گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-30 06:27:092024-04-30 02:34:49گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجواشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد عزیز وهمه همراهان و رفقا من تا امروز بیشتر از ۷ ساله که با سایت شما و با انسان ارزشمندی مثل شما اشنا شدم و خدارو سپاس میگم
استاد من بعد از شروع دوره های رایگان شما اتفاق بزرگی در زندگیم افتاد این بود که نوع دیدگاهم به زندگی و دین عوض شد و یکسری مسائل برام شکل جدیدی گرفت اما بخاطر درست متوجه نشدن حرفای شما که خب اونهم بر میگرده به نبودن در مدار درست رو ،نتایج دلخواه رو نمیگرفتم و بعد متاسفانه فاصله میگرفتم شایدم مال این بود که درست گوش نمیدادم اگر هم اینکار میکردم در عمل بدون اینکه حواسم باشه به خطا میرفتم .بزرگترین اتفاقی که در زندگیم رخ داد این بود که من با روش نوشتن ارزو و رها کردن اون و ازبین بردن استرس و عجله در ذهنم تونستم کار دلخواهم رو پیدا کنم، یعنی از شرکت مد نظرم بهم زنگ زدن، برعکس زمانی که هرروز خودم زنگشون میزدم. و من به مدت ۶سال اونجا کار کردم . وقتی به آموزه های شما عمل میکردم نتایج خوب میگرفتم و پیشرفت میکردم وقتی هم عمل نمیکردم خب شکایت و ناراحتی بود .
و باز باید تلاش میکردم به یاد بیارم روشها رو و مجدد عمل کنم .
از نظر مالی در حدی که از فقر مطلق نجات پیدا کنم کارم جواب میداد نه بیشتر،که همونم هزاران بار خدارو شکر میکنم ولی هیچ وقت موفق نشدم هیچ دوره ای رو از مجموعه شما به غیر از همون تند خانی و دوتا کتاب خودتون نتونستم بخرم توان مالیشو نداشتم .
امروز که دیدم با استاد عرشیانفر صحبت میکردین و این فایلو گوش می دادم گفتم اتفاقی که برام افتاده رو برای همه تعریف کنم و اگر کسی میتونه هر انچه بلده به زبان و روشی بسیار ساده با جزییات بهم بگه و البته که خودتون هم جواب بدین که من از خوشوقترین ها خاهم بود .
ماجرا به این شکله که مدتی دچار ناراحتی هایی از سمت همکارانم شدم و از خدا کمک خاستم.
ناگهان به یه چالش ۱۸روزه از سپاسگزاری ازخدا وارد شدم ،درست همون شب که من عاجزانه از خدا کمک خاستم به طرز عجیبی پست روز اول چالش رو دیدم یعنی حتی یک روز بعدشم نه که بگم از وسطاش دیدم که خب چالش دور از اموزشها و تمرینات پیشین شما هم نبود همراه شدم. از همون ابتدا حال من شروع به خوب شدن کرد و من دیگه بعداز ۱۸روز دیگه کاری به اون پیج نداشتم .فقط سعی میکردم تمرین اصلی رو درست انجام بدم صبحا زود با انرژی و با اشتیاق بیدار میشدم و همون سپاسگزاری هارو در دفترم هر روز صبح بنویسم و حس خوب بگیرم یه روزهای پر انرژی یه روز هایی کم، ولی نگذاشتم تا ماه ها بعد وتا الان این تمیرن از سرم بیفته.
تااینجا همچنان اون مشکل در محل کارم بود اما دیگه مثل قبل برام بغرنج نبود . تا قبل این چالش این مشکلم دارای چند وجه بود ،
۱۰۰ درصد ذهنمو گرفته بود.
بعد تمرینات یه جنبه هاییش برام ۲۰ یا ۳۰ درصد اهمیت داشت و جنبه ی دیگرش صفر، اصلن دیگه اهمیتی نداشت .
همش سعی میکردم روی نکات مثبت ماجرا مثل وجود شغل و درامدم خدارو سپاس بگم
به همکاران خوبم فکر کنم ،
توجهم به مثبتها باشه .
ادمها و جنبه ها ی منفی رو بی ارزش کنم و بهشون فکر نکنم و حل کردنشون رو که از عهده ی من خارج بود به خدا بسپارم و.
صبحا کتاب صوتی اسکاول شین و یدونه فایلمکه اتفاقی از استاد عرشانفر داشتم گوش میدادم.
حالمو خوب میکردم. تو همین حین یه فایل بدستم رسید از عرشیانفر که گفت تمرینات دوره رایگان منو انجام بدین، رفتم ببینم چیه، که دیدم جنس حرفاش با مال شما چندان فرقی نداره و یه پکیج اموزشیشو رایگان کرده بود. پکیج و دانلود کردم و با مامانم هررو فایل هارو بعد از کار که می اومدم خونه گوش میکردیم حتی تو مسیر شرکت وبعد به این نتیجه رسیدم که بیشتر براش وقت بذاریم .
اومدیم وتلوزیون رو حذف کردیم، دیگه نگاه نمیکردیم،( البته قبلشم خیلی کمتر شده بود ولی اینبار حذفش کردیم) و از اونجایی که گاها حوصله امون سر میرفت فقط فایل گوش میدادیم و تمرینات و تو دفترامون انجام میدادیم.
داشتم به این نتیجه میرسیدم که دیگه بعد اینهمه سال که یه کار کنار شغلم عصرها شروع کنم (قبلن خیلی بهش فکر کرده بودم) ما اصلن بهش نمیرسیدم که چه شغلی چه کاری هزاران فکر می اومدو میرفت و سعی میکردم یه چیزایی رو یادداشت کنم و بعد ذهن تحلیلگرم نمیگذاشت بزرگ و ثرتمند فکر کنم .
باز هم به این نتیجه میرسیدم که دختر تو خیلی ذهنت فقیره واسه همین به هیجا قد نمیده، رو باورهات کار کن، این حضرت ذهن رو از این محدویتها و این فقر نجات بده ،بزرگتر فکر کن، دنبال الگو باش و برو شخم بزن ببین چی باعث شده حقوق و درامد پول سازی بیشتر از این مقدار که میگیری بیشتر نشه و اصلن باور نمیکنی.
برو فایلهای ثروتمند شدن رو از ابتدا از کوچیک شروع کن . باز هم دست خدا اومد فایل چگونه در امد خود را ۳ برابر کنیم از شما ،جلوی چشمم سبز شد. فایلها رو گوش کردم همون اول تعهدم رو نوشتم که من در تاریخ ۱۵مرداد ۱۴۰۱ تعهد میدم که درامد خود را تا سال اینده ۳ برابر میکنم.و ادامه دادم به فایل گوش دادن در هرفرصت وایجاد حال خوب و سپاسگزاری هر روزه .
!!!!. اما به یکباره چند روز بعد یه دلشوره ی عجیبی اومد سراغ من، هر روشی که بلد بودم برای رفع این دلشوره بکار بردم ، توجه به نکات مثبت، دیدن زیبایی ها رفتن گردش و تفریح با دوستان و ناگهان ۳روزبعد در یک صبح زیبای تابستانی من از کار به طرز بسیار بدی اخراج شدم😅 بد که میگم، اینکه طرف با هر توهینی که شما فکرشو بکنید و با دست اندازی همون همکار مشکل ساز و یه حسادت بچگانه این اتفاق رقم خورد.
ولی مشخص بود که این تصمیمی بوده که قبلن گرفته شده و ایشون دنبال بهانه برای اخراج من بوده. چون متوجه شدم دلشوره ی من شاید برای همین بوده .
و اما الان که دارم برای شما مینویسم یک ماه از این ماجرا میگذره من نتونستم شغل ایده الم رو پیدا کنم .در ابتدا فکر میکردم این اتفاق افتاد تا من به جای بهتری هدایت بشم اما تمام فرصتهای شغلی که جلوم سبز میشه مناسب نیست یجورایی نسبت به جای قبلی سقوط محسوب میشه و حالم باهاشون بده ،با اینکه من سعی کردم مثبت باشم وباز هم دنبال شغل ایده الم باشم از طرفی هر روز بیکار بودن در مقایشه با اجاره نشینی و بدهی های من و همچنین مراقبت از مادرم چون ایشون بیمار هستن یکم شرایط رو در ظاهر سخت میکنه که من باز هم تمام تلاشم اینه نگذارم شیطان با استرس هاش بیاد سراغم و از طرفی دیگه با این شغل های متضادبا خواسته خودم نمیدونم چکار کنم . نمیتونم حرف خدارو از نجوای شیطان تفکیک کنم .
یه نکته اینکه من از این فرصت استفاده کردم یه پیج فروش واسه خودم تو اینستا ساختم و هر انچه قبلا برای خودم خریده بودم نو بود وبا یه قیمت نزدیک به قیمت خریدم گذاشتم واسه فروش تا بعدها که فروش رفت و تونستم کار پیدا کنم بیشتر بخرم و بگذارم برای فروش و توسعه اش بدم. که تا الان خب خبری نبوده.
تو این مدت سعی کردم بیشتر فایلهای شمارو گوش بدم.هرروز یه نشانه از خدا بگیرم و باز هم تمرین تمرین تمرین.
و الان اینجام تا باز هم خدا هدایتم کنه
باز هم اول از خدا بعد از شما و همه ی دوستان برای هدایت ها تشکر میکنم و سپاسگزارم.
سلام به شما دوست عزیز
شما نوشته بودید که اخراج شدم درصورتی که داشتید احساس خوب میفرستادید با فرکانستون،والان به قول استاد شاید به خودتون بگید چرا برای من برعکس جواب داد قانون،این دقیقا از همون نقطه ای که باید شروع کنید و قراره براتون درهای ثروت و رحمت باز بشه.هم در کنارش فرصت دارید رو فایل ها کار کنید و هم کارتون.فقط این اخراج شدنتون بزرگترین نشونه اس.که استاد تو یکی از فایل های دوره دوازده قدم شعر پروین رو میخونن.به قول اون قسمت از شعر که میگفت سرشو خم کرد تا دانه های گندم رو جمع کنه دید همیان زر.شما کافیه فقط ادامه بدید به گوش کردن فایل ها و سپاس گذاری بعد همیان زر رو می بینید.
سلام.استاد عزیزم
وای ک چقدر حرفاتون دلنشین و ارامبخشه.چقدر با ایمان و عشق درباره خدا صحبت میکنید.همیشه از خدا میخام ک ارتباطمو با خودش قوی بکنه.هروز دارم بهش میگم کاری کنه ک تو هر شرایطی فقط ب خودش تکیه کنم.و انقدر ایمانم بهش زیاد شه ک الهاماتش رو با صدای واضح بشنوم و عمل کنم
خدایا شکرت بابت این اگاهی ها و بابت این الگویی ک خودش به قوانین خداوند دست پیدا کرده و در مسیر ما قرار گرفته تا ماهم بتونیم ب درک قوانین برسیم.خدایا شکرت بابت اگاهی های ناب ک رایگان در اختیار ما قرار میدی.استاد چقدر مثال هاتون جذاب و امید بخشه.من هر مثالی ک میزنید دلم قرص تر میشه به اینکه تو مسیر درستم.خدایاشکرتتتتتت
سپاس فراوان از استاد عزیزم عباسمنش و خداواند،
چقدر این فایل و این سخنان زیبا و دلنشین بود،خدا را شکر استاد برای وجودتان که الهام بخش و الگوی زندگی من هستید،من حدود یک سال که با سایت اشنا شدم و هروز حداقل دو ساعت صوتهای شما را گوش میدهم ،و چقدر در طی این دو سال زندگیم از هر لحاظ چه مالی و روحی و جسمی عالی شده ،هروز به درامد مالی من اضافه میشود و خوشحالم و میدانم که همش بخاطر این سایت وجود شما و کمک خداواند هست،من خارج از ایران زندگی میکنم و با اشنایی با سایت شما زندگی من خیلی عالی شد،ایمان دارم بزودی با نتایج بزرگ برای شما ویدیویی ارسال خواهم کرد و شما را به کشور المان دعوت خواهم کرد،
استاد من خدا بخاطر وجودتان سپاسگزارم ،استاد عباسمنش شما عالی هستید و ممنونم که تجربیاتتون را با ما به اشتراک میگذارید،
امیدوارم همیشه موفق و شاد باشید و خانم شایسته عزیز و همچنین تمام اعضای سایت عباسمنش،
عاشقتم استاد عزیزم این فایل فوق العاده بود فوق العاده من امروز حال خوبی نداشتم ونجواهای شیطانی اومده بودن سراغم بعد یه حسی بهم گفت برو تو سایت و نیت کن از خداوند خواستم هدایتم کنه و نیت کردم و گزینه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن رو زدم و این فایل اومد وای خدا رو هزاران بار شکررررررررررررررررر خدا چقدر بزرگه و به ادمها نزدیکه بقول قران واذا سالک عبادی …..اگر بندگان من از من پرسیدند بگو من به انها نزدیکم خدایا تو چقدر عشقی عشق عاشقتم خدا جون عاشقتم استاد عزیزممممممم خدا رو شکر بابت این همه اگاهی و هدایت 🙏
سلام به استاد و تمام عباسمنشیاااا.
دم آقای عرشیانفر گرم که از استاد حرف میکشه 😍و استاد عزیزم آگاهی ناب میریزه بیرون.
ی چیزی که از استاد متوجه شدم باید بره تو ی حالت خاصی تا این سبک حرفها که جنس خاصیه و مدار فوق العاده بالایی داره رو بزنه.
خدا خیرتون بده .تو این گفتگو چقدر کد ذهنی باز میشه😇
این فایل برای خودش صدتا دوره بود.
مخصوصا داستان هدایت
تسلیم محض
آماده شدن برای اهدنا الصراط المستقیم
تشخیص اصل از فرع
اعتماد بی چون و چرا به خالق
واقعا به نظر من هدف از زندگی ما انسانها ایمان و بعدش اعتماد به مسیری که دیده نمیشه
اعتماد به خالقی که دیده نمیشه
ایمان
ایمان
ایمان👏👏👏👏👏👏
سلام عشقم استاد عباسمنش. من ناصرحسینی فرد هستم از زنجان. نمیدونم این پیام منو میخونید یانه. استاد الان که دارم مینویسم خداشاهده اشک ازچشمام میریزه. من با لود کار میکنم صبح تاشب با هنسفری گوش میدم . موضوعی که باعث شده اشکم در بیاد موضوع ۱۰۰هزار شارژ کیف پولم بود که شما شارژ کردید منم باهمون ۱۰۰هزار اومدم کتاب چگونه فکر خدارو گرفتم. یعنی باپول خودتون کتاب خودتونو خریدم. واقعا بزرگواری و مردانگی شما حدواندازه نداره. واقعا نمیدونم چطوری تشکر کنم.استاد خداشاهده دنیا دنیا دوستتون دارم❤اومدید ایران براتون چاقوی زنجان سفارش دادم .ان شالله ببری اونجا وقتی گوزن شکار کردی باهاش پوستشو بکَنی
به نام اللهِ یکتا ومهربان
استتاد واقعا عالیی بود این فایل گفتگو با استاد عرشیانفر
من به خاطر یه تضاد که برام پیش اومد خیلی حالم بد شده بود واینو به لطف الله واموزشای خوب شما میدونستم که حس بد مساوی اتفاق بده اما واقعا تو شرایط بد بخوای حستو خوب کنی کار واقعا سختیه اون مدقع اصلا باورهای جدید وخوبی که ۴ ماهی رو،رو خودم کارشون کرده بودم به ذهنم نمیومدن استرسی در دلم به وجود میومد وقتی میدیدم ذهنم داره مقاومت میکنه وحس های بیشتری وبدتری در من به وجود میاره اول به خودم گفتم اگر گوش به نجواهات بدی اتفاق از این بدتر برات بیشتر میاد ولی اون میگفت از این بدتر میخوای ،خودتو میزنی کوچه علی چپ ادم تا حرکتی نکنه برخوردی نزنه چه جوری اتفاق بد رد بشه ،
نجواها انقدر منطقی بودن که تشخیص نجوا با الهامات رو قاطی کرده بودم
اصلا میترسیدم روز اول شروع کردم به شکر گزاری چیزهای کوچیک تو ذهنم با اینکه هوا نامساعد بود یکی بهم گفت برو پیاده روی حین پیاده روی نجواها ولم نمیکردن اما به لطف الله دهنشونو بستم وشروع کردم به شکرگزاری برای طبیعت زیبامون بعد هم با هر قدمی که برمیداشتم از بدنم تشکر میکردم باورتون نمیشه استاد یک ساعتی که تو پیاده روی بودم خبری از نجوا نبود از اونجا که اومدم انگار به دلم افتاد که برم سراغ هدایت الله تو سایت زدم روی دکمه من رو به نشانه ام هدایت کن یعنی واقعا من حتی تکامل رو هم تو این نشانه ها طی کردم وحسش کردم چنان قشنگ هدایت شدم که تا اخرشب به فایل امروز شما هدایت شدم که چقدر قشنگ به موضوع من ربط داشت خدا روشکر از این هدایت های واضح
استاد باورتون نمیشه من هر روزی که بااشنایی من باسایت وشما میگذره ایمانم به خدا وراهنمایی های شما وبه مراتب بیشتر میشه وبرتصمیمم که از همون اول اشنایی با شما با خودم گرفتم راسخ تر میشم
اوایل که با سایت شما اشنا شدم خب حرفاتون با باورهای من یه جوری ضد ونقیض بود البته بگم که بیشتر باورهام به شما هموخونی داشت چون از قبل تکاملشو سپری کرده بودم وسالهاست اهل کتاب هستم ویه قانون رو سالهاست باخودم حمل میکنم اینکه هر علم ودانش جدیدی سر راهت اومد اول از همه قضاوتش نکن وبی طرف بهش گوش بده
وهمیشه با ظرفی خالیی به سمتش میرم ویکی از نقاط مثبتم اینه که پذیرش ودرک فوق العاده ای دارم واین باعث رشد وپیشرفت من در شخصیتم شده
من با همین دید داخل سایت شدم با اینکه یه جایی حرفای استاد رو نمیتونستم قبدل کنم ولی گارد نمیگرفتم وبه خودم گفتم اقا من تا دو سه ما به قول استاد به روش ایشون عمل میکنم ببینم چه نتیجه ای میده وای استاد من الان باور دارم که این مسیر راه سعادت منه واین تنها مسیریه که من رو سریع وخیلی زود به خدای خودم میرسونه همون هدف اصلی من که قرب الهی هستش
استاااد ممنونم به خاطر وجودت به خاطر رب وجودت
از خدای خوبم سپاسگزارم که انقدر عاشق بندهاشه
اگه ما بزاریم انقدر خداای کردنش حرف نداره که جز شادی وارامش وسعادت چیزی نصیبمون نمیشه
اونم فقط با کنترل ذهن چجوری کنترل ذهن کنیم با فایل های امروز استاد یه چیز جدید از حرفای استا دکشف کردم من تا حالا میگفتم با کنترل ذهن وتوجه بر زیبایی ها میتونیم حس خوب بدست بیاریم وبعد حس خوب مساوی اتفاقات خوب
اما وقتی توی یه تضاد بدی قرار گرفتم فهمیدم نباید توقع داشته باشی که تو اوضاع بد بتونی توجه رو فقط رو زیبایی ها قرار بدی ولی اینجا تو این فایل اشتاد گفتش اول یه ذره ای خیلی کوچیک حالتو خوب کن مثلا بگو از این بدتر هم میشد بشه پس خدا به من لطف داشت که این نعمت ها رو دارن واین جوری تو میفتی تو جاده حس خوبب
کم کم تمام نعمت هات جلوی چشمت میاد وانگار زبونت برای یاداوری نعماتت باز میشه و تو کم کم اروم ورها میشی وتسلیم
واین تسلیم شدم الهامات بیشتری برات میاره
وبا عمل به این الهامات تو به یک مدار بالاتری میری وکلا دیگه حالت خوب میشه وحال خوب اتفاقات خوب به همرا میاره
خدا شکرت از این اگاهی از وجود خودت در قلبم
خدایا شکرت از این فرصت که برای اصلاح سازی خودمون بهمون میدی
خدایا شکرت برای هدایت عا وفضل ورحمتت
که بر خود برای ما مقرر کردی
خدایا شکرت برای تکامل برای لذت برای نشاط برای سلامتی 🙏🙏♥️♥️
استاد
اینکه ما این اموزش های شما
چندین مرحله هست تا به نتیجه برسیم
یک ، در مدار شنیدن قرار گرفتن
دو ، درک حرفای شما
سه ، عمل کردن
و استاد اون مرحله ی عمل کردن خیلی سخته خیلی تمرین میخواد خیلی اراده میخواد خیلی کنترل ذهن میخواد
من توی این چند سالی که شما رو شناختم همه ی حرفاتون رو واقعا قبول داشتم ،
اما یا خودمو در مرحله ی عمل نمیذاشتم
یا در مرحله ی عمل چنان ترس برم میداشت و همه ی اموزش هارو یادم میرفت که خودم اصن میموندم توش !
الانم همینطوره
البته دارم خیلی بهتر میشم
یعنی هر دفعه با قرار گرفتن در شرایط عمل بهتر از قبل عمل میکنم
ولی میدونی 🥴🥴🥴🤕
بازم این کنترل ذهنه سخته و تلاش میخواد
از خدا میخوام که توی همه مراحل مارو همراهی کنه
میخوام مسیرو برامون هموار تر کنه
گاهی اوقات یه مسئله ای پیش میاد
یا
اتفاقات اونجور که ما میخوایم پیش نمیره
خب همه چیز نگرش و دیدگاه ماست
من میخوام دیدگاه و نگرشی برای خودم درست کنم کههههه
ازین مرحله راحت تر عبور کنم
خب مثلا من دوست داشتم فلان اتفاق خوب بیوفته و اگه میوفتاد خیلی خوشحال میشدم اما نیوفتاد ، یا مسئله یا سو تفاهمی پیش اومد
اول اینکه
نگار بیا ازش درستو بگیر
اگر اشتباهی از سوی تو بوده اون اتفاق برای اون درسه افتاده تا تو بگیریش و جهان از عمد خواسته تو اون اشتباه رو بکنی تا به سمت شرایط بهتر با اون درسی که گرفتی هدایتت کنه
پس اگه درسشو بگیری جهان میبردت به جای بهتر
ولی اگر
اشتباهی از سوی تو نبوده و خیلی اتفاقی اونجور شد
الخیر فی ما وقع
به خدا اعتماد کن
گاهی ما دوست داریم یه چیزی اتفاق بیوفته برامون و دوسش داریم اما اون به صلاحمون نیست ( به قول استاد خدا شورت کات هارو بلده و میدونه ) پس اگر باورامون درسته و داریم روشون کار میکنیم و حسمون هم خوبه حتما حتما هر اتفاقی که داره میوفته به صلاحمونه فقط ما نمیدونیم …
اگر شرایطی رو میخوایم و برامون پیش نمیاد و بعد غصه میخوریم حتما حتما باور کمبود داریم که نه دیگه نیست دیگه نمیشه پس رو این بیایم کار کنیم . که نه خیر زیااااد هست فرصتا بی شماااارن ثروت زیاده و از بی نهایت طریق دیکه وارد زندگیه من میشه مگه فقط اینه ؟😏🤨
یادمه یک بار یه مدت بود که با پدر مادرم دنبال خونه میگشتیم و خب بعد چند وقت یه خونه به ظاهر خوب پیدا کردیم و چون از خونه های بد قبلی خیلی بهتر بود دوست داشتیم بریم اونجا
بعد توی بنگاه صابخونه اومد و برای اولین بار دیدمش تا قرار داد ببندیم
همون اول بابام یه حرفی زد راجب مشترک بودنه ابو برق و اینا
بعد این حرف بابام اصلاااااا به مزاج صابخونه خوش نیومدو اعصابش خورد شدو گف شما همین اول هیچی نشده دارید برا ما تعیین تکلیف میکنید به چه حقی ؟
الان اینکارو میکنید معلوم نیست بعدا میخواید چه کارا بکنید…
و پاشد رفت از املاکی .😂
و خب ما هم بعدش که اومدیم بیرون مامان و بابام ناراحت بودن
و خب خودشونو مقصر میدونستن
مامانم گف : به نظرتون در ما چه ایرادی وجود داره که باعث شد این اتفاقی بیوفته ؟
بابام رفت تو فکر
ولی خداروشکر من همون موقع حرفای طلایی اومد تو ذهنم و شروع کردم به گفتنشون
گفتم مامان بابا ، شما عزت نفستون پایینه
چرا ؟ چونکه حرفتون نادرست نبوده شاید برای شروع زود بود ولی کاملا حق یه مستاجر هست که بدونه ولی شما به خودتون گرفتید و میگید نه اون یارو بی نقصه و بهتره و حق با اونه ( شاید به خاطر وضع مالی بهترش همچین فکری بیاد تو سرمون )
پس به خودتون اعتماد داشته باشید و از موضع پایین به خودتون نگاه نکنید شما هیچ کار اشتباهی نکردید
و شما باور به کمبود دارید
چرا ؟ چون الان ناراحت و نگرانید
اگر میدونستید که خونه های خوب در محله ی خوب با اجاره ی مناسب و صابخونه فوق العاده فراااواااان هست هیچ وقت کنسل شدنش شما رو ناراحت نمیکرد .
و بعدشم باید خداروشکر کنید که این اتفاق افتاد و اینجور شد چونکه ما مدارمون با این صابخونه یکی نبوده و از هم دور شدیم
از کجا معلوم اگر اینجور نمیشد و میرفتیم تو اون خونه هزار تا مشکل دیگه به خاطر این نوع رفتار صابخونه پیدا نمیکردیم و تو طول سال کلی اذیت میشدیم
پس خداروشکر که اوکی نشد چون اون ادم مناسبی نبود که برای یه حرف کوچیک که حق مستاجر هست بدونه اینقدر بد واکنش نشون داد تا اوکی نشه و ما نریم خونش و هزار تا ناراحتی دیگه رو باش تجربه نکنیم .
خداروشکر پدر مادرم هم چون عباسمنشی هستن زود حرفامو گرفتن و درک کردنو عمل کردن ، حالشون زود خوب شد و لبخند بر لب هاشون نشست .
و جالب ماجرا اینجاست که واقعا هم همینطور شد و به یه خونه ی خیییلی بهتر از اون خونه قبلی که فکر میکردیم خیلی دیگه عالیه هدایت شدیم
یعنی ما برا اون خونه هه اینجور بودیم که از همه خونه هایی که دیده بودیم بهتر بود و خیلی دور نبود و قیمتش هم کمتر گرون بود و میکفتیم خب دیگه چون تا الان این بهتر از همه خونه های دیگه بوده پس این دیگه خوبشونه بهتر از این نیست
اما نه
رفتیم توی یه خونه ای که خییلی نردیک تر در محله ی خوبی بود ، قیمتش مناسب بود و صابخونه ی خوبی داشت ….
پسسس همه ی محدودیت ها در ذهن ماست
وای خدایا شکرت چقدر خوب شد که من این کامنت رو نوشتم
میدونید استاد چی شد ؟
من تازه به عنوان مربی رقص دارم کارمو شروع میکنم
بعد توی یه محله ای از اصفهان پنج تا هنرجو برام جور شد خداروشکر با همین کار کردن رو باورا 😍
ولی اونجا من سالن نداشتم که بیارمشون کلاس
یه سالن که پارسال اونجا هنرجو بودم یادم اومد و زنگ زدم به مدیرش
و خب متاسفانه اونجور که دوست داشتم پیش نرفتو ایشون سر سوتفاهمی از من خیلی عصبانی شدنو گفتن بهت سانس نمیدم …
خب اولش من ناراحت شدم فکر منفی اومد سرم ولی
زود به نکات مثبت و چیزی که حالمو خوب کنه توجه کردم و اهنگ گوش کردمو اینا
بعد گفتم دست به قلم شو کامنت بنویس
گفتم کامنت درباره ی کنترل ذهن مینویسم اما هدایت شدم به اون ماجرا و نوشتمش و الااان خیییییلی حالم خوب شد
خدایا شکرت
هنرجو فراوانه سالن فراوانه
اگر من به اون خانم اوکی نشدم دو تا دلیل داره همونجور که قبل گفتم
۱_من اشتباهی انجام دادم و با اعتماد به نفس اشتباهم رو میپذیرم و درسشو میگیرم و میذارم جهان منو هدایت کنه به سالن ها و شرایط بسیااااار بهتر
۲_ اون خانم در مدار من نبوده و این اتفاق رو جهان به وجود اورد تا منو ازون جدا کنه تا جلوگیری بشه از سوتفاهم و دلخوری های بیشتر و به سمت افراد هم مدار هدایت کنه
خب الان من چیکار کنم ؟
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
میبردت هر جا خواست
به هر جا برد بدان ساحل همونجاست
در مسیر من
هرررر اتفاقی که بیوفته به صلاح و خیره منه
خب استاد این جملاتی که بالاتر نوشتم مال چند روز پیشه ولی یادم رفت کامنتش کنم و الان بعد یکی دو هفته ازون ماجرا تلاشمو کردم حالمو خوب نگه دارم و امیدوار باشم اون اتفاق خوب برام افتاد
و خداروشکر
وااااقعا به یک سالن یعنی یک باشگاه خیییلی بهتر توی همون محدوده ای که میخواستم هدایت شدم .
این باشگاه جدید هم مدیرش خییلی خوش برخورد بود و ازم استقبال کرد ، هم باشگاشون بزرگتر و شیک تر بود ، هم اینکه سر راست تر بود و خیلی نزدیکتر ،
و دو تا خوبیه بزرگ دیگه ای که داشت این بود که
بهم گفتن اگه هنرجو از خودت باشه پنجاه پنجاه حساب میشه ولی ما هم تبلیغتو میکنیم هنرجو برات میاریم ، درحالیکه اون سالن قبلی مدیریتش گف هنرجو از خودت ولی شصت درصد سود برای ما و تبلیغ و همه کارا هم از خودت من برات تبلیغ نمیکنم ،
و دوم اینکه این باشگاه بهم اجازه میده که حتی با یک هنرجو کلاس بذارم و بهم ایراد نمیگیره … و خب منم چون تازه کارم و خیلی هنرجو ندارم فعلا ، این برام خیلی ارزشمنده
در حالیکه اون سالن قبلی این اجازه رو نمیداد با یک هنرجو کلاس برگزار کنم .
خدایا شکرت
استاد من اگه با شما و این اموزش هاتون اشنا نبودم
قطعا با اون اتفاق کلیییی ناراحت میشدم
و حال بد احساس بد رو تجربه میکردم ، اعتماد به نفسم رو خیلی میورد پایین ،
و در نهایت زور میزدم تا هرجور شده همون سالن قبلی برم چون باور کمبود داشتم و نمیرفتم دنبال جای دیگه و در ادامه کلی ناراحتی بیشتر و بیشتر برام به وجود میومد …
خدایا شکرت که به این مسیر هدایتم کردی
خدایا شکرت 🙏❤️
به نام خدایی که مرا به سادگی و با عزت به اهدافم میرساند.
میدونید استاد این فایل نشانه امروز من بود،
من امروز یه سوالی از خدا پرسیدم و گفتم خدایا من میخوام فلان کار رو انجام بدم، ازت یه هدایت میخوام، یه نشونه در این مورد بهم بده، بعد با حس خوب سپاسگزاری کردم و در طول روز همش منتظر نشونه خدا بودم.
یهو به دلم افتاد بیام توی سایت و روی نشانه امروز من بزنم، که این فایل برام اومد، با خودم گفتم من قبلا این فایل رو گوش کردم ولی یادم نمیاد که در مورد این سوال من هم استاد صحبتی کرده باشه (ذهنم داشت گمراهم میکرد)، با این حال پلی کردم و چند دقیقه گوش کردم اما به دلیل اینکه خونه خیلی شلوغ بود و من باید یک سری کار رو برای اعضای خانوادم انجام میدادم نتونستم ادامهش رو گوش کنم، شب که همه رفتن خوابیدن، خونه ساکت و آروم شد، ذهنم گفت دیدی خدا جوابتو نداد اصلا انگار نه انگار هیچ هدایتی برات نفرستاد، اصلا بهت اهمیت نداد (ندای شیطان)
گفتم نه حتما خدا منو هدایت کرده من متوجه نشدم، یا قراره هدایتم کنه هنوز که امروز تموم نشده (آگاهانه سعی کردم یکم احساسمو بهتر کنم، نذارم احساسم بد بشه)
یهو ساعت رو نگاه کردم دیدم ۱۲:۰۴ هست، ذهنم گفت بیااا دیدی گفتم امروز هم تموم شد، دیدی؟(ندای شیطان)
یهو یادم اومد که ااا من فیلم نشانمو ندیدم گفتم حتما هدایتم توی اون فایل بوده اومدم زود توی سایت اومدم که پلی کنم، گفتم بذا اول کامنت ها رو بخونم. رسیدم به کامنت یکی از بچه ها به نام آقای رضا زمانی، توی کامنتشون یه جمله بود.
این جمله جواب سوال من بود که خدا امروز بهم گفته بود من وقت نکرده بودم بخونم:
مسئله ای از مردم حل کن تو همین حوزه کاری خودت و ثروت کسب کن ، حالا میخواد ایجاد زیبایی باشه یا آسان شدن کار ها
یعنی نمیتونم بگم که چقدر این جمله با جزئیات سوال من رو جواب داده.
کاری که من میخواستم انجام بدم در جهت آسان تر کردن کارها بود و کار دیگه ای هم بود اونم در جهت آسان تر کردن کارها ولی در حوزه کاری من نیست، اما من میتونم از پسش بربیام ولی مسیرش کاملا جداست.
ولی بین یک چند راهی مونده بودم.
و این اصلا خود جواب بود.
_ یعنی اول یکم احساسمو بهتر کردم، بعد خدا از طریق شما و کامنت یک نفر باهام صحبت کرد و جواب سوالمو داد احساسم عاااالی شد.
و عمل کردم، بلند شدم و به اون کار عمل کردم، یک فایلی رو در زمینه کاری خودم که عاشقش هستم آماده کردم و توی پیجم گذاشتم با اینکه ساعت ۱ شب شده بود یعنی وقتی اومدم آپلودش کنم ساعت رو دیدم که ۱:۱۱ بود. ذهنم دوباره گفت الان کسی نمیبینه گفتم قلبم میگه بذار، حالا نبینه من بازم یکی دیگه میذارم ، من عاشق این کارم هستم با اینکه بهترین نمرات رو در درس های مرتبط با رشته خودم میگرفتم و همیشه همه اساتید از من تعریف میکردن نمیتونستم این کارو کنم و هی کارای متفرقه میکردم و همه چیز از اون روزی شروع شد که فایل حاضری چه چیزی رو برای هدفت قربانی کنی؟ رو روی سایت گذاشتید و بعد امروز صبح با فایل مصاحبه با خانم آزاده ادامه پیدا کرد و با این فایل به نتیجه رسید و عمل کردم ، میترسیدم، از نظرات دیگران، از اینکه اشتباه کنم، از … ولی انجام دادم، گفتم آقا من چند ساله میخوام این کارو کنم تو میگی نه اشتباه میکنی، من الان هیچ پیشرفتی نکردم حداقل اگر اشتباه میکردم یه پیشرفتی میکردم چون میومدم اون اشتباهم رو اصلاح کنم پس پیشرفت میکردم،
در حین انجام دادن اون کار ذوق و شوق داشتم و نه به گشنگی نه به تشنگی اهمیت میدادم و میگفتم باید اول فایلو ضبط کنم بعد میرم از اتاقم بیرون.
نشونه حرف های شیطان چیه؟ ترس!
اسلحه شیطان ترسه
نشونه حرفهای خدا چیه؟ آرامش!
ذهن میگه کارتو از دست دادی؟ حالا درآمدت چی میشه؟
خدا میگه نگران نباش، من برات کار درست میکنم.
نگران نباش من بهت روزی میدم، آروم باش و به من توکل کن و به الهاماتت عمل کن، نترس، نگران نباش، من کنارتم، هواتو دارم.
من ارزشمندم چون من تکه ای از پازل خدا هستم، من جزئی از خدا هستم، من همونم که اگر بگم موجود شو، میشه! اما چجوری ؟ وقتی که من هماهنگ با خداوند (قوانین) بشم، که اگر نشم با خدای (قوانین) قهار، جبار روبرو میشم!
وچقدر برای من سخت بود، از سال ۹۶ تا همین چندماه پیش طول کشید تا من بپذیرم که خدا احساسات انسانی نداره! فکر میکردم وقتی اینو میگم یعنی خدا کامپیوتره و بعد بدم میومد چون دلم میخواست خدا مهربون باشه، دلش برام بسوزه.
ولی بعد میدیدم نه اصلا انگار صدامو نمیشنوه، میگم خدایا کجایی؟ اصلا منو میبینی؟ چرا انقدر زجرم میدی؟
بعد نگو که من خودم بودم که داشتم خودم رو زجر میدادم و ۶ سال طول کشید تا بفهمم تا بپذیرم! فهمیدم که اگر از قوانین پیروی کنم با خدای غفور با
خدای رحیم با خدای وهاب با خدای رزاق روبرو میشم، یعنی با این خدا هماهنگ میشم، و اگر سرکشی کنم، با قوانین جبار با قوانین قهار با قوانین مکار با قوانین منتقم روبرو میشم
و خدا نکرد این کارو، من کردم.
این انتهای عدالته. سال ۹۶ قبل از اینکه با شما آشنا بشم همه چیز از یک سوال شروع شد. گفتم چرا خدا کنترل زندگی منو گذاشته دست دیگران؟ چرا دیگران میتونن جادو و جمبل کنن برای زندگی من که اصلا ندیدمشون، چرا میتونن چشم بزنن؟ این چه عدالتیه خدا داره؟ آدمهای فوق مذهبی بهم میگفتن برای مشکلات زندگیم دلیلش اینه که جادو شدم!! میگفتم آخه اینه خدایی که عادله؟ یادمه گفتم اگر این عدالته خداست، من دیگه هیچ اعتراضی ندارم! چه فایده ای داره اعتراضم!
کمی بعدش با اولین فایل شما چشم زخم آشنا شدم، که انقدر با درونم موافق بود که دائم میگفتم میدونستم من میدونستم این طوری نیست، من میدونستم من میدونستم اینی که از بچگی بهم گفتن نیست، خیلی جالبه استاد!!
چی شد؟ چرا بعد از اینکه من این فایل رو دیدم دیگه هیچ احدی نتونست برای من کاری بکنه؟ هرکاری کردن بلا سر خودشون اومد، اصلا تموم شد اثری از این چرت و پرت ها دیگه توی زندگی من نیست، چون من با اینکه از بچگی چیز دیگه ای بهم گفته بودن ولی من ۱۰۰ درصد باهاش مشکل داشتم و یه چیزی درون من نمیپذیرفت.
برگردم به آگاهاییهای این فایل
اگر میخوای رشد کنی توی فضایی ادامه بده که بهش عشق داری، اگه هنوز ازش نتیجه نگرفتی نه اینکه اون فضا بد باشه یا سخت باشه، یعنی تو باورات مشکل داره، یا قربانی نکردی، بهاشو ندادی ..
حس خوب یعنی شنیدن پاسخ خدا.
یعنی وقتی که به غیب ایمان میاری، میگی نمیبینم ولی اعتماد دارم. اطلاع ندارم ولی اعتماد دارم. خدا میگه: به دست بستهی من اعتماد داری؟
امام علی: ایمان انسان کامل نمیشه تا زمانی که به چیزی که در دست خداست و نمیبینیش بیشتر از چیزی که نزد خودته و میبینیش اعتماد داشته باشی.
۰۴:۴۰ صبحه و من خستگی نمی فهمم.
بنام خدای فراوانی ها
سلام به همگی
چقد من جنس این صحبت ها رو دوست دارم و می دونم برای اینکه تو مدار الهامات قرار بگیرم بهتره که این جنس حرف ها مثال ها رو بیشتر گوش بدم و گذشته رو به یاد بیارم
یادمه هر جا سخت گرفتم کارم جلو نمی رفت بی خیال میشدم ولی بعدش یه هو یه ایده راحت میومد و سریع انجامش میدادم نمی دونستم الهامه
خدا می دونه چقد از الهاماتم تو زندگیم استفاده کردم وقتی که اونقد تنها بودم که عملا به هیچی دسترسی نداشتم جز ندای قلبم و خدا رو شاکرم همون روزا باعث شد ماهیچه الهاماتم قوی شه الان آنتنام تو این زمینه خیلی قوی شده
نکنه مهمی بود که وقتی ما حسمون بده الهام رو نمیشنویم یعنی بهش دسترسی نداریم تو مدارش نیستیم وقتی ناراحتیم میترسیم یا هر حس غیر الهی فقط به نجواهای غیر الهی هم دسترسی داریم
پس اولین کار اینه که حالمون رو از احساس بد بیاریم خنثی کنیم بعد کم کم خوب کنیم
از چه روشی ، یا ذهنمون رو مشغول چیز دیگه کنیم یا اینکه دیدمون رو به قضیه درست کنیم
وقتی حالمون بهتر شد حالا ایده های کارساز الهی راحت میاد
با اینکه چندین بار واسم پیش اومده ولی وقتی بازم گیر میکنم می خوام با مغز خودم پیش برم ،،،، دوست دارم خیلی سریع تر بفهمم و دست بکشم تا الهام بیاد نه اینکه انقد گیر بدم مغز درد بگیرم
حتی واسه خوب شدن حالم هم دوست دارم از الهام استفاده کنم که تو هر شرایطی متفاوته و نباید گیر بدم به تجربه قبلی و طبق تحربیات قبل اقدام کنم
مهمترین کار زندگی ما هم همینه ، اینکه هر جا دیدم حالمون بده بدونیم که اتصال با منبع قطع شده
پس اولین کار اتصال دوباره با منبع هست که من اینطور مواقع میرم یه جای ساکت اولش ذهنم مقاومت میکنه ولی انقد میشینم تو سکوت تا بتونم به خدا وصل شم باهاش صحبت کنم خیلی وقتا گریم میگیره و برای دقایقی قشنگ احساس میکنم متصل شدم و جالب اینکه با اینکه چند دقیقه قبلش کلافه بودم ولی بعد یکی شدن با خدا یه هو ذهنم خالی میشه و به آرامش میرسم و اونجا راه حل ها خودشون میان
استاد واقعا ازتون ممنونم
به نظرم مهمترین چیزی که ازتون باد گرفتم مهمترین چیز کاربردی قضیه هدایت و الهام و اقدام ضربتی نسبت به هدایت ها بود
من همیشه از خدا می خوام واضح بهم الهام کنه چون من دیر میگیرم
و خدا رو شکر انقد واضح نشونه میفرسته بیشتر مواقع اینطوری که یکی ویدیو میفرسته یا یه عکس یا نوشته که راهنمایی مستقیم خدا هست