گفتگو با دوستان 57 | به هیچ چیز باج نده - صفحه 4

105 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1926 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز دل و لیلای عزیز و دوستان گلم

    اول از همه وارد صفحه گفتگوی با دوستان شدم ، چهره آذی عزیز رو دیدم چقدر لذت بردم ، چقدر این خانوم زیباست با اون لبخندش

    چقدر لذت بردم از موفقیت های لیلای عزیز

    یه ذره اومد ذهنم نجوا کنه و مقایسه که درجا مچشو گرفتم و یک سری قوانین رو مرور کردم در حد یک ثانیه و انگاری ذهنم یا قلبم گفت اره اها اره راست میگی و این خبر خیلی خوبیه برای من!!

    اول از همه چقدر لذت بردم از تیکه کلامه ایشون (خوشبختانه…) و بعد چقدر لذت بردم با اعتماد به نفس صحبت کردن و سعی کردن احساسشون رو کنترل کنن و مطالب با ارزشی رو بگن

    یک سری آگاهی هارو چون خیلی تمرکزی دارم مرور میکنم هر روز اینا بیشتر برام بولد شد که نگاه کن رضا این فرد موفق شده و چجور داره باعث رشد و پیشرفت جهان اطرافش میشه ، چجور تو لذت داری می‌بری از موفقیتش و چجور انگیزه گرفتی

    و اینکه گفت باید خودخواه باشیم و تو خرج کردن انرژی خسیس باشیم ، به شدت موافقم ، به شدت موافقم (در حدی که از اونور بوم نیوفتیم)

    من خداروشکر از همون بچگی هرکسی با من دوست میشد یا یک تایمی با من هم صحبت میشد هم مسیر میشد هرچیزی واقعا بهترین آدم بود خداروشکر تو یک سال قبل من کلی دوستان فوق‌العاده پیدا کردم ، هدایت شدیم بهم و چه تجارب نابی من کسب کردم که واقعا رویاییه ، واقعا رویایی هست و ایشالله همتون تجربه کنین ( مثل یک هفته تو خونه روستایی زندگی کردن به رایگان!! سمت هزارجریب با بهترین آدم ها و تو هوای مه آلود یعنی توی اون یک هفته ، فقط یک روزش آفتابی بود که همون روز برگشتیم ، کلی چشمه ، یک رودخانه پر آب و کلی فراوانی و زیبایی و …)

    بعد دیدم آقا نمیشه اینجور فایده نداره این دوستان فوق‌العاده ان ولی من اصلا نه تمرکز میتونم بکنم نه وقت به اندازه کافی دارم اگه با این دوستان دور بزنم و بعد بخوام موفقیت کاری و مالی برسم ، نمیشه (الان میفهمم ها اون موقع فقط میخواستم به آگاهی ها و گفته های استاد عمل کنم و یه جورایی تو جریانش قرار گرفتم) (در مسیر خواسته هام نبودن)

    وقتی که ازشون دور شدم یک قدم من برداشتم جهان هزارقدم برداشت و بدون دلخوری این اتفاق افتاد. اگه ببینمشون با عشق سلام میکنم و تحویل میگیرمشون و همینطور اون ها ولی منی که هرروز باید دور کیزدم باهاشون یا مسائل کامپیوتری یا هرچیزی رو حل میکردم( که اکثرش با رضایت بود)

    الان دو سه ماهه شاید بیشتر هم دیگرو نمی‌بینیم و کاملا راضی ام الان میفهمم تمرکز یعنی چی کنترل ذهن یعنی چی

    چقدر لذت بردم از عملگرا بودن لیلا عزیز که وارد دل ترسشون شدن و جهان اطرافشون رو تجربه کردن که منم تقریباً چنین تجاربی داشتم و الان اصلا قابل مقایسه با دو سه سال پیشم نیستم مخصوصا تو درک خدا و قوانین که انشاالله به وقتش میگم در این مورد

