گفتگو با دوستان 55 | احساس لیاقت بی قید و شرط

نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • قدم اول برای صلح درونی، “خودشناسی” است؛
  • جهان بر اساس “خودارزشمندی درونی افراد”، نعمت ها را اختصاص می دهد؛
  • رابطه افزایش خودارزشمندی درونی و افزاش درآمد؛
  • دوست داشتن بی قید و شرط خودت؛
  • برخورد دیگران با ما، بازتاب رفتار ما با خودمان است؛

منابع بیشتر

دوره احساس لیاقت


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 55 | احساس لیاقت بی قید و شرط
    26MB
    27 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

196 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمانه امیری» در این صفحه: 1
  1. -
    سمانه امیری گفته:
    مدت عضویت: 2431 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان. تک تک صحبت هایی که در این قسمت گفته شد باید با آب طلا نوشت. کلمه به کلمه ارزشمند بود و من واقعا لذت بردم و ثانیه به ثانیه فایل استوپ میکردم و هر صحبتی که استاد میکردن رو یادداشت می کردم. نکته ای که طبق صحبت های استاد برام خیلی جالب و قابل توجه بود اون قسمتی بود که استاد گفتن خانواده جامعه اطرافیان استانداردهایی رو برای ما تعیین می کنن و اون استاندارد ها برای ما تبدیل به الگو میشن. و بعد ما خودمون، استعدادهامون، توانایی هامون و علایقمون فراموش می کنیم و تقلا می کنیم تا تبدیل به اون الگوها بشیم و بعد هم که تبدیل میشیم راضی نیستیم خوشحال نیستیم. من فکر میکنیم اکثریت ما ادم ها در حداقل یکی از زمینه های زندگیمون اینو تجربه کردیم. برای خود من چندین بعد از زندگیمو درگیر کرده بود و هنوز هم آثارش کاملن از بین نرفته. مثلن من زمانی که دانشگاه رفتم اهل آرایش کردن و به خودم رسیدن نبودم نه اینکه دوسنداشته باشم و برعکس افرادی که اینجوری بودن رو هم تحسین میکردم اما خودم هیچ وقت این کارارو نمی کردم. بعد تر که وارد رابطه با جنس مخالف شدم و دیدم که مثلن بخاطر همین سادگی ظاهری مورد پذیرش قرار نمی گیرم از سمت مقابلم یا اینکه مثلن میدیدم توجه دوست پسر من به دوستم جلب میشه چون اون ارایش میکنه به خودش میرسه و این مسائل و به دلیل پذیرفته شدن از سمت دیگران من شروع کردم به تغییر خودم و هر کسی که وارد زندگی من میشد و هر خواسته و انتظاری از من داشت من سریعا انجام می دادم. و مرتب بخاطر دیگران و پذیرفته شدن از سمت دیگران خودمو تغییر میدادم طوری که خیلی از خودم دور شدم. چون دوستام اینو به من القا کرده بودن که باید دوست پسر داشته باشم باید حتما کسی در زندگی من باشه نباید تنها باشم و کار به جایی رسیده بود که من دیگه معیار و ارزشی نداشتم که بخوام دیگران بپذیرم یا رد کنم. و اگر پیش میومد که پسری از من خوشش نمیومد من تصور میکردم که حتما من ایرادی دارم مشکلی دارم و همون شک و تردیدی که استاد گفتن همه وجود منو گرفته بود. به یاد دارم از اون زمان که هر پسری به من پیشنهاد میداد من قبول میکردم انگار به نوعی در من این ارزش ایجاد شده بود که اگر همیشه با کسی باشم به هر قیمتی که شده ارزشمندم. بعد ها در مورد ازدواج و خواستگار هم این اتفاق برای من پیش اومد. این که حتما باید ازدواج کنم وگرنه انسان ارزشمندی نیستم. دوسداشتنی نیستم. و هر شخصی که می اومد خواستگاری من، در اکثریت مواقع من میخواستم جوب مثبت بدم دیگه نگاه نمی کردم که طرف با من تفاهم داره نداره به من میخوره نمیخوره اصلن دوسش دارم یا ندارم. و اگر اتفاق می افتاد که خواستگاری می اومد و می رفت و ازش خبری نمی شد هم از نگاه خانواده و هم خودم از درون اینو حس می کردم که حتما من یه مشکلی دارم حتما من یه ایرادی دارم حتما من یه چیزی کم دارم. و همین حرفی که استاد زدن وقتی مدام در این حس باشی جهان هم همین شک و تردید ها رو در رفتار ادم ها بهت نشون میده. تو قسمت هایی از صحبت های استاد دیدیم که استاد به راحتی در مورد خودشون صحبت می کنن میگن من مثل بقیه استاد ها و معلم ها نیستم کت و شلوار نمیپوشم راحت صحبت می کنم ولی چیزی که مهمه اینه که استاد این ویزگی هاش نقطه ضعف نمی دونه و باهاشون راحته و به راحتی در موردشون صحبت می کنه. همونجوری که هست خودش دوسداره و با خودش حال میکنه. اما تجربه ای که من داشتم این بود که اگر با فردی دیت میرفتم یا با خواستگاری صحبت میکردم شروع میکردم همون اول تمامی خصوصیات اخلاقی و رفتاریم به خصوص اون بدتر ها البته از نظر خودم و استادندارد جامعه رو میگفتم اما با یه حالتی که اینا نقطه ضعف های منن و دارم خیلی به طرف مقابلم لطف میکنم و صادقانه رفتار میکنم که همون اول تمام خصلت های بدمو میگم. در صورتی که به معنای عدم پذیرش خودم بود و هرگز از این روش نتیجه مثبت نگرفتم چون حسی که در من بود داشت به طرف مقابلم میگفت که من انسان بدی هستم دوسداشتنی نیستم خودم هم خودمو نپذیرفتم و دوسندارم. من خودم با این ویژگی ها راحت نبودم و انتظار داشتم که دیگران راحت باشن و بپذیرن. این که بخوایم شبیه به اون الگوهایی باشیم که اطرافیان برامون دیکته کردن باعث میشه دیگه هیچ توجهی به علایق و خواسته های درونیمون نکنیم. مثل من که به هر قیمتی میخواستم دوست پسر داشته باشم و بعد به هر قیمتی میخواستم ازدواج کنم. و با اینکه گاهی با خودم میگفتم که مثلن این ویژگی اون ویژگی میخوام همسر آیندم داشته باشه اما هیچ وقت انتخاب های من شبیه آنچه که در ذهنم می گذشت نبود چون برای من اینکه از طرف اطرافیانم مورد پذیرش قرار بگیرم اهمیت داشت نه خواست و علاقه و خوشحالی خودم. خیلی این موضوع جا داره واسه صحبت کردن و خیلی مهمه که خودمون با همه آنچه که هستیم بپذیریم قلبا بپذیریم و با خودمون راحت باشیم چون این انرژی و حس به دیگران هم انتقال میدیم که من همینی که هستم راضیم میتونم بهتر بشم میتونم رو خودم کار کنم اما من با همین ها منم و دوسداشتنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای: