گفتگو با دوستان 58 | هماهنگ ماندن با قانون

نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

احساس شگفت انگیز”، اجابت شدن توسط خداوند”

من آدم بهتری می شوم و جهان لاجرم مرا با آدمهای مناسب و شرایط بهتر، هم مدار می کند؛

کلید بهبود روابط؛

خداوند همیشه سمت خودش را انجام می دهد؛


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 58 | هماهنگ ماندن با قانون
    22MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

115 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نفیسه محمدی» در این صفحه: 1
  1. -
    نفیسه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1675 روز

    سلااااااااااااااام استاد عزیز دل …

    سلام به شما و خانم شایسته عزیز

    استادم نمیدونی که امشب دوباره دستان خداوند شدی برای هدایت مننننننننننننننننننن

    خدایااااااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتت

    استاد توی یه مرحله ایی از زندگی بودم که دنبال هدایت خداوند بودم برای حل مسئله و شما با این فایل اومدی واصلا برای شخص من صحبت کردی ….

    آی ایها الناس … آی دوستان …… آی مردم این فایلو خدا شخصی واسه من درست کرد …. این خدایی که داریم اینجوری هدایت میکنه … این مدلی فایل میده بیرون از زبون استادت 💜💜💜💜

    استاد از کجاش بگم برات .. از کدوم قسمتش بگم …

    استاد عزیزم به لطف تمرین های عزت نفس که توی ۱۵روز عید نشستم و کار کردم خداوند بر من منت گذاشت و مدیریت یک مجموعه تولیدی رو برام فراهم کرد … استاد گلم شدم مدیر کل … باورت میشه … چرا نشه … اگر یه نفر باورش بشه فقط خودتی …

    کار قبلی رو گذاشتم کنار به خاطر پیشرفت و توی یک محیط ایزوله نشستم و ساعت به ساعت نوشتم … دفتر پر کردم … مقاله های خانم شایسته رو همشو توی دفترم نوشتم ۳۰صفحه ۳۰صفحه مینوشتم … تمیرین میکردم … عزت نفسمو تقویت کردم تا خداوند نشونه هاشو برام فرستاد … وقتی کارفرمایی که فقط براشون طراحی میکردم این پیشنهاد رو داد یه لحظه بهتم زد … یه لحظه خنده خداوند رو توی چهره این ادم دیدم … اولش اومدم ناز کنم که سریع قبول نکنم اما گفتم دختررررررررر چرا داری نعمت معبودت رو پس میزنی .. چرا داری سر غرور بیجا برای پروردگارت ناز میکنی ….. بعد دهنم قفل شد و گفتم چشم قبول میکنم …. خداوند یکی از دستان مهربانش رو سرراهم قرار داد و بهم عزت داد … بهم اعتماد داد … خدا برام هنرنمایی کرد … دوستانم که با شما اشنا بودن و میدیدن که دارم کار میکنم وقتی فهمیدن متحیر شدن و بهم کلی تبریک گفتن و تحسینم کردن……

    الان ۲۲نفر پرسنل دارم که همگی گوش به فرمان من هستن .. از بچه ۱۷ساله تا مرد ۷۰ ساله … همه منتظر تایید از سمت خانم محمدی هستن … استاد عزیزم وقتی پشت میز میشینم و حس خدایی بودن توی من جریان پیدا میکنه دیگه فقط لذت و لذت …..

    استاد عزیزم هیچ وقت یادم نمیره این مثالو که گفتین اگر تمام عوامل موفقیت رو توی کفه یه ترازو بذاریم و عزت نفس رو توی کفه دیگه عزت نفس با اختلاف سنگین تره …..

    من جمله ات رو عوض میکنم میگم اگر تمام عوامل موفقیت رو بذاریم توی یک کفه و احساس ارزشمندی و لیاقت رو بذاریم توی کفه دیگه ،ترازومون چپه میشه چون مث تفاوت پر هست با سرب ….

    تازه من هنوز کاری روی خودم نکردم .. من هنوز زمانی نذاشتم اینجور زندگی من متحول شد ….

    احساس ارزشمندی مث اینه که بشینی روی شونه های خداوند وببرت به بهترین جاها…..

    واما استاد عزیزم بگم برات از هدایت این فایل ….

    چند روزه که کارفرما بهم گفته که وارد بحث فروش بشم و سفرهای استانی و حتی بعد اون خارجی رو توی برنامه بذارم …. و من که تجربه ایی توی زمینه فروش نداشتم کمی مستاصل شدم و کمی نگران .. اما یه حسی میگفت تو قرار نیست کار خاصی بکنی .. تو فقط روی خودت کار کن …

    تا اینکه امروز توی جلسه گفته شد که باید ویزیتور بگیرم و نیرو استخدام کنم برای اینکار و وانمود کردن که شرایط بحرانی داریم توی فروش … که البته این موضوع هست و منم قبول کردم که خودم وارد فروش بشم و این ترس همیشگی و نقطه ضعفم رو برطرف کنم … نشستم وتمام شماره های مشتری ها رو توی دفترم نوشتم … ولی یه حسی میگفت این راهش نیست … بازاریابی راهش نیست … تو باید روی خودت کار کنی …. این حرف یکم برام ملموس نبود و فکر میکردم من باید برم دنبال مشتری باید خودمو به خدا اثبات کنم باید تمام تلاشمو بکنم … باید ایمانم رو نشون بدم واینکه این حرفا و زمزمه ها بار منفی داشت .. فکر میکردم باید سختی بکشم … باید پدرم دربیاد .. احساس ترس وجودم رو میگرفت . تا اینکه قبل از تموم شدن نوشتن شماره ها که هی ذهنم میگفت اینو بیخیال .. اون یکی بهمانه … اون یکی بیساره …. و داشت منو نا امید میکرد ولی یه حسی گفت تو فقط بنویس …. تو فقط بنویس بقیش رو بعدا بهت میگم … بعد از نوشتم دفترچه رو کنار گذاشتم و یه حسی گفت چرا نمیری توی سایت چند روزه به خاطر درگیری کاریت نرفتی و اومدم دیدم شما این فایلو گذاشتین

    استاد عزیزم خدا از زبون شما گفت اونچه باید میگفت

    که نفس خانوم تو فقط روی خودت کار کن … تو فقط روی باورهات کار کن جهان لاجرم مشتریاتو میفرسته … بدون نگرانی …

    واما داشتم میگفتم خب پس چرا گفتی شماره ها رو بیارم که شما گفتی .. خودت تبلیغ خودتو بکن ..وای استاد دیگه از این واضح تر چی؟؟؟؟؟

    گفت این شماره ها رو فقط زنگ بزن وخودت با عزت نفس خودت رو ومحصولاتت رو فقط معرفی کن ولی کار اصلیت اینه که باورسازی کنی تا جهان بر اساس قوانینش تو رو وارد مدار مشتریان هماهنگ کنه … چون فقط از این طریق میشه که خدا دستانش رو وارد زندگیت کنه … دویدن دنبال مشتری و مجاب کردنش برای خرید شرک هست و همیشه مشتری از دستت فرار میکنه … شماره تلفنت رو حواب نمیده . میپیچونه و خلاصه مشتری بشو نیست … ولی اینجوری تو فقط روی توحید کار میکنی و خداوند بهترین مشتریا رو برات میاره …

    خدایاااااا شکررررتتتتت

    استادم نمیدونم چقدر آروم شدم … نمیدونی که فقط دلم میخواد چشامو ببندم و بخوابم و لذت یک خواب اروم رو تجربه کنم

    از شما بسیار سپاسگذارم و براتون بهترین ها رو از خداوند میخوام …. میام بازم مینویسم از تجربیاتم … از پیشرفت هام تا همه بدونن که جهان نمیتونه انجام نده اگر تو فرکانس درست بفرستی

    درپناه حق ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: