گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا - صفحه 21

310 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 10 آبان رو باعشق مینویسم

    صبح که بیدار شدم رفتم تا نون بخرم ، 8:50 داشتم تو خیابون میرفتم که خیلی خیلی شگفت زده شدم

    و تو گوگل درایوم نوشتم که :

    دارم میرم نون بخرم ، تو راه با عشق با خدا صحبت کردم و گفتم ، سپاسگزارم ازت خدای من که در این مکان بهشتی دارم قدم میزنم و میرم نون بخرم

    سرمو که بالا بردم دیدم که یه ماشین شماره پلاکش 774 هست وای خدایا عشق کردم بی نهایت

    بهشته بهشت

    با این عدد به من داره تایید این بهشت زیباش رو میکنه

    خیلی دوست دارم ربّ من

    وای الان دوباره ط 874 خدا چقدر تو عشقی آخه

    داری با این عدد منو بمباران میکنی با عشقت

    الان دوباره 274 یه ماشین 206 رد شد

    اینا همه نشونه عشق من و خداست هرچقدر بیشتر میبینم بیشتر تاییدش رو حس میکنم

    وقتی برگشتم و شروع کردم به کار

    ساعت 16:27

    وای خدای من امروز فقط میگفتم وای خدای من

    و شگفت زده میشدم

    من داشتم نقاشی میکشیدم و تمرین کلاس رنگ روغنم رو انجام میدادم که نمیدونم چی شد از تو فایلای گوشیم ، لایو مشترک استاد رو باز کردم و موضوع در مورد حس خوب بود که زمان صحبتاشون دو ساعت بود

    که یادمه اون اوایل که تازه با استاد عباس منش و سایتشون آشنا شده بودم ولی به سایت نمیومدم که فایلا رو گوش بدم و فقط این فایل رو میشنیدم ،اونموقع که از یوتیوب همکارشون دانلود کرده بودم

    و من امروز هدایت شدم به این فایل که تو گوشیم مونده بود و انتقال نداده بودم به فلش

    چون چند روز پیش خدا بهم گفت که فایلای رایگان رو به فلش انتقال بده تا متمرکز بشی روی دوره 12 قدم

    منم گفتم چشم ولی بعضی از فایلا هنوز مونده

    وقتی این فایل رو هی گوش دادم ،و تا آخر میرسید حس میکردم که باید برگردم عقب و چند باری برمیگشتم و به دقیقه های 1 ساعت و 40 دقیقه تا دو ساعتشو گوش میدادم

    این کار رو 3 باری تکرار کردم و حس میکردم یه چیزی هست ولی درست گوش ندادم و متوجهش نشدم

    و بار چهارم که گوش دادم و مشغول رنگ کردن کوزه سبز رنگی ،بودم که تمرین کلایس رنگ روغنم بود ، متوجه حرفای استاد شدم

    تو سایتِ استاد عباس منش ، این گفتگو و لایو، تو قسمت گفتگو با دوستان قسمت 49 تا 53 گذاشته شده تو سایت استاد عباس منش

    من چون اون فایل 2 ساعته رو دارم دقیقه هاشو از اون میگم

    ،تو دقیقه یک ساعت و 50 دقیقه شروع کرد به گفتن آگاهی ها

    و چون شاخکامو تیز کرده بودم که بشنوم و حس میکردم یه حرفی هست برای من که 4 بار هی حسم بهم میگفت برگرد عقب و دوباره گوش بده ، و بیشتر دقت کردم

    استاد عباس منش گفت که تو دقیقه 1 ساعت و 50 دقیقه

    یواش یواش تو زندگیم به یه جایی رسیدم که وقتی چیزی بهم میگفت ، میگفتم چشم

    من انجامش میدم در صورتی که منطقی نبودا

    ولی چنان اعتمادی در قلب من ایجاد میکرد

    وقتی شنیدم گفتم وای خدای من

    من چند روزه دارم فکرمیکنم که چرا منم مثل استاد عباس منش از طریق یه چیز دیگه که بلد بودم قلاب بافی ببافم ، خدا بهم الهام کرد و ایده شو داد تا من انجامش بدم و توی دو ماه درآمد من از 1 میلیون یهویی به 23 میلیون در یک ماه و 25 میلیون در ماه دوم رسید

    پس ارتباطش این بود که استاد این حرفارو گفت

    استاد میگفت از لحاظ مالی مشکل داشتم و یا ایده ای بهم الهام شد گفت که برو دوره های تند خوانی برگزار کن ، باورم درمورد تند خوانی قوی بود که میتونم پول بسازم ولی در مورد کار اصلی خودم باورام درست نبود و به همین خاطر بهم ایده ای الهام شد که از طریق اون ثروت اومد

    به خاطر همین من آماده نبودم تو مسیر آموزش توحید ثروت بسازم ، ولی خدا که میدونست من تو چه زمینه ای آماده هستم ، رو باورام کار کردم ،اومد دوره تند خوانی رو الهام کرد

    چقدر عجیب دقیقا اتفاقاتی که برای استاد عباس منش افتاده که بهش الهام شده

    دقیقا یادمه وقتی از خدا درخواست کردم گفتم خدایا من الان چند هفته شده که شروع کردم به ساخت باورای قوی و تکرارشون میکنم چرا نشونه ای نمیدی ؟ یه نشونه ای بده که من باید تا هفته بعد رنگ روغن بگیرم که 7 میلیون میشه پولشون و هبچی ندارم ،من نمیدونم تو گفتی که باوراتونو قوی کنین نشونه هاشو میدی

    تا اینکه ایده فروش گل سر رو بهم داد و من گل سر بافتم و درآمدم از تقریبا یک میلیون و کمتر در عرض یک ماه رسید به 23 میلبون و ماه دومش 25 میلیون

    الان که این حرفارو میشنوم متوجه میشم که منم مثل ایتاد آماده نبودم برای ثروت ساختن ار نقاشیام و دریته فروشم خوب بود در زمان مدارس ولی هنوز باورام قوی نبود که تو تابستون فروشم کم بود از نقاشی تا اینکه خدا مثل استاد عباس منش دید که من درمورد قلاب بافی آماده هستم ،بهم ایده شو داد تا ثروت بده بهم

    به منم دوماه پیش گفته شد که میتونم از گل سر قلاب بافی که میفروشم درآمد داشته باشم

    وقتی این حرفا رو شنیدم پیش خودم گفتم درسته ، ولی چرا برای استاد عباس منش ایده تند خوانی ثروت زیادی داشت و خدا بهش گفت سی دی کنه و بفروشه و یه مدت کار کرد و بعد بهش گفت نباید تند خوانی رو بفروشی

    ولی به من دقیقا بعد یک ماه گفت دیگه نباید گل سر قلاب بافی بفروشی

    چرا برای من یک ماه شد و ماه دوم رو فقط اجازه داد تا بفروشم؟؟؟

    و کلا تو این ماه هرچی رنگ رنگ روغن و وسیله نقاشی نیاز داشتم خریدم و خدا همه چی رو بهم عطا کرد

    با درآمد دو ماه که 50 میلیون میشد که من تو عمر 32 ساله ام انقدر پول در دو ماه ندیده بودم

    که البته در دو ماه که 60 روز هست ، من فقط 8 تا جمعه رو رفتم جمعه باز و 50 میلیون فروش داشتم

    وقتی اینارو مینویسم یه چراغی برام سبز میشه که طیبه ، باورات درمورد فروش قلاب بافی آماده و قوی بود که درآمدت بالا رفت به یکباره

    اگر الان باوراتو درمورد نقاشی بالا ببری و قوی کنی و تکرار کنی ،صد در صد بیشتر از این 50 میلیون درآمد خواهی داشت و ثروتمندانی که درمدار دریافت نقاشی های تو هستن رو خدا به سمت تو روانه میکنه و ازت خرید میکنن و انقدر نقاشی هات پر فروش میشه که حتی حاضرن هزاران و بی نهایت برابر بیشتر از مبلغی که برای تابلوهات گذاشتی رو بهت پرداخت کنن

    پس روی باورهات قوی کار کن و مطمئن باش که نشانه هاش رو به سرعت میبینی

    و وقتی یکم دیگه گوش دادم ،خدا جوابمو تو حرف استاد گفت

    تو دقیقه 1 ساعت و 58

    استاد گفت که وقتی خدا گفت دیگه نباید دوره تند خوانی رو بفروشی بهم گفت که

    اگر تو در اون فضا میرفتی اصلا به این فضا وارد نمیشدی

    تو نمیتونستی ،هم توی اون فضا باشی هم توی این فضا

    اگر میخواستی توی این فضا باشی باید اون فضا رو از بین میبردی ،برای اینکه تو این قسمت رشد کنی

    وای وقتی اینارو گفت

    وای خدایا شکرت ، به جواب سوالای این چند روزم رسوند منو دقیقا آخرین چراهای من برای فروش قلاب بافی جواب داده شد

    و بهم فهموند که از نارضایتی های این چند روزت که داشتی یادآور میشم که وقتی گل سر قلاب بافی میبافتی ،درسته درآمد داشتی ولی حست خوب نبود و مدام به نقاشیات فکر میکردی که چرا نمیتونی نقاشی کار کنی و به کارای خودت برسی

    و به همین دلیل ماه اول بهت گفتم دیگه نباید ادامه بدی فروش گل سر رو

    از وقتی گفت دیگه نباید بری برای فروش گل سر و هیچ وقت نباید گل سر بفروشی و کار رو به مادرت بسپر ، مدام میپرسیدم چرا نذاشتی مثل استاد عباس منش یکم بیشتر ثروت بیاد به حسابم و یک ماه که شد گفتی فقط یک ماه دیگه فرصت دارم بفروشم تا مادرم از سفر برگرده و تحویل بدم کار رو به مادرم

    انگار خدا میخواسته که من اون یکماه رو گل سر ببافم و تمام رنگایی که نمیتونستم بخرم رو بخرم و وقتی که خیالمو راحت کرد و فکرمو آزاد کرد اونموقع بگه که الان شروع کن از نقاشی پول در بیار و تمرکزتو بده به عشقت نقاشی و ساختن باورهای قدرتمند کننده در مورد نقاشی

    و حالا زمانشه که بهم اعتماد کنی و بری مدارس ،بری برای نقاشی دیواری پرس و جو کنی ،نقاشیاتو بفروشی ،ایده ای که بهت دادم درمورد اینکه سایت باز کنی ،پیگیرش باشی و سایتتو راه اندازی کنی

    و باز کردن سایت برای من چالش سختیه که از وقتی ایده شو دریافت کردم نمیدونم هاست و دامنه شو از چه شرکتی بگیرم که معتبر باشه و از خدا درخواست میکنم کمکم کنه و نشونه ای بهم بده که سایتم رو راه اندازی کنم

    و این روزها بارها نجوای ذهنم گفته قلاب بافی رو بذاری کنار دیگه پولی نداری چیکار میکنی و خیلی حرفای دیگه که هر از گاهی میگه تا منو نگران کنه

    ولی در جواب بهش میگم که خدایی که ایده قلاب بافی رو بهم داد ،اگر شروع کنم به ساخت باورهای قوی در مورد نقاشی ، صد درصد از نقاشی هم خیلی زود نشونه هاش میاد و ثروت خلق میکنم

    و با این حرف ها نمیذارم نجوای ذهنم ادامه بده و من ارباب ذهنم هستم و کنترل افسارش در دست منه

    پی من پر قدرت ادامه میدم

    وای ببین خدا چقدر هوشمنده من این فایل رو بارها و بارها از یکسال پیش تا الان گوش دادم ، از این صحبتا چیز خاصی درک نمیکردم

    ولی الان درک کردم و جواب یه سوالمو از این صحبتا دریافت کردم

    وای خدایا هنوز متحیرم

    استاد که میگه صد بارم به فایلا گوش بدین بار صد و یکمین بار صد در صد یه چیزی هست که برای شما روشن میشه و درک میکنین

    وای خدای من سپاسگزارم ازت بی نهایت

    امروز از صبح که داشتم به این فکر میکردم که اگر گل سر نبافم و دیگه متمرکز بشم روی نقاشی و فروشش ،چیکار باید بکنم

    که گفتم چیکار باید بکنی ؟ این بار میری جمعه بازار ولی نقاشیاتو باخودت میبری به همین سادگی

    بعدشم بهم گفته شد و حس کردم باید قیمت نقاشیامو بالا ببرم

    و شروع کردم از پلاستیکاش درآوردم و دوباره قیمت جدید بذارم

    چون که مثلا برای یه آینه دستی 5 ساعت زمان میذارم و قیمتشو 150 میگم که 50 هزار تمن پول آینه اش هست و فقط 100 هزار تمن دستمزد زحمتمه ،باوجود اینکه کلی ریزه کاری داره و رنگ آمیزیش سخته

    ولی برای بافت یه گل سر قلاب بافی 15 دقیقه یا نهایت با چسبوندنش 30 دقیقه زمان نیاز بود و قیمت گل سر 70 بود و مردم به سرعت میخریدنش

    و میگفتن کار دسته و ارزش داره که 70 بهش بدی

    برام عجیب بود ،نقاشی هم کار دست بود ،چرا باید برای نقاشی این حرفارو کم میشنیدم و میگفتن چه خبره چرا انقد گرونه نقاشیات

    در صورتی که با کیفیت و نقاشی که من انجام داده بودم قیمتش مفت بود ،ولی الان میفهمم که چون باورام درمورد نقاشی محدود بود

    این حرفارو میشنیدم که گرونه و یا چیه مگه نقاشیه

    و کمتر میگفتن کار دسته

    و الان که این درس هارو گرفتم از این فایل پر از عشق و آگاهی ، تصمیم گرفتم ارزش نقاشیامو بیشتر بدونم و قیمتشونو بالا ببرم

    خدایی که برای فروش گل سر برای من مشتری شد ، ص در صد برای فروش نقاشیامم مشتری میشه

    مطمئنم و یقین دارم چون طبق تجربه های این چند ماهم آروم میشم که مسیر رو پر قدرت ادامه بدم

    بعد با خودم گفتم ببین باید از این به بعد ارزش نقاشیاتو بدونی و طبق زمانی که براشون میذاری قیمتش رو هم بیشتر بذاری تا مثل گل سرا که همه میخرن ،از زمانی که ارزش نقاشیاتو بدونی و قیمت اصلیشو بذاری صد در صد هستن مشتری هایی که در مدار ثروت بی نهایت هستن و ارزش کارای نقاشی تو رو میدونن

    و مطمئننا خدا به سمتت هدایتشون میکنه

    پس با ایمان عمل کن به گفته خدا و فردا آخرین روز فروش گل سرات هست

    و برگشتی خونه از اتاقت همه چیز رو میذاری تو کمد مادرت تا خودش برگرده و خودش کار رو شروع کنه

    و خدا تاکیدی که بهم کرد این بود که طیبه ببین از تمرین رنگ روغنت عقب افتادی ،باید دیگه 11 آبان تموم کنی فروش رو و تمرکزت رو بدی به نقاشی

    و اگر میخوای پیشرفت کنی فقط و فقط درمورد نقاشی اطلاعاتتو بالا ببر

    و خدارو بی نهایت سپاسگزارم که این فایل پر از آگاهی رو ،آگاهی های جدیدش رو بهم عطا کرد و درک و فهم جدیدش رو بهم گفت

    برای تک تک خانواده صمیمیم در این سایت بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت عظیم بی نهایت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    علی نگهداری گفته:
    مدت عضویت: 275 روز

    به نام خدایی که هرآنچه دارم ازاوست

    الهی هرلحظه هدایتم کن

    سلام خدمت دوستان گلم واستادعزیزوخانم شایسته

    اونایی که روزه روتجربه کردن میدونن موقع افطاری آبی که میخوری چقددلچسب هست این فایل دقیقأمثل همون آب اول افطاربودبرام

    واقعأخداروهزاربارشکرکه هدایتم کردبه این فایل ازش بی نهایت سپاسگزارم.بچه هااین مسیرواقعألذت بخش هست واقعأیکتاپرست بودن لذت بخش هست. من توخیلی ازمسائل وابستگی داشتم به لطف خداوابستگیم خیلی کمترشده الهی هزاربارشکرچون فقط این مسیرباعث شده وابستگیم کمتربشه ویه روزمطمئنم وابستگیم صفرخواهدشد. رابطه ام باهمسرم سردشده بودبه لطف الله بهترشده و100٪مطمئنم خیلی بهترازاین خواهدشدخیلی عاشقانهخواهدشدچون سپردم به الله بزرگتر. الهی شکرالهی شکرالهی شکرالهی شکربابت هرلحظه اززندگیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 25 مهر رو با عشق مینویسم

    من هیچی نیستم

    هیچی نیستی طیبه

    یادت باشه که خدا همه کاراتو انجام میده

    و بعد گفتم خدایا سپاسگزارتم و یهویی اشک تو چشمام جمع شد و سپاسگزاری کردم و گفتم خدایا سپاسگزارم ازت

    شنیدم بهم گفت منم ازت سپاسگزارم که به من اعتماد کردی

    اینو که شنیدم گریه کردم

    میدونستم برای چی میگه

    چون چند روز پیش بهم گفت که طیبه دیگه گل سر نفروش

    اینا حرفایی بود که خدا بهم گفت که یادم بیاره هیچی نیستم

    صبح که بیدار شدم ،همون نقاشی که داداشم رو میشناخت و قرار شد که من اگر کار نقاشی مدرسه رو گرفتم زیر سازی و همه کاراشو انجام بده و من فقط طرح رو بکشم

    به داداشم زنگ زد و گفت خودت هم بیا باهم‌بریم مدرسه و با مدیر صحبت کنیم و گفت رسیدم به شهرکتون

    من و داداشم هم رفتیم و وقتی رسیدیم مدرسه ،مدیر مدرسه که گفت ما میخوایم رنگ کنیم در نظر داریم ،شما قیمت بدین و طرحتونو بگین

    و شروع کرد به گفتن ایده های خودش

    گفت من یه مدرسه شاد میخوام

    نمیخوام جملات احادیث و بزرگان و قرآن نوشته بشه که بچه هیچی ازش نفهمه

    میخوام اگر هم از قرآن نوشته ای باشه کنارش تصویر شادی باشه که بشه بچه هارو شاد کرد و بچه با شادی یاد بگیره

    صرفا نوشته خالی نباشه

    و ادامه داد که میخوام کف حیاط رو برای بچه ها مارو پله بکشم و بازیای دیگه نقاشی بشه

    که بچه ها موقع زنگ‌تفریح شادی کنن

    درسته اینجا مدرسه ابتدایی و راهنمایی پسرانه هست ولی میخوام یه طرحایی شبیه کودکستان شاد و زیبا باشه

    وقتی داشت میگفت من تمام رفتار های اونروزش یادم اومد که گفت من اول برم بچه هامو تعطیل کنم بعد بیام‌با شما صحبت کنم و دیدم که دستاشو میذاشت رو لپای پسر بچه ها و باهاشون با عشق حرف میزد و حتی با والدین هم با آرامش حرف میزد

    و قشنگ مشخص بود از اون فردی که اخلاقش و رفتارش منو فقط و فقط یاد خدا مینداخت صد در صد شاد هست که دلش میخواد بچه ها شاد باشن

    وای خدای من چقدر انسان های خوب رو سر راه من قرار میدی

    سپاسگزارم ازت .

    وقتی حرفاشو گفت ،به مرد نقاشی که اومده بود گفت برین حیاط رو ببینین و بیاین قیمت بدین بهم و من بگم‌طرح هاتونو نشون بدین

    خیلی جالب بود واقعا

    بعد که ما رفتیم حیاط دور تا دور حیاط نوشته بود ، انگار دانشگاه بود یا حوزه علمیه

    نمیدونم چجوری بگم داخلش انقدر نوشته بود که من خودمم دوست نداشتم اونجا باشم درسته نوشته ها یکی این بود که به پدر و مادر خود نیکی کنید و چیزای دیگه ولی برای محیط بچگانه شاید بهتر بود کنارش نقاشی هم باشه تا دلشون شاد بشه

    وقتی نقاش با داداشم صحبت میکرد گفت حدود 100 میلیون میشه متر کردم قیمت مناسب اگر بگیم این قیمت خوبه

    و من گفتم من میتونم نقاشی بکشم رو دیوار ؟ گفت چرا نتونی

    مگه کلاس رنگ روغن نمیری ؟ مگه خودت چندین ساله نقاشی نمیکشی و میفروشی

    اینم مثل اونه فقط درابعاد بزرگتر

    و گفتم آخه من چند ماه پیش از چند تا نقاش دیواری پرسیدم گفتن نمیتونی انجام بدی

    و سریع گفت اشتباه گفتن ،تو میتونی

    و اشاره کرد به یه قسمت از دیوار مدرسه که گل کشیده بودن و خیلی خیلی ساده بود و گفت اونو ببین انگار دادی به یه بچه گل کشیده ،میتونی مثل اون بکشی؟؟؟

    گفتم مثل اون چیه

    بهتر از اینم میتونم

    و گفت پس دیگه نگو نمیتونم

    درسته تا به حال نقاشی دیواری انجام ندادی ولی باید از یه جایی شروع ونی یا نه

    همون نقاشای دیواری هم یه روز مثل تو از این مدارس یا دیوارای خونه های قدیمی کارشونو شروع کردن

    پس به خودت اطمینان بده میتونی

    و به یه چیزم داشتم فکر میکردم ،خدایی که منو فرستاد این مدرسه ،صد در صد کمکم میکنه تا خوب و عالی بشه طراحی ها و نقاشیام

    بعد ما رفتیم اتاق مدیر و گفت قیمت رو و مدیر گفت که طرح دارین ببینم و گفت شب براتون ارسال میکنم

    ونقاش گفت اگر خطاطی خواستین ،داداش منو معرفی کرد و گفت استاد خوشنویسی هستن ، مدیر گفت نوشته نمیخوام چون میخوام بچه ها شاد باشن

    و ما خداحافظی کردیم و برگشتیم

    وقتی رفتیم بیرون مدرسه ،مرد نقاش گفت که خودت طرح داری ؟

    نمیدونم چی شد گفتم نه من که بلد نیستم

    اما اصلا حواسم نبود که من یه ماه پیش تو مسابقه سایت سازمان زیبا سازی شهر تهران شرکت کردم که برای مدارس فراخوان طرح نقاشی دیواری داده بود

    و من هم شرکت کردم و یه طرح کشیدم ولی برنده نشد طرحم

    و چون فتوشاپ بلد نبودم ، دستی روی کاغذ نقاشی کشیده بودم و این امتیاز داشت که من امتیاز نگرفتم

    به کل این طرحام یادم رفت ،ولی قشنگ میدونم چرا خدا اون لحظه از یادم برد تا نگم طرحامو

    بعد با داداشم رفتن و من برگشتم نون بخرم و برگردم خونه

    برگشتنی دیدم گنجشکا داشتن تو آب باغچه که آبشو باز کرده بودن به درختا آبیاری بشه آبتنی میکردن

    چند دقیقه ای وایسادم و تماشاشون کردم ،خود خود بهشت بود از لای در خونمون وایساده بودم داشتم بهشت زیبا رو که رود جاریه از بین درختا رو تماشا میکردم

    عین توصیف بهشت قرآن

    که میگفت خانه هایی که نهر ها جاریه

    و من میدیدم این بهشت رو با چشمایی که خدا بهم عطا کرده

    و صدای آب انقدر زیبا میومد که یه حسی بهم میگفت نرو داخل ساختمون وایسا و آبتنی گنجشکارو ببین و لذت ببر

    بعد چند دقیقه اومدم خونه و صبحانه مو خوردم و شروع کردم به رنگ کردن جدول رنگای چرخه رنگ

    مادر و خواهرم رفتن بیرون و منم داشتم لایو مشترک استاد عباس منش رو که دیشب خدا هدایتم کرد به گفتگو با دوستان شماره 49 گوش میدادم که موضوعش حس خوب بود

    12:15 من وقتی رنگ میکردم و گوش میدادم فایل رو قبلش اذان گفته شد و حس کردم که چیزی گوش نده و به قرآن و اذان گوش بده

    وقتی تموم شد دوباره همون حس بهم گفت که آروم باش و چند دقیقه باهام حرف بزن و هیچی گوش نده داشتم فکر میکردم و باخدا صحبت میکردم و خونه های جدول رنگارو رنگ‌ میکردم

    یه لحظه یاد صحنه ای از فیلم یوسف و زلیخا افتادم که زلیخا داشت تو قصرش تو اون تاریکی با خدا صحبت میکرد و اشک از چشماش جاری شد و دقیق حرفاش یادم نبود ولی این یادمه که با خدا صحبت میکرد و به یک باره متوجه شد که داره گریه میکنه

    میگفت که منم برای خدای یوسف گریه کردم و اشک میریزم و خوشحال بود

    بعد چون من اون تیکه از فیلمو دانلود کرده بودم خواستم از گالری گوشیم پیداش کنم که رفتم هرچی گشتم نبود گفتم خدا خواسته من اینه این فیلمو پیدا کنم ولی تو بگو چی میخوای بهم بگی اگر من باید الان یه چیزی رو گوش بدم ،بگو

    فیلمایی که تو گوشیمه رو بالا و پایین میزدم و دستمو رو یکی گذاشتم عکس موتور بود رفتم روش دیدم از استوری یه پیج آموزش موتور فیلمشو دانلود کرده بودم و چون عشق موتورم و خیلی دوست دارم موتور بگیرم خیلی فیلمای موتور تو گالریم هست

    بعد من باز کردم و دیدم یه آهنگه که خیلی خوب بود

    و آهنگ روی فیلم این بود

    به خودم‌ اومدم زندگی برام آسون نبود

    صدبارم خوردم زمین اما وقته باختن نبود

    از یجا به بعد از مسیر لذت بردم

    اونیکه مهمه رسیدن به مقصد نبود

    این که دست کم میگیرن آرزوهاتو نترس

    اونا فکره تو رو ندارن منطقیه پس

    اولین پیروزی یعنی که پاشی بعد شکست

    من به آرزو هام قوله رسیدن دادن

    به گوشِ همه یروزی می رسه فریادم

    من فقط یک بار به دنیا میام می خوام که

    جوری زندگی کنم که خودم دوس دارم

    من به آرزو هام قول رسیدن دادن

    به گوشِه همه یروزی میرسه فریادم

    من فقط یک بار به دنیا میام می خوام که

    جوری زندگی کنم که خودم دوست دارم

    کی به جز تو تورو باور داره بگو

    هیچموقع کم نیار تو

    می دونم می تونم دنیا مال منه

    وسط سیاهی هم من دلم روشنه

    من به آرزو هام قوله رسیدن دادن

    به گوشِ همه یروزی می رسه فریادم

    من فقط یک بار به دنیا میام می خوام که

    جوری زندگی کنم که خودم دوس دارم

    من به آرزو هام قول رسیدن دادن

    به گوشِه همه یروزی میرسه فریادم

    من فقط یک بار به دنیا میام می خوام که

    جوری زندگی کنم که خودم دوست دارم

    گوش دادم و مشغول رنگ کردن خونه های مربعی رنگی شدم

    داشتم گوش میدادم که میگفت من به آرزوهام قول رسیدن دادم

    و این صحنه از زندگیم اومد جلوی چشمم که من چند روز پیش به گفته خدا که گفت دیگه نباید گل سر بفروشی که فروشش و درآمدش برات بیشتره و فقط باید روی نقاشیات و علاقت تمرکز کنی و پیشرفت کنی و همین و همین

    و یاد اون لحظه که گفتم اشکالی نداره از صفر شروع میکنم ادامه مسیر رو برای فروش نقاشیام و آرزوهایی که برای نقاشی دارم

    و انگار یهویی بهم گفته شد وقتی تو تصمیم گرفتی اعتماد کنی و از صفر شروع کنی و در نظرت بود که بری باز از دستفروشی جلو در مدارس شروع کنی ،چند مدار بالاترت میبرم

    و اینو قشنگ حس کردم و این آهنگم گوش میدادم ، یهویی بلند گریه کردم و گفتم سپاسگزارم ربّ من دوستت دارم

    و میشنیدم که منم دوستت دارم بنده من

    من خیلی گریه کردم وقتایی که درک میکنم یه چیزی رو یا عمیقا میخندم ،یا عمیقا از گریه هایی که گریه سپاسگزاریه گریه میکنم ک یا اینکه هم میخندم هم گریه میکنم

    خیلی حس خوبی داشتم‌ خیلی

    چقدر خدا باحاله

    وقتی میگم خودت بگو قشنگ و حساب شده میچینه برام و من میخواستم به صحبتای زلیخا گوش بدم که با خدا حرف میزد و اشک میریخت ولی خدا کاری کرد که من این آهنگ رو بشنوم و اشک بریزم و این الهام هارو دریافت بکنم

    و من هم مثل زلیخا اشک بریزم و بخندم و بگم منم دارم برات اشک میریزم ربّ من

    بی نهایت از خدا سپاسگزارم

    وقتی تا شب داشتم رنگ میساختم مدام با دیدن رنگای سبز و رنگای دیگه میگفتم خدایا چقدر رنگ بی نهایت داری

    حالا این یه کوچولو از رنگای بی نهایتته که من دارم میسازم

    وقتی من نقاشی میکشم حس فوق العاده ای دارم

    و من تا شب کار کردم

    الان که دارم مینویسم 30 مهر هست و من الان فرصت کردم رد پامو بنویسم

    امروز به من گفته شد که

    قسمت 2 سریال زندگی در بهشت رو ببین

    دقیق با جزئیات روزهای قبلم یادم نیست

    میدونم که خدا هرآنچه که باید گفته بشه میگه ،سپردم به خودش

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 623 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    قدم 153

    سلام به دوستان

    مطلبی که توجه منو جلب کرد و با این بارها شنیدم اما توجهی نداشتم و درکش نمیکردم اینه ککه وقتی مثال در مورد هرچیزی باورهای محدودکننده یا همون ترمز داریم در اون زمینه تا وقتی که من اون باور محدود و ترمز رو برندارم به من الهامی نمیشه و ایده ای نمیاد

    و از این نتیجه میشه گرفت که استاد تو اموزه میگه باید وارد ترس هات بشی چون اون محدودیت بریزه و متص تر باشی و ایده های جالب تر میگکیری و لذت میبری

    که این به طور کلی نشان میده که باورهای محدود مانند سد هستن تا موقعی که سد خراب نشه در خشکی و محصولی خواهم ماند و باورها هم دقیقا همینطور

    واقعا تحسین میکنم این دو استاد عزیز و خصوصا استاد عباسمنش که موضوعات رو خیلی ساده توضیح میده و دید خوبی به مسائل داره . چون ایشون قانون تکا مل رو درک کرده به فراخور دانشجویانش صحبت میکنه. و میدونه که شخصی مثل ابراهیم و موسا و عیسی به تکامل به ایمان رسیدن و خیلی افراد رو بزرگ نمیکنه. و از خودش مثال میزنه که این دوره زندگی میکنم و برای من خیلی روشن تر هست که درک کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1844 روز

    به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به این آگاهی های توحیدی تا اصل رو از فرع جدا کنم و زندگی زیباتری رو تجربه کنم

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین

    وسپاسگزارم از مریم جون عزیز که به الهامات قلبش گوش کرد و سری فایلهای خانه تکانی ذهن رو برای بهبود دائمی ما آماده کرد

    واقعا ازتون سپاسگزارم ،بسیار شادم بابت بودنم دراین سایت توحیدی و نوش جان کردن هرچه بیشتر این آگاهی ها.

    چند نکته از هزاران نکته ی توضیح داده شده دراین فایل ارزشمند

    _ اصلحه شیطان ترسه، وقتی ناآرامی شیطان باهات حرف میزنه وقتی آرامی خداوند،چطور میتونم خودمو آروم کنم که خداوند باهام گفتگو کنه ؟

    با ،باورهای خوب که به لطف خداوند تو این سایت میتونم ازشون بهرمند شم و با سپاسگزاری کردن .

    _نکتش اینکه من باید بخوام من باید باشم ، چون هدایت ها همیشه داره میاد ،این منم که با باورهای نا مناسب جلو دریافت رو گرفتم …

    _شیطان هیچ تسلطی بر بندگانش نداره،من باید بندگیشو کنم (مهربان پروردگام کمک کن تا تنها ترا بپرستم و تنها ازتو یاری بجویم )

    _وقتی که بتونم احساسمو خوب کنم قلبم شروع می‌کنه به صحبت کردن باهام و قلبه که جایگاه خداوندِ پس با گوش کردن به قلب در زمانی که احساسم خوبه ، دارم به خداوند گوش میکنم و این کار باعث میشه احساس خوبم بیشتر و بیشتر بشه …

    _وقتی به الهامات گوش میکنم و عمل میکنم چرخ زندگیم روانتر می‌چرخه،استاد عباس منش عزیزم من با تمام وجودم این جملتونو درک کردم ، برای عبور از مرحله ای از زندگیم تماما به قبلم و الهاماتش گوش کردم و جوری روان پیش رفت که طعم شیرینش به تک تک سلولهای جانم نشست وبرام الگویی شد تا بیشتر و بیشتر پیرو قلبم باشم ، دارم یاد میگیرم که الهامات رو دریافت کنم دارم عمل کردن به الهامات رو یاد میگیرم و لذت میبرم وازاین آسان شدن برای آسانی ها…

    سپاسگزارم از مهربان پروردگارم که به درخواستم پاسخ داد و منو هدایت کرد به مسیر این آگاهی ها تا خوب زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.

    دوستتون دارم و عشق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    گفتگوهای ذهنی همیشه وجود دارند و ما حرف هایی را می شنویم

    چگونه تشخیص دهیم گفتگوهای ذهنی ما از طرف خداوند است یا شیطان؟

    اگر احساس آرامش داریم: خداوند با ما صحبت می کند

    اگر احساس ناراحتی غم خشم عصبانیت افسردگی حسادت و هر احساس بد دیگری داریم: شیطان با ما صحبت می کند

    اسلحه ی شیطان: ترس است

    وقتی خداوند با ما صحبت می کند: احساس ما به مراتب بهتر می شود

    وقتی شیطان با ما صحبت می کند: احساس ما به مراتب بدتر می شود

    وقتی به نقطه ی تسلیم می رسیم : تمام اتفاقات نامناسب به نفع ما تغییر می کند

    اگر باهوش باشیم پیش از رخ دادن اتفاقات بد بیشتر: تسلیم خداوند شده و به خود می گوییم هر اتفاقی برای ما رخ داده حتما خیری در آن وجود داشته خداوند همواره برای ما خوبی می خواهد:

    اینگونه هیچ گاه اتفاقات نامناسب بیشتری را تجربه نمی کنیم

    افرادی که می توانند در هر شرایطی ذهن خود را کنترل کنند: تمام اتفاقات به نفع آنها رخ می دهد

    وقتی قانون را به درستی درک کنیم: احساس خوب برای ما تبدیل به اولویت خواهد شد

    اگر بتوانیم در هر لحظه به احساس کمی بهتر از قبل دست یابیم: خداوند قدم های بعدی را برای ما بر می دارد و الهامات او را که به ما آرامش و امید می دهد به تدریج می شنویم

    خداوند ایده های عملی به ما می دهد: که اگر به آنها عمل کنیم نتایج معجزه آسای آن را خواهیم دید و به تدریج که به این شیوه عمل می کنیم:

    اتفاقات نامناسب و تضادهای ناجالب شدید برای ما رخ نمی دهد که بخواهیم: ذهن خود را آرام کنیم و چرخ زندگی ما روان تر خواهد شد و اتفاقات خوب بیشتری برای ما رخ خواهد داد

    قانون:

    احساس خوب=اتفاقات خوب را به درستی درک کنیم و سعی کنیم: احساس خود را همیشه خوب نگه داریم

    به تدریج می توانیم: صدای خداوند را از نجواهای شیطانی تشخیص دهیم

    ذهن ما:

    حاصل ورودی هاست :

    زمانی که به دنیا می آییم ذهنی وجود ندارد ما لوح پاک و تنها: قلب هستیم

    طبق محرک ها و ورودی ها: ذهن منطقی ما شکل می گیرد که ممکن است حاصل ورودی های مناسب یا نامناسب باشد

    برای دیدن دور نمای زندگی: ذهن ما کاربردی ندارد تنها برای انجام کارهای روزمره مفید است

    اما برای گرفتن تصمیمات و برداشتن قدم های بزرگ: که نیاز به علم آگاهی اطلاعات و دور نمایی دارد که ما آن را نداریم و

    تنها قلب ما چنین آگاهی و علمی دارد زمانی که تسلیم هستیم و آرامش داریم: الهامات را دریافت می کنیم

    برای همین خداوند همواره : بر بخشش تاکید دارد و می گوید به نفع شماست

    قرآن: کاملا منطقی است بچه ها: همواره با خداوند گفتگو می کنند اما به تدریج با داشتن ذهن منطقی این گفتگوها خاموش می شود

    ما تنها باید به الهامات خود عمل کنیم و به نتیجه ی آن هر چقدر هم نامناسب باشد: توجه نکنیم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 628 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به همه دوستان عزیزم

    امروز خیلی کامنت خوندم چون احساس کردم چند وقت بود کامنت خونم اومده بود پایین و داشت احساسم یه جورایی می‌شد

