نکته مهم:
این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- قدم اول برای صلح درونی، “خودشناسی” است؛
- جهان بر اساس “خودارزشمندی درونی افراد”، نعمت ها را اختصاص می دهد؛
- رابطه افزایش خودارزشمندی درونی و افزاش درآمد؛
- دوست داشتن بی قید و شرط خودت؛
- برخورد دیگران با ما، بازتاب رفتار ما با خودمان است؛
منابع بیشتر
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 55 | احساس لیاقت بی قید و شرط26MB27 دقیقه
من دنبال فایل صحبت استاد و مدیر فنی عزیز سایت آقا ابراهیم بودم که هدایت شدم به این صفحه، الله اکبر از این بحث هدایت و هوشمندی این سیستم، چقدر کامنت متن این مصاحبه حس ام رو دگرگون کرد و چقدر این هدایت به موقع بود، واقعا خداونده که میدونه ما چیمونه دقیقا و چیا بهمون بگه حسمون خوب میشه.
متنی که خیلی زیاد حالم رو خوب کرد این بود:
(یکی از صحبتهای خانم شایسته خیلی به من کمک کرد در یکی از قسمت های سریال زندگی در بهشت
ایشون گفتند از تاریکی میترسیدند اما حلش کردن و بعد توضیح دادند وقتی کسی که یک مسئله و ترسی داره و بهش غلبه میکنه بعد از اون، اصلا با کسی که از اول اون مشکل رو نداشته برابری نمیکنه، خیلی خیلی بالاتر از اونه.
به خاطر اینکه با چالش روبهرو شده و سربلند بیرون آمده و خیلی قراره تو اعتماد به نفس بهش کمک بکنه و سرعت رشد رو افزایش بده)
خب حالا چرا این متن روی من تاثیر زیادی داشت؟بزارید توضیح بدم میدونم که توضیحاتم به شدت به هممون به خصوص به خودم کمک خواهد کرد.
خب من پاشنه آشیلم که خیلی آشیله بحث اعتماد به نفسم هست در حدی که باید بگم من با کلی دوره از جمله ثروت با دو سال کار کردن روش نتونستم درآمدم رو بالا ببرم اما با دوره ی عزت نفس و کار کردن روش تونستم ظرف مدت چند هفته درآمدم رو سه برابر کنم دیگه خودتون میفهمید چقدر این برام پاشنه آشیل بوده، حالا یکی از دلایلی که عزت نفسم نابود شده چیه؟ مقایسه ی خودم با بقیه، من یه دوره ای تمام زندگیمو فروختم و بدهیامو دادم و گفتم دیگه روی زمین لخت زندگی میکنم اما حاضر نیستم با قسط به خواسته هام برسم تمام این سال ها واقعا رو زمین لخت زندگی کردم اما با مقایسه ی خودم با اطرافیانم که از نظر میزان لیاقت از من پائین ترن اما زندگی بهتری دارن حس ام بد میشد میگفتم من تازه باید بعد کلی تلاش برسم به یه زندگی معمولی که بقیه آلردی دارنش با این همه شرکی که دارن و اینو بی عدالتی میدیدم.
از طرفی چون تو خانواده ی محرومی بزرگ شدم خودم رو با بقیه ی فامیل که در خانواده ی متوسطی از نظر رفاه رشد کردن مقایسه میکردم و این توی ذهنم میگذشت که من باید تلاش کنم تا خودم رو برسونم به حدی که همین الان خیلی از اطرافیانم با سطح لیاقتی پائین تر از من آلردی دارنش (اینکه میگم سطح لیاقت پائین تر یعنی من با خلق آگاهانه باید جلوتر از کسانی باشم که ناخودآگاه یه سری باورا رو دارن که دارن ازش نتیجه میگیرن که خودشونم نمیدونن از کجاست مثل گذشته ی خودم، من معتقدم اونی که آگاهانه داره از قانون استفاده میکنه آدم لایق تریه).
خلاصه این مقایسه ها به شدت عزت نفس من رو نابود کرده بود و مهم تر از همه انگیزه هام رو گرفته بود.
با چند مثال توضیحاتم رو واضح میکنم کسی که یه ماشینی رو قسطی خریده با حقوق کارمندی با کسی که همون ماشین رو همون مدل رو با خروج از شغل کارمندی و حرکت در مسیر علائق خودش و کارآفرینی و به صورت نقد میخره بدون هیچ قسط و وامی قابل مقایسه هستن؟نتیجه ی هر دو همون ماشینه حتی اگر یه مدل ماشین بخرن و سوار شن، چرا؟چون نقطه ی شروع، مسیر حرکت و ارزشی که هر مسیر به وجود اون افراد اضافه میکنه وزن اش تفاوت داره، کدومش خودباوری بیشتری داره برای رقم زدن خواسته های بزرگتر و بعدی به اون دو فرد؟ کدومشون رشد بیشتری کردن؟من تازه حرف استاد رو درک میکنم که موفقیت مسیره نه مقصد موفقیت اون رشدته اون حال درونیته اون ایمانیه که ایجاد میکنی اون باوریه که میسازی نه چهار تا اسباب بازی).
یه مثال دیگه: من توی مهارت های ذهنی مثل درس خوندن خیلی قوی ام اما توی مهارت های فیزیکی نه، واسه همین یادگیری زبان رو خیلی راحت بهش مسلط شدم اما یادگیری آرایشگری رو سخت، خب من فکر میکردم باید خیلی تلاش کنم تا با کسایی که توی شغل و رشته ی من یعنی آرایشگری خوبن تازه برابر بشم مثلا با خواهر خودم که همون اول تو کارای فیزیکی خوب بود و درسش اصلا خوب نبود، خب من به دلیل علاقه ی وافر به آرایشگری نتونستم رهاش کنم و با اینکه سختم بود تلاش کردم و تونستم مهارتم رو کمی بهتر کنم اما احساس اعتماد به نفسی که من به دست آوردم توی شغلم قابل مقایسه با خواهرم یا بقیه که آلردی خوبن تو این داستان نیست.
پس بحث مقایسه کلا منتفیه نه ما نقطه ی شروعمون یکیه نه مسیری که داریم طی میکنیم بنابراین مقصد هم قرار نیست یکی باشه قراره ما خیلی خیلی جلوتر باشیم و جایگاه بالاتری داشته باشیم.
من مدتها بود که فهمیده بودم نباید خودم رو با بقیه مقایسه کنم اما به هیچ وجه نمیتونستم منطق بسازم برای حذف این ترمز و ترک این عادت مخرب تا این متن و این صحبت خانم شایسته ی عزیز، خدایا بی نهایت شکرت، یه بخش اعظمی از ترمزای من در باب عزت نفس حل شد.