نکته مهم:
این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.
موضوع این قسمت، نقش «قدرت تمرکز» در ساختن زندگی دلخواه در هر جنبه ای است.
زیرا «موفقیت فردی» نتیجهی مستقیمی است از علائق خود را شناختن؛ باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرین درباره آن علائق ساختن و سپس صرف تمام تمرکز و انرژی برای حرکت در مسیر آن علائق و کسب مهارت در آن جنبه است.
«مهارت»، نتیجه ی متمرکز ماندن در مسیر و از این شاخه به آن شاخه نپریدن است. این قدرت تمرکز لیزری است که می تواند تو را با ایده های کارساز هم-مدار کند و قوه خلاقیت شما را در آن زمینه شکوفا کند.
بنابراین سمتِ تو در مسیر تحقق خواسته های زندگی ات این است که علائقت را بشناسی؛ باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرینی درباره علاقه ات بسازی و تمام تمرکز و انرژی خود را صرف بهتر شدن در مسیر آن علائق نمایی.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- بهبودهای ادامه دار در حوزه کاری خودت؛
- به جای همه کاره بودن، در یک کار متخصص باش؛
- تمرکز وقتی پخش می شود، هیچ ارزش پایداری نمی آفریند؛
توجهاین فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روزهشتادوپنجم،روزشمار توانایی تشخیص اصل از فرع…
واقعا وقتی توی همه ی جنبه های زندگی، اصل واساس برات مشخص میشه ومی تونی تشخیصش بدی،دیگه فرع یا فرعیات در نظرت کمرنگ و بی اهمییت میشه…
یه زمانی من توی روابط میخواستم طرف مقابلم حالا هرکسی تو هر نقش وسمتی که بود همیشه ازم راضی باشه، برای همین از قالب خود واقعییم بیرون میومدم ومجبور بودم اکثر اوقات نقش بازی کنم، چون عزت نفس نداشتم، اعتمادبه نفس نداشتم، اصلا خودم رو نمی شناختم، به همین دلیل گفتار ورفتاری رو نشون میدادم که درست نبودند اکثر مواقع، یا به خودم آسیب میزدم یا به دیگران، حالا با یه حرفی یا رفتاری اشتباه ونابه جا…
در اصل اون گفتار ورفتاری که باید انجام میدادم رو یک درصد رو هم نمی تونستم که درست و به جا انجامش بدم، چون نمی دونستم که چه رفتار وگفتاری متناسب با اون شخص واون موقعییت باید داشته باشم…
گاهی میدونستم که کدوم حرف و کدوم رفتار درسته ولی چون در من درونی نشده بود وجزء شخصییتم نبود، بدون شک باید تظاهر میکردم به اون شخصیتی که دوست داشتم باشم یا میدونستم که درسته، ولی در نهایت گند میزدم به همه چیز وتوی اکثر ارتباطاتم همیشه مشکل داشتم….
در مورد کسب وکار هم همینطور، من اصلا به کار یا حرفه ام به چشم، کار مورد علاقه ام نگاه نمیکردم،یا وقتی نمیدونستم که به چی علاقه دارم و چطور باید شروعش کنم همیشه شرایط جوری پیش میرفت که یه دفعه خودم رو وسط کار وحرفه ای میدیدم که دوستش نداشتم، یا کار مورد علاقه ام نبود، یا به خاطر پول و شرایطش انتخابش کرده بودم، یا میگفتم خب مجبورم همینم انجام ندم، همینم نباشه دیگه چیکار باید بکنم؟
چون اونموقعه ها نمیدونستم که هرکار مفیدی که من انجام بدم باعث خلق ارزش وعزت نفس وثروت و حس خوب وانگیزه وامید بیشتر در من میشه، باعث گسترش جهان میشه وبهم حس انسان مفیدی بودن رو میده….
برای همین نه شور وانگیزه ای بدنبال کسب وکارهام بود، نه امیدی برای ادامه، هرجا هم اگه یه درصد شرایط جور میشد تا بخوام برم دنبال کسب وکار مورد علاقم، باور کمبود باعث میشد با کوچیکترین تضاد اونو رها کنم….
وترجیح بدم یا کلا کاری نکنم وهدفی رو دنبال نکنم یا مشغول به کاری باشم که صرفا دنبال حقوقش باشم که بی دردسر از طرف کارفرمام سرماه بهم داده بشه حالا یه بیمه ای هم پشت بندش داشته باشه…..
توی معنوییت هم همین مشکل رو داشتم، انقدر در طول سالها میرفتم دنبال آیین وراه وروش های مذهبهای مختلف و انقدر کنکاش میکردم که چطور عبادت کنم و چطور فرایض دینیمو به جا بیارم که یا زیاده روی میکردم واز اینور بوم میفتادم ویا بی خیال دین ومذهب میشدم و از انور بوم میفتادم…
چون تمام کارهام وافکارم وگفتارم، تقلیدی بودند و هیچ چیز از خودم نداشتم، چیزیکه، باوریکه، در من از درک وفهم به یقین رسیده باشه وخودم بهش باور واعتماد وایمان پیدا کرده باشم….
این باری به هر جهت بودن من، سرگردون بودن من، از این شاخه به اون شاخه پریدن من، همینطور ادامه داشت تا وارد این مسیر پرخیروبرکت شدم…
اون اوایل هنوز مثل کسیکه طوفان به قایقش زده و امواج بعد کلی توی دریا اینور انور کردنش، اوردتش به ساحل…گیج وگنگ… ساحلی که نمیدونستم نجات دهنده ی من میشه یا نابو کننده ی من؟
فقط میدونستم همینکه از اون دریای طوفانی بدبختی ورنج رسیدم به این ساحل آرام، حتما قراره اتفاقهای خوبی برام بیفته ، چون میدیدم هرکی پابه این ساحل و این سرزمین گذاشته، شاد وخوشحاله….
موندم و اعتماد کردم به این مسیر، به حرفهایی که سیدحسین عباسمنش میزد ومریم شایسته و کلی آدم دیگه با نتایجی که در دست داشتند همراه سیدحسین عباسمنش مهر تاییدی میزند بر اینکه این مسیر، این ساحل نجات دهنده واین سرزمین مقدس هست ….
کم کم تونستم خودم رو بشناسم، خدای خودم رو بشناسم، جهانم رو بشناسم، قوانین حاکم بر جهان هستی رو تا حدودی بشناسم، تا ببینم باخودم چند چند هستم….
یه کم که از اون دریازدگی و طوفان زدگی بیرون اومدم و هوشیارشدم، تازه فهمیدم اصلا اصل چیه، که اصلا قرار نبوده که من اونقدر آزار ببینم و اونقدر زندگی سختی داشته باشم…
قرار بوده که من به خدای ندیده اما از همه دیدنی تر اعتماد بکنم تا هر لحظه منو به بهترین مسیر هدایت کنه وبرای اینکه به این درک برسم، باید از همه دست می کشیدم، از همه شرک ورزیدنهام، تکیه کردن به آدمها وموقعییت ها و مال واموال وبرچسب ها و هرچیزی که غیر نام ویاد خدا براون بود!!!!!
وباید قدم اول رو برمیداشتم با نام ویاد خدا، تا هرکسی هر چیزی هر موقعییتی که سر راهم قرار میگرفت فقط وفقط فرستاده واز سمت خدا باشه…
باید شروع میکردم سپردن رو، سپردن بارهایی که روی دوشم سالها سنگینی میکردند…..
واصلا سهم من نبودند…
انگار تا زمین نمیخوردم، تا زار و پریشون نمیشدم، تا طوفان بلاء وحوادث بهم نمیزد، هوشیار وبیدار نمیشدم که، و همون مسیر غلط وپر پیچ وخم رو باید تا اخر عمر ادامه میدادم، اما من عاجزشده بودم وتسلیم، واز یه جایی به بعد گفتم نه دیگه می تونم ونه میدونم ونه بلدم، خودت کمکم کن وراهو نشونم بده…
والبته که هدایتم کرد به این مسیر پر خیر وبرکت…
طوری شده که الان همه چیز رواز لطف ورحمت خودش می بینم، کسی بیاد کسی بره، کسی باشه کسی نباشه، روزی باشه یه روز، یه روز نباشه یا کم باشه، تنها باشم توی جمع باشم…
توی کل زندگیم سعی میکنم همه چیز رو خواست خودش ببینم حتی اگر بر ضد من وبر خلاف میل من شد…
چرا؟ چون وقتی سهم خودم رو به لطف خودش انجام میدم و باعشق صبر میکنم تا نتیجه از راه برسه، دیگه ترسی ندارم، دیگه غمگین نیستم، چون میدونم بهترینهارو برام رقم میزنه…
فقط کافی بود یه یاعلی بگم وبلندشم وقدمی بردارم به این نیت، که میخوام درمسیر صراط مستقیم قرار بگیرم….
یه زمانی شما استاد عزیزم میگفتید یعنی همیشه میگید که اقااا آی زن آی مرد، نشین توخونه به هوای اینکه یه گونی پول از آسمون برات بیفته، یا منتظر باشی یه ارث ومیراثی پولی از یه جایی برات برسه، پاشو یه کاری انجام بده، یه کار مفیدی انجام بده، یه قدم بردار، قدم بعدی رو خدا بهت میگه، جهان هدایتت میکنه، چطوری من نمیدونم؟!!!!
ولی نتایجم نشون میده که توجه به الهامات وهدایتها ، یعنی رسیدن به مقصود….
منم زمانیکه اولین قدم رو برداشتم توی مسیر کاریم کلا هدفم بود تو اون مسیر ادامه بدم ولی از یه جایی دیدم اصلا علاقه ام کار دیگست، اون کارو رها نکردم ادامه دادم تا مسیر این کارم برام روشن شد، بعد اونو کامل گذاشتم کنار و وارد این مسیر مورد علاقه ام شدم، الان 6و7 ماهه شروع کردم ولی راضی ام، الهی صدهزار مرتبه شکر، هربار دارم امیدوارتر وبا انگیزه بیشتر این مسیر رو طی میکنم واتفاقا برکت وروزی ازهر سمت وسویی به زندگیم سرازیره، تا من با خیال راحت به کار مورد علاقه ام بپردازم و خودم رو ارتقاء بدم …
البته همیشه در سراسر عمرم لطف ورحمت خداوند بوده منتهی من نمی دیدم و قدرت درک الطاف خداوند رو نداشتم….
وبیشترین سپاسگزاریم برای این هست که چشم وگوش وقلبم رو باز کرد تا توی این باقی مانده عمرم انسان مفیدتر و بنده ی خوبی براش باشم هم خودم طعم سعادت وخوشبختی رو بچشم و هم باخلق ارزش بتونم باعث گسترش جهان بشم..
چون دیگه امروز میدونم با خلق هر ارزشی وهر کار مفیدی توی این جهان، من به پیشرفت جهان هم کمک کردم نه اینکه صرفا زندگی کنم کار کنم که زنده بمونم وانقدری درامد داشته باشم که روز وروزگارم بگذره….
خدارو شکر بابت درک این اگاهیها، اگرچه هنوز اول راهم وتا درک کامل این اگاهیها خیلی راه در پیش دارم، ولی همین اندازه هم خوشحالم، چون حس میکنم از جهل وشرک عبور کردم وهر روز به اگاهی و توحید دارم میرسم …
به نام خداوندبخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
هدااااایت، هدایت…
چقدر دوست دارم معنای عمیق این کلمه رو…
چندوقته تو کارم یه کم ضعیف شدم، یه جورایی انگار برا خودم تایم گذاشته بودم که تواین تایم آموزش ببینم، تا این تایم مدل رایگان بزنم که بشه تبلیغ کارم ونمونه کارم وبعد شروع کنم کسب درآمد کردن و بازگردوندن هزینه هایی که کردم!!!!
اولش همیشه در حال سوال کردن بودم برای دریافت هدایت از خداوند، یعنی یه جورایی اوایل واقعا اینطوری بود که با تمرین ستاره قطبی من درخواست میکردم وجهان (خداوند)پاسخ میداد، هر روز وشب کار من این بود، آموزش دیدن، تمرین کردن، وباعشق اون کارو انجام دادن و هر روز پیشرفت وپیشرفت و ذوق وشوقی که وصف ناپذیر بود، بابت اینکه بلاخره بعد سالها من به گفته استادم وعمل به آگاهیهایی که ازشون یاد گرفتم رفتم سراغ شغل مورد علاقه ام و این اتش وتشنگی برای پیشرفت توی کارم هر روز در من بیشتر میشد…
هر روز نشونه هارو دنبال میکردم و هدایت میخواستم و چون تو فرکانس دریافت بودم ایده پشت ایده میومد و بهش عمل میکردم وبه طبع اوضاع بر وفق مراد بود…
تا اینکه جدیدا به یه دوگانگی برخوردم، اینکه باید برای کارم تبلیغ کنم؟ هزینه مادی داشته باشم؟ گاهی هنوز چون اول کار هستم مثل استاد برای اینکه کارمو بشناسونم رایگان کار کنم؟ تا دیگران کارمو بشناسن و بشن مشتری من؟ یا اینکه برای خودم ارزش بخوام برای وقتی که میذارم و مثل اونکه 5 ساله تواین شغل هست هزینه از مشتری دریافت کنم چون من هیچ کم وکسری نسبت به اون شخص ندارم وتازه کارام از نظر کیفیت برابری میکنه با کارهای اون شخص یا اشخاص دیگه!!…
خلاصه این دوگانگی چندوقتی باهام بود، کم کم شروع کردم مشورت گرفتن(دریافت اطلاعات نسبتا غلط، یا شنیدن باورهای محدود کننده و …)
یکی میگفت اینکارو انجام بده من تجربه دارم یکی میگفت اونطوری انجام بده بهتره..
یکی میگفت نیومده چه توقعاتی داری از کسب درآمد تواین لاین ویکی میگفت …..
خلاصه که ذهنم مسموم شد…
مشورت گرفتن با اشخاصی که قوانین رو نمی شناسند واصل رو درک نمی کنند من رو مدتی از تمرین ستاره قطبی و اون انرژی وحس خوبش و از خواستن هدایت و دنبال الهامات بودن دور کرد…
دیشب کلی مراقبه کردم
وامروز گفتم برم رندم یه فایلی انتخاب کنم از جلسات 12 قدم ببینم خداوند از زبان استادعباسمنش چی میگه؟
برم که هدایت بشم…
جالبه جلسه اول قدم ششم انتخاب شد، شروع کردم گوش دادن فقط در مورد هدایت خواستن بود و اینکه چطور با سوال کردن وبعد دریافت الهامات میشه فکر خدا رو خوند، اینکه چطور میشه با اعتماد به رب ونه هیچکس دیگه قدم اول رو بردارم وبرای برداشتن قدم بعدی هم هدایت از راه برسه، طوریکه انقدر واضح وروشن باشه که بشه انجامش داد و پاسخ مثبت ورضایت بخش گرفت….
بعد گوش دادن فایل جلسه اول قدم ششم، باز هدایت خواستم، گفتم برم سراغ مرا به سوی نشانه ام هدایت کن وهمزمان که ناهار میخورم فایل رو هم ببینم وهم گوش کنم…
اومدم اینجا وقسمت 59 گفتگوی استاد با دوستان…
یه فایلی که فقط صوتی بود و12 دقیقه…
گفتم اوکی گوش میکنم حتما برای من هدایتی به همراه داره…
فایل که پلی شد و ونوس عزیز شروع کردن صحبت کردن و از شرایطی که داشتند گفتند و شرایطی که ایجاد کرده بودند اشکم سرازیر شد…
حمد وسپاس خدارو به جای اوردم و گفتم خدایا چقدر قشنگ داری بهم پاسخ میدی…
چقدر جالب دقیقا باید در مورد شغل من وشرایط من فایلی رو برام انتخاب میکردی که بانویی مثل من بیاد ودرموردش صحبت کنه و بعد استاد قشنگم بیاد در ادامه اون مثال زیبای عموی بزرگوارشون رو بزنه و اینهمه اگاهی وتجربه های ناب در اختیارم قرار بده؟
جز خداوند که هرلحظه اگاه به امورات ماست وهرلحظه داره هدایتمون میکنه چه کسی دیگه ای می تونه انقدر شفاف وروشن وآسون بهمون بگه که قدم بعدی چیه وچطوری باید انجامش داد؟؟
خدارو هزاران بارشکر…که بهم فهموند که من تمرکزم رو از دست دادم وبا اینکه فکر میکردم تمرکزم روی کار وهدفمه اما خیلی نامحسوس داشتم از اصل واز اونچه که سهمم هست ودرسته وباید انجامش بدم دور میشدم..
و داشتم کم کم برمیگشتم به سمت فرعییات، داشتم مثل اون 98 درصد جامعه عمل میکردم…
که برای انجام کارهاشون روی قدرت خودشون وکسایی مثل خودشون حساب میکنند
مدام میشینن دو دوتا چارتا میکنند..
الگو برداری غلط میکنند و میرن سراغ مقایسه…
خدارو شکر که هدایت شدم و خداوند انقدر واضح باهام حرف زده و هدایتم کرده که برگردم به اصل برگردم به مسیر درست..
تمرکزم رو بذارم روی خودم و کارکرد وتمرین این اگاهیهای ناب و عملکرد داشتن نسبت به اونچه که آموختم و عمل بهش خیلی راحت و بی دردسر منو به خواسته هام میرسونه ….
ونیازی به عجله وبدو بدو زمان ومکان و شرایط تعیین کردن نداره بلکه کافیه تومسیر باشم …
هرلحظه بهم گفته میشه که قدم بعدی چی هست…
همینکه من عاشق شغلم هستم وهر روزداره تواین رشته مهارت هام زیاد میشه درآمدم زیاد میشه ایده های الهام بخش وقابل اجرایی در دسترسم هست و می تونم عملیشون کنم که امروز بهتر از دیروزم باشم
یعنی من در مسیر درستی هستم….
واقعا که این درسته، اینکه ایا دارم هدایت میشم و درمسیر درست هستم یا نه، نشونش اینه که احساسم خوب باشه ودر ارامش باشم…
چندوقتی بود نه احساسم خوب بود نسبت به کارم و نه آرامش داشتم..
همش بیقرار بودم و فکرم مشغول بود…
ولی الان به لطف الله مهربان کلی حس خوب دارم ودر نهایت ارامش وتوکل دارم میرم محل کارم که به لطف الله زیبایی وارزش خلق کنم…
هم خودم لذت ببرم از کارم وهم مشتریم و هم دیگران….
فقط کافیه هرلحظه هدایت بخوام از خداوند و حتی لحظه ای برقدرت خودم ودیگران وشرایط و مکانها و موقعییت ها تکیه نکنم…
بلکه با فراغ بال تسلیم باشم و فقط سهمم رو انجام بدم تا خداوند هرلحظه منو در بهترین شرایط وزمان ومکان وموقعییت و در کنار بهترین افراد قراربده…
استادقشنگم بی نهایت ازتون ممنونم که اینهمه اگاهی های ناب برای داشتن یک زندگی سعادتمندانه رو سخاوتمندانه ورایگان والبته باعشق در اختیارمون قرار میدید الله نگهدارتون باشه هرلحظه وهمیشه انشالله.