مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- “نشانه” تشخیص الهامات خداوند از نجواهای ذهن؛
- “قدرتِ” تسلیم شدن در برابر خدا؛
- شما چه زمانی دست از ادامه ی مقاومت بر می داری؛
- قدرت احساس خوب؛
- کدامیک را برای پیروی انتخاب کرده ای؟ “ذهن” یا “قلب”؟!
- راهکار مسائل، همواره گفته می شود اما فقط وقتی آماده شوی، جواب را می شنوی؛
- قدم اول برای آماده شدن: بپذیر ایراد از خودت بوده و بهبود آن ایراد را شروع کنی؛
- قدم دوم، تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند و بی چون و چرا عمل به آنها؛
منابع بیشتر:
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD769MB49 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا45MB49 دقیقه
به نام خدای مهربانم
غزل جان سلام
امیدوارم که خوب باشی دوست من
+ خیلی از نحوه نوشتن روند تکاملت لذت بردم. خیلی منظم و دقیق بود و خیلی میتونه هم به خودت در آینده کمک کنه و هم به ما. دلیل اینکه اینقدر این موضوع توجه ام رو جلب کرد اینه که من هم در چند روز گذشته با یک ناخواسته کوچولو مواجه شدم و حالا که خیلی معجزه آسا به نظر میرسه که قضیه داره تموم میشه یا شاید هم تموم شده، همش این میاد توی ذهنم که اصلا دلیل رخدادنش چی بود؟ و قراره که من از این چه درسی بگیرم؟
و همش گفتگوهای خودم با خدا و اقداماتی که انجام دادم رو بررسی میکردم که بدونم بالاخره کدوم مسیر منجر به نتیجه شد؟
حالا که دیدم شما اینجوری مسیرت رو مکتوب کردی، با خودم گفتم شاید خوب باشه که منم اینو یه جایی با جزئیات برای خودم بنویسمش. شاید دفعه های بعد بتونم از این همین روش استفاده کنم برای اینکه زودتر و راحتتر به نتیجه برسم.
…………………………………………………………………………….
+ مورد دیگه ای که به خاطرش این کامنت رو مینویسم اینه جمله کامنتته:
من رو با نامهای نیکو صدا کنی ، من رو با صفات زیبام صدا کن.
فکر کنم قبلا هم توی یکی از کامنتهات اینو خونده بودم. موضوعی که بهم گفته شد (یعنی هر میومد توی ذهنم) که اینجا برات بنویسم اینه که:
من زمانی که شروع به انجام تمرین ستاره قطبی کردم، دقیقا همین موضوع رو حس کردم و اون موقع بهم گفته شد که برم نامها و اسامی خداوند رو به فارسی سرچ کنم (همونایی که توی دعای جوشن کبیر هم هست)، و هر جمله ای رو که میخوام بنویسم با یکی از اون نامها شروع کنم….
بعد یواش یواش اینطوری شد که با توجه به درخواستی که میخواستم توی اون جمله بنویسم، میگشتم یکی از اون اسامی و ویژگی هایی که هماهنگ با این درخواست بود رو پیدا میکردم و مینویشتم.
بعدا فهمیدم که دلیل این کار این بوده که قبل از اینکه درخواستی از خداوند داشته باشم، باور مناسب با اون درخواست در من ایجاد بشه که مثلا اگر میخوام خداوند فلان کار رو برای من انجام بده، با گفتن: ای فرمانروای کارساز من، در ابتدای جمله ام، دارم این باور رو در خودم ایجاد میکنم که خداوند میتونه این کار رو انجام بده…
بعدها توی یکی از فایلهای استاد هم دیدم که استاد گفتن به دعاهای پیامبران توی قرآن توجه کنید که چجوری خدا رو خطاب میکردن و اون صفتی که استفاده میکردن درواقع باوری بوده که از خدا داشتن. مثل دعای حضرت سلیمان که میگه انک انت الوهاب.
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿35﴾
پروردگارا مرا ببخش، و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچکس نباشد، که تو بسیار بخشنده ای. (سوره ص)
بعدش دیگه یه سری چیزهای دیگه به ذهنم میرسید. مثلا بعضی با بعضی اسامی که بیشتر ارتباط میگرفتم، های لایتشون کردم و اونا رو بیشتر تکرار میکردم.
یا مثلا الان که یکم توجهم به باورهای فراوانی و ثروت جلب شده، بهم گفته شد که خدا رو با یه اسامی جدیدی صدا بزنم. اسامی که نشون دهنده یه نوع از ثروتهایی هستن که هیچکس دیگه ای نمیتونه داشته باشدشون. مثلا:
سلام ای صاحب صدای چهچه تمام پرندگان دنیا
سلام ای صاحب تمام دانه های شنِ تمامِ ساحلهای دنیا
سلام ای صاحب آسمان ها و زمین سلام ای صاحب تمامی مرغان آسمانها
سلام ای صاحب تمام برگهای درختان
سلام ای مالک تمام قطرات باران
سلام ای مالک تمام قطره های دریاها
سلام ای مالک و صاحب اختیار و فرمانروای وجب به وجب کره زمین و تمام ستارگان و کهکشانها
سلام ای کسی که هر روز خورشید را مشرق بیرون می آورد و هر روز در مغرب فرو میبردش سلام ای مالک و صاحب اختیار ماه
سلام ای صاحب قدرت بینایی من
سلام ای صاحب قدرت شنوایی من
سلام ای کسی که قدرت تکلم را به من عطا فرموده ای (وقتی اینا رو مینوسم خیلی منقلب میشم… اشک تو چشمام جمع میشه. اصلا نمیتونم درست مانیتور رو ببینم).
بازم میگم خیلی خوب مراحل رو پشت سرهم مکتوب کردی. جزئیاتی که اشاره کردی خیلی واضح میکنه توضیحاتت رو. مثلا:
بهم گفت که توجه کن ببین که حس اطمینان چه شکلیه؟ همون حسو باید نسبت به من داشته باشی …
…………………………………………………………………………….
+ غزل جان یکی دیگه از دلایل نوشتن این کامنت این جمله است:
باز هم باید با خدا رفاقت کنم و میچسبم به نتایج این دنیاییم و یادم میره که با خدا صحبت کنم هر چقدر که صحبت کردن من با اون بیشتر طول بکشه رفاقتمون عمیقتر میشه و بعد این رفاقت تبدیل به شخصیت من میشه و این برای من ارزشمندترین چیز دنیاست.
اینکه در مورد رفاقت و دوستی با خدا نوشتی…
من هم مدتیه که توی تمرین ستاره قطبی لابه لای صحبتهام گاهی خدا رو دوست خطاب میکنم. مثلا میگم دوست ثروتمند و بخشنده من، دوست مهربان من، دوست زیبابین و زیباپسند من…. صفتی که مینویسم بعضی وقتها از همون اسما خداونده که اول کامنتم نوشتم.
اینم از اون مواردی بود که احساس کردم باید بهت بگم.
…………………………………………………………………………….
+ در مورد دعای خیر برای دیگران هم من این کار رو زیاد انجام میدم. به خصوص وقتی از کسی ناراحت باشم یا حسادت کنم یا به هر شکل احساس ناخوبی درموردش داشته باشم، حتما این کار رو انجام میدم و معجزه میکنه… تکنیک فوق العاده ایه حتما انجامش بده.
درآخر هم، چند روز پیش یاد سوره یس افتادم. یعنی یاد یه نفر افتادم که یه دفعه داشت میگفت که سوره یس، قلب قرآنه. الان که توی کامنت شما دیدم شما هم اسم این سوره رو آوردی، گفتم پس این یه نشونه است و رفتم خوندمش و حالا دوست دارم این آیات رو اینجا برای شما بنویسم:
قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ ﴿79﴾
بگو: همان کسی آنرا زنده میکند که نخستین بار آنرا آفرید، و او به هر مخلوقی آگاه است.
(برداشتم از این آیه اینه که هر چیزی رو که در زندگی هر کسی میبینی، خداوند میتونه توی زندگی تو هم ایجاد و خلقش کنه. چرا؟ چون خدا کسیه که برای اولین بار اونو توی زندگی یکی دیگه خلقش کرده پس توانایی ایجاد کردن مجددش توی زندگی من و تو رو هم داره).
الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ ﴿80﴾
همان کسی که برای شما از درخت سبز آتش آفرید، و شما به وسیله آن آتش میافروزید.
(یاد همون ویژگی ها و صفاتی افتادم که هیچ کس دیگه ای نمیتونه داشته باشه… هیچ کس دیگه ای نمیتونه این خاصیت رو در چوب درختان ایجاد کنه که بشه ازش آتش تهیه کرد. این قدرت فقط دراختیار خداونده).
أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ ﴿81﴾
آیا کسی که آسمانها و زمین را آفرید قدرت ندارد همانند آنها را بیافریند؟ آری و او آفریدگار دانا است.
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿82﴾
فرمان او تنها این است که هر گاه چیزی را اراده کند به او میگوید: موجود باش آن نیز بلافاصله موجود میشود.
فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿83﴾
پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست او است، و به سوی او باز میگردید.
خدایا شکرت
غزل جان بازم ممنون از کامنتت
از استاد و خانم شایسته هم سپاسگزارم برای فراهم کردن چنین فضای بینظیری.
سلام انسیه جان
امیدوارم که خوب باشی عزیزم
خوشحالم که کامنتم برات مفید بوده..
چه جمله قشنگی نوشتی عزیزم:
من چند روزه دعوت شدم به هم صحبتی با خدا از طریق شکرگزاری.
واقعا چه تفسیر زیبایی از شکرگزاری کردی…
ما در شکرگزاری داریم با خدای خودمون همصحبت میشیم… چقدر عالی… تازه فقط این نیست… خودش داره مارو دعوت میکنه….
به به چه ضیافتی میشه وقتی که میزبان خداونده.
ممنونم که برام کامنت نوشتی عزیزم
ان شا الله که پناه خداوند شاد و تندرست و موفق باشی…
به نام خدای مهربان
سلام غزل قشنگم
سلام عزیز دلم
چقدر کامنتت به دلم نشست و چقدر از دیدنش خوشحال شدم… وقتی داشتم میخوندمش احساس کردم چقدر گرمم شده….
چقدر از جملات ستاره قطبیت کیف کردم و لذت بردم.
خدارو شکر که به چنین فضایی و به چنین آگاهی هایی هدایت شدیم
خدا رو شکر
به قول پاکیزه جانِ بارکزی، خدا رو کرور کرور شکر
غزل جان اون روز که کامنتت رو خوندم، یه چیزی خیلی واضح توی ذهنم تکرار میشد که بیام برات اون 2 تا نکته رو (اسامی فارسی خداوند و دوست بودن با خداوند) بنویسم.
همون موقع که کامنتت رو خوندم ننوشتمشون… ولی دیگه یاد گرفتم که وقتی یه چیزی مرتب توی ذهنم تکرار شد، یعنی انجامش بده…
یه چیز دیگه هم که توجهم رو جلب کرد این بود که، من میخواستم اول کامنتم بنویسم: احساس کردم یا مثلا دلم خواست که اینارو برات بنویسم، ولی باز همون چیزی که گفت برو این کامنت رو برای غزل بنویس، همونم بهم گفت بنویس: «بهم گفته شد که برات بنویسم».
غزل جان، این 2 تا جمله ای رو که میخوام برات این پایین کپی کنم، خودم اصلا یادم بهشون نبود… اتفاقی با خودم گفتم (هدایت شدم) بزار سرچ کنم ببینم درمورد این موضوع، چیزی توی ستاره قطبیم نوشته بودم؟
و اینا رو پیدا کردم:
قبل از نوشتن اون کامنت، من اینو توی تمرین ستاره قطبیم نوشته بودم:
دوست مهربانم، میخوام با یاری و هدایت خودت برم و برای غزل، بنده خوبت، یک کامنت بنویسم. احساس میکنم که تو هم میخوای که این کار رو انجام بدم. پس هدایتم کن و به قلب و مغز و ادراک من ببار و جاری شو در کلام و انگشتان من، تا بنویسم آنچه که بیشتر میپسندی. سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
و یادم اومد که وقتی که کامنت رو نوشتم، حس کردم دلم میخواد یه چیزی بهش اضافه کنم ولی نمیدونستم چی. بنابراین توی ستاره قطبیم نوشتم:
خدایا سپاسگزارم کامنت رو نوشتم. من میرم از روی سوره یاسین زیبا که برام فرستادی بخونم. خودت اگر دوست داری چیزی بهش اضافه کنم بهم بگو دوست خوب من، یار وفادار من. سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
و بعد از خوندنش، اون آیات پایانی سوره یس رو به کامنت اضافه کردم.
واقعا چقدر الان حس میکنم اون صحبتهای استاد رو در مورد آیه «ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی»…
خدایا شکرت
یه چیز جالبه دیگه هم یکم ربط داره به این کامنت هم برات بگم.
اون روز من به واسطه کامنت شما، رفتم سوره یس رو خوندم.
فرداش داشتم با مامانم صحبت میکردم و گفتش که چند شب پیش خواب یه نفر رو دیده. (این فرد فوت کرده و من هیچوقت از نزدیک ندیده بودمش. فقط دورادور میشناختمش).
مامانم گفت که توی خوابش، اون فرد احوال منو پرسیده و سراغ من رو گرفته. و فردای اون شب، مامانم یادش اومده بود که سالگرد فوت اون فرده.
خلاصه مامانم گفت اگه وقت کردی سوره یس رو براش بخون. وقتی بهش گفتم اتفاقا دیروز سوره یس رو خوندم، اونم خیلی تعجب کرد….
غزل جان خدارو شکر که ما هر لحظه در حال هدایت شدنیم.
خدا رو شکر که به این مسیر هدایت شدیم.
خدا رو شکر که خدا از رگ گردن به ما نزدیکتره.
غزل جان خیلی خوشحالم که توی این مسیر هستیم
دوست عزیزم از خدا برات حال خوب، دوستی با خدا و لذت بردن از مسیر زندگی رو آرزو میکنم.
سلام زهرا جان
امیدوارم که خوب باشی دوست من
آره زهرا جان من هر موقع که نسبت به کسی احساس ناخوبی داشته باشم براش دعا میکنم.
این کار رو از کتاب 4 اثر فلورانس یاد گرفتم…
یعنی اینقدر دیگه انجامش دادم که به محض اینکه یک گفتگوی ذهنی درمورد اون فرد میخواد توی ذهنم شکل بگیره، این سوال رو از خودم میپرسم که:
الان وقتِ چیه؟ وقت اینه که براش دعا کنم.
برای من اینجوریه که وقتی در حالت مراقبه این کار رو انجام میدم، احساس بهتری نسبت بهش دارم.
دعایی هم که میکنم، معمولا نقطه مقابل همون چیزی هست که به من احساس ناخوبی داده.
یعنی مثلا اگر اون فرد به یه موفقیت مالی رسیده و من حسادت کردم، براش دعا میکنم که خداوند برکت و ثروت بیشتری رو وارد زندگیش بکنه… سعی میکنم توی دلم مرتب تحسینش کنم که تونسته به همچین موفقیتی برسه.
میگم: آفرین… آفرین…. خدا بهش برکت بیشتری بده… خدا بهش ثروت بیشتری بده…. خدایا، ازت براش خیر و برکت و ثروت طلب میکنم.
بعضی وقتها هم بعد از تحسین کردنش میگم: خدایا منم میخوام. خدایا شکرت این یه نشونه از خواسته منه… پس من دارم به خواسته ام نزدکتر میشم.
اگر هم موضوع حسادت و اینجور چیزها نباشه و مثلا اگر از کسی ناراحت شده باشم، باز به همین ترتیب:
میگم خدایا بهش خیر و برکت و آرامش بده….
خدایا عشق و آرامش رو به زندگیش جاری کن.
بعد سعی میکنم ویژگیهای مثبتی که داره رو توی ذهنم مرور کنم و هر بار یه آفرین هم بهش بگم. یا اینکه میگم: خوب به هر حال این بنده خدا توی یه شرایطی بزرگ شده که اینجوری یاد گرفته و فکر میکنه اینجوری درستشه…
خلاصه اینکه، فکر میکنم نکته اش اینه که یه جوری احساسمون رو نسبت به اون شخص و اون موضوع تغییر بدیم…
یعنی، اینکه استاد همیشه اینقدر تاکید میکنن که احساس شماست که تعیین میکنه، واقعا اینجا برای من واضح شده.
من خیلی از این کار نتیجه گرفتم. یعنی کلا ورق برمیگرده… یعنی دقیقا همون که استاد میگن برای من اتفاق افتاد: یا کلا رفتار اون فرد عوض میشه، یا اینکه بعد از یه مدتی ساده و آسون از زندگیت میره (اصلا یه موردش نقل مکان کردن یه جای دیگه)…. یا یه جوری میشه که رابطه اش باهات کم میشه… خلاصه شرایط یه جوری عوض میشه که به نفع تو میشه…
فقط باید سعی کنی رها باشی و با آرامش انجامش بدی و بعد دیگه به خدا بسپاریش…
ممنون که برام کامنت نوشتی و باعث شدی تمریناتم رو با خودم مرور کنم عزیزم.
برات خوشی و آرامش و حال خوب آرزو میکنم دوست من.
به نام خدای مهربانم
سلام غزل جان سلام عزیزم امیدوارم که خوب باشی غزل جان دیروز پاکیزه جان برای من توی این کامنت یه پاسخی نوشت که باعث شد دوباره به این کامنت هدایت بشم، و بیام و جوابی که چند روز قبلش برای شما نوشته بود و بعد دوباره جوابی که شما برای پاکیزه جان نوشته بودی رو بخونم. و دلم خواست که الان بیام دوباره همزمانیهای قشنگی که توی این چند تا کامنت برام اتفاق افتاده رو بنویسم تا هم رد پایی باشه برای خودم و هم به اون هدایتی که داره بهم میگه اینا رو بنویس عمل کرده باشم.
یه دلیل دیگه که میخوام اینو بنویسم این هست که من چند وقته متوجه یه نوعی از هدایت شدم که دوست دارم اینجا بنویسمش که هم خودم یادم بمونه و هم اینکه شاید به بقیه دوستان هم کمک کنه که زودتر متوجه هدایت بشن.
اینو هم توی پرانتز بگم:
امروز فایل نشانه امروز من، فایل سفر به دور آمریکا قسمت 132 بود. یه جایی توی صحبتها، استاد میگن:
«قانون رو من اینجوری فهمیدم… من قانون رو با تجربه فهمیدم… یعنی یه ایده هایی داشتم بعد دیدم یه سری تجربیات توی زندگی تکرار شد… یه الگوهایی تکرار شد، بعد فهمیدم درمورد این موضوع قانون چیه».
و اونجا توضیح میدن که مثلاً اینکه یه کسی توی یه زمان مناسبی به شما زنگ میزنه، نشونه اینه که اون فرد، با شما در هماهنگی بوده که در زمانی بهتون زنگ زده که شما تونستین جواب بدین و راحت باهم صحبت کنید.
حالا این نکتهای را که من میخوام بگم رو، من هم به تجربه بهش رسیدم….
یادته توی یکی از کامنتهام گفتم که دیگه دارم یاد میگیرم وقتی یه چیزی مرتب توی ذهنم تکرار میشه، یعنی اینکه برو انجامش بده… یعنی اینکه باید انجامش بدی.
الان چیزی که متوجه شدم اینه که:
گاهی اوقات یه موضوعی مربوط به گذشته یادم میاد… مربوط به یه اتفاقی، یه فردی، یه داستانی، یه ماجرایی در گذشته…
بعد من خب توی ذهنم راجع به اون ماجرا فکر میکنم، و بعد میگذرم ازش.
خب حالا چیزی که من دارم متوجه میشم اینه که من نباید همینجوری بگذرم از اون موضوع. به خصوص اگر بیشتر از یه بار توی ذهنم بیاد، معنیش اینه که انگار باید یه کاری در اون باره انجام بدم…
برگردیم به موضوع این کامنت
چند روز پیش من یاد این مکالمهای که ما توی این دو سه تا کامنت با هم داشتیم افتادم. خب همون جوری که گفتم، فقط توی ذهنم مرور شد و من احساس خوبی داشتم، تحسین کردم اون کامنتها و اون نوشتهها رو و از اون موضوع گذشتم.
حالا بعد از چند روز، پاکیزه جان برای من یه کامنت نوشت که باعث شد من دوباره مراجعه کنم به همون کامنتها، و دیدم که چند روز قبلترش، یه سری کامنتها بین شما و پاکیزه جان رد و بدل شده اسم خودم و خیلی هم زمانیها توی اون کامنتها برای من بود.
این نشون میده همون زمان که من یادم به این کامنتها افتادم، باید میومدم اینا رو میخوندم. و اون به یاد آوردن یه نشونه بود.
میخوام بگم که اینم یه نوع از هدایته که وقتی چیزی یادمون میاد، به خصوص اگر چند بار تکرار بشه، معنیش اینه که یه کاری باید در اون رابطه انجام بدم. مثلاً اگر یه کامنته، باید برم دوباره اون کامنت رو بخونم.
من اون زمان به ذهنم نرسید که شاید یه سری نوشتهها دوباره به اون کامنت اضافه شده باشه و یه سری آگاهیهای جدید برای من داخل اون وجود داشته باشه.
خیلی جالبه دیروز بعد از مدتها، داشتم جلسه 6 از قدم اول رو گوش میدادم. من این فایل رو برای خودم ادیت کرده بودم و بعضی از قسمتهای صحبتهای استاد رو گذاشته بودم روی تکرار.
یکی از اون قسمتها این بود:
برگی بدون اذن خدا بر زمین نمیافتد.
دیروز وقتی داشتم کامنتی که پاکیزه جان برات نوشته بود رو میخوندم، دیدم چندین بار این جمله داخلش تکرار شده. من این فایل رو مدتها بود که گوش نداده بودم و خیلی برام جالب بود که دقیقاً بعد از اینکه من بعد از مدتها گوشش دادم و اتفاقاً این جمله رو روی تکرار گذاشته بودم، پاکیزه جان برای من یه کامنتی مینویسه که از طریق اون هدایت میشم به جایی که دوباره توی متنش چندین بار این جمله تکرار شده.
یه همزمانی قشنگ دیگه توی نوشتههای شما بود که اونم در مورد استفاده کردن از کلمه ارباب بود.
دوباره توی همون فایل که داشتم گوش میدادم، استاد از کلمه ارباب استفاده میکنه و یکی دو تا جمله در این رابطه میگه مثلاً میگه:
برگی بدون اذن خدا نمیوفته، همه چیز تحت سیطره ربه، من وصل میشم به اون، اونم کارها رو برام انجام میده!…
خدا میگه: ما جن و انس رو افریدیم برای بندگی ….
من بنده خداوندم، اون ارباب منه .
وظیفه رب ارباب بودنه، برای بنده هاش همه کارها رو انجام میده،
وقتی من فقططط به خدا توکل می کنم (ایاک نعبد و ایاک نستعین)، آیا خدا برای بندش کافی نیست؟ آفکرس که کافیه.
بعد از گوش دادن به اون فایل، من توی سایت یه سری کامنت خوندم و بعدش در حالی که سجده کرده بودم، با خدا راز و نیاز کردم و چندین بار ارباب صداش کردم، که باز دیدم توی متن شما هم این جمله رو نوشتی.
دوست داشتم این همزمانیها رو اینجا ثبت کنم، و این نحوه هدایت شدنم رو اینجا بنویسم تا همیشه یادم باشه وقتی که یه چیزی داره توی ذهنم تکرار میشه بدونم که باید یه کاری در اون رابطه بکنم… مثلاً برم دوباره چِکِش کنم، یا مثلاً برم دوباره بخونمش… مثلاً اگر فایل یا فیلمی هست دوباره ببینمش…
غزل جان چه کامنت پربرکتی نوشتی….
چقدر تونستیم از خودمون اینجا رد پا به جا بزاریم.
الانم این کامنت از اون چیزاست که احساس میکنم باید انجامش بدم. پاکیزه جان دست خداوند شد که بیام این کامنت رو بنویسم.
امیدوارم کامنتم در بهترین زمان به دستت برسه
راستی یه چیز دیگه هم بگم…
وقتی کامنتی که برای پاکیزه جان نوشته بودی رو خوندم، احساس کردم چقدر خدا قشنگ داره از طریق بندگانش باهات صحبت میکنه. و یادم افتاد که گفته بودی دوست داری خدا باهات صحبت کنه…
واقعا خدا در هر لحظه داره با تک تک ما صحبت میکنه.
خدایا شکرت
خدایا هدایتمون کن که صدات رو، بلندتر و واضحتر از هر صدای دیگه ای در وجودمون بشنویم.
میبوسمت عزیزم
بهترینها رو از اربابم برات آرزو میکنم.
سلام پاکیزه جانِ قشنگم
چقدر من دلنوشته هات رو دوست دارم
چقدر خوندن کامنتهات رو دوست دارم
به خصوص اول کامنتهات رو خیلی شیرین مینویسی
یه حالِ خوبی داره
یه حالِ آرامشی داره
یه حالی که انگار میگه: اصلا تو فکر هیچی نباشیااااا…. فقط بشین این کامنت رو بخون و لذت ببر…
کامنتهات یه جوری مخصوص به خودته، که اگر کسی اسم و عکست رو هم نبینه، میتونه بفهمه این کامنت پاکیزه است.
پاکیزه جان میبینی هدایت چجوری هر دومون رو هدایت کرد که دوباره بیایم اینجا؟؟؟
واقعا همینکه خودت نوشتی چقدر درسته:
چقدر خدا کارها را راحت انجام میدهد
واقعا همینه…
خدا کارها رو راحت انجام میده…
توی هر کاری، همه اون هماهنگی هایی که من میخوام با توان و دانش و ذهن خودم انجام بدم رو خداوند در یه چشم به هم زدن، و هزاران بار بهتر و مطمئن تر از اونچه که من میتونستم انجام بدم، برام انجام میده…
به شرطی که منم بهش اعتماد کنم و دعوتش رو بپذیرم…
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند.
قشنگم خیلی ممنون از نکته ظریفی که آخر کامنتت برام نوشتی. کپیش کردم توی فایل خودم که همیشه ببینمش و بهم یادآوری بشه.
ممنون که برام نوشتی
و برات بهترینها رو آرزو میکنم.