی که دوست نازنینم که در مورد هیچهایک ترجمه کرده بود را میخواندم یا با خودش حرف میزدم …
وای وای اینو تازه یادم اومد! درست وقتی که توجه ام را گذاشتم روی اینکه زمان هایی که ترس داشتم موقعی که میخواستم یک کاری را انجام بدی یک کار تازه یک عمل فیزیکی که بایست برداشته میشد، ” * درست کردن کارهای دستی مثل دستبد و پای بند و دریم کچر و زمانی که میخواستم سفر کنم و توی سفر هر جا که میرسم هر شهری که میرسم بدون استفاده از اون کارهایی که بلد بودم که منو لینک میکرد به بچه های سفری اون شهر – کانال های تلگرامی بچه های ایران گرد و جهان گرد و یا کوچ سرفینگ – میومدم با این باور که “من هدایت میشم که کجاا برم بساط دل راه بندازم که هم دوستای جدید هدایتی را ببینم اون چیزی که باید بگم را به سخن بیارم اون چیزی که باید بشنوم را گوش کنم .. ” این اتفاق هر بارر افتاددد و من معجزه را میدیدم چقدرر فروش ساده انجام میشد روزی بیش از + 200، 400، 500 از همین فروش کارها توی یک روز توی چند ساعت فقط .. هم سفر .. هم دوستای جدید .. هم خلق ثروت .. هم لذت .. هم عشق .. هم … یوهوووو چقدرر ترس داشت فقط اون اولین باری که میخواستم بساط کنم اونم دقایق اولش ولی اینم مثل داستان ایران گردی انقدرر که خودم را توی اون صحنه ها میدیدم که انگیزه و ایمانم خیلیییی بیشتر از ترسم بود ..
ترس ترس ترس .. اوه گواهی نامه ماشین .. 4 سال طول کشید .. به خاطر همین ترس و البته که در اولویت نبودنش برای من که بخوام کارو تموم کنم اما از وقتی که توی قدم رفته بودم و یکجا استاد میگه که حالا وقتشه کارهای عقب مونده را انجام بدید این کار با کلی انگیزه و باورهای مناسب رفتم تو کارش و البته با یک داستان خنده دار به خوشی تموم شد.
یا اصلا واوو همین رفتن من به سربازی از همین تیر ماه امسال .. و چقدر چقدررر چقدرر و چقدرر من توی همین هفت ماه بزرگ شدم چقدررر ترس هامم ریخته شده خدای من چقدر.. اصلا اینجوری بگم که یکی از ترس های من ترس از پلیس بوده و حالا خودم توی پلیس راهم .. یک پلیسم .. هه هه و میبینم که این حرف چقدر درسته که، بهترین راه از بین بردن ترس، اینه که بری توی دلش و تو هدایت میشی .. هدایت .. ما هدایت میشیم .. خدایاا شکرتتت شکرتت شکرتت واوو ببین نوشتن الهامی یعنی همین من اومده بودم که فقط حرف های استاد را بنویسم تکرار کنم ولی! امان از این ولی های قشنگ سپرده شده به خدا . .. یوهوو عاشقتونمممم من
چقدر یادم میره خیلی وقت ها چقدر یادمون میره که ماا چه کارهایی کردیم توی زندگیمون ..
و این به نظرم وظیفه ی ماست که هر بار به خودمون به یاد بیاریم که ما کی هستیم و چه کارهایی کردیم و به خودمون افتخار کنیم برای خودمون دست بزنیم به افتخار خودمون بلند بشیم جیغ و هورا بکشیم هدیه بدیم در آغوش بکشیم .. اووم و این میتونه هر بار عزت نفس ما رو بیشتر کنه اعتماد به نفسمون، خودباوریمون را برای انجام کارهای بزرگتر بیشتر کنه
.
اما
سوال خوب و پاسخ خوب “چطور میتونم خودم را آروم کنم؟”
+ با سپاس گزاری ..
+ با باورهای خوب .. تکرار و تکرار کردن
+ حتی میتونستی این فکرو کنی که میتونه از این هم بدتررر بشه .. آره مثل مثال استاد .. که به خودش گفت میشه توی زمانی که دو فرزند 6 و دوساله داشته میشد که میکائیل را خدا ببره .. میشه اینجوری نگاه کرد مثل نگاه زیبای شما استاد جان که بگی” خدا بهم لطف کرده بابااا خداا بهم لطف کرده .. خدایا شکرت که حداقل از این بدتر نشد (ّبرای من انسان هااا ) نه خدا .. )”
* تو باید بشی تو باید زورتو بزنی تو باید بخوای .. که این اتفاق خوب تر بیافته که این اتفاق بیافته که تو بری توی سراشیبی .. خدا باید توکل تو شروع تو برای بودنت در احساس خوب را ببینه ادامه اتو ببینه اینجوری بشه، در ادامه مسیر میبینی که چقدر راحت تر میشه مسیرت | خدایی که منبع خیر هست میتونه قهار هم باشه تو نخوای خوب کنی خودتو مشکلی نیست طبق سیستم طبق قانون تو به دست شیطان سپرده میشی .. و این چقدر عدالتِ .. هر کسی داره هر کاری میکنه هر عملی انجام میده به خودش به خودش خودش برمیگرده.
الهامات خداوند نشونه اش اینه که خیلی قلبتو محکم میکنه، بهت یک اعتماد به نفس میده یک امیدواری میده که اگر این کارو بکنی نتیجه میگیری بعد انجامش میدی اوووف کف بررر میشی و میشن مملکت .. چطوری تونستی این کاروو انجام بدی؟ بعد تو میگی یک چیز تو قلبت بهت گفته .. نمیتونی اون رابطه را توضیح بدی این رابطه شخصیه ولی وقتی میای مدام اینو تکرارش میکنی تکرار و تکرار به یک الگو میرسی .. یک الگو .. الگویی که میگه اگر تو احساست را خوب نگه داری اتفاقات خوبی را تجربه میکنی .. اگر آروم باشی ایده میده ایده های عمـــــلی .. محمد جان .. تو هر حوزه ای هااا .. یا میگه این اتفاق افتاده که تو این درس را بگیری .. این باعث میشه که تو بزرگ بشی .. من باید این درس را بهت میدادم .. حالا این درس را اینجوری گرفتی .. حالا اگر این درس را توی زندگیت پیاده کنی میوه هاشو میبینی .. و …
زندگی اینجوری روی غلطک میوفته ..
و غلطک ها را میشه با مقایسه هاای امسالت با سال گذشته با سال گذشته ترش و تر ترش ببینی به شرط اینکه تو ادامه داده باشی این همه مدت … اینجوری نبوده که یهویی باشه .. یک شبه نبوده .. طبق قانون تو تکامل را رعایت کردی ..
+ + + + + +
در ادامه، توی دقیقه 10
چقدر قشنگ آقای عرشیان فر به صدای قلب .. با داستان نلسون ماندلا اشاره میکنه .. ( کار مغزز دو دو تا چهارتاست )
اره اره و من چقدرر توی همین دوران بازم سربازی دارم این را تجربه میکنم .. چقدر تضاد بوده ولی اومدم خودم را اروم کردم و تو اون تضاده مثلا اقا نبخش اون واسه چیزشه نمیخواد اینو .. میدونی ساز مخالف ذهن .. ولی وقتی آروم کردم خودم را دیدم یهو قلبم میگه برو حرکت کن بخند شاد باش ببخش share کن .. و واقعاا احساسم را حواسم بوده که چطوری بوده توی این لحظاتی که صدای قلبم را دارم گوش میدم .. خدایااا شکرتتت
و تو همیشه هستی .. و تو هرگز نمیمیری و تو ای انسان لایتناهی هستی و تو بعد از مرگ به سوی پروردگارت باز خواهی گشت و بدان که سرای دنیا جز بازیچه و سرگرمی بیش نیست و سرای اصلی سرای آخرت ( عنکبوت 64)
قلب رسالت ما را میشناسه
قلب ابدیت را درک میکنه
بدون که تو یک تیکه از خدا هستی من یک تیکه از پازل این جهانم من بخوام میشه بخوام بشه میشه ..
من یک روح مجرد فارغ از زمان و مکانم
و چقدر قشنگِ این نگاه استاد عرشیان فر؛ ” صدای خدا را میشه توی سکوت شنید .. و مثال چله نشینی های محمد ”
.
مغز کارکردش با ورودی هاست .. ما وقتی به دنیا میاییم یک مغز لوح سفید اصلا پاک پاک ولی طبق ورودی هاا شکل میگیره .. حالا ممکنه بیشتر خوب باشن این ورودی ها یا بد که البته شخصیت تو را می سازه، ما موقع تولد یک قلب بودیم قلب ..
واوو خدای من چقدرر این مثال شما پدر داره نشون میده که چقدرر ورودی هاا مهم هستن نه فقط مهم بلکه زندگی ساز تو فردا ساز تو حال ساز تو هست ..
خدایااا شکرت واسه نعمتِ قرآن
وای وای وای .. این نگاه شما این حرف شما پدر .. ” این صدا با ما بوده همیشه ووو مننن سید حسین سعی کردم که این صدا را نگه دارم جوری باشم جوری زندگی کنم که این صدا را همیشه بشنوم .. ” اومم
واقعا خدایاا شکرت به خاطر تمام فایل ها تمام دوره های سایت بی نهایت ارزشمندن ممنونم مریم جان ممنونم استاد جان به خاطر تهیه ی تک تک این فایل ها این نوشته ها
چقدر قشنگ صدای قلبتون را شنیدید برای خلق ثروت، استاد جان و چقدر قشنگ عمل عمل کردید.
.
خیلی وقتا ذهن منطقی دنبال جواب گرفتن مستقیم از اون ایده ی الهامی در صورتی که خداوند میدونه اگر تو این مسیر را بری نباید تو مشخص کنی که چه جوری قراره نتیجه بگیری تو باید بری .. مثل موسی بهش گفته شد تو باید بری سمت دریا .. تو باید بگی چشم تو باید بلد باشی که بگی چشم .. و البته سخته قبولش، خب موسی رفت و قدم بعدی هم بهش گفته شد
افرین افرین واقعا تحسین برانگیز استاد جان به خاطر این درک و این شنیدن و این عمل کردن و این نتیجه های عالی در تمام جنبه ها که گرفتید افرین واقعا تحسین میکنم شما را .. اگر شما تونستید در این حد بشنوید صدای قلبتون و عمل کنید من هم میتونم ان شاا..
و چقدر تحسین میکنم شما را به خاطر این آزادی مالی اتون .. انقدر ثروت دارید که هر چیزی که میخواید را به راحتی تهیه میکنید
و چقدر خداروشکر میکنم به خاطر اینکه شما آزادی مکانی داره آزادی زمانی داری خداروشکر خداروشکر خداروشکر
و چقدر این نگاه قشنگِ که خوبه برای کوچک ترین کاری از خدا هدایت طلبید
خدایا کمکم کن که این صدای تو را برای هر کاری که میخوام هدایتم کنی خوب بشنوم و بهش عمل کنم .. چشم بگم .. چشم .
. … .. .. IN GOD WE TRUST .. . .. …
و چقدر دوست دارم این کشور آمریکا را تحسین کنم .. آمریکا آمریکاا آمریکاا ما داریمم می آییم می آییم ( تکاملی، اصلا همین قدم رفتنم به سربازی درخواست من برای مهاجرت برای آزادی بیشتر برای جهانگردی بوده و خب خوشحالم و سپاس گزارم که الان عمل کردم بهش )
الان که شما استاد گفتی ایالت Sunshine State دارم میفهم چرا این دو سه روزه همش مدام این کلمه ی سانشاین میاد تو ذهنم .. اوهووم پس همینه .. یوهووو ماا تو راهیم .. خدایا شکرت
ممنونم ممنونم سپاس گزارم برای این فایل بینظیر
دوستون دارم هر دو استاد عزیزم ..
دوستون دارم تک تک اعضای گرم و صمیمی خانواده ام را
خدایاا شکرت که امروز فرصت کردم بیام و بنویسم
خدایا شکرت ..
روزتون از خوشم، خوش تر …
من عاااااشقتممم عزیزممم قربون قلب مهربونت
خداروشکر عزیزم به خاطر وجود ارزشمندت آتی جان جاانان
چقدر خوشحالم و احساس خوشبختی میکنم به خاطر اینکه با قوانین ثابت آشنا شدم … درک میکنم … به همون میزان عمل میکنم .. چقدر خوشحالم و سپاسگزارم از خدای بزرگ و لایتناهی و حی و قایم به ذاتمون به خاطر همه نعنت های بی پایانش که به قول خودش توی قرآن؛ اگر تمام درختان را قلم کنی و دریاها را مرکب که بنویسی نعمت های روز افزون خدا را نمیتونیییی نیممم
آتی جون من از تو سپاسرگزارم که برای رشد خودت ارزش قایلی و پیگیری و به ندای دلت گوش دادی هدایت را پذیرفتی و برای من نوشتی دوباره ..
و نمیدونی که من با همین دیدگاه هاایی که توسط خداجونم میعد چقدر دارم به اهرم نویسندگیم کمک میکنم به خودم به بیشتر نوشتنم به ثبات داشتنم ..
از وقتی که دوباره تمرکزم را گذاشتم روی خلق ثروت از همین مسیر عشق و علاقه ام نویسندگی جهان هم داره نشانم میده که مسیرم درسته با کامنت زیبا و کامل و با جزییاتی مثل کامنت عزیزدلم آتی جان … سپاس گزارم ..
میدونی داریم توی جهانی زندگی میکنیم که همه چیزشو خودمون داریم خلق میکنیم ..
هر انچه که از اون حس قشنگت برام مینویسی را خودم باور دارم که در نوشته های جادویی ام هست …