گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • “نشانه” تشخیص الهامات خداوند از نجواهای ذهن؛
  • “قدرتِ” تسلیم شدن در برابر خدا؛
  • شما چه زمانی دست از ادامه ی مقاومت بر می داری؛
  • قدرت احساس خوب؛
  • کدامیک را برای پیروی انتخاب کرده ای؟ “ذهن” یا “قلب”؟!
  • راهکار مسائل، همواره گفته می شود اما فقط وقتی آماده شوی، جواب را می شنوی؛
  • قدم اول برای آماده شدن: بپذیر ایراد از خودت بوده و بهبود آن ایراد را شروع کنی؛
  • قدم دوم، تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند و بی چون و چرا عمل به آنها؛

منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش | بخش هفتم


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    769MB
    49 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا
    45MB
    49 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

310 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا زارعی» در این صفحه: 2
  1. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم که در این فضا هستم و دارم قدم های تکاملی خودمو به سمت احساس خوب طی میکنم ،

    احساس خوب پایدار نیازمند پشتیبانی قوی به وسیله ی باورهای مناسب در هر زمینه ای هست ،ما به اندازه ای که روی خودمون کار میکنیم و به اندازه ای که باورهای قدرتمند کنندمون تقویت میشه به همون اندازه در برابر تضادی که ممکنه پیش بیاد ، درست تر عمل میکنیم ،چون خیلی آماده تریم و کلی روی ذهن خودمون کار کردیم ،

    همون مطالبی که در کتاب رویاها میخونیم اینکه ما هر چقدر دیدگاه ذهن خودمونو شبیه دیدگاه روح کنیم و به اتفاقات و شرایط از زاویه ای نگاه کنیم که احساس بهتری به ما بده و این احساس بهتر پایدار باشه ،به این معناست که ما در کار کردن روی باور هامون داریم درست عمل میکنیم ،چون احساس ما خوبه

    بارها و بارها به تجربه دیدم که همه چیز کنترل ذهنه و بس

    همه چیز به این برمیگرده که احساس خودمونو خوب نگه داریم مخصوصا در شرایط سخت و شرایطی که نشون میده انگار هیچی خوب پیش نمیره ،اگر همونجاها بتونیم ذهن خودمونو کنترل کنیم ورق صددرصد به نفع ما برمیگرده ،

    مثال خودمو میزنم که برمیگرده به پارسال و یک معامله ملکی که در شرف انجام بود و دقیقه ی 90کنسل شد و من پولی طی کرده بودم بابت کمیسیون که خیلی فراتر از باورهایی بود که ساخته بودم و باورهام آماده نبود در واقع برای دریافت اون پول و جهان هم اجازه نمیده در هیچ صورتی ،ولی من همونجا تونستم احساس خودمو بهتر کنم و با سپاس گزاری بابت داشته هام خودمو به احساس بهتری برسونم و همون مشتری که یه جا دیگه معامله کرده بود بهم زنگ زد و ازم شماره کارت خواست و یه مبلغ قابل توجهی زد به کارتم با اصرار و گفت که این برای زحمتی که بهت دادیم و حلالت باشه ،این در حالی بود که من ذهنم رو کنترل کردم و به آرامش رسوندم خودمو و ننشستم مثل عموم کسایی که تو این کارن مشتریو فش بدم یا مالک رو فش بدم یا همراه مشتری که اتفاقا برادر طرف به من گفت فلان مبلغ می‌خریم و من همون مبلغ با مالک به توافق رسیدم و دقیقا روز قرارداد همین برادرش منصرف کرد از خرید و من به جای اینکه ازش کینه به دل بگیرم براش آرزوی سلامتی و ثروت کردم و فقط و فقط خودمو مقصر دونستم و گفتم که خب باید یک تکاملی طی بشه و اصلا به این بنده خدا ربطی نداره یا به هر عامل بیرونی ،نه من باورهای آماده باشه ،دریافت میکنم و اگر قدرت رو به خداوند بدم هیچ کس نمیتونه تاثیری و خللی در مسیر من ایجاد کنه و اگر من ذهنم رو کنترل کنم همیشه عدو‌شود سبب خیر ، و بعد اون داستان من مسیرمو ادامه دادم و نجواهای ذهنی رو کنترل کردم و روی باورهای فراوانی و لیاقت و همه و همه کار کردم و رفته رفته کمیسیون های دریافتی من رفت بالا و البته یک شریکی داشتم که برای خودش و کارش ارزش قایل نبود و می‌گفت که بابا کوه نکندیم که این و به اون طرف معرفی کردیم و معامله شده و حالا هر چه کمیسیون و داشتن میدن و من یه شدت مخالف بودم و میگفتم من کارم ارزشمنده و باید طرف نقد در کمال عزت و احترام بهم کمیسیون درخواستیمو بده و روی این باور کار کردم و همه ی مشتری هام خدارو شکر افرادی بودن که حتی بهشون میگفتم عجله ای نیست حالا شبه فردا صبح میزنی ،خودشون اصرار میکردن که نه آقای زارعی شما لطف کن شماره کارتو و همون شب میزدن وبه این نتیجه رسیدم که من فقط باید تکامل خودمو طی کنم و هیچ دست دیگه ای در کار نیست ،صدها و صدها مثال دارم از زمانهایی که مخصوصا در کسب و کارم ذهنم رو کنترل کردم و ورق برگشته ، و حتی شیرین ترین معامله ملکی پارسالمو اینجوری انجام دادم که یک معامله ای در شرف انجام بود که یک تضادی پیش اومد و من قشنگ بدون اینکه احساسم بد بشه نشستم روی کاغذ نوشتم که خدایا من چه مشتری با چه ویژگی می‌خوام و دوس دارم مسیر معامله چجوری پیش بره و همون شبش که به تضاد خورده بودم ،خدا شاهده گوشیم زنگ خورد و دقیقا همون مشتری که من تعیین کرده بودم از همه لحاظ به آگهیم زنگ زده بود و بگم که این سرعتی که روند اتفاقات داشت هم بخاطر اون باورهایی بود که خودمو بسته بودم بهشون و احساسم خیلی خوب بود و پایدار حالم خوب بود و همش خودمو بسته بودم به سایت و همه ی این سرعت اتفاقات خوب بخاطر قدرت تمرکزی بود که روی کارم داشتم و تسلیم بودم و فقط یه حسی بهم می‌گفت که وظیفه کنترل نجواهاست و بقیش بامن و سره یه معامله ملکی من 7بار جلسه گذاشتم با چندین مشتری مختلف اونم تبریز که مثلا یه ساعت با شهر ما فاصله داره و همه ی کسایی که میشناختن ،مسخره میکردن و میگفتن خودتو معطل کردی ها ،بیخیال شو و همش منفی میدادن ولی من اصن تو یه مداری بودم که اصن کر بود ،گوش من نمیشنید واقعا هیچی و الان یادم میاد که استاد وقتی میگه هی که کار می‌کنی صدای اون قویتر میشه ،الان میفهمم که واقعا همینه ،من انقد مداوم روی باورهای کار میکردم و تمرکز داشتم که اصن منفی ها و نجواهای ذهنم اصن قدرتی نداشتن و فقط صدای هدایت بود و اصن میدونستم که با تمام وجودم دارم مسیر و درست میرم و اتفاقات در تمام موارد رقم میخورد ،در تمام مواردی که روی باورهام داشتم کار میکردم و از خداوند می‌خوام که هدایتم کنه تا مدارها رو طی کنم و با احساس خوب قدم بردارم و ثابت قدم باشم و کمک کنه تا حواسم جمع باشه تا عجله نکنم ،چون دفعه پیش شیطان فقط از این طریق تونست نفوذ کنه

    ،یعنی من همه ی کارام داشت خوب پیش می‌رفت و به وضوح نتایج درتمام ابعاد تو دستم بود و مهم تر اون احساس رضایت و خوشبختی که میکردم درونا و راضی بودم ،و‌درامدم هر ماه صعودی داشت بالا می‌رفت ،اما با این حال و با این همه نتایج ملموس من باز رقم های خیلی بالا برای ماه بعد و بعد و بعدتر تعیین کردم و اصن یادم رفت یه جورایی که بابا اولویت احساس خوبه و همین احساس خوب و کار کردن روی باورها این همه نتایج رقم زده و شیطان از این طریق راهشو پیدا کرد و این عجله همه چیز و ازم گرفت آرام آرام و نتایج محو شدن ،خدارو سپاس گزارم که انقدی روی خودم کار کرده بودم که سریع فهمیدم ولی متاسفانه سریع نتونستم برگردم و یه جورایی کنترل ورودی هارو شل گرفتم و این یک تجربه خیلی بزرگ برای من شد و الآنم خداوند هدایت کرد تا به این شکل بنویسم و تا حالا اینطوری بهش نگا نکرده بودم و الان میفهمم بیشتر و واضح تر که داستان چی بوده ،خدایت صدهزار مرتبه شکرت که اینطوری هدایت می‌کنی .

    خدایا هدایت کن به راه آنان که به آنان نعمت دادی نه کسانی که برآنان غضب نمودی و نه گمراهان

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت بودن در مدار موفقیت و این آگاهی ها

    خب چه زمانی خدا با ما صحبت می‌کنه ؟؟؟ خب این که زمان نداره و خداوند نان استاپ داره با ما حرف میزنه در هر لحظه نه ما بلکه با همه حرف میزنع و این آگاهی هارو هر لحظه در جهان منتشر می‌کنه اما کی ما صداشو میشنویم ؟؟زمانی که حالمون خوبه ،زمانی که احساسمون و خوب نگه میداریم ،زمانی که به یک تضادی برمی‌خوریم و سعی میکنیم آرامش خودمونو حفظ کنیم و به هر ترتیبی شده می‌خوایم بیایم توی مسیر و وقتی خداوند این تعهد رو میبینه وقتی قدم اول رو برمی‌داریم خداوند قدم های بعدی رو برمیداره برامون ،خب از کجا بفهمیم که خدا داره باهامون حرف میزنع ؟؟؟وقتی که احساسمون رفته رفته با شنیدن این صدا بهتر و بهتر میشه و آرامش ما بیشتر میشه .

    خداوند میگه نبوده که ما به پیامبری وحی کنیم و شیطان هم حرف خودشو قاطی نکنه ، خب در این صورت تکلیف چیه ؟؟؟ خداوند میگه ما کلام خودمونو بالا آوردیم وکلام شیطان و پایین آوردیم و به قول استاد وقتی که ما سعی میکنیم این ارتباط رو با خداوند برقرار کنیم ،رفته رفته با تکامل میفهمیم و این حس رو تشخیص می‌دیم و اون به طرق مختلف و جوری که ما بفهمیم ارتباطشو با ما شکل میده ،

    پس من باید بتونم در موارد مختلف با تمرکز بر نکات مثبت احساسمو بهتر کنم و ذهنمو کنترل کنم تا الهامات رو دریافت کنم تا قلبم رو باز کنم برای دریافت الهامات ،یک نکته ای که استاد عزیز گفتن و تو گوشم صدا داد این بود که وقتی ما دورنما رو می‌خوایم درنظر بگیریم و مثلا جواب خیلی از سوالات راجب هرکاری مغز جواب نمیده چون مغز حاصل ورودی هاست حالا چه درست چه غلط و براساس تجربیات گذشته عمل می‌کنه ،مثلا اگه تو رابطه یه بار شکست بخورم ،منطق مغز دفعه بعدی که می‌خوام برم تو رابطه اینه که نه همه روابط بده مگه ندیدی تو رابطتت شکست خوردی و …..نجوا نجوا نجوا به دلیل تجربیاتی که داشته ،اما قلب نه ،قلب تمام اون اطلاعاتی که نیاز داری رو داره و منطقم برات نمیاره فقط در زمان مناسب میگه این کارو بکن و به همین ترتیب به نوح میگه کشتی بساز اما نمیگه چه اتفاقی قرار بیفته ،به موسی میگه برو سمت رود اما نمیگه رسیدی چیکار کن ،چون موسی باید قدم اول رو برداره تا قدم بعدی گفته شه ، به محمد میگه برگرد برو عهدنامه رو بخواه ازشون و ……

    یا به ایلان ماسک میگه سیستم شرکتت رو رباتیک کن و وقتی پندمیک میاد و کل دنیا تعطیل میشه و بقیه شرکتها کلی عقب میفتن چون انسانی نمیتونه بره سره کار ،ایلان ماسک با سرعت جت داره کارش رشد می‌کنه ،یا به جف بزوس میگه سیستم خدمت رسانی و عوض کن و به الهامش عمل می‌کنه و در کسب و کار خودش در صدره و موقعی این افراد به الهاماتشون عمل کردن که هیچ منطقی نداشت و از نظر همه اضافه کاری و هزینه هنگفت الکی بود و نوآوری الکی ،اما این افراد پیرو قلب خودشونن نه مغز ،شما فک کن ایلان ماسک سره پروژه ی اسپیس ایکس تو آخرین پرتاب کل زندگیشو گذاشت وسط و بارها عملیاتش شکست خورده بود و این آخرین بار بود و اگه جواب نمی‌داد این آدم کل زندگیشو از دست داده بود ،ولی پا پس نکشید و انجامش داد ،این شجاعت و این حد از یقین از کجا میاد؟؟؟از سمت نیرویی برتر که شاید اصلا خوده ایلان ماسک اینجوری قبول نداشته باشه ولی اگر این آدم پیرو مغز و منطق بود که چهارر بار قبلی که پروژه شکست خورد پا پس میکشید ،اما اون میدونست که شدنیه و ایمان داشت به چیزی که قلبش بهش میگف و وعده ی قلب همیشه به آدم آرامش میده و با وجود ترس‌های فراوان به سمت جلو و وعده ی آینده ای روشن بهت میده ،پس ما فقط باید اعتماد کنیم به خداوندی که همه‌ی ما به یک اندازه بهش دسترسی داریم و نزدیکیم ،

    نکته ی مهم بعدی منطق قوی که استاد عزیز از قرآن آوردن ، اینکه وقتی میگه ببخش بعدش میگه به نفع خودته طبق قانون ، نه به دلیل بهشت و جهنم و ……نه فقط به خاطر اینکه به نفع خودته خودت در آرامش زندگی می‌کنی ، و یک نکته ی طلایی دیگه این قسمت از حرفهای استاد که باز هم نیاز به ساعتها تفکر داره اینکه استاد گفت چون من ترمز این رو داشتم که راجب موضوعات معنوی و دوره هام نمی‌خواستم پول بسازم ،خداوند منو هدایت کرد به دوره های تندخوانی و منطقش این بود که من آماده نبودم از دوره های خودم پول بسازم چون باورهای مخرب زیادی داشتم اما راجب پول ساختن از دوره های تندخوانی من مقاومتی نداشتم و منطق این هدایت همین بود . و چقدر بی نظیره این حرف ها و این آگاهی ها ،پس خداوند هر لحظه با ما سخن میگه و ما انتخاب میکنیم که در فرکانس خداوند باشیم یا خیر ، خداوند مارو هدایت می‌کنه و چندین بار قسم میخوره تو قرآن که آخرش بگه فالهمها فجورها و تقوی ها ،خیر و شرش را به او الهام کرد ،

    پس خداوندا قلبمان را به مقام رضا و تسلیم هدایت کن و ما اعضا و جوارح ما را برای عمل به الهامات مطیع تر و قلبمان را تسلیم تر گردان

    (الهی آمین).

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: