نکته مهم:
این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- قدم اول برای صلح درونی، “خودشناسی” است؛
- جهان بر اساس “خودارزشمندی درونی افراد”، نعمت ها را اختصاص می دهد؛
- رابطه افزایش خودارزشمندی درونی و افزاش درآمد؛
- دوست داشتن بی قید و شرط خودت؛
- برخورد دیگران با ما، بازتاب رفتار ما با خودمان است؛
منابع بیشتر
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 55 | احساس لیاقت بی قید و شرط26MB27 دقیقه
سلام به بهترین رول مادل جهان تو همه ی زمینه ها و خانم شایسته ی بینظیر و دوستان عزیزم
من تحسین میکنم نگار عزیز رو که انقدر مسلط، باصلابت،آرام با اعتمادبنفس و همچنین از نظر محتوا و آگاهی های بینظیری که بیان کردن.
استاد جان به چه موضوعات خوبی اشاره کردین.
استاد در مورد احساس لیاقت بی قید و شرط صحبت کردین، موضوع اصلیه دوره احساس لیاقت، چقدر این احساس لیاقت بی قید و شرط آدمو جسور میکنه، چقدر آرامش میده بهت.
من رو دوره ی احساس لیاقت و این باور کار میکردم، یه مدتی بودخونه بودم و بیرون و تو اجتماع نرفته بودم، چندهفته پیش رفتم یک مصاحبه خیلی مهم و اونجا خودم از رفتار خودم سوپرایز شدم،دیدم ک چقدر تغییر کردم
قبلا اگر بوذ در چنین مواقعی استرس میگرفت و حس کمبود و کم ارزشی و نگاه پایین ب بالا داشتم، ولی انقد ریلکس و آرام بودم و انقدر مسلط و صمیمانه برخورد کردم و یک نیم ساعت مسلط ب انگلیسی سوال جواب دادم و تازه منم چندتا سوال شخصی پرسیدم از طرف و طوری ک خواهرم ک با من بود تعجب کزد ک تو چ پررو شدی که تو چنین مصاحبه ی رسمی انقد صمیمی و ریلکس برخورد کردی و از کسی ک در جایگاه سوال کردن بود تو سوال شخصی پرسیدی.راستش اونجام داشتم تمرین میکردم و ب خودم گفتم این شخص ازت برتر نیست فقط متفاوتین و شروع کردن ب بروز دادن خودم، تازه فهمیدم اون کار کردن روی دوره ی احساس لیاقت یچیزایی رو تو ذهن من عوض کرده.
استاد مورد بعدی ک گفتین و چقد اجراش کمک میکنه ب ساختن این احساس لیاقت بی قید و شرط، اینه ک من بدونم این بازی دو طرفه ست.
همونطور ک من خودم رو بی قید و شرط ارزشمند میدونم، باید دیگران رو هم ب همین صورت بی قید و شرط ارزشمند بدونم
اینو ب خودم یادآوری میکنم که من بی قید و شرط ارزشمندم ولی در مورد دیگران ک میشه برچسب میزنم و قضاوت میکنم و ارزشمندی شون رو تو ذهنم بر اساس موفقیت مالی، چهره و چیزای دیگه شون میذارم
خب این تناقض هست،از طرفی ب خودم میگم،از طرفی تو ذهنم میگم فلانی بی ارزشه ب این دلیل یا با ارزشه ب اون دلیل
چه اتفاقی میفته واقعا تو ذهنم؟ ذهنم قبول میکنه ک من بی قید و شرط ارزشمندم. اگر هستم چرا دارم احساس ارزشمندی رو بر طبق این معیارات میسنجم؟
استاد سپاسگزارم که این نکته ی ارزشمند رو گفتین.
استاد این نکته ای ک گفتین ک خودتون رو نسنجین با یک لول خاصی که اگر ب اون رسیدین ارزشمندین.
این میشه همون مبحث مقایسه که گفتین تو جلسه ی اول، احساس لیاقت اگر بر این پایه استوار باشه واقعا یک چیز دست نیافتنی هست.
این دوست داشتن بی قید و شرط رو خیلی توش مشکل دارم، از بچگی کار خوب کردم پدر مادر گفتن دوست داریم،کار بد گفتن دوست نداریم ، من فکر میکردم خودم اینطور رفتار نمیکنم با خودم، ک تو دوره ی احساس لیاقت فهمیدم بله دقیقا همینطور رفتار میکنم. شاید جنس اتفاقات فرق کرده باشه و فقط اون صدای تشویق و سرزنش درونی شده ،در درون ذهن من،کسی از بیرون نمیگه دیگه،
برای این تازگی ها تا یادم بیاد،درست همون لحظه ی ک کار اشتباه میکنم، ب خودم بارها میگم ک درسته اینکاری ک کردی اشتباهه ولی من دقیقا همین لحظه دوست دارم و عاشقتم و بزای من تو بهترینی،، دوست داشتن من ربطی نداره ب اینکه تو چیکار کردی، و اون لحظه ی ک یک کار یا رفتار خیلی عالی داشتم رو ب یادم میارم و میگم ببین دوست داشتن من تو اون لحظه و این لخظه ک اشباه کردی یکی هست ها.
چقد هممون این رو تو روابط عاطفی مون ب طرف مقابل گفتیم، ک ببین من همه جوره دوست دارم ها،، ولی ب خودمون نگفتیم،همون بحث جلسه ی دوم احساس لیاقت.
استاد تازه دارم درک میکنم ک اینکه ریشه ی کاری ک میکنیم، رو نتیجه تاثیر داره،
فهمیدم ک من باید خودمو پذیرم برای اونچه ک هستم.
و من باید ضعفهایی ک منو اذیت میکنه،جلوی پیشرفت منو میگیره رو شناسایی کنم و برطرف کنم فقط ب این دلیل ک پیشرفت کنم،تجربه ی بهتری در این دنیا داشته باشم، نه بخاطر اینکه من اینا رو برطرف کنم تا ارزشمند بشم ،تا مورد تایید قرار بگیرم. من ارزشمند هستم و اینکار کردن ها برای تجربه ی بهتر من از جهان هست.
اگر ریشه ش ازشمند شدن باشه، میشه همون عروسک بقیه بودن، من اینطور رفتار میکنم تا شما خوشتون بیاد و من ب هر دلیلی نتونستم اونطور باشم،خودم این پیام رو میدم ک من مفید نیستم،ارزشمند نیستم.
استاد راست میگین سوای بحث درست یا غلط بودنش، چندسال پیش یک جمعی از دوستان داشتم و بین اونا یک دوستی داشتم که هر وقت نوبت این بود ک خونشون بریم. مستقیم میگفت ک نیاین من حوصله ندارم. و جالبه هیچکس هم ازش ناراحت نمیشد و تازه تو جمعا هی هم بهش زنگ و اصرار ک فلانی بیا، چون خودش واقعا راحت بود با رفتارش.
و استاد جان نکته ی بعدی ک گفتین ک واقعا منو نجات داد، چون از این ناحیه بارها شبطان ب من حمله کرده بود و احساس گناه و بی عرضگی داده بود، گفتین ک لازم نیست من با همه ارتباط خوبی داشته باشم، یکسری هام اصن شاید از من متنفر باشن.
تو ذهن من تعریف از روابط خوب و موفقیت این بود ک باید با همه رابطه ی خوبی داشته باشم و نمیدونستم آقا اصن این ممکن نیست، ممکن نیست ک همه ی آدما تاییدت کنن، تو اگر در یک خط فکری حرکت کنی و بهش وفادار باشی، خیلی طبیعیه ک یکسری ها موافقت نیستن.
من قبلا ک دوره عزت نفس رو میخاستم شروع کنم، فکر میکردم ک عزت نفسم میره بالا و این فرکانس رو ارسال میکنم و همه دیکه منو دوست دارن تاییدم میکنن، بعدا فهمیدم ن چنین داستانی نیست، همه قرار نیست موافق من باشن و منو تایید کنن، بلکه من عزت نفسم میره بالا و دیگه نیازی نمیبینم ب این تاییدها،، وچون کار کردم رو خودم جهان منو هم مدار میکنه با اون سری افراد ک منو دوست دارن و تایید میکنن،و ریشه ی این تایید و دوست داشتن از درون خودم میاد و از اون غربالی ک جهان لنجام داده و منو هم مدار کرده با آدمایی ک ارزشامون یکیه
من فکر میکردم اولین نشانه ی موفقیتم اینه ک رابطه م با همه اکی بشه، و با خواهر کوچکترم ک کلا 360 درجه با هم فرق داریم و ایشون در یک فضای فکری کاملا متفاوت با منه، من نمیتونستم رابطه ی خوبی برقرار کنم ، و کار میکرذم و حسم خوب و نتیجه ی تو بقیه موارد خوب میشد و نتیجه های خوب ولی شیطان میومد میگفت تو ب هیچی نرسیدی اگر واقعا موفق بودی رابطه ت با خواهرت خوب بود، و تو تو خونت هنوز مشکل داری. و این نجوا واقها منو ناامید میکرد
تا درکم بیشتز شد و گفتم موفقیت اصن ب معنای رابطه ی خوب داشتن با همه نیست، ما تو دوتا فضای فکری متفاوتیم ،معلومه نمیشه رابطه ی خوبی برقرار کرد. و مثال استاد رو زدم ک استاد وقتی با همسر سابقشون از لحاظ فکری جدا شدن، جهان از نظر فزیکی هم جدا کرد،حالا استاد میگفت اگر من موفق بوذم میتونستم رابطه مو حفظ کنم ، اینا همش از عدم درک درست قانون جهان میاد، خدا رو شکر اینو بهش رسبده بوذم و بازم شما اینجا یادآوری کردین و بازم مهر تاییدی شد.
و قسمت آخر ک گفتین بحث عدالت. وای این چقد پاشنه ی آشیل هست، چقدر تو جامعه بحث عدالت رو بد جا انداختن،
اینم یکی از مسایلی بود ک باهاش درگیر بودم، استاد این همون بحث احساس گناه تو دوره ی احساس لیاقت ک گفتین میشه، من رو خودم کار میکردم و سپاسگزاری و تمرکز بر نکات مثبت و احساس لیاقت، و خواهرم ک با همیم در یک فضای فکری دیگه و اتفاقات خوبی برای من میفتاد مثلا رفتارای بهتر پدر مادر با من، دریافت هدیه، و پول و اینا و خواهرم هیچکدوم اینا رو دریافت نمیکرد، من متوجه شدم ک من احساس عذاب وجدان و گناه میکنم و هی میخام نصف کنم همه چیروباایشون، بعد اومدم کار کردم،گفتم خب اینا نتیجه ی اون کار کردنات هست،اگر قراره باشه تویی ک کار میکنی و اونی ک کار نمیکنه نتیجه ی یکسان بگیرین،پس اینا مسخره بازیه؟؟ این عدالته؟؟؟
دیدم ن واقعا عدالت این نیست، عدالت دریافت جواب فرکانسهات هست
و این نوع نگرش خودش یک ترمز بزرگ هست ک نعمتای خدا رو دریافت نکنیم و داریم عدم لیاقتمون رو ب جهان اعلام میکنیم و تصمیم گرفتم دیگه اگر چیزی قراره بهش ببخشم از روی عشق و باور ب فراوانی باشه ن از اینکه احساس گناه و بی عدالتی کنی و ببخشی ک احساس گناهت از بین بره و حس کنی عدالت برقرار شده، ولی روی این باید کار کنم بیشتر ، اصن گفتم برای چند وقت برای اینکه این باور اشتباه از بین بره ،هر چی دستت اومد استفاده کن خودت فقط و شکر کن
استاد جان اونجایی ک گفتین حرف نزنین و بذارین نتایجتون حرف بزنه، اینو عمل کنم، باید کلا ساکت بشم،چون هر جایی بخام نصیحت کنم میبینم خودم چقد جای بهبود دارم و برم ب خودم برسم
استاد عزیزم بهترین ها رو براتون میخام با عشق
سلام سعیده ی عزیزم
خداقوت بابت این صلات هات که مدام توحید رو مرور میکنی.
سعیده جان یکجای حرفات عجیب درکت میکنم، اون قسمت ک گفتی وقتی توحید میخای ،خداوند تو زنبیل نمینذازه برات.
دقیقا، همینطوره ، من مهاجرت کرده بودم، همینطور ک خواسته م رو به خدا گفتم،گفتم خدایا میخام آدم موحدی بشم.
آقا جریاناتی پیش اومد ،در شرایط و موقعیت هایی قرار گرفتم که هی باید انتخاب میکردم بین توحید و شرک رو.
اون هدف اصلی یکطرف،اصن این جریانی ک باز شده بوذ یکطرف، گاهی وقتا متعجب میشدم، چرا این حجم از اتفاقات و شرابط پیش میاد ،اونم از زمانی ک دارم روی خودم کار میکنم، اتفاقات و تجربیاتی ک درسایی رو بم میداد ک دز طول زنذگی و مدرسه و دانشگاه اصن یک هزارمش رو یاد نگرفته بودم.
تا یکم مشرک عمل میکردم قشنگ میدیدم نتیجع چطور بد میشه سریع.
اون زمانم الهامی به من شد، ک اینا بخاطر درخواست خودته.
دیدی ذهن همیشه میاد الهامات رو توهم جلوه میده،، در همین افکار بودم پارسال اینا ک یک قسمت از مستند خدا که مورگان فری من هست رو دیدم،دقیقا همین جمله رو گفت ،گفت ک وقتی ک از خدا میخای صبور بشی، خدا ی دکمه نمیزنه ک صبور بشی، شرایطی رو پیش میاره ک تو رو صبور کنه.
توحید عملی ، خداوند هم یک مسیر شخصی،یک داستان شخصی بزای هر کس هست.
من صدسال هم ک فایلای توحید عملی رو گوش میدادم ولی تو این مسبر وارد نمیشدم، درک نمیکردم، خدا ی تجربه ست، جایی هست ک مطابق قانونش عمل میکنی و میبینی ک چطور میاد تو صحنه و کارا رو برات درشت میکنه، ک خودتم هزاران بار تجربه کردی
بهترین ها رو برات میخام عزیزم
با عشق