نکته مهم:
این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- نتایج پایدار حاصل استقامت در مسیر درست است؛
- حیاتی ترین نقطه ای که ذهن باید کنترل شود جایی است که: ذهن شما به خاطر یک ناخواسته، تمام نتیجه های قبلی را در نظرت بی ارزش جلوه می دهد؛
- تا می توانی، سطح توقع ات را از آدمها پایی بیاور؛
- “کینه و نفرت”، آبشخور تولید بیماری های جسمی است؛
منابع بیشتر
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری19MB20 دقیقه
سلام و درود فراوان به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.
«کینه و نفرت».
دو واژه ی کاملاً سنگین و ایجاد فرکانس منفی!
کینه و نفرت چطور و از کجا شکل میگیره و ادامه دادنش منجر به چه اتفاقاتی میشه؟
زمانی که به هر دلیلی از هر فردی ناراحت و عصبانی میشیم اگر حلش نکنیم و این خشم ادامهدار بشه باعث ایجاد کینه و نفرت میشه .
چطور میشه ما از آدما ناراحت و عصبانی میشیم؟ وقتی که پذیرش آدمها رو نداریم و دلمون میخواد بقیه طبق میل ما رفتار کنن. و وقتی اونطوری که من میخوام نباشن، ما عصبانی میشیم و خشم تمام وجودمون رو میگیره. این نشون میده که ما دنبال تغییر دیگران هستیم و با رفتارهای خودخواهانمون توقع داریم دیگران طبق میل ما رفتار کنن. یعنی استانداردها و علایق و سلایق ما رو داشته باشن.
در واقع تمام توقعات ما از دیگران عامل ایجاد خشم و عصبانیت و در نهایت رنجش و ایجاد کینه و نفرت میشه.
جالبه بدونیم که خیلی وقتا خودمون عامل همین حس بد میشیم یعنی جایی موضوعی حالمونو بد کرده ،شهامت بیان احساسمونو نداریم ، اون خشمی که از خودمون داریم باعث ایجاد نفرت از طرف مقابلمون میشه.
خیلی وقتا ایجاد رابطه ی زیاد و افراطی باعث توقعات و در نهایت فرو خوردن خشم و بوجود اومدن کینه و نفرت میشه.
در اکثر مواقع این خود ما هستیم که به خاطر نداشتن آگاهی و عدم اعتماد به نفس یا عزت نفس در وجودمون خشم و عصبانیت رو پرورش میدیم و از روابط با دیگران رنج میبریم و وقتی رنج ببریم به جای رفع و حل اون موضوع، از دیگران متنفر میشیم.
وارد حریم خصوصی دیگران شدن، رعایت نکردن حد و مرزهای همدیگه اینم از عواملیه که باعث ایجاد رنجش میشه.
یه موضوع دیگه که خیلی وقتا باعث خشم ما میشه اینه که جاهایی که جمع هستیم توقع داریم همه تو خرید هر چیز یا هر کاری با هم و ب یک اندازه مشارکت داشته باشن و کسی از کسی سوء استفاده نکنه.
تو هر جمعی، هر کسی اندازه ی سهم و نقش خودش ،نکاتی که باید رعایت کنه رو رعایت کنه. منتهی همیشه افرادی هستن که چ به لحاظ مالی و چ به لحاظ کاری تو دور همی ها یا سفرها از رفتارهای دیگران سوء استفاده میکنن. به خیال خودشون زرنگ بازی در میارن .در حالیکه سنت رو رعایت نمیکنن و همین باعث میشه گاهی افراد دیگه، دلخور و رنجیده خاطر بشن. البته که الان یاد گرفتیم چ برخورد و واکنشی داشته باشیم. خدا رو شکر، از وقتی که روی تغییرات خودمون کار کردیم و در مدار بهتری قرار گرفتیم به ندرت پیش میاد با همچین افرادی و همچین موضوعاتی مواجه بشیم.
خیلی وقتا محبت زیادی و قربانی کردن خودمون در مقابل دیگران ، باعث ایجاد همون توقعات و رنجشها و در نهایت نفرت میشه.
خیلی جاها دیگران چیزی رو به ما تحمیل میکنن و باز ما به خاطر عدم عزت نفس و اعتماد به نفسمون،اینکه شهامت« نه» گفتن رو نداریم ،مجبور به انجام اون کار میشیم و بعد ، از طرف مقابل آزرده خاطر میشیم.
گاهی اوقات به خاطر بیماری کنترل، تو خیلی از موضوعاتی که حتی به ما ربطی نداره ولی ما به خاطر کنترل زیادی که از طرف مقابل داریم، یعنی توجه به نقاط منفی اون افراد میکنیم، اینم باعث خشم و نفرت از اون شخص میشه.
خیلی وقتا این نگرش، که من دیگران رو مقصر اتفاقات ناجالب زندگیم میدونم باعث ایجاد این حس بد در من میشه .در حالی که ما متوجه شدیم هیچکس نه عامل خوشبخت بودن ما و نه عامل بدبخت شدن ماست.
اگه دقت کرده باشید متوجه میشیم که نداشتن حد تعادل تو رفتارهامون باعث ایجاد حس بد نسبت به آدمها میشه .هم جاهایی که خودمونو کوچیک کردیم و به خودمون آسیب زدیم و هم جاهایی که با غرور رفتار کردیم و ما ، چیزیو تحمیل کردیم ، هر دو عامل، باعث نفرت من از آدمها میشه.
خدا رو شکر با دورههایی که کار کردیم بخصوص دوره ی عزت نفس و احساس لیاقت، شناخت زیادی نسبت به خودمون پیدا کردیم و همین شناخت، باعث ایجاد افکار و باورهای درستی در مورد خودمون شده.
اینکه یاد گرفتیم هم به حد و مرز خودمون احترام بزاریم و هم به حد و مرز و حقوق دیگران!
اینکه یاد گرفتیم بیش از توانم هیچ نوع مسئولیت و خدمتی برای کسی نداشته باشم ! شهامت «نه »گفتن داشته باشیم.
اینکه یاد گرفتیم بدون تحمیل، نظر خودمون رو ارائه بدیم و به نظر و علایق و سلایق دیگران هم احترام بزاریم !
اینکه یاد گرفتیم به نقاط مثبت دیگران توجه داشته باشیم !
کسیو کنترل نکنیم نخواهیم کسی رو تغییر بدیم .تمام تمرکز روی خودمون باشه!
اینکه یاد گرفتیم درک متقابل از دیگران داشته باشیم یعنی هر وقت از کسی توقعی میکنیم یا از کسی رنجیده خاطر میشیم خودمونو تو شرایط و موقعیت طرف قرار بدیم تا بتونیم بهتر درکش کنیم و کمتر ازش ناراحت بشیم!
اینکه یاد گرفتیم گفتگوهای ذهنیمون رو کنترل کنیم چون ذهن ما ،مدام در حال تحلیل و بررسی موضوعات مختلفه . وقتی غلبه به این گفتگوها داشته باشیم مدیریت بهتری در عملکردمون خواهیم داشت.
حتی یاد گرفتیم در مقابل دیدن چیزهای ناخوشایند از طرف دیگران زاویه دیدمون رو نسبت به اون موضوع و نسبت به اون فرد تغییر بدیم. این شگرد خیلی خوبی برای از بین بردن خشممون هستش .
جالبه خیلی وقتا به خاطر اینکه دنبال تایید و تحسین از سمت کسی هستیم و چیزی از کسی نمیشنویم یا نمی بینیم. اینم میتونه عامل خشم و نفرت ما از شخص مقابل بشه. در حالی که، وقتی ما خودمون روی عزت نفس و اعتماد به نفسمون کار کرده باشیم تمام این توقعات رو نسبت به دیگران از بین میبریم. حتی گاهی دیدن توانمندیها و مهارتهای دیگران باعث خشم ما میشه ! چرا که حس حسادت در وجودمون کنترل نشده. اینم از مواردی هستش که وقتی به نقاط مثبت و ارزشها و توانمندیهای خودمون تمرکز میکنیم، حس حسادت در درونمون کمرنگتر میشه .
اینکه من فکر کنم دیگران، مانع خوشبختی و یا اوج گرفتن وموفق شدن من در زمینههای مختلف هستن اینم از از اون افکار و باورهای غلطی هستش که تو ذهن خودم پرورش دادم و بیخود و بیجهت از دیگران رنجش به دل گرفتم.
خیلیا از پدر و مادراشون به خاطر همین باور غلط ،رنجیده خاطر هستن و حتی با قدرت میگن: ما اونها رو نمیبخشیم .در حالی که چوب باورهای غلط خودشون رو میخورن و کسی جز خودشون رو اذیت نمیکنن. این دسته افراد، آگاهی به این قضیه ندارن که خودشون قدرت خلق اتفاقات زندگیشونو دارن.
و میتونن با افکار و باورهای جدید، خالق اتفاقات خوب زندگیشون باشن.
خیلی جاها با بخشیدن طرف مقابل به خودمون خدمت میکنیم و به خودمون احترام میذاریم و این نشون میده که برای آرامش خودمون ارزش قائل هستیم و اجازه نمیدیم هیچ عوامل بیرونی باعث ایجاد احساس بد ، در درون ما بشه. اگه بتونیم از این زاویه به قضایا و رفتارهای دیگران نگاه کنیم ،آرامش بیشتری دریافت میکنیم.
کینه و نفرت و انتقام مثل این میمونه که سم بخوری و بعد منتظر باشی طرف مقابلت از پا در بیاد.
خدا رو شکر یاد گرفتیم برای بدست اووردن آرامشمون ،عملکردهای مثبت و درستی داشته باشیم.
و وقت وزمان خودمون رو صرف افکار پوچ و بیهوده نکنیم.
یه نمونه بارزی که چند وقت، پیش دیدم براتون بگم اینه که یه مادر و پسری حالا به هر علتی بینشون ناراحتی و توقع بوجود اومده بود. طوری که هر جا، کنار مادر میشستی تا میتونست پسرشو نفرین میکرد و از بدی پسرش میگفت و اینکه از خدا درخواست میکرد به قول خودش، اونو به زمین گرم بزنه . و هر باری که پسرشو میدیدی، پیش همه، از مادرش بد میگفت .
دو سه سالی از این جریان گذشت در حالی که بینشون جدایی افتاده بود. تا اینکه بر حسب اتفاق، پسرش سرطان گرفت. وقتی مادرش از بیماری بچش خبردار شد، طبیعتاً برای مراقبتش ،سمتش اومد و با هم آشتی کردن .
الان چند ماهیه گذشته و من احساسات این مادر رو که میبینم، میبینم که چقد در رنجو و عذابه!
یکی از اخلاقهای بارز این مادر این بود که خیلی پول دوست بود و بینهایت خسیس! ولی حالا که پسرش به این حال و روز افتاده از اونجایی که پسرش پساندازی نداشت ، مجبور شده برای خرج بیماری پسرش هر کاری از دسش بر میاد انجام بده . طوری که هشت ماهه مخارج خانوادهاشم تامین میکنه . چون پسرش نمیتونه سر کار بره.
از زبون خود مادر شنیدم که گفت به خاطر نفرینهایی که کردم عذاب وجدان گرفتم. تا وقتی پسرم زندس هم به خودش ،هم به خانوادهاش خدمت میکنم .
این اتفاق برای من درسهای زیادی داشت .هرچند من زیاد اهل نفرین کردن نبودم و نیستم، اما یه جاهایی احساس بد نسبت به دیگران پیدا میکردم .
از این اتفاق درسهای زیادی گرفتم و به عینه خودم دیدم که مادری که کینه و نفرت از بچه ی خودش داشت ظاهرا به خواستش رسید و پسرش بیمار شد و این در حالیکه همون مادر ، از صبح تا شب از پسرش و از خانوادهاش هم از لحاظ مالی هم از لحاظ عاطفی داره مراقبت و پرستاری میکنه .یعنی به خاطر اون حس بدش، الان خودشم تو رنج و عذابه و خودشم داره اذیت میشه .
قدیم میگفتن : «نفرین به خودتون برمیگرده».
این مادر باعث خلق بیماری در پسرش نشده. اونم تاوان فرکانسهای بد خودشو گرفته . اما این مادر با نفرینی که کرد همون نفرین به خودش برگشته، نه تنها با دیدن بیماری پسرش، خودش بیشتر عذاب میکشه بلکه درد سرای زیادی رو هم داره تحمل میکنه.
پس باید یاد بگیریم که دیگران رو ببخشیم نه به خاطر له شدن شخصیت یا غرورمون بلکه به خاطر داشتن آرامش خودمون.
ما بر این باور هستیم که هر کسی هر فرکانسی که میده پاسخش رو دریافت میکنه پس نمیخواد نگران جبران یا انتقام از فرد مقابل باشیم بهتره برای آرامش خودمون فراموش و رهاش کنیم. ما میدونیم که جهان فرکانس ما را دریافت میکنه و هیچ توضیح و توجیه و منطق قابل قبولی ، برای رفتن به حس بد رو نمیپذیره. بنابراین باید آگاهانه تمرکزمون روی این موضوع باشه که همیشه به احساساتمون توجه داشته باشیم. هرجا به هر دلیلی احساسمون بد شد آگاهانه توجه و تمرکزمون رو به نقاط مثبت اون فرد حتی یا نشد، به موضوع و چیزهای زیبای دیگه ببریم تا احساس خودمون رو بهتر کنیم .
اجازه ندیم تو احساس بد بمونیم. اگر بتونیم همون ابتدا گفتگوهای ذهنیمون رو کنترل کنیم ونزاریم این نجواها به کینه و نفرت تبدیل بشه ،به خودمون بیشتر لطف کردیم.
خیلی وقتا،موضوعات و اتفاقات بین ما و دیگران جزئی و سطحی هستن، گاهی حتی سوء تفاهم پیش میاد،باید بتونیم با دادن ورودیها و کردتغییر زاویه ی دید ،ذهنمون رو کنترل کنیم.
از طرفی تا جایی که میتونیم سطح توقعمون رو از دیگران پایین بیاریم.
وقتی خودم اتفاقات بیرون رو رقم میزنم باید آگاهانه تمرکزم رو روی فرکانسهایی که میفرستیم بزاریم.
به میزانی که فرکانسهای مثبتی به جهان ارسال میکنیم به همون میزان از دیگران و از جهان پاداشهای خوبی دریافت میکنیم و از اتفاقات و احساسات این چنینی به دور و در امان هستیم.
با رفتارهای سالمو و مثبتمون ، حس لیاقت بیشتری به خودمون میدیم .
انشالله بهترین عملکردها رو در مقابل رفتارهای ناجالب دیگران داشته باشیم .و از برخورد و واکنشها و رفتارهاشون تو هر موضوعی، درس وتجربه کسب کنیم.
همیشه یادمون باشه به جای خشمگین و عصبانی شدن وکینه به دل گرفتن از رفتارهای دیگران،حتی اگه مال یا سرمایمونو رو برده باشن ، یاد بگیریم در معامله یا بر خوردهای بعدی ،چ طور با اونها رفتار کنیم تا آسیب نخوریم .
استاد جونم عاشقتم الهی باشی همیشه.
سلام به استادعزیزوگرامی ومریم جون عزیزم.
استاد سوال کردن که کارکرد کدوم دوره ها باعث رشد یا پیشرفت شما شده ؟
باید بگم که من اکثر دوره ها رو کار کردم وتو هر کدوم پیشرفتهای خاص خودمو داشتم.
از اونجایی که متاسفانه تو همه ی زمینه ها نقص وضعفهای زیادی داشتم ،به همین جهت هر کدوم از دوره ها روی تغییرات من تاثیرات بسزایی داشته .
شاید کار کرد هر دوره، اونم برای بار اول زیاد تاثیری نداشته اما وقتی چندین بار کار کردم خودم متوجه ی تغییرات شدم.
بیشترین وموثرترین دوره ای که این اواخر کار کردم دوره ی کشف قوانین واحساس لیاقت بود که تاثیراتش بینظیر بود.
چون بیشترش از درون عامل تغییراتم شدن .
چیزی که شاید توجه زیادی بهش نمیکردم واکثر مقاومتها وترمزها هم از همین درون من شکل میگرفت.
صلح درون ،هماهنگی بین ذهن وروح از درسهای بزرگ این دوره ها بود که فکر میکنم تو هر زمینه ای میتونه کمکم کنه .
برای ایجاد صلح درون باید پذیرشم نسبت به اتفاقات خیلی بالا بره طوری که همیشه سعیم بر بودن در احساس خوب باشه .
من همه ی دوره ها رو دوست داشتم و دارم .
با وجود اینکه چندین بار هر کدوم رو جدی ومرتب ومنظم کار کردم بازم تمایل دارم ،کار کنم .هنوز از کارکرد هر کدوم لذت میبرم وبه هیچ وجه برام تکراری وخسته کننده نمیشن .
به قول استاد انگار اینا نیازهای ما در طول شبانه روزه .
باید باشن تا آروم باشیم .
باید باشن تا بتونیم راحت ذهنمون رو کنترل کنیم.
باید باشن تا درمسیر باشیم واگر نه افکار منفی درهر لحظه امکان بردن ما به مسیر نا مناسب رو دارن .
این هفته از لحاظ جسمی کمی کسالت داشتم .طبیعتا باید از خودم مراقبت میکردم تا خوب بشم .تا اینکه بعد از گذشت چند روز خوب شدم .
دیروز تصمیم گرفتم برای تنوع اتاقها وپذیرایی وآشپزخونه یه کم دکورتغییر بدم .
من مثل خانومای ایرانی نیستمکه حتمن شب عید خونه تکونی کنم .بشورم وبسابم .
اما برای تنوع یه کارای ریزی انجام میدم .
از همسرم درخاست کردم تو ،جا به جایی مبلها کمکم کنه .
از اونجایی که بی نهایت تنبله وخیلی زود از کار خسته میشه .قور هم زیاد میزنه .
خیلی بیخود وبی جهت صداشو برد بالا وگفت: رو من حساب نکن .
من حوصله ی این کارا رو ندارم.
با وجود اینکه میدونه من دست تنها سختمه واذیت میشم .
حتی اگه پسرمم کمک کنه باز من سختمه .چون در کنارش کارای دیگه هست که اونا میشه جزع وظیفم .
خلاصه با همین یه جمله بی خیال ماجرا شد وناهارشو خورد و بی سر و صدا از خونه رفت بیرون .
به خیالش تا شب من تموم میکنم وبر میگرده .
کاری که هر سال انجاممیده .
25ساله ازدواج کردیم و هر سال این برنامه رو با ایشون دارم.
متاسفانه از اینکه کسیو بیارم خونه کمک کنه خوشم نمیاد .بیشتر معذب میشم .منظورم گرفتن کارگر.
که حتی کارگرم بیارم باز باید خودم کنارش تو جابه جایی باشم .
کلا این خصلتش که خیلی ادعا میکنه عاشق منه ولی تو عمل مثل همچین جاهایی که به هردومون ربط داره،چون خونه ی هردومونه .هردو میخاییم لذت ببریم .ولی حاضر نمیشه کمکی کنه ،منو عصبانی ورنجور میکنه .
دیروز بقدری توقعم شد که خیلی کفری شدم . از اینکه خودخواهه وخیلی جاها ،بی مسولیت .واقعن عصبانی میشم .
جا به جایی مبلها ،رو بی خیال شدم .رفتم سمت آشپزخونه وتا شب خودمو با آشپزخونه سرگرم کردم .
هروقت از همسرم شاکی میشم .پسرم راهکارهای خوبی بهم میده .
بهم گفت مامان انقد وابسته به کارای بابا نباش .
بابا همینه .عوضم نمیشه .سعی کن انقدی با خودت در صلح باشی تا کاراش باعث آزارت نشه .
ازش بی توجه بگذر.
مال خودت باش.
هرچقدر من بیشتر روی خودم کار میکنم که نسبت به کارای همسرم پذیرشم بیشتر بشه .فک میکنم ایشون خود خواه تر وزیاد خواه تر میشه .
قشنگ کارای خودشو خوب پیش میبره .جایی که از جسمش کار نکشی ،خوبه . اما در خاست کنی عاجزه !
دور از جون انگار فلج .در این حد بدش میاد بگی از جسمش کار بکشه .
خب من به عنوان یک زن ،چطور میتونم از این رفتارش بگذرم ؟!
تو ذهنم اولش به سختی اما در عمل متفاوت با قبل عمل میکنم .
دیگه مثل قبل دعوا ومرافه نمیکنم اما لحظه ای که از رفتارش بدم اومد ولی باز ذهنموکنترل کردم که توجهی بهش نکنم .
مثل همیشه رو پای خودم وایستم .
که با سرگرمی ومشغول شدن آشپزخونه راحت خودمو کنترل کردم .
شبم که اومد نه حرفی زدم ونه گله ای کردم .
ظرفیتم خیلی بزرگتر ازقبل شده .
توقعاتم خیلی کمتر شده .
یه جاهایی تو ذهنم ته ماجرا رو در میارم بعد تصمیم درست رو میگیرم که الکی سر موضوعی سمت احساس بد نرم .
چون وقتی احساسم بد میشه اول از همه حال خودم بد میشه .
انقدی هم فهمیدم که محبت کردن وکمک کردن چیزی نیست که تو بخای با زور از کسی طلب کنی اونم همسر !!!
آدمای نزدیکت، خودشون میبینن ومیدونن .
اگه کاری نمیکنن چون نمیخان .
پس باید بی تفاوت ازشون بگذرم .سپردمش به خدا .
میشد دعوای شدیدی را بندازم وتا یه هفته درگیرش بشیم .من عصبانی ،ایشون عصبانی، بزنیم سر کله ی هم .
اما دیگه حوصله ی این جنگ وستیز ها رو ندارم .
در واقع حوصله ی رفتن به حال بد رو ندارم .
با وجود اینکه تو دلم حالم میزون میزون نبود اما بازم خیلی بهتر از این بود که بخام عصبانیتمو بروز بدم .
باید خشمم رو کنترل میکردم .
شب بعد از خستگی دوش گرفتم ورفتم استراحت کردم .
امروزم به خودم گفتم باید استراحت کنم چون بدنم نیاز به استراحت داره .
تنها لطف همسرم به من اینه که میگه کار نکن .
ولش کن .
25ساله گذشته ، و تغییر نکرده حتمن از این به بعد هم تغییر نمیکنه .
این منم که در شرایطها وموقعیتهایی که نیاز دارم باید بدونم که چ کاری انجام بدم وچطور انجام بدم بهتره ؟
به اجبار که نمیشه از کسی درخاستی کرد.
حتی نزدیکترین افراد خانوادت .
منم سعی میکنم به جا و درست از خودم مراقبت کنم که جسمم خسته نشه که دوباره توقعم بزنه بالا.
برای لذت بردن وآرامش خودم هر کاری که لازم باشه میکنم .
احساس میکنم هنوز سر یه موضوعاتی وابستگی دارم .
که تو خلوت خودم باید تحلیلشون کنم .
به قول استاد مهم نیست تو به چ دلیلی ناراحتی ؟
آیا دلیل ناراحتیت منطقیه یا نه ؟ مهم احساسته که باید خوب نگهش داری .
این از اون مواردی هستش که انجامش خیلی بهم کمک میکنه تا زودتر از جریان ناراحتی بیرون بیام .
در واقع همون پذیرش آدمها میشه .
دیگه چخوب چ بد باید پذیرفتشون واعتنایی نکرد تا ببینی خداوند تو چ جریاناتی تو رو هدایت میکنه .
برداشتن نگاه وسرگرم کردن خودت وکنترل ذهنت از جمله کارهایی هستش که میشه کرد.
یه جاهایی تغییر زاویه ی دید خیلی کمکت میکنه اما من تو این مورد ،هرکاری کردم تغییر زاویه ی دید،کمکم نکرد.
اینکه استاد عرض کردن به آینده نمیخاد نگرشی داشته باشید وبیشترین تمرکزتون تو لحظه ی حال باشه .
کاملا درسته .همین رویه نجات دهنده ی خیلی از احساسات مخرب ماس .که اگر فکر کنیم یه چیزایی همیشگیه وتا ابد هست، حالمونو خیلی بد میکنه .شایدم خیلی ناامیدمون کنه .
.بهتره فک کنیم همه چیو میشه تو این لحظه درست کرد والان وظیفه ی من حفظ آرامش وحتی شاد بودن در لحظس . اینه که به من جواب میده ومنو به همون صلح درون میرسونه .
استاد جونم مرسی که هستی .