مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- مفهومی فراتر از درآمد ساختن؛
- تواناییِ ابراز قدردانی؛
- بهبود = شناسایی مسائل موجود و حل آنها؛
- مسیر تکاملی ساختن عزت نفس واقعی؛
- کلید: با قدم برداشتن، موقعیت ها خلق می شود؛
- “فرصت”، یافتنی نیست، بلکه خلق کردنی است؛
- خودباوری چگونه ساخته می شود؟
- چگونه برای خودم درآمد بسازم؟
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD540MB34 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 60 | ایمانی که عمل می آورد35MB34 دقیقه
سلام استاد عزیزم و مریم جان
من امروز برام یه اتفاقی پیش اومد ک میخوام درموردش اینجا حرف بزنم… بعد از چند روزی رفته بودم خونه ی یکی از اقوامم، و دختر خالمم اونجا بود. سر یه موضوعی شد و ایشون جلوی بقیه گفتن ک اره عصمت اون موقع همچین حرفی رو زده (حالا محتواشو نیاز نیست بگم ولی در کل درمورد این بود که من یه حرف اشتباهی رو خطاب ب دونفر از بستگانمون زده بودم. و دخترخالمم اومد این حرف منو امروز گذاشت کف دست همون دونفر) خلاصه دوبار تکرار کردو منم بهش گفتم حالا ی موقع ی نفر عصبی میشه ی چیزی میگه، نیاز نیست اینقدر بازگوش کنی ک…
اون موقع رها کردم دیگه ولی دیدم دارم عصبی میشم و استادم گفتن ک شما هزارتا دلیل هم داشته باشی ک حالت بد باشه برای جهان فرقی نمیکنه، احساس بد=اتفاقات بد هست.
خلاصه گفتم پس باید ی جوری حالمو خوب کنم دیگه سعی کردم بهش اصلا فکر نکنم چون نمیتونستم درمورد اون موضوع ب احساس خوب برسم. یاد حرف استاد افتادم ک گفتن اگه نمیتونید در مورد اون موضوع خاص ب احساس خوب برسید سعی کنین در موضوعات دیگه حالتون رو خوب کنین و فاصله فرکانسی رو پر کنین و بعد بیاین تو اون موضوع خاص ب احساس خوب برسین…بعد یواش یواش اروم تر شدم تا اینکه کم کم خدا بهم حرفایی رو الهام کرد و هدایت هایی رو کرد ک گفتم این واقع خودِ کنترل ذهنه، خودِ تقواس و خودِ راه حل…حالا چی بهم الهام شد؟
اینکه تو چرا این دختر خالتو ی کسی از طرف خدا نمیدونه ک اومده ماموریتشو انجام بده؟ اون ادم اومده درس هایی رو بهت یاد بده و بره. چرا دیدگاه الخیر فی ما وقع رو نمیبینی در این اتفاق؟
بعد یاد حرفای استاد تو دوره قانون افرینش افتادم ک گفتن وقتی ی اتفاقی براتون افتاده ک دیگه گذشته، کاری نمیشه کرد ولی از خودتون بپرسین ک چ درسیو میتونین ازش بگیرین؟
میدونی چی میشه؟ اصن من اینجوری ک فکر کردم ی لحظه دیدگاهم نسبت ب دختر خالمم عوض شد منی ک نمیخواستم نگاهش کنم وقتی اینا بهم الهام شد دیگه حالم خوب بود. اتفاقا اون لحظه ک من درحال فکر کردن ب این چیزا و تو این حالات معنوی بودم😁😂 دختر خالم داشت میرفتو با عشق ازش خدافظی کردم🤣💔🚶♀
چون میگفتم اره اصلا جهان مبناش ک بر خیره و عسی ان تکرهو شیئا و هو خیر لکم…چ بسا ب چیزی کراهت دارین و اون براتون خوبه…
اره حالا من باید با کنترل ذهن درسامو میگرفتمو شادو خوشحال ادامه میدادم راهمو…
پس اومدم تو دفترم بنویسم.. یاد حرف استاد افتادم ک گفتن باید طوری ب گذشته نگاه کنی ک بع احساس خوب برسی…
پس گفتم مسیرت درسته عصمت، بیا بنویس چ چیزایی یاد گرفتی و ازش درس بگیر
یاد حرف استاد افتادم ک تو دوره قانون تضاد میگفتن تضادها میان تا شمارو از تضادهای بزرگ تر در امان نگه دارن. این الهام ها همش مهر تاییدی بود برای نوشتن درس هام
خب اولین درسی ک گرفتم چی بود…
۱. وقتی عصبی هسی از دست ی نفر، خیلیی باید مواظب حرفات باشی، مواظب رفتارت، کنترل ذهن اون موقع سخته ولی اگه نتونی انجامش بدی و حرف ناروایی بزنی نتیجش این هست ک باعث جدایی تو از ادم های دور و برت میشه و اونا ازت رنجیده خاطر میشن. اگه اون رفتار اشتباه گذشتم امروز ب من یاداوری نشده بود و من نمیدونستم، قطعا روش ب این شدتی ک از امروز ب بعد میخوام کار کنم، کار نمیکردم و خدا میدونه ممکن بود چ رفتارهای نادرستی رو در من ب وجود بیاره و باعث شد از تضادهای بزرگ تر در اینده جلوگیری بشه. خصوصا منی ک از مهر باید برم سرکلاس و ب هر دلیلی ممکنه بچه ها کاری بکنن ک من عصبی بشم ولی باید حواسم باشه و رو خودم کار کنم…
۲. دومین درسی ک گرفتم این بود ک بهم یادآور شد قرار نیس همه با من همراه باشن و منو تمجید کننو حس خوب بهم بدن اون منم ک باید رو خودم کار کنم و در مقابل انتقاد و قضاوت های ادما قوی باشم و بیخیال، درسمو بگیرم و رد بشم…اتفاقا تو اینستاگرام ی فایلی رو دیدم ازتون استاد ک میگین ادم هایی ک عزت نفسشون بالاس درمقابل انتقاد و قضاوت و سرزنش عکس العمل خاصی نشون نمیدن…واقعا استاد فکر میکنم من درسایی رو ک یاد میگیرم ازتون خدا خیلی ب موقع ازمایشم میکنه ک ببینه چقدر تو عمل میتونم نشون بدم ایمانم ب حرفاتون رو…
خلاصه من یاد گرفتم در مقابل حرفای منفی ادما خیلی عکس العمل نشون ندم و نخوام خودم رو ثابت کنم. بپذیرم ک ادم ممکنه اشتباه بکنه و منم قرار نیس با ی حرف ی ادم خورد بشم چون بقیه منو میشناسن و از سبک شخصیت من اگاهن..
اتفاقا در حال فکر ب همین ایه ی الخیر فی ما وقع بودم ک تو گوگل این ایه برام بالا اومد…
إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَهٌ مِنْکُمْ ۚ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ ۖ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۚ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ ۚ وَالَّذِی تَوَلَّىٰ کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ
همانا کسانی که آن بهتان را بستند گروهی همدست از (منافقان) شمایند؛ نپندارید ضرری از آن به آبروی شما میرسد بلکه خیر و ثواب نیز (چون بر تهمت صبر کنید از خدا) خواهید یافت؛ هر یک از آنها به عقاب گناه خود خواهند رسید؛ و آن کس از منافقان که رأس و منشأ این بهتان بزرگ گشت هم او به عذابی بزرگ معذب خواهد شد.
دقیقا همون چیزی بود ک داشتم ب خودم میگفتم، الله اکبر….
میگه نپندار ک بهت اسیبی زده باشن بلکه خیر و ثواب نیز خواهی یافت و او ب عقاب گناه خودش میرسه..
اره واقعا من ک برام خیر بود و اون ادما هم فقط خودشون رو با کاراشون خورد میکنن…
واقعا خداروشکر بابت همچین هم زمانی و داستان امروز ک ب من این درس ها و یاداوری کنترل ذهن رو داد…
الخیر فی ما وقع…
سلام استاد عزیزم و مریم جانم
آزاده جان، عزیزم چقدر چهرت آرومه، چقدر با یه آرامش و اعتماد ب نفس قشنگی اومدی جلوی دوربین و صحبت کردی.خنده های بانمک و باحالی ک وسط حرف زدنت داشتی و سپاسگزاری هایی ک از خداوند میکردی بابت وجود استاد در زندگیت. حرف زیبایی ک زدی و گفتی خدا همیشه منو سورپرایز میکنه:). اشک منو درآورد این حرفت عزیزم. ماشالا چقدرم خوب موندین😍. ان شالله همیشه در مسیر رشد و پیشرفت خودتون و این جهان باشین👏❤
حرفاتون، داستانی ک تعریف کردین خیلی قشنگ بود. چیزی ک منو ب وجد می آورد اون اعتماد ب نفسی ک داشتینه.اعتماد ب نفسی ک باعث شد خودتون برین و صحبت کنین با خانواده ی بچه ها و بگین من حاضرم درس بدم ب بچه هاتون. اون اعتماد ب نفسی ک باعث شد برین ب موسسه و بگین به من یه شانس و فرصت بدین. برام قشنگ بود وقتی ک دنبال حل مسئله و چالش ها بودین. یعنی بهونه نیاوردین ب خاطر مانع هایی ک وجود داشته. پدرتون، اینکه نمیذاشتن شماره تلفن خونتون رو بذارین و شما گفتین خب اوکی من از مادربزرگم اجازه میگیرم و شماره تلفن اونارو میدم. تمسخر باعث نشد شما از هدفتون دست بکشین و ادامه دادین.همین ممارست ها و جانزدن ها، همین تلاش برای حل مسئله ک به عزت نفس ما مربوطه باعث شد افراد مختلفی بهتون مراجعه کنن. چ بسا اگر شما در مقابل پدرتون یا حرف فامیلتون تسلیم میشدین بچه ها بهتون مراجعه نمیکردن و اون بخش از تکامل شما برای ادامه مسیر طی نمیشد، اعتماد ب نفستون برای تدریس در موسسه بالاتر نمیرفت و این پاداش جهان ب جا نزدن و ناامید نشدن شما بود.واقعا افرین ک اینقدر شجاع بودین.من همیشه ادم های شجاع رو تحسین میکنم و عاشق شخصیتشونم. همین دیروز ک خبر تغییر جنسیت اقای مازیارلرستانی (شهره لرستانی) رو شنیدم واقعا شوکه شدم و چقدر پیش خودم تحسینش کردم ک همچین شجاعتی ب خرج دادن و تونستن ب اون دردی ک طبق گفته خودشون از بچگی همراهشون بوده پایان بدن.
خب در ادامه صحبت های آزاده جان در ارتباط با مراجعه ب اون موسسه حرفای استاد برام درس داشت واقعا. اینکه ما نباید بگیم ک اغا ی نفر ب من کار بده ب خدا من خوب کار میکنم. نه. شما ی ایده ای ب ذهنت میرسه و عمل میکنی ب اون ایده و حرکت میکنی، قدم برمیداری و بعد هدایت میشی، هدایت میشی.
شجاعت، اعتماد ب نفس، خودباوری، چقدر این سه عنصر باید درونت فعال باشه ک بری با موسسه صحبت کنی و بگی ب من شانس رو بدین. دوباره اون اعتماد ب نفس و توانایی پذیرش چالش ها و تلاش برای حل مسئله ب جای فرار ازش ک باعث شد شما با دیدن بچه های کوچولو ی تکنیک متفاوت رو استفاده کنین و همه اینا، (اعتماد ب نفس، باور ب خود، شجاعت، پذیرش چالش و تلاش برای حل اون ها، کنترل ذهن و ناامید نشدن) باعث شد ک جهان ب شما جایزه بده از طریق خونواده ها. من خیلی برای این داستانی ک گفتین هیجانی شدم و اشک در چشمام حلقه زد. در واقع همین سرمایه های ما، همین سرمایه های درونی ما هست ک موجب ثروت ساختن و موجب همچین پاداش هایی میشه. اعتماد ب نفس شما و شجاعت شما سرمایه های شما بود ک براتون همچین اعتبار و ثروت و مسیر تکاملی تصاعدی ساخت. استاد الان بیش تر درک میکنم ک چرا شما تاکیدتون بر رشد سرمایه های درونیه. چون وقتی تو خودت رو باور داشته باشی، وقتی کارت رو ارزشمند بدونی، وقتی اعتماد ب نفس عبور از ترس هارو داشته باشی وقتی توانایی مواجهه با چالش ها و کنترل احساسات رو داشته باشی وقتی دنبال راه حل باشی و بدونی اگه ناامید نشی ب نتیجه میرسی اون موقع جهان هم ب تو پاداش هات رو میده…
وقتی شما تدریس سری اول رو انجام دادین و خودتون رو ثابت کردین ک من تونستم یه احساس لیاقت رو در خودم ایجاد کنم اون موقع گفتین من پول بیش تر میخوام و این حرف استاد واقعا درس بود برای من ک تو نباید از همون اول ادعا کنی من لیاقتم بیش تر از ایناس.نه! تو یه مسیریو طی میکنی، یه سری کارارو انجام میدی، مهارتت رو ارتقا میدی، بعد ک ثابت کردی خودت رو و نتیجه گرفتی اون موقع لیاقت رو برای خودت میسازی. لیاقت ساختنیه…
یه چیز دیگه ک خیلی قشنگ بود از داستان ازاده جان این بود ک موسسه گفته بود مدرک لازمه و قانون بود ولی چیزی ک باعث شد ازاده ب موسسه راه پیدا کنه همون سرمایه های درونیش بود و قانون نقشی نداشت. یعنی عوامل بیرونی اثری نداره فقط خودتی و این خودش ی الگویی بود برای تقویت باورهای من.
خیلی لذت بردم و درس گرفتم. ممنونم ازتون۰