نکته مهم:
این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- نتایج پایدار حاصل استقامت در مسیر درست است؛
- حیاتی ترین نقطه ای که ذهن باید کنترل شود جایی است که: ذهن شما به خاطر یک ناخواسته، تمام نتیجه های قبلی را در نظرت بی ارزش جلوه می دهد؛
- تا می توانی، سطح توقع ات را از آدمها پایی بیاور؛
- “کینه و نفرت”، آبشخور تولید بیماری های جسمی است؛
منابع بیشتر
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری19MB20 دقیقه
سلام به همه دوستان و استاد عزیزم ومریم جون
این فایل جز نشانه های امروزم بود و من هربار وارد این قسمت سایت میشم شگفت زده میشم ک چققققد خدا قشنگ منو هدایت میکنه چیزایی بود کباید میشنیدم، من ی مدتی هست واقعا حس کینه و نفرت دوباره سراغم برگشته ی مدتی بود ک رها شده بودم و فک میکردم همه رو بخشیدم اما باز با کوچکترین رفتاری ک برخلاف میلم بوده از اطرافیانم دیدم دوباره حس نفرت و کینه ب من برگشته ک دقیقا بخاطر همون سطح توقعاتی هست ک ما از بقیه داریم وقتیکه از بقیه متوقع بشیم و انها هم خلاف میل ما عمل کنند اول از همه خودمون اذیت میشیم ناراحت میشیم بعدش هم رفتارهای ناپسند یا حتی برخوردهای عصبی با طرف مقابلمون داریم و بعدش شروع ب سرزنش کردن خودمون میکنیم ک چرا این رفتار رو کردی و وارد ی جدل ذهنی میشیم ک ایا این رفتار درست بوده؟ یا ن حقش بوده ک اینجوری رفتار بشه چون مثلا فلان روز اون رفتار رو با من داشته!! و من این مدت واااقعا در حس بد بودم و این حس کینه و تنفر از یکماه پیش با یک نفر شروع شد کسی ک دوسش داشتم ودارم اما ادامه رابطمون واقعا ب ضرر جفتمون بود و باید جدا میشدیم ک بتونیم هم رهاتر باشیم و هم هرکدوممون مسیر زندگی خودمون رو بریم تا بتونیم بهتر پیشرفت کنیم و هم سریعتر ب مدارهای بالاتر بریم و زندگی بهتری رو تجربه کنیم چون هر دومون عضو سایت هستیم و از قانون اطلاع داریم پس جدا شدیم هرچند زیاد این اتفاق افتاده و ما بازه های زمانی زیادی رو هی جدا شدیم و هی برگشتیم ک این بخاطر عدم وجود عزت نفسه با اینکه من هرروز سعی میکنم گوش بدم ب فایل های عزت نفس اما خب هنوز تکاملم طی نشده با اینکه ب نسبت گذشته خیلییی پیشرفت داشتم اما خب هنوز مسیر زیادی هست ک باید برم تا بتونم ب خودم و عواطفم مسلط بشم و بیشتر خودمو بشناسم، خلاصه ک بخاطر جدایی از این دوست عزیزم من خیلی حالم بد بود و همش اونو مقصر میدونستم با اینکه هی میگفتم ن من بخشیدمش ن اون کاری نکرده ولی خب عمیقاا اینو باور نداشتم و فقط داشتم با این جملات سعی میکردم حالمو برای مدت کوتاهی خوب نگه دارم و هربار از طریق های مختلفی پیگیرش بودم و هربار ک میدیدم عکسی گذاشته از سفر و این چیزا ک حالش یعنی خوبه بیشتر احساس ناراحتی میومد سراغم و این روند ادامه پیدا کرد و کم کم اعضای خونوادمم اضافه شدن ب اون و اونا هم منو ناراحت میکردن و من روز ب روز احساسم بد وبدتر میشد و هربار از دست یکی ناراحت میشدم ی روز مامانم، ی روز بابام ! و این گروه بزرگتر شده بود و منم بخاطر ی هدفی ک تعیین کرده بودم و میخواستم سریع بهش برسم خودمو تحت فشار گذاشته بودم ک هم زمان بگذره هم من بتونم با گذشت زمان مثلا کنار بیام با نبود دوستم! اما خب همه چیز داشت بدتر و بدتر میشد و تا اینکه چند روز پیش متوجه شدک ک چققد وجودم پر از استرس و اضطراب و نگرانیه! گفتم ندا تو ک قانون رو میدونی چرا ب این چیزا دامن زدی!؟ چرا گذاشتی همه چیز بد و بدتر بشه!؟ مگه تو جزیی از خدا نیستی؟! چرا همه چیز رو رها نمیکنی؟ چرا نگرانی!؟ مگه تو ایمان نداری!؟مگه تو نمیگی متوکلی؟ کو توکلت پس؟! پس سعی کردم در مورد خواستم رها باشم و استرسی ک هرروز میاد سراغم رو با این جملات و فک کردن بهش ک باید ایمان داشت و زدن مثالهایی برای خودم ک ببین فلان موفقیتت ک همهمیگفتن ندا وای تو چقد خوش شانس بودی مگه از خودت بوده یا شانس؟! یا از ایمان و حرکت و توکلی ک داشتی؟! و خلاصه سعی کردم حالمو بهتر کنم در این مورد اما موضوع تنفر و کینه رو هنوز حل نکرده بودم و حتی شده بود چندین بار از رفتارهای بدی ک باهام شده بود با بقیه صحبت کرده بود و هرروز بیشتر ب این رفتارا داشتم جذب میشدم تا دیشب ک در مورد بابام باز شروع کردم نق زدن ک ن بابام اصلا منو دختر خودش نمیدونه اینقد برای داداش کوچیکه من هزینه میکنه اما برای من اینکار رو نمیکنه و همیشه در مورد من خسیس بوده و اصلا با من درست رفتار نمیکنه! چندین بار این جملات رو تکرار کرده بود پیش چندین نفر تا اینکه دیشب یهو ب خودم اومدم ندا چرا اینقد نکات منفی باباتو داری میبینی؟! بابام اونقدم ک تومیگی بد نیست. مگه وقتیکه میخواستی چشمات رو عمل کنی با اینکه خودت سرکار هستی و خواستی عمل کنی قبول نکرد ک خودت هزینه ها رو پرداخت کنی. مگه زمانیکه خواستی ماشین بخری نرفت برات وام بگیره وضامنت بشه؟! مگه ن خودش سود وام رو داد اما فقط از تو اصل پول رو گرف بدون هیچ سودی!؟ مگه بابات همونی نیست ک نذاشت برای دانشگاه مقطع کارشناسیت اذیت بشی و خودش همه هزینه های دانشگاه رو پرداخت کرد! این همون بابایی هست ک برات کار پیدا کرد ک مستقل تر بتونی باشی پس چرا اینقد میشینی بدشو پیش بقیه میگی!؟ مگه ن این همون بابایی ک هر خواستگاری برات اومده گفته من جونم ب دخترم بسته ست اگه قرار باشه جایی بره باید اول با نظر خودش باشه برای زندگی و دوم اینکه نزدیکم باشه ک هربار من اگه خواستم ببینمش سریع بتونه خودشو بهم برسونه!؟ مگه همون بابایی نیست ک وقتی خواستی نامزد کنی کلی گریه کرد! در صورتیکه هیچی هنوز مشخص نبود! و فقط ی صحبت ساده شده بود. پس بابام منو خیلییییییی دوست داره خیلیی. اگه الان نمیتونه کمکم کنه تو هزینه خواسته ای ک دارم حتما دستش تنگه! اصلااا چرا من بااید توقع کمک از بابام رو داشته باشم!؟ تا وقتیکه خدا هست و از بی نهایت جا و بی نهایت روش میتونه ب من ثروت و شادی و حس خوب بده. چرااا باااید از بقیه انتظار داشته باشم!؟ ک بخوان اونا ب من کمک کنند یا بخوان بمونن با من یا ن!! من ب تنها کسی ک نیاز دارم فقط خداست و باید رها باشم.هرچقد کمتر متوقع باشیم خودمون در ارامش بیشتری زندگی میکنیم. خدااایاااا شکرت برای اگاهی ک امروز بهم دادی و من از این لحظه همه عزیزانی ک ناراحت بودم ازشون میبخشم و براشون ارزوی سلامتی و خوشبختی و ثروت و شادی میکنم . وقتیکه من رها باشم و هیچ کینه ای در من نباشه اولین سودی ک داره برای خودمه و خودم اول از همه در ارامشم و احساسم خوبه و همین الان هم ک دارم تایپ میکنم خدا جونم بهم از دست یکی از بنده های خوبش بهم لواشک هدیه داد😍😇اینم پاداااشم😍 و نتیجه ای ک از رها بودن و متوقع نبودن و بخشیدن خودم و اطرافیانم، گرفتم
خداااایااااا هزااااار باااار شکرت
استاد عزیزم بی نهاااایت سپاسگزارم ک اینقد عااالی همه نکات رو بیان میکنید و ب ما منتقل میکنید عاااشقتونم💚💚 هرجا هستین امیدوارم شاد و سالم و ثروتمند و خوشبخت باشین😘😘🌸🌸🌸🌸