نکته مهم:
این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- نتایج پایدار حاصل استقامت در مسیر درست است؛
- حیاتی ترین نقطه ای که ذهن باید کنترل شود جایی است که: ذهن شما به خاطر یک ناخواسته، تمام نتیجه های قبلی را در نظرت بی ارزش جلوه می دهد؛
- تا می توانی، سطح توقع ات را از آدمها پایی بیاور؛
- “کینه و نفرت”، آبشخور تولید بیماری های جسمی است؛
منابع بیشتر
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری19MB20 دقیقه
سلام و درود حدا بر قلب های آگاه
من از نگاه خودم و تجربه ی زندگیم مینویسم
تجربه ای که از نظر نزدیکترین افراد خانواده مثل زهر تلخ بود و برای من با سه تا بچه ، شیرین تر از عسل ، بنابراین این دو نوع تفکر : یعنی همون بازی ذهن ، ذهن ، ذهن ،
13 سال قبل وقتی خانواده ی دو نفرمون به یکباره 5 نفره شد ، کل زندگی و برنامه های شخصیم به یکباره تعطیل شد و فقط در تلاش بودم که بتونم خودم و جمع و جور کنم تا سه قلوها رو در پازل زندگی به شکلی زیبا جا بدم .
از قانون و تسلیم بودن و اینجور مسائل هیچی نمیدونستم و تفکرم در مورد خدا همونی بود که مامانم در ذهنم جا داده بود .
ولی باز هم ، همون خدا بدجنسه که مو رو از ماست میکشید رو خیلی دوست داشتم و آدمی نبودم که خودم و با دیگران مقایسه کنم و میدونستم در اون شرایط هم باید خودم ، خودم رو کمک میکردم و هیچ چاره ای جز پذیرش نداشتم . چالشها بسیار بود که در کامنتهای قبلم بهشون اشاره کردم و من خودم رو قویتر از اونها میدیم و میدونستم میگذره و فقط این منم که از خودم باید رد پایی زیبا به جا بگذارم .
بنابراین بیشترین مراجعه ام به خودم بود و چاره ی چالشها رو با فکر کردن بهشون پیدا میکردم و راه حل در زمانی نشون داده میشد که آرامش داشتم و این آرامش زیبا و مّه رو در اون شرایط نتایجی زیبا در بر داشت و کم کم یکی از دوستانم ، خواهرم ، مامانم و یکی از شاگردانم ، هر کدوم به نوعی به کمکم اومدن .
الهی شکر .
8 ماه و نیم گذشت و شکر خدای مهربون سه قلوها هر سه سالم بودند و کم کم داشتم آرام میگرفتم که به یکباره یک روز نزدیک ظهر متوجه شدم بابای بچه ها در حال جمع کردن ساک و وسایلشه و شناسنامه سه قل هم دستش بود
بهش گفتم : کجا میری ؟
گفت : خونمون ، میخوام مامان و خواهرم و ببرم سفر .
گفتم : توی این شرایط ؟ پس من و سه قل چی ؟
با لبخند گفت : هیچی ، تو بشین و بچه هات و بزرگ کن .
منم به آرامی جولب دادم : پس لطفا شناسنامه سه قلوها رو نبر ،
سه تا شناسنامه رو گذاشت روی زمین و ساکش و برداشت و در خونه رو بست و رفت .
الان 12 ساله که رفته ولی من چیزی رو از دست ندادم بلکه اون پدر بودن رو از خودش دریغ کرد ، صدای خنده ها رو نشنید ، قد کشیدن ها رو ندید ، خدا به همراهش .
ولی آقا ابراهیم عزیز من از همون روزی که رفت و در و بست ، مجدد در و باز کردم و نگرانی ها و ترس ها و نفرت ها و خاطرات و …. پشت سرش گذاشتم بیرون و مجدد در و بستم .
و به جاش : پنجره های خونه دلم رو به سمت عشق و محبت و مهربانی و توکل و ( تسلیم و پذیرش ) باز کردم و قدم برداشتم و هر روز تلاش کردم که قدم بعدی رو درست تر بردارم ( به همین راحتی )
هزاران حرف و حدیث و اتفاقات کوچیک و بزرگ در طول این سالها رخ داد اما آگاهی درون من یعنی همون خدای من : که اتفاقی براش نیفتاده بود که بخوام جا خالی کنم یا نگران باشم یا بترسم ، او بود و در نتیجه من بودم و این یعنی امید به ادامه زندگی .
حرفها و حدیثها و اتفاقات و …… رو باد برد و در صندوقچه کائنات ذخیره کرد تا به صورت کارما به خودشون برگرده اما من چه زیبا زندگی کردم .
رمز موفقیت هام در حد خودم از همون سالها قبل از آگاهی به قواتین به صورت تیتر
1 پذیرش و تسلیم ، کور کردم خودم رو از دیدن دیگران و کر کردم خودم رو از شنیدن حرفهاشون . با تمام سلولهام باور کردم و پذیرفتم که این چالش مخصوص زهره است و به کسی ربطی نداره ، پس باید خودم با مشورت شریکم که از رگ گردن بهم نزدیکتر بود حلش میکردم و واقعا دیگه جایی برای کسی نبود
2 توکل و زمزمه های دائمی با خدا مخصوصا در سحر . سحر . سحر .
3 غرق در زیبایی ها هر چند اندک ، هر چند کوچک . من به فدای قدرتی که جان من و سه قل به دستشه
4 توجه نکردن به تهدید ها که میاییم بچه ها رو میبریم و ال و بل ، ولی من دلم قرص بود به فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
دوست عزیز شما نتایجی بسیار پر رنگ در زندگیتون دارید . الهی شکر
پس حالا که یکبار موفقیتی کسب کردید از همون راه وارد بشید ، رمز پیروزی همیشه و همه جا و در هر شرایط یکیست ( کنترل ذهن ) و نگرانی ها و ترسها رو پشت در بگذارید و بقیش و رها کنید .
إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحࣰا مُّبِینࣰا
حتما درها رو از جایی که فکرش و نمیکنید باز میکنه چون خیلی بخشنده و مهربونه .
بدرخشید