    این فایل هدایت شدم برای اینکه بفهمم مهم‌ترین قسمت آموزش استاد ارتباط با الله و‌گوش دادن به هدایت هاست

    و باید از چیزهای کوچیک تقویتش کنم

    مثل همین کامنت نوشتن

    وقتی حسمون بد میشه تو دوره 12 قدم یادگرفتم که اول ریشه یابی کنم و اگه انقد درگیر بودم که نتونم ریشه رو پیدا کنم بیام خودمو مشغول یه جیزی کنم تا حسم خنثی و بهتر و بهتر شه و وقتی حسم خوب شه خود به خود به جواب اون مسیله هدایت شم

    یعنی اینطوری که هر اتفاق به ظاهر بدی میوفته اولا نباید واکنش بدم چه عملی و چه احساسی چون خالق بودن یعنی عدم واکنش به اتفاقات و ایجاد اتفاقات دلخواه

    بعد اینکه حس و حالمو نگه داشتم با مرور افکار خوب اون رو از اون حالت بد دربیارم

    مثلا اگه به مشکل بخورم با خودم بگم که نه درست میشه مثل فلان دفعه و فلان دفعه اینطوری ارباب ذهن و فکر و احساسم بشم

    من اینطور مواقع دوست دارم فایل گوش بدم یا سفر به پورتوریکو ببینم یا خواسته هامو ببینم یا برم تو طبیعت پیاده روی کنم با تمرکز روی زیبایی های دنیا و بعد که آروم شدم بیام مو شکافی کنم

    البته همیشه پاشنه هاش اشیل آدم رو به قعر میبره و می تونه حال آدم رو بد کنه

    پیشگیری بهتر از درمانه

    اینکه بشناسم خودم‌ رو و دست شیطون رو بخونم که داره از کجا وارد میشه و بمباران میکنه من رو

    و‌واسش با تکرار افکار مناسب با منطق مناسب یه سدی درست کنم تا اون نقاط حساس و آسیب پذیرم رو بپوشونه

    پاشنه های اشیل یعنی نقاطی که آسیب می تونه وارد شه

    و این پاشنه های اشیل زخم های قدیمی هستن که هر دفعه ازشون آدم شکست می خوره

    اولش کوتاه بوده و به مرور بزرگ شده اندازه ای که کل بدنت رو می تونه درگیر کنه

    اگه بشه با افکار جدید براش یه مرهمی درست کنی دیگه وقتی تو اون شرایط قبلی قرار بگیره واکنش بدش به شدن قبلی نبست و هر دفعه این باور افکار رو تقویت کنی ازونور واکنش بد تو شرایط بد کمتر کوتاه تر میشه و‌نهایتا می‌تونی درستش کنی

    با قانون تکامل

    ل

    دلم واسه دوره 12 قدم تنگ شده

    در زمان مناسب بهش هدایت میشم

    الان تو دوره ثروت کار میکنم وای 12 قدم دوره تکمیلی کلی کنار همه دوره هاست

    برای اینکه ارباب ذهنت ‌خالق خواسته هات بشی

    برای اینکه احساس‌خوبت بیتشر ‌بیتشر باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    کمیل موسوی گفته:
    مدت عضویت: 651 روز

    سلام به دوستان عزیزم باورم نمیشه که دوروزهبی وقفه فقط دارم به این فایل ها گوش میدم یعنی گفتگو با استاد عرشانفر از قسمت 49 تا 53 و هر بار که گوش میدم . صادقانه یه چیز جدید میشنوم . و خنده ام میگیره از اینکه بعد از یک سال گوش دادن به فایل های دوازده قدم که فکر میکردم خیلی یاد گرفتم و غول شدم متوجه شدم هنوز هیچی بلد نیستم از خداوند مهربون درخواست میکنم که قلب هممون رو برای دریافت هدایت باز کنه بچه هه این فای ها واقعا طلاست خواهش میکنم دوباره با دقت گوش بدین فکر میکنم خلاصه تمام فایل های استاد هست یعنی شهود الهی رو یاد بگیریم و قلبمون رو اماده کنیم برای ورود خدای مهربان دوستان یه بار دیگه با دقت گوش بدین مطمئن هستم ضرر نمیکنین اینقدر لذت بردم از گوش کردن این ها که نا خود اگاه مجبور شدم به گزاشتن کامنت استاد واقعا از خداوند تشکر میکنم که شمارو سر راه من قرار داد از شما سپاس گزارم بابت دادن این اگا هی ها و از خودم تشکر میکنم که شروع کردم به تغییر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    فاطمه السادات میردهقان گفته:
    مدت عضویت: 1743 روز

    سلام استاد

    یک اطمینان قلبی به من میگوید نوشته من را خواهید خواند

    سالها قبل که هنوز با این سایت شما آشنا نشده بودم در تلگرام توی چند تا کانال که به اسم و‌عکس شما بود عضو شدم و به شدت سپاسگذاری مینوشتم که پول برام برسه که محصولات شما را بخرم ، اون زمان داداش من یک روز رفته بود خونه پدرم و یک چک 10ملیونی به پدر مادرم داده بود که به من بدهند.وقتی بهم دادند از خوشحالی دررپوست خود نمیگنجیدم.اون زمان حدود 6یا 7 سال قبل روی سایت تلگرام جعلی که بعدن متوجه شدم جعلی هست کل این مبلغ را واریز کردم که‌محصولات برام ارسال شود، متاسفانه از اون جایی که من سایت شما را نمی شناختم ، خیلی در زمینه تلگرام و فضای مجازی وارد نبودم به اینکه عکس شما پروفایل سایت بود اکتفا کردم، اون آیدی چند تا محصولات شما را به ایمیلم فرستاد ، وقتی همون فایلهای اولی گوش دادم متوجه شدم سایت شما اینجاست ، حدود کمتر از یک روز گذشت متوجه شدم بله اون آیدی کلاه بردار بوده و ایمیل من را هم هک کرده بود و به اسم شما کانال تلگرام‌تشکیل داده بود. من دیگه از اون چند تا فایلی که برام بارگزاری شده بود اصلا استفاده نکردم چون متوجه شدم تو فایلهاتون میگید کسی میتونه استفاده کنه که روسایت بخره و بهاش را هم بدهد.از اون طرف 10ملیون تومان پولم چند سال قبل رفت ، زنگ پلیس زدم گفت که باید بیای پرونده تشکیل بدی و این حرفها ، منم چون تازه دوسه سال بود جدا شده بودم، حوصله دادگاه و کلانتری نداشتم و نرفتم.از اون طرف بعد از گذشت 4سال که من واقعا به لحاظ مالی اوکی نبودم، داداشم زنگ زد 10ملیون را میخواد، منم گفتم تو گفتی همینجوری پولم‌دادی، اونم گفت من همینجوری پول کسی نمیدهم، براش 4تا چک نوشتم و پول را بهش دادم.

    بلاخره از هر طرف ضرر کردم .پول دادم اما به کلاهبردار. چون کلاهبردار بود فایل گوش ندادم ، از اون طرف داداشم پولی که بهم بخشیده بود پس گرفت.به هر حال استاد اون فایلهای اولیه که گوش دادم و بعد متوجه شدم اون کانال جعلی بوده لطفا شما رضایت داشته باشید چون من خبر نداشتم و به محضی که متوجه شدم کل فایلها را از گوشیم پاک کردم .

    بعد از اون شکست دیگه تو سایت شما نیامدم تا چند روز قبل که از ته دل از خدا خواستم که هدایتم کند که نجواهای ذهنی کدوم شیطانی و‌کدوم الهی هست که به طور عجیبی در کانال ایتا اسم شما را دیدم و سریع اومدم تو سایت و دیدم این فایل هست ، تا امرور بیش از 50بار اینو گوش دادم .بسیار ممنون.هرآنچه نیاز داشتم به من داد.هربار گوش میکنم مطلب جدیدی یاد میگیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مهدیه ادیب گفته:
    مدت عضویت: 730 روز

    سلام میکنم به دو استاد بزرگوارم آقای عباسمنش و خانم شایسته ی عزیز

    و همچنین دوستان خوبم در سایت

    خداروشکر میکنم که منو به این مسیر هدایت کرد و انسان های خوب مثل استاد که راهنمای من تو این مسیر هستن رو سر راه من قرار داد

    چند وقتیه که یه تضادی تو زندگیم به وجود اومده که با تمام قدرتی که دارم سعی میکنم احساسمو خوب نگهدارم ، خیلی وقتا خوب تونستم خودمو کنترل کنم بعضی جاهام نجوای ذهنم تمام تلاششو میکنه اذیتم کنه که کنترل ذهنم رو ازم بگیره و خب منم انسانم ، به قول استاد هیچ انسانی حتی پیامبرا نتونستن همیشه در همه حال احساس خودشون رو عالی نگهدارن ، ولی خب من چون میدونم کل داستان اینه که من بتونم ذهنم رو کنترل کنم و احساسم رو خوب نگهدارم تمام تلاشمو دارم میکنم واقعا ، دیروز به اندازه یکی دوساعت نجوای ذهنم خیلی قوی تر شد و من یکی دوساعتی حالم گرفته بود ، بعدش سعی کردم برگردم به حالت خوب ، من هرشب قرآن رو باز میکنم و به خدا میگم باهام حرف بزن چیزی که قراره بهم بگی و قراره من بدونم بهم بگو ، چیزی که الان نیاز دارم بدونم رو واضح بهم بگو و انصافا همیشه اون چیزی رو که در اون لحظه نیاز داشتم خیلی واضح بهم گفته ، دقیقا دیشب هم تو دفترم نوشتم و به خدا گفتم ازت ممنونم ، گاهی اوقات حس میکنم رو به روی من نشستی و داری باهام حرف میزنی اینقدر که واضح باهام حرف میزنی

    خلاصه دیشب هم به خاطر اون حس و حال نامناسبی ک دم غروب داشتم به خدا گفتم خدایا باهام حرف بزن ، بهم بگو چیزی که باید الان بهم بگی ، چیزی که بهم کمک میکنه تا ذهنم رو کنترل کنم ، چشمامو بستمو قرانو باز کردم ، و چیزایی بهم گفت که اونقدر آرومم کرد که نمیشه وصفش کرد ، چند تا از جمله هایی که تو اون صفحه خدا بهم گفت رو اینجا مینویسم ، جمله هایی که انگار اون لحظه خدا خطاب به من میگفت که ایمان منو قوی تر کنه و آرومم کنه :

    ( — به یقین ما همه شمارا می آزماییم تا معلوم شود صابران از میان شما کیانند و اخبار شما را بیازماییم .

    — ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اعمال خود را باطل نسازید ( انگار اینجا بهم گفت حس خودت رو بد نکن که تلاشی که همیشه در خوب نگهداشتن حست میکنی از بین نره )

    — پس هرگز سست نشوید ، شما برترید و خداوند با شماست .

    — زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی است ، و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید پاداش های شمارا می دهد .)

    خدا تو این آیات کل داستان و کل قوانین رو برام دوره کرد و بهم یادآوری کرد :

    1) قانون تضاد

    2) صبر و شکیبایی داشتن

    3) اطاعت از خدا

    4) سست نشدن و ناامید نشدن و استمرار و عمل به قانون

    5) ایمان و توکل

    6) تقوا و کنترل ذهن

    خدا همیشه همین قدر واضح باهام حرف میزنه

    امروزم که این فایل های گفتگوی استاد رو با آقای عرشیانفرو گوش کردم ، استاد خیلی در مورد قانون اصلی که احساس خوب هست ، صحبت کردن و چقدر به من کمک کرد که بتونم احساسمو خوب نگهدارم و ذهنم رو کنترل کنم تا خداوند کمکم کنه از پس این تضاد بربیام ، و استاد گفتن که وقتی یه تضادی پیش میاد باید خداروشکر کنی که ممکن بود از این بدتر هم بشه حالا که نشده سپاسگزار باشید ، من همون جا فایلو نگهداشتم و به موضوع خودم فکر کردم دیدم آره واقعا میتونست از این بدتر هم بشه اون موقع خیلی اوضاع سخت تر میشد برام و کلی خدارو شکر کردم بابتش

    استاد واقعا ازتون ممنونم و سپاسگزارم به خاطر این فایل ها ، نمیدونید چه کمکی به کسانی که اومدن تو این مسیر میکنید و چراغ راه هستید برای ما

    امیدوارم هرچی به خیر و صلاحمونه همون رقم بخوره چون خدا بهتر میدونه و ما نمیدونیم

    امیدوارم بتونیم همیشه به خدا اعتماد کنیم

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: