گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری

نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • نتایج پایدار حاصل استقامت در مسیر درست است؛
  • حیاتی ترین نقطه ای که ذهن باید کنترل شود جایی است که: ذهن شما به خاطر یک ناخواسته، تمام نتیجه های قبلی را در نظرت بی ارزش جلوه می دهد؛
  • تا می توانی، سطح توقع ات را از آدمها پایی بیاور؛
  • “کینه و نفرت”، آبشخور تولید بیماری های جسمی است؛

منابع بیشتر

دوره احساس لیاقت


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری
    19MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

335 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Rojina» در این صفحه: 2
  1. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1800 روز

    سلام به همگی

    خانم شایسته شما از کجا میدونین من درگیر چه مسئله ای هستم و دقیقا فایل مرتبط با همون رو روی سایت میذارید؟!

    دیروز و یک هغته ی گذشته دقیقا درگیر همین موضوع بودم،

    نفرت…

    من خوشبختانه در طول زندگیم تقریبا هرگز آدم بددلی نیودم و خداوند همیشه به منعطف بودن و نرم خو بودن هدایتم کرده.

    ولی به چشم خودم دیدم که این حس اگه فقط یذره توی دل آدم نیش بزنه، همون میشه راه نفوذ شیطان برای بقیه ی نجواها و بهونه ها که بیاد و اعصابم رو خرد کنه.

    اصلا باورنکردنی بود…

    توی تمااااااااام جنبه های زندگی من تاثیر داشت.

    ماجرا از این قرار بود که من از یه آدمی که از لحاظ فیزیکی نسبتا به من نزدیکه در دلم نفرت بوجود اومده بود.

    چون هیچکدوم از کارایی که می‌کرد اصلا مورد تایید من نبود و از نظر من یک شخصیت کاملا علاف، ول و بی‌کاره که تمرکزش هم روی نکات مثبت نیست و فقط ادا درمیاره، خیلی هم رو داره…

    (این اعتراف، ورژن مودیفای شده ی تفکر من راجب این آدمه که باعث شده بود ازش متنفر باشم:)

    حالا،

    دیروز دیدم احساس عدم لیاقت بدجوری اومده سراغم و هر کاری میکنم نمیتونم از ته وجودم به آرامش عمیق برسم، حس کردم ارتباطم با خداوند هم کمرنگ شده.

    توی وجودم گشتم.

    گشتم و گشتم و گشتم، و به خدا گفتم میخوام احساس عدم لیاقت رو در وجودم از بین ببرم و از خودش خواستم که هدایتم کنه.

    که تهش رسیدم به این الهام که خداوند بهم گفت:

    «روژینا قلبت پاک نیست…»

    و یکدفعه منو به فکر فرو برد که در درون خودم کنکاش کنم و ببینم چه چیزی باعثش شده؟؟؟

    و دیدم که بببببله…

    نفرت…

    سعی کردم جلوش رو بگیرم،

    سعی کردم کنترلش کنم.

    یادم به مادر بزرگم افتاد که همیشه بهم می‌گفت روژینا تو قلب پاکی…

    خدا رحمتش کنه عزیزدلم رو

    واقعا هم همینطور بود

    من از بچگی یه آدمی بودم که قلب مهربونی داشتم و همیشه نسبت به آدما رئوف بودم. “تقریبا همیشه”

    سعی کردم این ورودی ها رو با خودم تکرار کنم و وجودم رو از اون احساس پاک کنم. و خودم رو ازش رها کنم و اصلا خودم رو درگیرش نکنم.

    هر چیزی میشد و هر فکری که میومد توی سرم که می‌خواست آنتریکم کنه که دوباره بهم بریزم، من سعی می‌کردم از یه زاویه ی خنثی و یا حتی مثبت بهش نگاه کنم و بازی رو دستش ندم. به خودم گفتم اگه برای خودت ارزش قائلی نباید بذاری این احساسات وجود تو رو بهم بریزه، نباید بذاری این حس وجود تو رو ناپاک کنه چون به همون نسبت از فرکانس خداوند دورت میکنه.

    نتیجه:

    چه اتفاقی افتاد؟؟

    اولیش این بود که آرامش من صدها باااااار بیشتر شد و یه متانت خاصی به وجودم نشست…

    وقتی دوباره اون آدم رو دیدم فقط سعی کردم در درون خودم با خدای خودم باشم و به رفتارهاش بی‌توجهی کنم و از اونا اعراض کنم.

    سعی کردم روی اجرایی کردن برنامه های خودم تمرکز کنم،

    و نتیجه اش این شد که یه روز پروداکتیو و خیلی عالی رو برام رقم زد.

    خداروصدهزار مرتبه شکر…

    الان هم نمیگم صد درصد کنترل شده ولی تا حد خیلی خوبی مهارش کردم که به ارامش و حس خوب رسیدم…

    خدایا شکرت…

    خلاصه ی کارهایی که من کردم این بود:

    1. از چیزایی که دوست نداشتم و ناخواسته ی من بود اعراض کردم.

    2. دیدگاه های منفی ای که از اون ادم توی ذهنم میومد رو سعی می‌کردم خنثی کنم و یجوری یکاری کنم که اون ادم از یه ادم منفی به یه ادم خنثی توی ذهنم تغییر پیدا کنه.