    این ترسه حالا با بارها واردش شدن و واردش نشدن اینجور تو ذهنم شکل گرفته که عیب نداره بترسم ولی باید حل بشه متنفرم از اینکه مثلا درونم میگه اینکارو بکن الان اون شرایط رو دارم ولی انجامش ندم و تا مدت ها هی حسرت بخورم هی نجوا بشه بهم هی توی حس بد باشم که چرا انجامش ندادم ، من هزار بار وارد دل ترسم شدم، چرا اینکارو نکردم ، اینقدر از این حس بدم میاد که دیگه فکر نمیکنم چه ترسیه میگم من واردش میشم یا حداقل یک قدم براش برمیدارم تا بتونم به منطقم نشون بدم که شجاعم و واقعا آدم با هربار وارد دل ترسش شدن خیلی بزرگ میشه خیلی

    دیگه چیزی به ذهنم نمیاد یه جورایی این نکات رو نوشتم که یاد بگیرم توجه کنم به نکات مثبت و تحسینش کنم و خوراک مناسب بدم تا اینکه اجازه بدم شیطان اشغال به ذهنم بده و نتیجه معلومه از همین الان

    امیدوارم مفید بوده باشه

    همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشید ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    ماری گفته:
    مدت عضویت: 1794 روز

    سلام

    از صبح احساسی داشتم که دلیلش رو متوجه نمی شدم و شب گفتم یه نشونه می گیرم و این فایل برای نشونه‌ام اومد‌ و جواب دقیقی بهم داد.

    من هم برای یکی از دوستانم لطفی کردم و اون ارزشی قائل نشد. خیلی ناراحت شدم هرچند مدام به خودم می گفتم مهم نیست و من ناراحت نشدم. در حقیقت کسی که ارزشی برای اون کار قائل نشد خودم هستم.‌ حتی نخواستم احساس ناراحتی و حتی خشمم رو ببینم:(

    وقتی پاراگراف اول رو خوندم یکهو برام واضح شد که دلیل احساسم چیه و از اینکه اینقدر مستقیم و سرراست جواب گرفتم شوکه شدم.

    نشده فایل نشونه بگیرم و بی‌جواب برگردم. هرچند گاهی یه روز کامل بهش فکر می کنم تا جواب رو بفهمم:) و بعدش فکر می کنم خیلی واضح بود که؛)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1841 روز

    نام مهربان پروردگار باسخاوت هدایت گرم

    فایل امروز راجع به وارد ترسها شدن هست که لیلای عزیز چند مورد از آن را بیان کردندومن بسیار لذت بردم،سپاسگزارم ازشون🙏🙏🥰🥰🥰

    من چهار سال پیش با استاد آشنا شدم و در همون زمان ها پارو بزرگترین ترس زندگیم که سخنرانی کردن بود گذاشتم چون لکنت زبان داشتم

    من این کار رو کردم و بر ترس دومم که با دست خالی رفتن و با شهرداری قرارداد بستن بود رو هم انجام دادم اون موقع هیچ مدرکی نداشتم اما طی تکامل کم‌کم به دانشگاه تهران هدایت شدم و دو گواهینامه بین المللی هم گرفتم که همه اینها پا گذاشتن روی ترس هام بود حتی به تنهایی تا تهران رفتن و سر کلاس ها نشستن هم ترس بزرگ زندگیم بود

    ترس بزرگ بعدیم رانندگی بود که واردش شدم ، خیلی برام سخت بود اما هر روز متعهدانه این کار را انجام دادم تا بالاخره راننده حاذقی شدم و همه این هارو مدیون آگاهی های این سایت و آموزشهای استاد عباسمنش عزیزم هستم

    حالا چیزی که من رو میترسونه تعطیل کردن دفترم هست

    میدونم که باید این کار رو بکنم چون با شریکم به مسائلی برخوردم که مطمئنم در این شراکت موندن یعنی شرک،یعنی اعتماد نداشتن به فراوانی یعنی ترس از تنها موندن و به تنهایی از پیش برنیومدن

    یعنی ترسیدن از اینکه هدایت نمیشم واگه بیکاربمونم چی….

    پس با این آگاهی ،وارد ترسم شدم و دیروز با صاحب مغازه تماس گرفتم و ایشونو درجریان خالی کردن دفتر گذاشتم و گفتم که می خوام دفتر رو تخلیه کنم همین تماس هم پارو ترس هام گذاشتن بود

    ومن اینکارو کردم و منتظر هدایت هستم تا قدم‌های بعدی رو بهم بگه وبه بهترین مسیر هدایتم کنه

    سپاسگزارم که دراین سایت توحیدی هستم و هرروز ازاین آگاهی های ناب نوش جان میکنم

    وبه واسطه ی این آگاهی ها زندگی سرشاراز آرامشی دارم

    سپاسگزارم از استاد عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدن تاخوب زندگی کنیم و کاری کنیم که جهان جای بهتری برای زیستن باشه

    دوستتون دارم

    عشق برای همه بچه‌های سرزمین عباسمنش 💚💚💚💚❤️❤️💚💚💚💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    م گفته:
    مدت عضویت: 1990 روز

    سلام به همه

    یادمه اولین باری که با همسرم رفتم کوه چندتا خانم تنها رو دیدم که اومده بودن کوه و داشتم از تعجب شاخ در میاوردم که مگه میشه با وجود این همه سگ و حتی روباه و انسانهای ناشناس غریبه ، یه زن تنها بیاد کوه و انقدر سر این موضوع به تضاد خوردم و میترسیدم که با خودم تصمیم گرفتم به ترسم غلبه کنم ، و ماه پیش دوبار خودم تنها رفتم کوه دروغ نگم یه جاهایی کمی ترسیدم ولی با توکلی که پیدا کردم خودمو اروم کردم و حتی سری قبل برای سگا و حتی روباه غذا بردم ، البته روباه کوچولو و بی آزاری بود و تقریبا اهلی شده ، والان واقعا ترسی ندارم و به خودم افتخار میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    مانا همتی گفته:
    مدت عضویت: 1115 روز

    نشانه امروز من این فایل بود،وتک تک کلماتش رو از زبان خداوند میشنیدم،خدایا میدونم چقدر دوست داشتی این حرفها رو به من منتقل کنی مرا ببخش که با تاخیر شنونده کلام بینظیرت شدم❤❤❤❤خدایا شکرت که در مداری هستم که به تو نزدیک است

    سپاس از،لیلای عزیز که بسیار زیبا صحبت کردن.

    سپاس بی اندازه از استاد که پذیرفتن در زمین این مسولیت سخت اما زیبارا بپذیرند که معلم معنوی من باشند❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    شمیم کردستانی گفته:
    مدت عضویت: 1514 روز

    سلام استاد الان که این پیام مینویسن ساعت ۴ صبحه و من امشب از استرس خوابم نرفت.

    من امشب به مستقل شدن و رفتن به یه شهر دیگه داشتم فکر میکردم و این خواسته من هستش،انقد استرس داشتم و نگران بودم که نتونستم خودم اروم کنم از خدا خواستم بهم یه نشونه بده.من تا کلاب هاوس ۵۵ رو گوش کرده بودم و یه حسی گفت تو که نخوابیدی برو بقیه کلاب هاوسا رو گوش کن،شروع کردم گوش کردن کلاب هاپ هاس ۵۶ وبعد این کلاب هاوس یعنی۵۷ و هردوشون دقیقا برای من نشانه بودن و راجب مشکل و نکرانی من دقیق دقیق صحبت شد.

    این پیام نوشتم اینحا یادگاری برای خودم که یادم نره نشونه هارو ،یادم نره که خدا هدایت میکنه.

    الهی شکرت

    من متوجه شدم باید مستقل شم و برم شهری که دوست دارم و به نظر دیگرانم اهمیت ندم ،باید برم تو دل ترسم و اقدام کنم.

    فعلا درامدم صفره و تازه یه کار حدید رو شروع کردم.

    میدونم خدایی که امشب هدایتم کرد برای درامدمم هدایتم میکنه.

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    موگه محمدزاده گفته:
    مدت عضویت: 3405 روز

    سلام بر استاد عزیزززززم و خانم شایسته مهربانم

    استاد جانم چقدر دلم میخواد یه بار هم من بتونم در کلاب هاوس با شما صحبت کنم و بگم زندگی من از ۱۴ سال پیش تا الان چقدر با وجود شما قشنگ و رویایی شده، مطمئنا وقتی در مدارش قرار بگیرم این سعادت نصیب من هم خواهد شد.

    چقدر صحبت های لیلای عزیز به دلم نشست

    اگر اجازه بدید چند تا نکته را دوست دارم اینجا عرض کنم:

    اول اینکه واقعا این جمله ی لیلای عزیز، دلم را لرزاند وقتی گفت شما بهترین دوستش در سال های اخیر بودید، یه لحظه با خودم فکر کردم و دیدم این موضوع برای خیلی از ما بچه های خانواده ی عباس‌ منش اتفاق افتاده ولی خودمون ازش آگاه نیستیم، بهترین دوست آدم کی میتونه باشه؟! غیر از اینه که آدم میتونه با دل و جون پای صحبت هاش بشینه و از شنیدن صحبت های شیرینش لذت ببره و درس یاد بگیره، غیر از اینه که یه دوست خوب خیلی رک به آدم هم ایراد و اشتباهاتش را میگه هم به خاطر خصوصیات خوبش تحسینش میکنه؟!

    نه، واقعا هر چی فکر میکنم شما بهترین دوست و رفیق برای همه ی ما هستید

    و همچنین مریم جان شایسته بهترین الگو برای منی که دوست دارم یک خانم شجاع و خلاق و اهل عمل باشم، خدا انشالله هر دوی شما را برای ما بچه ها حفظ کنه❤🥰

    نکته ی دوم این که استاد خیلی خوشحالم که دارم به آموزش های ناب و ارزشمند شما در قانون سلامتی گوش میدم و عمل میکنم، من همیشه مشکل کمبود وقت داشتم برای گوش دادن به دوره ها و فایل های دانلودی، ولی از وقتی که دیگه بدون ماشین به محل کارم میرم و میام، در مسیر کلی فایل گوش میدم و از بابت بسیار خوشحال و خرسند هستم، اینطوری تقریبا ۲ ساعت هر روز وقت دارم که در حین پیاده روی فایل های فوق العاده شما را گوش بدم، و البته اینم بگم که در طول یک ماه و نیم ۱۱ کیلو وزن کم کردم و مثل یه پرنده سبک بال و پر انرژی شدم و کلی اتفاقات خوب دیگه که بهتره در دوره قانون سلامتی بنویسم!

    نکته ی بعدی این که استاد جانم امروز که این فایل را گوش دادم کلی خودم را تحسین کردم و به خودم آفرین گفتم، خب من دوره دوازده قدم و قانون سلامتی را دارم کار میکنم و هنوز دوره روانشناسی ثروت را شروع نکردم، و از این بابت خیلی به خودم غر میزدم که چرا مثل بقیه ی بچه ها نمی‌تونم به مدارهای بالای ثروت برسم ولی توی این فایل امروز خودم را کلی تحسین کردم

    استاد یکی از مواردی که من خیلی خوب روی خودم کار کردم و انصافا توی این مورد خیلی خوب شدم اینه که اندازه ی سر سوزن حرف مردم برایم اهمیتی نداره، و اتفاقا این مورد خیلی هم برای اطرافیان من عجیب و جالبه ولی برای من که از همون سال های گذشته این صحبت شما برای همیشه در ذهن و قلبم حک شد خیلی طبیعی و درسته!

    من سال هاست که هر کاری میکنم برای دل خودم میکنم، یادمه شما هم در اولین قدم های دوره دوازده قدم فرمودید که فکر کنید در یک جزیره ای زندگی میکنید که هیچ انسانی به جز شما در آن زندگی‌ نمیکند، چی کار می‌کنید؟!

    دقیقا همون کار ها را باید در زندگی هم انجام دهید البته این نکته را هم فرمودید که با رعایت تعادل و ذره ذره که روند تکاملی طی بشه

    خلاصه اینکه استاد کلی ذوق کردم با خودم! 😊❤ و حتما و حتما اتفاق های عالی و خوب مثل همیشه در راه هستند که به من برسند

    خیلییییییییییی دوستتون دارم

    شاد و پیروز و سعادتمند و ثروتمند باشید 😍😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  8. -
    علی اصغر سیمابه گفته:
    مدت عضویت: 1351 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    من واقعا لذت بردم یعنی تحسین میکنم لیلا خانوم رو که اینقدر شجاعت به خرج دادن رفتن مهاجرت کردن و اینقدر حالشون خوب بود و داشتن باعشق صحبت میکردن منم یادمه قبلا عزت نفس پایینی داشتم هیچ وقت یادم نمیره استاد گفت اگه یه نفر روی فالور حساب میکنه و فکر میکنه مثلا ۱mفالور داره و به اونا مینازه در واقع این فرد هست که فالور مردمه عروسک خیمه شب بازی مردم مثل چه لباسی بپوشم چه کار کنم نکنم خلاصه من از خودم من یه زمانی همیشه لباس برای خودم میخریدم اولش برای خودم بعدش مهم ترین چیز این بود که به بقیه نشون بدم الان خداروشکر خیلی راحت شدم حالم خوبه اصلا نظر بقیه برام مهم نیست قبلا میخواستم یه عکس بزارم اینستا گرام باید کلی فتوشاپ ولی الان خیلی راحت شدم با خودم خانواده ام و عکس میزارم همون جوری که هستم وقتی جایی میرم فقط اقدام میکنم مادرم میگه برو خدا پشت و پناهت اصلا تنها کسی هستم که تو خانواده‌ام ترسی از نظر دیگران ندارم الان به جرعت میگم با هر کسی که از نظر دیگران خیلی بزرگه من میتونم باهاش صحبت کنم بدون استرس خیلی راحت نمیدونم واقعا چه قدر خوشحالم از خدا میخوام هدایتم کنه به دوره عزت نفس

    و اینو میخواستم بگم برای عزت نفس هم تکامل میخواد به قول استاد تا له نشه طرف آدم نمیشه من الان به جایی رسیدم میگم اقا علی تو باید بر ترس‌هات غلبه کنی یه روز یادمه رفتم برای گرفتن مدرک تو مدرسه گفتن اسمت رو بنویس من نوشتم آقای علی گفت عه چرا نوشتی گفتم اره دیگه درستش همینه اون بنده خدا موند این نشون دهنده اینکه من به خودم احترام میزارم به شدت عزت نفسم بالا رفته توانایی انجام هرکاری رو دارم اما باید کار کنم هنوز اونقدر بالا نشده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2656 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و خوشتیپ و مریم جان زیبا رو و کدبانو و خوش استایل

    منم مثل دوستان مستقیم میرم سر اصل مطلب

    من دوره قدم تا 3و عزت نفس و کسب و کار شخصی و دوره سلامتی رو دارم

    و العان هم دارم برنامه میزارم دوره تضادها رو تهیه کنم

    بیشترین نتیجه من از دوره عزت نفس بوده استاد

    منی که همیشه همه جا مورد تحسین دیگران بودم و همیشه ب نوعی رفتار میکردم که اون عزت نفسه دیده بشه

    موفق هم بودم واقعیتش اون عزت نفس تا زمان ازدواج همراه من بوده

    و با مسئله نداشتن خود باوری خودم و اعتماد نداشتن ب روند هدایت خداوند بعد ازدواج وارد سیکل منفی احساسات بد شدید شدم

    که اصلا دوست ندارم یادآوری بکنمش

    من روزانه بالای 16ساعت ب فایل های رایگان چ عرض کنم خدایی شما گوش میدادم

    لیلا خانم راست میگن شما تنها دوست من هستین تو این چند سال .

    عزت نفس در های عجیبی رو برام باز کرد

    منی که آنقدر خودم و دوست داشتم تو دوران مجردی و رفتار کسی برام مهم نبود اصلا تبدیل شده بودم ب ی آدم غیر باور برای خودم

    اما استاد کسایی ک با شما کار میکنن

    دقیقا رفتارهایی مثل شما دارن

    شما راجب خودتون مثال میزنید منم میگم ک ا منم همینطوری هستم .و این باعث رضایت قلبی منع که من واقعا در مسیر درست هستم

    من از شما یاد گرفتم که مثل دیگران رفتار نکنم و کسایی که نتایجی تو زندگی خودشون ندارن مثل روابط سلامتی آرامش فکری ثروت

    وقتی ی نصیحتی چیزی میکنن سریع از خودم میپرسم پریسا این چ نتیجه ای تو این زمینه داره و میبینم هیچی

    پس میگم برعکس حرفاش و انجام بده و مسیری ک خدا جلوی پات گذاشته رو انجام بده

    تو کامنت قبلی گفتم کار کردن رو تقوا انرژی می‌بره اما این انرژی برای شخصه خودته آرامشه خودته .آرامش جسمی خودته ،روابط بهتر با خدای خودته،

    من یاد گرفتم خودم و دوست داشته باشم ،خودم و بپذیرم ،اخلاق ام و بپذیرم و راهی پیدا کنم که هر سری بهتر و بهتر رفتار کنم .من خاستم از تمام وجود و شد

    تو خود دوره سلامتی هم من واقعا خاستم .خاستم .خاستم و هدایت شده

    وقتی چیزی دلم میخواد مثلا إسنکی چیزی با اینکه استایل و اندام ایده آل دارم

    سریع از خودم میپرسم که پریسا این چ انرژی بهت میده و من سریع میگم هیچی چون نتایج آدمهایی که دارن نوش جان میکنن و میبینن

    و دارم تلاش میکنم که ذهن خودم و کنترل کنم و تقوا پیشه کنم و با تضادی برخوردم و سعی میکنم که ب خدای خودم بسپرم

    استاد من کلا اهل باج دادن نیستم و از قبل تر ها هم این مسئله بین همه باب بوده ،آدمی رک هستم ،حال نکنم با کسی یا بهش میگم ک از این اخلاقت بدم میاد .یا میگم ب خودم مربوطه،یا میگم اگه نتیجه داری باهام صحبت کن ،و این رفتار و دوست دارم چون اگه چیزی نگی طرف اجازه میده ب خودش ک بیشتر دخالت کنه تو مسائل شخصیت و این خط محکم قرمزه واسه من

    من خسیس هستم تو صرف انرژی برای دیگران و این از بچگی با من بوده

    منم از تاریکی ب شدت میترسیدم و گفتم براتون که رفتم تو تاریکی پشت خونه خانواده عزیز دلم و اونجا راه رفتم و تصور میکردم که خداوند احاطه داره ب من

    و احساس غرور داشتم بعد از حل کردن این مسئله

    و البته ک این نوع رفتار و هر سری تکرار میکردم

    قدم‌ها بهم جسارت زدن کسب و کار شخصی رو داد و البته جا داره ک کاملتر باشه

    پول دوره ها رو از ثروت عزیز دلم تهیه کردم که لایق بودن تو چنین رابطه ای عالی دارم و خداوند این رابطه رو روز ب روز بزرگتر می‌کنه برام و ظرفم و بیشتر می‌کنه .

    خدایا من رو هدایت کن ب راه کسانی که بهشون نعمت دادی

    پریسا شعبانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2831 روز

    به نام تنها فرمانروای عشق و زندگی

    سلام سلام سلام

    لیلا جان بهت تبریک میگم از اینکه از نتایج ها و تغییرات خودت خیلی واضح و شفاف و خیلی با احساس خوب با استاد صحبت کردی واقعا چقدر من لذت بردم از این صحبتها و شجاعتی که بکار گرفتی و اومدی برامون گفتی که چه عملکردها و چه باورهایی در خودت ایجاد کردی منم قبلا به حرف مردم خیلی اهمیت مبدادم و چقدر زندگیم تلخ و سخت تر بود اما از زمان هدایت شدنم به این مسیر واقعا اهمیت دادن و زندگی کردن به حرف مردم خیلی بهتر شدم واقعا تو این مورد پیشرفت خوبی کردم و چقدر هم جالبه از زمانی که من برا خودم ارزش قائل شدم و دارم کارهایی که الان انجام میدم که قبلا با انجامشون از حرف مردم میترسیدم الان بدلیل تغییر خودم ‌‌و اعتقادی که به اون کارها دارم که درسته مردم هم باهام اوکی هستن و بهم احترام میذارن و چقدر من از این لحاظ تو دوست عزیزمون رو تحسین کردم و گفتم ببین چقدر پیشرفت کرده که اینجور وارد ترس هاش شده و تونسته تغییرشون بده خدایاشکرت

    راستی همین دیشب بود که یاد یکی از تضادهایی که چندسال پیش باهاش برخوردم فکر میکردم چونکه اون تضاد اون زمان چنان برا من سنگین بود که با رخ دادنش صدای شکسته شدن قلب خودمو شنیدم خیلی برام وحشتناک و غیرقابل تحمل بود برام اما همون تضادها باعث آماده تر شدنم و اینکه فقط روی خدا حساب کنم شد واقعا چقدر ممنون این خداوند هستم که با محکم کوبیدن تو گوشم منو بیدار کرد و بهم فهموند که نباید رو آدمها حساب کنم،و فقط روی خودش حساب کنم و اون نوع زندگی دلخواه رو که میخواهم برا خودم بتونم بسازم و بسیار قدرتمند بشم

    مثلا همینکه دوست عزیزمون یه دختر مجرد و تنها تو خونه زندگی کنی مثل همین محل زندگی منم اکثر مردم هستن که پشت سر حرفهای نامناسب میزنن اما شما چقدر شجاعانه تصمیم به تغییر و نادیده گرفتن حرف مردم راه خودتو ادامه بدی چقدر عالیه چقدر تفاوتت با خیلی ها ایجاد میشه و زندگیت زیباتر و لذتبخش تر میشه واقعا همچین دوستان و خانواده ای برا من قابل تحسینه و جای شکر داره چونکه یه عالمه نکات زیبا و زندگی ساز بهم می آموزه،

    و همچنین به شما استاد تبریک میگم از اینکه با مریم بانو رفتین در اوج آسمان پا در دل ترس تون گذاشتید این یعنی خودش کلی تغییر و پیشرفت کردن شخصیت

    منم شکر خدا تا الان پا در دل خیلی از ترس هام گذاشتم اما همچنان خیلی هاشون مونده و هنوز چندتاشون که اصلی هستن رو مخم هستن و دارم همیشه روشون کار میکنم و تا الان چندبار تو مقیاس های کوچکتر واردشون شدم و باید بتونم پیشرفتشون بدم و درست حسابی توشون پیشرفت کنم تا بصورت واقعی هم راضی بشم اما همیشه دارم روشون کار میکنم چونکه پاشنه های آشیلم هستن،،

    چقدر اینم‌خوبه که استاد خیلی واضح میگی اگه هرکار کنیم اما تا وقتی پا در دل ترس هامون نذاریم ما نمیتونیم اونارو تغییر بدیم و شجاعت کسب کنیم آره واقعا خیلی این موضوع مهمه خب من همیشه میگم شاید نشه از همون اول وارد میدان بزرگ ترس شد اما میشه از عملکردهای کوچک شروع کرد تا به توانایی وارد شدن به اون میدان های بزرگ ترس هم شد بهرحال شدنی و ممکنه اگه ما واقعا بخواهیم و روش کار کنیم

    به همتون خداقوت و خسته نباشید میگم

    فعلا خدانگهدارتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: