مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- مفهومی فراتر از درآمد ساختن؛
- تواناییِ ابراز قدردانی؛
- بهبود = شناسایی مسائل موجود و حل آنها؛
- مسیر تکاملی ساختن عزت نفس واقعی؛
- کلید: با قدم برداشتن، موقعیت ها خلق می شود؛
- “فرصت”، یافتنی نیست، بلکه خلق کردنی است؛
- خودباوری چگونه ساخته می شود؟
- چگونه برای خودم درآمد بسازم؟
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD540MB34 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 60 | ایمانی که عمل می آورد35MB34 دقیقه
سلام خدمت استاد عزیزم
سپاس گذار خدایی هستم که در همه حال ما رو هدایت میکند.
این سپاس گذاری و هدایت رو من از شما یاد گرفتم استاد و گرنه من و چه به سپاس گذاری و این حرفا. کلمه هدایت رو هم قبل از شما از کسی یادم نمیاد شنیده باشم باشه چه برسه به درک کردنش.
یه اتفاقی که سال 91 برام افتاده رو میخوام بگم امیدوارم که من بتونم واضح حق و مطلب و ادا کنم و دوستان بتونن استفاده کنن.
من از سال 90 عسلویه سر کار هستم و دوستانی که عسلویه و پروژه کار کردن این شرایط و تجربه کردن حتما که وقتی سرپرست گارگاه و مدیر پروژه عوض میشن شروع میکنن به مرور تسویه نفرات قدیمی و نفرات خودشون رو میارن تو اون کارگاه برای ما یهویی برج 12 سال 91 ای اتفاق افتاد و ما جز نفراتی بودیم که برای هفته اول رفتیم مرخصی که هفته دوم بر گردیم سر کار ناگفته نماند که خیلی رو هم تسویه دادن. خلاصه روز سوم عید یکی از نفرات اداری که باهم رفیق بودیم به من زنگ زد که اسم تو رفته تو لیست تسویه و دیگه نیا و خودم کارای تسویه رو برات انجام میدم اولش کلی فحش به زمین و زمان دادم که عیدمون و خراب کردن و حالا باز میخواد چن ماه بگردیم دنبال کار و به قول بچه های پروژه هر کس برج 12 بیکار بشه حداقل تا برج 4 خبری از کار نیس. نمیدونم چی شد که یه حسی بهم گفت هنوز که رسمی بهت اعلام نکردم ( چن روز قبل از اومدن من به مرخصی دو نفر تو واحد ما استخدام کردن) تو بلند شو برو سر کار بذار اونجا بهت بگن باید تسویه کنی. هی چن بار با خودم کلنجار رفتم که برم یا نه ولی راه افتادم رفتم، به کارگاه که رسیدم کارت بزنم اولین نفری که دیدم سرپرست جدیدمون بود یه احوالپرسی و تبریک سال نو بینمون در ظاهر رد و بدل شد ولی من تو دلم فقط بهش فحش میدادم تا رسیدم به دفتر کارمون و رفتم پشت میز نشستم و خودم و به کارای قبل عید مشغول کرده بودم که گوشیم زنگ خورد تا سرپرستمون هس و گفت بیا دفتر کارت دارم دیگه گفتم باید برم فرم تسویه پر کنم حتما، رفتم اتفاقا استقبال خوبی هم کرد و در مورد یه بحث کاری صحبت کرد و من بهش گفتم این کارو من در کمتر از یه هفته میتونم به کارفرما تحویل بدم با این حرفم برق از سرش پرید و هنگ کرد فکر کرد من درست متوجه نشدم و باز شروع کرد به توضیح دادن که گفتم مهندس من بهتون گفتم یه هفته ای کارو تحویل میدم خیالتون راحت.گفت تو میگی یه هفته بقیه نفرات میگن دو سه ماه طول میکشه و پیمانکار زیر بار نمیره این کارو انجام بده. باز چن دقیقه فکر کرد و گفت تو اگه بتونی رو حرفت باشی خیلی چیزا برام ثابت میشه، نگو اون دو نفر جدید رفته بودن زیر آب ما رو زده بودن که اینا بلد نیستن و کلی چرت و پرت دیگه…….
من رفتم با نطارت کارفرما و دفتر فنی صحبت کردم بعدشم با پیمانکار… اون کار تو 5 روز جمع شد و اون دو نفر اخراج شدن و من به لطف الله مهربان حتی یک روز هم از اون روز تا الان بیکار نشدم، و به لطف آگاهی هایی که شما استاد توحیدی طبق قوانیین خداوند به ما میدین دلیل خیلی از شرایط زندگی خودمون رو میفهمیم و این کمک میکنه که خدا و قانون و ساز کار جهان هستی رو بهتر درک کنیم و با یاد آوری اتفاقات اینچنین با ایمان و توکل بیشتری دنباله رو شما باشیم.
خدا و جهان پاداش ها رو به افراد شجاع می دهد و شما این جسارت و شجاعت رو دارین به ما یاد میدین که بتوانیم خالق زندگی خودمان باشیم و شرایط فعلی رو به عنوان واقعیت زندگی نپدیریم وبه قول معروف نخوایم مثل اکثریت جامعه بین بد و بدتر و انتخاب نکنیم و تلاش کنیم با کنترل ذهن و توکل و ایمان به خدا از خوب به عالی حرکت کنیم.
در پناه الله یکتا برایتان بهترین ها رو آرزو میکنم.