    3. بگم اقا جان عیسی به دین خود، موسی به دین خود:) تو چکار به اون ادم داری؟؟؟ دوستش نداری ازش اعراض کن، توجهت رو بذار روی خودت. هر کسی هر نتیجه ای داره می‌گیره لایقشه.

    و آها یه چیز دیگه هم بگم،

    چون همونطور که گفتم این آدم نسبتا به من نزدیکه و یه ساعت هایی از روز رو به هرحال باهمیم، من می‌ترسیدم از اینکه روی من هم اثر بد بذاره و من رو از اهدافم یا از میزان تمرکز روی خودم دور کنه.

    که فایلای توحید عملی استاد اومد و دستم رو گرفت…

    شاهکلید کنترل ذهن دیروز من فایل توحید عملی 10 بود که اصول اصلی رو بهم یادآوری کرد و بی‌نهایت اثرگذار بود…

    خدایا شکرت…

    من این فایل رو دیشب قبل از خواب گوش کردم و گفتم حتما باید امروز صبح براش کامنت بذارم و از خودم و این تجربه ام برای خودم ردپا به جا بذارم.

    و خداروشکر که امروز این امر برام ممکن شد.

    خدایا شکرت…

    احساس کردم اگه نمی‌نوشتم امروزم شب نمیشد:))

    مرسی خانم شایسته که به هدایتتون عمل کردین

    مرسی استاد برای این فایل بی‌نهایت کمک کننده و آگاهی بخش..

    خدارو صدهزار مرتبه شکر…

    شاد و سلامت و ثروتمند باشین در پناه خدای یگانه؛)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  2. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1800 روز

    وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم

    چه بسا چیزی را دوست نمی‌دارید و آن برای شما خوش تر باشد، و چه بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بدتر باشد و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.

    فالله فلیتوکل المومنون

    به راستی مومنان فقط باید بر خدا توکل کنند

    الیس الله بکاف عبده

    ایا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟

    واقعا کسی که به خداوند توکل میکنه، خدا برایش کافی است.

    خدایا شکرت

    سلام سعیده ی عزیزم

    ازت فقط به خاطر دو تا آیه ای که اول کامنتت آوردی کلییی تشکر میکنم و ازت سپاسگزارم،

    که اشک منو درآوردی

    که بهم نشون دادی خداروشکر خداروشکر خداروصدهزار مرتبه شکر از یه امتحان الهی، از یه تضاد سربلند بیرون اومدم

    و همین اول کار همش مراقبم که به خودم غره نشم و تمام اعتبارش رو بدم به خدا…

    خدایا شکرت

    خدا عجیب هدایت میکنه…

    ماجرا از این قراره که یه جایی بود که من خیلی دوست داشتم برم، چون همه جوره همه شرایطش برام جذاب بود. ولی وقتی با والدینم مطرح کردم واکنشی که انتظار داشتم رو نگرفتم و شرایط عکس شد.

    واکنش طبیعی قبلی این بود که به هم بریزم و جنگ و دعوا کنم. ولی خداوند بینشی رو به من داد، بصیرتی رو به من داد تا بتونم اولا قدرت رو در هر حالی بدم به خودش و خودِش و تنها خودش رو توی زندگیم اصل ببینم، دوما از یه دیدگاه منطقی به قضیه نگاه کنم و دوباره بهش فکر کنم و دیدگاهم رو نو کنم که بتونم با درک صحبت های اونا تصمیم بگیرم.

    که هیجانی عمل نکنم و اونا رو درک کنم، خودمم درک کنم و همزمان با تمام اینا قدرت رو توی وجودم به خداوند بدم و این در نهایت خودم باشم که تصمیم درست رو گرفته باشم، نه اینکه چیزی بهم تحمیل شده باشه…

    و خدایا شکرت که بهترین نتیجه رو گرفتم، خودش تفکر، آگاهی، بینشی رو به من الهام کرد که با دیدنش از اون زاویه آرام شدم. هم خودم آرام شدم و هم عزیزانم رو آرام کردم.

    و کردیت تمام اینها فقط به خداوند میرسه. فقط و فقط به خودش میرسه…

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت…

    خدایا شکرت برای این بصیرت و بینشی که نسبت به این مسئله بهم دادی

    خدا رو صد هزار باااااااار شکر

    و کامنت تو سعیده جان مهر تاییدی بر سیر امشب من بود و به راستی که چه مهر زیبا و شایسته ای است…

    خودش از طریق پاسخ یکی از دوستان به کامنتم، به این صفحه هدایتم کرد که دقیقا زیر کامنت خودم، کامنت شما رو ببینم و این پیام ها رو دریافت کنم…

    البته این رو بگم که من فقط آیه های اول کامنتت رو خوندم و هنوز کامل مطالعه اش نکردم، ولی مطمئنم کامنتی که مقدمه اش این همه جوشش در درونم ایجاد کرد، متنش برام حامل آگاهی های خیلی بیشتریه…

    خدایا شکرت…

    عزیزم ازت سپاسگزارم…

    هر جا هستی شاد و سلامت باشی:)

    استاد و خانم شایسته عزیز شما هم که پایه ثابت سپاسگزاری های من هستید برای فراهم کردن این بستر عالی و بی‌مانند که هیچ جا شبیهش پیدا نمیکنم…

    خدایا شکرت…

    شاد، سلامت، موفق و سربلند باشین همگی:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: