گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری

نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • نتایج پایدار حاصل استقامت در مسیر درست است؛
  • حیاتی ترین نقطه ای که ذهن باید کنترل شود جایی است که: ذهن شما به خاطر یک ناخواسته، تمام نتیجه های قبلی را در نظرت بی ارزش جلوه می دهد؛
  • تا می توانی، سطح توقع ات را از آدمها پایی بیاور؛
  • “کینه و نفرت”، آبشخور تولید بیماری های جسمی است؛

منابع بیشتر

دوره احساس لیاقت


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری
    19MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

335 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علیرضا» در این صفحه: 1
  1. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 2391 روز

    سلام استاد عزیز

    من حدودا سال 91 با شما آشنا شدم.بعد با مسیج عضو گروه شما شدم که بهم اطلاع رسانی سمینارها بشه.

    بعد مدتی خبر دوره روانشناسی ثروت برام رسید.ولی من نتونستم از اصفهان بیام تهران.

    خیلی دوست داشتم بدونم تو سمینار چی گذشته.

    تا اینکه مطلع شدم فایلهای اون سمینار به صورت صوتی و تصویری توسط شما آماده شده و بفروش میرسه.

    مبلغش برام خیلی زیاد بود.

    ولی به لطف خدا خریدمش.

    هنوز هم اون فایلها را دارم.

    بخاطر بدهی زیاد و شرایط بد مالی که داشتم دو سه باری گوش دادم ولی اصلا تمریناتشا انجام نمیدادم.

    شرایط شغلم به مشکل بزرگی خورده بود.

    من نم نم یه سری باور هایی که از اون دوره شنیده بودم تو خودم میساختم.

    معنویت و ثروت

    فراوانی

    احساس لیاقت و با ارزش بودن.

    بخاطر شرایط بدهی مالیم،من را از طرف محل کارم به جای دیگه ای که ظاهرا برام اصلا مناسب نبود فرستادند.

    اونجا من همچنان روی این سه تا باور کار میکردم ولی نه خیلی خفن.

    تا اینکه اونجا با یکی آشنا شدم که تخصصی داشت که اونجا ما خیلی احتیاج داشتیم.

    بخاطر رابطه خوبی که باهم ایجاد کردیم و اون شخص پشپیشنهاد داد که اگه وسایل خراب تو تخصص من دارید من میتونم بیام و درستشون کنم.

    آقا منم از خدا خواسته گفتم حتما بیا.

    اون آقا اومد و شروع به کار کرد.

    آقا باورتون نمیشه انگار این کار و این تخصص داشت با روح من بازی میکرد.

    اینقد از این تخصص لذت بردم که شروع کردم به کمک کردن به ایشون.

    چیکار دارین کلی حال کردم و کلی چیز یاد گرفتم.

    بهم گفت استعداد فنی خوبی داری و پیشنهاد داد اگه دوست داری بیا پیشم تا بیشتر یادت بدم.

    منم از خدا خواسته رفتم پیشش و روز به روز بیشتر با این تخصص حال میکردم و بیشتر یاد میگرفتم و پوست استادم را با سوالهام کنده بودم.

    آقا کتاب و جزوه از اون کار تهیه کردم و خوندم.

    رفتم مدرک فنی حرفه ایشم گرفتم.

    از استادم جدا شدم و خودم شروع کردم.

    یه روزی لنگ یه قطعه شدم که گیرم نمیومد. رفتم پیش این فروشنده اون فروشنده هیچکی نداشت.

    تا اینکه خداوند منا هدایت کرد به سمت یه آقایی که اون قطعه را داشت.

    با اون آقا آشنا شدم و دیدم ایشون خفن ترین شخص در اون تخصص منه.استادی زبده و عالی که واقعا کارش حرف نداره.

    باهم رفیق شدیم.انسانی بسیار شریف و با سخاوت تو یاد دادن بود.

    انقلابی ایجاد شد و من کلی اونجا یاد گرفتم

    هر سوالی داشتم عاشقانه جواب میداد.

    یواش یواش کارگاه زدم و خدا را شکر به در آمد خیلی خوبی رسیدم.

    بدهی هامو دادم و پیشرفت زیادی تو زمینه مالی کردم و خیلی چیزها خریدم.

    نمیدونم چرا نمیخوام تو کامنت بگم چه چیزهایی تونستم بخرم ولی اینا بگم به اهدافی رسیدم که برام سالها رویا بود.مبود.مخصوصا ماشین

    این پیشرفت ها در حالی بود که من خیلی کم رو خودم کار میکردم.

    بیشتر رو اون سه تا باور و بیشتر کنترل ذهن و ورودی.

    خب نتایج که میومد منم متعهد تر میشدم.

    تا اینکه یکی از اقوام خیلی نزدیکم عمرش را داد به شما.

    چند وقت بعد دیدم من خیلی دارم بهش افتخار میکنم.افتخار میکنم چون خیلی زحمت کش بود و تمام عمرش کارگری کرد و دستهاش پینه بسته بود

    هر وقت راجبش حرف میزدم میگفتم خدا را شکر خیلی زحمت کش و زجر کش بود.

    اونجا بود که به خودم اومدم و فهمیدم چقد باورم راجبه معنویت و ثروت خرابه.

    فهمیدم این باور چقد ریشه داره تو وجود من

    و علت اینکه من خیلی پیشرفت کم و لاکپشتی دارم بخاطر این ترمزها و باورهاست.

    من متوجه شدم اوضاع به ظاهر بد میتونه شروع یه موفقیت بزرگ باشه مثل اون فرستاده شدن از محل کارم به جایی بد تر که باعث شد اونجا من با تخصصی آشنا بشم که عاشقشم.

    یعنی اگه روی خودمون کار کنیم شرایط به ظاهر بد کاملا به نفع ما میشن .

    باور کنید تخصصی که من قبلا اصلا ندیده بودم و نمیدونستم وجود داره.خخخ

    بعد فهمیدم اگه مقداری رشد کردم و چند صباحیه ثابتم و رشد نمیکنم باید بگردم دنبال ایراد تو خودم.

    همون ایرادی که بعد فوت اون عزیز متوجه شدم.

    دوستان راه مشخصه و مسیر روشن.

    اگه خوب نتیجه نمیگیریم ایراد از مسیر نیست.

    از خودمونه.

    از تنبلی خودمونه که همون تنبلی بخاطر باور نکردن مسیر و قوانینه.

    من ترمزهای زیادی پیدا کردم.

    خیلی دوست دارم با تمام تلاشم به این باورهای غلط حمله کنم و انشااله بزودی باورهای مناسبشون را میسازم.

    چون متعهدانه دارم کار میکنم.

    خدا را شکر.

    مطمئن هستم با تغییرشون کلی ثروت بیشتری وارد زندگیم میشه.

    مثل همین الان که با کمی کار کردن واقعا میتونم بگم هیچ ربطی به 10 سال پیشم ندارم.

    خداوند را سپاسگذارم بخاطر اینکه منا هدایت میکنه

    از شما سید عزیز و استاد گلم هم خیلی ممنونم و میفهمم که خفن رو خودت کار کردی که الان اینقد موفقی.

    این کامنت را بعد از خودخوندن کامنت آریا تصمیم گرفتم تو سایت منتشر کنم.

    از آریا هم ممنونم بابت کامنت درجه یکش.

    همتونا دوست دارم

    یا حق

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: