مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- مفهومی فراتر از درآمد ساختن؛
- تواناییِ ابراز قدردانی؛
- بهبود = شناسایی مسائل موجود و حل آنها؛
- مسیر تکاملی ساختن عزت نفس واقعی؛
- کلید: با قدم برداشتن، موقعیت ها خلق می شود؛
- “فرصت”، یافتنی نیست، بلکه خلق کردنی است؛
- خودباوری چگونه ساخته می شود؟
- چگونه برای خودم درآمد بسازم؟
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD540MB34 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 60 | ایمانی که عمل می آورد35MB34 دقیقه
سلام و عرض ادب و احترام خدمت اساتید گرانقدر استاد عباسمنش بزرگوار و خانم شایسته عزیز
و همچنین سلام عرض میکنم خدمت همه ی دوستان بزرگوار سایت عباسمنش
تو پـای به راه درنــه و هیـــچ مـپرس
خـود راه بگویدت که چـون باید رفت
استاد عزیزم من الان در شرایطی هستم که با جون و دل میتونم بگم اصل همینه و بس …
استاد من پارسال فارغ التحصیل شدم تابستون تو خونه بیکار بودم و تازه دوره دوازده قدم را خریدم و از قدم اول استارتشو زده بودم …
که از جلسه سوم بنظرم درمورد علاقه و قدم برداشتن صحبت کرده بودین و من هربار که این جلسات را گوش میدادم عین هربار تشنه تر از قبل گوشش میدادم و با کلمه به کلمه ش مثل جرعه جرعه آبی که وجودم را سیراب میکرد پیش رفتم…
و اونجا بود که من تصمیم گرفتم آرام آرام بر ترسم غلبه کنم و برای اینکار باید قدم اول را برمیداشتم و از خداوند طلب هدایت کردم که برای قدم اول کمکم کنه
و دقیقا از طریق قدم اول دوازده قدم بنظرم جلسه هفتم بود که من مورد لطف و هدایت خداوند قرار گرفتم و قدم اولم را برداشتم …
من تابستان پارسال هدایت شدم که تو خونه ی خودم شروع کنم و تایپ ده انگشتی را یاد بگیرم و من از طریق گوگل فیلمشو دانلود کردم و استارت زدم …
وقتی الان فکرشو میکنم و حتی در اونروزها میگفتم آخه رشته ی حسابداری من چربطی به تایپ ده انگشتی داره ؟ آخه به چه دردِ من میخوره که زمانم را بخاطر این موضوع بزارم ؟ و دائم در ذهنم رژه میرفتن
اما اونقدر هدایت خداوند واضح بود که این نجواها در نطفه خفه میشدن …
خداوند همزمان با هدایت به این مسیر انگیزه و شوق فراوانی برای انجام اینکار بمن عطا کرد …یادم میاد روزهایی که تو خونه تمرین میکردم برای تایپ ده انگشتی اونقدر انگیزه و هیجان فراوانی داشتم ، ظهر نمیتونستم چشم روی هم بزارم و بخابم …
به محض اینکه ظهر دراز میکشیدم که استراحت کنم خدا شاهده انگیزه و هیجان و تجسم اینکه من روزی شاغل شدم و مشغول تایپ هستم و خوشحالی اینکار بعد از دو دیقه بلند میشدم و شروع میکردم با تمرین کردن …
و اطمینان صدرصد داشتم این یک هدایت واقعی از طرف خداوند بود … ایمان داشتم و اطمینان داشتم که این مسیر الهام شده از طرف خداوند بود برای من …اصلا خیلی واضح با من صحبت میکرد که این مسیره منه و من باید ادامه بدم ….
تا دو ماه سه ماه ادامه دادم و من زیر صفر بودم برای تایپ میتونم بگم به 30 یا 40 درصد رسیدم و خیلی باعث افتخارم بود و خیلی خوشحال بودم بخاطر اینکه بعدها فهمیدم من اگر روزی حسابدار هم بشم باید تایپ خوبی داشته باشم باید دستم و ذهنم جای کلیدها و حروفا را بدونه و منی که حتی نمیدونستم الف کجاست چطور میخاستم حسابدار بشم ؟
و وقتی من قدم اولم را برداشتم وقتی من یک قدم را برداشتم خداوند صدها قدم برای من برداشت برای اینکه من ایمان آوردم و اطمینان کردم به هدایت خداوند ، و خداوند ایمانم را ضایع نکرد…
من دوتا مصاحبه کاری رفته بودم برای دفتر پیشخوان ، هر دو دفتر سوالی که از من میپرسیدن …
خانم میتونید تایپ کنید ؟ تایپتون چطوره ؟؟؟؟
و اینجا بود من فهمیدم بله اون هدایت درست و بجا و از طرف خداوندم بود که امروز با افتخار میگفتم تایپم خیلی خوبه …
و استاد اینجا در مورد آزاده عزیز که گفتن پدرشون با شماره دادن خونشون مخالف بودن و خداوند راهی در مقابل آزاده جان قرار داد که بتونه ادامه بده من هم اینمورد را بطور دیگه ای تجربه کردم که جا داره دوباره بگم …
تو پـای به راه درنــه و هیـــچ مـپرس
خـود راه بگویدت که چـون باید رفت
همسر من مخالف کار کردن من بود و از اینکه الان جامعه بد شد و زنم از دستم میره و اینا ….. میترسید
و من فقط به خداوند توکل کردم و از خداوند طلب کمک کردم و فقط روی خودم کار کردم و خواسته هامو نوشتم ….
و اما چیشد ؟؟؟
خداوند درها را باز کرد …
خداوند من را هدایت کرد به دفتر پیشخوانی که مدیریتش با یک خانم 33 ساله است و یک همکار خانم دارم … یعنی سه خانم در یک دفتر پیشخوان مشغول به کار هستیم …
وقتی همسرم حضورا در دفتر با خانم ابراهیم زاده مدیر دفتر و همکارم و محیط کارم آشنا شدن ، انگار نه انگار ایشون بودن که تا پارسال مخالف بودن …کلا از اینرو به اون رو شده بود
رفتارشون کاملا تغییر کرد خیلی نرم و آرام و با عزت احترام هر روزی که منزل باشن منو میرسونن دفتر و ظهر هم میاد دنبالم …
و حتی من تایم کاری که مدنظرم بود را طلب کردم از خداوند ، و خداوند بهتر از آن را نصیبم کرد …
و خیلی موقعیت های خیلی خوبی در این دفتر برای من ایجاد شد توسط خداوند که در کامنت های دیگر بازگو کردم
فقط دوست داشتم اینجا این تجربه ام را به اشتراک بگذارم که
ﺑﺎﻳـﺪ ﭘـﺎرو ﻧـﺰد وا داد
ﺑﺎﻳﺪ دل رو ﺑﻪ درﻳﺎ داد..
ﺧﻮدش ﻣﻲﺑﺮدت ﻫﺮﺟﺎ دﻟﺶﺧﻮاﺳﺖ
ﺑﻪ ﻫﺮﺟﺎ ﺑﺮد ﺑﺪون ﺳﺎﺣﻞ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎﺳﺖ
یک روزی یکجایی از زندگی، باید تصمیم گرفت برای همیشه رها کرد تا آزاد شوین
باید رها کرد و ایمان آورد
باید رها کرد و اعتماد کرد
تا معجزه واقعی را با چشم های خودمون ببینیم
و باورش کنیم
همین…
فایل های آزاده را ماه ها پیش دانلود کردم و هر روز گوش میدادم و عکسشو دانلود کردم و بک گراند گوشیم بود بخاطر اینکه شخصیت و مستقل بودن و شجاعت آزاده عزیز را همیشه آرزو داشتم
و اونقدر گوش دادم و دیدم که بنظرم نتیجه ی بی نظیری گرفتم
خداوندا تو را شکر