نکته مهم:
این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- سمت خودت را انجام بده؛
- معجزه “بازسازی احساس لیاقت درونی”؛
- معجزه “ورود به دل ترس ها”؛
- چرخه ای نابود کننده به نام “راضی نگه داشتن دیگران”؛
منابع بیشتر
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 57 | به هیچ چیز باج نده28MB28 دقیقه
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سلام خدمت دوستان عزیزم
خدایا شکرت چقدر این فایل بینظیره
لیلا جان چقدر نتایج فوقالعاده ای گرفتین واقعا قابل تحسینه 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
در آمد چند برابریت خیلی عالیه
در مورد عزت نفس خیلی عالی پیشرفت کردین که از نحو صحبت کردن تون کاملا پیداست
چقدر اون شخصیت معلم بودنت رو دوست دارم خیلی عالیه
یک معلم جدی و با تجربه🌺🌺🌺
در مورد سلامتی خیلی عالیه که همیشه سلامت هستین
چقدر تحسین تون کردم بخاطر غلبه بر ترساتون و مستقل دارید زندگی میکنید احسنت بر شما 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
ان شاءالله که به زودی خبر مهاجرت تون رو هم میشنویم چقدر قشنگ دستان خدا بهتون داره کمک میکنه برای مهاجرت خیلی عالیه
صحبت های استاد بعد حرفهای دوستان واقعا معحزه است
در مورد ترس و غلبه بر ترس و ارتفاع و عزت نفس گفتین
اول میخوام نظر خودم رو بگم که چرا این ترساها و شکستن عزت نفس بوجود میاد و چیزی که الان دارم میبینم و درک کردم
بچه های مثلا دو سهماهه یا مثلا بزرگتر ۳، ۴ساله و…..
وقتی در این سنین بودیم ما رو از همه چیز میترسوندن
اگر گریه میکردیم میگفتن ایس الان آپو میاد میخوردت
یا خونه رو تاریک میکردن که ساکت باش فلان چیز میاد میخوردت
در سنین تا مثلا ۲ سالگی از هزار جور موجودی که یا وجود داشت یا ساخته ی ذهن خودشون بوده و از تاریکی میترسوندن
یا میزدن به یه در و دیواری صدا در میاوردن که مثلا ما بترسیم
بعد اون دیگه یکم که بزرگ تر شدیم از افراد میترسوندن ما رو مثلا از پدر یا مادر یا مثلا یه فرد عصبی، میگفتن اگر این کار رو بکنی فلانی میگفتن اگر شلوغ کنی باباتو صدا میزنم یا فلانی رو صدا میزنم آروم باش بچه
بخاطر همینه که باباهای خیلی از ماها توی ذهنمون شدن یه غول یه بتی که شکستنش سخته ولی شدنیه
این ترسیدنهای ما بوده که عزت نفسمون رو خرد کرده در همون بچگی
همین ترسها بوده که باعث میشه ما از افرادی که هم نوع خودمونه بترسیم
همین ترسها باعث شده که ما الان از موجودات بترسیم
بعضی هام که وعده های دروغین بهمون میدادن میگفتن اگه دختر یا پسر خوبی باشی فلان چیز رو میخرم برات و هیچ وقت نخریدن
این باعث شده که ما به کسی اعتماد نکنیم و بد بین باشیم به همه چیز
باعث شده اینقدر از افراد و موجودات بترسیم که خدا رو کلا از یاد ببریم چون با این ترسها جایی نمیمونه
من هیچ وقت یادم نمیاد کسی نشسته باشه و از خدا گفته باشه با اینکه در خانواده ای مذهبی بودم ولی واقعا اصلا یادم نمیاد کسی چیزی از خیر و خوبی خدا و قرآن گفته باشه
ولی خیلی یادم میاد که همش از ترس جهنم گفتن از این که هر کاری میکردم میگفتن نکن گناهه در مورد خیلی چیزهای بی ارزش و مطمئنم که خیلی از دوستان هم تجربه دارن این چیزها رو
خیلیا هم به بچها میگن این کار رو نکن زشته و اون کار رو نکن زشته
این لباس بهت نمیاد اگر بپوشی زشت میشی بقیه بهت میخندن دیدی مثلا بچه ی دایی یا خاله، فلانی لباسش چقدر قشنگ بود اگر میخای مثل اون خوشکل بشی اینو بپوش
این باعث شده که ما خودمون رو با دیگران مقایسه کنیم و برای دیدن دیگران لباس بپوشیم یا همون حرف مردم برامون مهم شده
اینا رو که گفتم بخاطر بچه هایی که در اقوام و در اطرافیانم دیدم و فکر کردم بهشون و برگشتم به زمان بچگی خودم و گفتم منم یه روزی منم همین جور تحقیر شدم و ترسیدم وقتی ما بچه بودیم مثل عروسک بازیچه ی دست بزرگترها بودین و به هر سازی که میزدیم میرقصیدیم اگر به بچه های الان نگاه کنید قشنگ میشه درک کرد ولی الان امکانات یکم پیشرفت کرده و اوضاع یکم بهتر شده
من وقتی یه بچه ای رو میبینم تمام سعی ام رو میکنم که از جهان و از خودم یه خاطره ی خوب بسازم در ذهنش
بخاطر همین وقتی مهمون میاد یا میرم جایی دورم پر میشه از بچه ها همه شون میان سمتم و بیشتر با بچه ها ارتباط دارم با بچها تا بزرگتر ها چون ذهنیت سالم تری دارن و شادی و رفتارهاشون رو دوست دارن
خانواده ی ما هم چنین رفتارهایی باهاشون شده و یادگرفتن ولی افراد کمی خواستن تغییر کنن
ماهم بخاطر همین تغییر الان اینجا هستم در این سایت توحیدی که ما رفتارها و گفتار متفاوت داشته باشیم همون طور که ابراهیم بود همون طور که محمد بود و همون طور که استاد عباسمنش هست
حالا میخوام از خودم بگم
من هیچ وقت از تاریکی نترسیدم و وقتی میخوابم اتاقم تاریکی مطلقه و این برای خیلی های تعجب آور بوده که چطوری میتونی بخوابی نمیترسی؟
یا مثلا میرم روی چارپایه بلند یا نردبان یا بالا پشت بام و یا بالای درخت خیلی ها تعجب میکنن که چطور اینقدر شجاعی من بجای تو ترسیدم
همیشه دوست دارم برم توی دل ناشناخته ها وقتی میرم یه جایی میرم جاهای جدید رو تجربه میکنم و اینم برای خیلی ها تعجب آوره میگن آخه دختر تو چطور اینقدر نترسی اگه فلان فلان بلا سرت بیاد چی میگم خدا هست با خودم میگم هرچی بشه تهش مرگه یاد حرف استاد میوفتم میگم من با تهش راضیم
از ارتفاع میترسیدم یکم ولی بخاطر همین غلبه بر ترسهام یه روز روی دیوار نشسته بودم دیدم خواهرم پرید پایین بدون هیچ ترسی گفتم چقدر راحت پرید و لذت برد گفتم منم میتونم خیلی سخت بود ولی پریدم پایین و چقدر لذت بخش بود
الان وقتی به استاد فکر میکنم میبینم که استاد هم با تکامل رفتن زیپ لاین و اسکاید آیوین رو تجربه کردن اول از نردبون بلند و بعد تراکتور ما دیدم توی زندگی در بهشت که کارها رو خیلی انجام میدادن و بنظرم همین ها باعث شد تا تجربه ی چیزهای دیگه براشون آسون تر بشه
در مورد حرف مردم هم دوباره بر میگرده به بچگی مون که در تمام وجود ما ریشه زده
الان من به این درک رسیدم که آدم هر جوری که باشه باز دیگران یه چیزی دارن که بگن بخاطر همین حرف مردم توی ذهنم شکسته یکم چون این دیگران که در فرعیات گیر کردن پشت سر بهترین بنده ی خدا هم صحبت میکنن اونا که هستن حتی پشت سر پیامبران هم مهم چرت میگفتن ولی مهم خودشون بودن که دوری میکردن ازشون مهم ما هستیم که دوری کنیم و اعراض کنیم از این جور افراد خیلی جالبه وقتی ما خودمون به خودمون احترام میذاریم بقیه هم خود به خود احترام میذارن من همیشه یعنی بعد ورودم به این مسیر بیشتر خودم هستم هر جور دوست دارم رفتار میکنم هر جور که فکر میکنم درسته لباس میپوشم بخاطر همین خودم بودنه همین دیگران عاشقم هستن خیلیاشون با یه لحن خوبی با تعجب میگن بهم میگن نرگس تر چقدر راحتی با همه چیز اصلا فیلم بازی نمیکنی برای بقیه خودشون اعتراف میکنن میگن من هیچ وقت نمیتونم مثل تو صادق باشم و صادقانه رفتار کنم
سپاسگزارم استاد عزیزم چقدر تجربیات تون بهم کمک میکنه همیشه
خدایا شکرت چقدر همه چیز عالیه
بهترین بهترینها رو براتون آرزو دارم
ان شاءالله که همیشه در پناه خدای مهربان بهترین لحظات رو تجربه کنید
عاشقتونم بینهایت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
سلام علیرضای عزیز
سپاسگزارم بخاطر کامنت زیباتون
وقتی رسیدم اینجای کامنتتون
قراره چه محتوایی تولید کنم ؟
نمیدونم چرا ولی همون لحظه حسم گفت بنویس براش که برو سمت همون چیزی که علاقه داری
برو سمت طراحی سایت همون چیزی که دوست داری
من از طراحی سایت هیچی نمیدونم پس این خداونده که داره بهت الهام میکنه
میگه با طراحی سایت همه چیز در اختیارت داری تنها چیزی که نیازه یه گوشی و لپ تاپ و همون سایتی که راه اندازی کردی هست
نه نیاز به جای خاص داره
نیاز به کارمند نداری…..
یعنی آموزش طراحی سایت
نمیدونم چقدر با خواسته ی شما هماهنگه ولی این خداست که نوشته من هیچی نمیدونم
امیدوارم که به تک تک آرزو های زندگی تون با لذت و شادی و حال خوب برسید
در پناه خدای مهربان سلامت و ثروتمند باشید
♥♥♥♥♥♥