گفتگو با دوستان 58 | هماهنگ ماندن با قانون

نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

احساس شگفت انگیز”، اجابت شدن توسط خداوند”

من آدم بهتری می شوم و جهان لاجرم مرا با آدمهای مناسب و شرایط بهتر، هم مدار می کند؛

کلید بهبود روابط؛

خداوند همیشه سمت خودش را انجام می دهد؛


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 58 | هماهنگ ماندن با قانون
    22MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

115 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محبوبه صداقتی» در این صفحه: 1
  1. -
    محبوبه صداقتی گفته:
    مدت عضویت: 1720 روز

    به نام خدای مهربونم

    سلام استاد جونم

    نتونستم طاقت بیارم و کامنت نذارم.

    استاد دوست دارم مثل شما زندگی کنم. دوست دارم مثل خانوم شایسته باشم. مثل شما ها هر روز چالشی برای حل کردن داشته باشم. هر روز شور و شوقی برای یه هدف خاص.

    همیشه در حال حل یه پروژه باشم.

    کار آسونی نیست. و کار هر کسی هم نیست. و من هم هر کسی نیستم. خدایا ازت این زندگی رو می خوام توی دفترت بنویس.

    ربنا لا ترغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لندک رحمه

    بعد از مهاجرتم به تهران، الان وارد چالش فروشندگی شدم. یه پروژه ی یه هفته ای.

    تو یه نمایشگاه مسئول یه غرفه شدم و یه سری دست‌ سازه رو دارم می فروشم.

    و اولین روز کارم ۱۶ تا محصول رو فروختم.

    پیش از این همچین تجربه ای نداشتم. اصلا پیش از این تجربه ی داشتن شغل یا کار رو نداشتم.

    این چالش خیلی خیلی زیبایی شد برای من.

    پیش از شروعش ترس بود استاد که نکنه نتونم ارتباط برقرار کنم. که نکنه ازم دزدی کنند. نکنه کسی سمتم نیاد. تا حالا فروشندگی نکردم. تو عمرم شغل نداشتم من. چطور الان یه سری محصول هنری رو بفروشم؟

    و توی ذهنم نسبت به فروش محصول هنری خیلی مقاومت بود هر چند با جلسه ی سوم قدم ۱ یه سری از این باور ها و سد ها رو شکوندم.

    با همه ی این ترس ها. عشقی که به یه پروژه و چالش جدید داشتم فائق شد به ترسام.

    دارم از نزدیک فراوانی رو لمس می کنم. دارم قشنگ لمس می کنم خدا چطور می تونه مشتری شه. خدا چطور می تونه ثروت شه. که چقدر فروانی هست.

    اون لحظه هایی که دورم اون قدر شلوغ میشه که نمی دونم جواب کی رو بدم رو خیلی دوست دارم. این، تصویر فروانی مشتری و ثروته.

    الهی شکرت.

    اینکه تو این روز با اینهمه آدم جدید برخورد می کنم و توانایی ارتباط و اعتماد به نفس رو دارم عملی تمرین می کنم.

    یه لبخند کوچک، یه صدای رسا، اون عشقی که از خدا درون قلبمه، اون انرژی که بهش متصل شدم. اون داره مردم رو بهم جذب می کنه. به اندازه ی ظرفیتم.

    یه احساس خوب و یه لبخند زیبا اینطور ثروت آفرینه.

    استاد عاشقتم. میشه به آغوشتون بگیرم؟

    همین الان یه مشتری دیگه اومد و یه دونه دیگه از محصول های دست سازمون رو خرید. 😍

    خدای من هر لحظه با این کار دارم راحت تر می‌شم. و راحت تر محصولات دارند به فروش می رسند. البته برای اینه که به دل ترس زدم و گفتم این کارو انجام می دم. استادم گفته از کاری که می ترسی فقط باید واردش شی. نه باید به ترست باج بدی.

    و این پاداش شجاعت منه.

    و هر بار با هر پاداش احساس لیاقتم بالاتر می ره.

    و با بالا رفتن احساس لیاقت خب پاداش هم داره بزرگ تر میشه.

    عاشقتونم. عاشق شما و الگوی همیشگی من، مریم خانوم قشنگم.

    هر بار که می خوام تصویر قدرتمندی از خودم تجسم کنم. از مریم خانوم الگو می گیرم.

    دارم عاشق این میشم که هر روز وارد یه ترس جدید شم.

    از کوچک ترینش شروع کنیم.

    عاشق زندیگمم.

    من زندگی رو مثل شما می خوام

    تا آخرین لحظه یه چالش جدید.

    من می خوام مثل دکتر حسابی در حال یاد گرفتن یه زبان جدید از دنیا برم.

    خب، اینم از تجربه ی جدیدم.

    عاشقتونم. ❤️😘😘❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 161 رای: