گفتگو با دوستان 60 | ایمانی که عمل می آورد - صفحه 7

271 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2159 روز

    به نام الله

    وقتی آزاده خانم رو در قاب صفحه دیدم متعجب و حیران شدم ولی به خودم نگفتم که چقدر این خانم زیباست می دونید چرا برای اینکه من این ترمز رو داشتم که باید با هر کی که خوشگله هم صحبت باشم و وقتی می دیدم یه نفر یه کم زشته خداحافظی برای همیشه.. پس چه من و چه همه ی آدمهای این کره ی خاکی زیبا ، دیدنی هستند خدا راشکر

    نکته ی بعدی اینکه من با صحبت های استاد فهمیدم که استاد با اونهایی که حرف میزنن و عمل نمیکنند و عملگرا نیستن اصلا و ابدا حرفی نداره

    پس اومدم حدود ۵۰ صفحه تایپ را قبول کردم با عشق و الان خوشحالم و به خودم افتخار میکنم که به عنوان کسی که رهرو راه استاد عباس منش هستم و راه خدایی را دارم دنبال میکنم سربلندو سر افراز هستم

    خدایا شکرت

    البته من از اون دسته ایی هستم که دوره های استاد جان را تهیه کردم و همیشه هنزفری توی گوشمه و خیلی سعی میکنم که همیشه راه استاد را ادامه بدهم

    خدایا سپاسگزارم

    استاد جان ممنونم

    سپاس سپاس سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    محمدحسین رضازاده گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین که مثل همیشه پشت صحنه ودوربین دارند هنرافرینی میکنن باعشق سلام خدمت شما دوستان عزیزم مخصوصا آزاده جان که واقعا کلی درس داشت سرگذشت زندگی زیباش وکلی لذت بردم از این ارامشش زیبا صحبت کردنش اینقد بااعتماد به نفس قوی صحبت کرد واقعا قابل تحسین هستش اصلا موفقیت از سرو روی زیباش میباره از لحن کلامش معلوم بابا چقد قدرتمند چقداین کاره هستش واقعا سپاس گذارخدا هستم که دراینجا عضوی ازاین خانواده قوی وقدرتمند عباسمنش هستم واقعا باعث افتخارم هستش واقعا بزرگترین افتخار واتفاق زندگیم همینهکه بین شما عزیزانم هستم بین یه عده انسان قدرتمند خود ساخته باایمان وسپاس گذارم که با تجربیات تون با گفتن زندگی تون ازطریق کامنت یا مصاحبه با استاد عزیز به من ودیگر دوستان کمک میکنید ایمان دارم بااین کارتون اول هزاران برابر خیر برکتش برمیگرده توزندگی خودتون وبعد کمک میکنید به رشد همه بچها واقعا سپاس گذارتونم هستم وکلی تحسین تون میکنم واقعا خیلی لذت بخش درباره موفقیت ها صحبت کنیم اونم بااستاد یعنی چه حالی میده واقعا از توتصویر میشه حس کرد حس وحال آزاده جان رو ازنزدیک بااستاد گل میگه گل میشنوه اینشالله خدا نصیب تک تک ما می‌کنه این حس خوب رو که یه روز بااستاد ازنزدیک صحبت کنیم درباره موفقیت هامون بهش بگیم وقتی استاد داره کیف می‌کنه ازموفقیت ما وای تصور بکنید این صحنه روواقعا اشکم درمیاد هروقت خودمو تصور میکنم بااستاد واقعا بچها خیلی لذت بخش من که هروقت میرم تورویا پردازی کلی کیف میکنم بارها شده دوساعت بااستاد دارم صحبت میکنم ولذتش رومیبرم به والله من بادیدن این صحنه ها انگیزه چندین برابر میشه استاد روازنزدیک ببینم وباهاش صحبت کنم استاد چرا شما اینقد عزیزدل ما شدید که همه مشتاقانه دوست داریم با شما باشیم ببینیمتون واقعا نمیشه اول صبح ازخواب بلند نشم یاد شما نباشم به هرطریقی شده یادشما میکنم واقعا الان دیگه شدین جزیی اززندگی من استاد نمیشه دیگه به شما فکرنکرد حرفای زیبای شمارونشنید نمیشه بخدا دیگه شدین جزیی جدا ناپذیر حالم خوب بوده شما بودید بد بوده شما بودید توماشین شما بودید سرکار شما بودید یعنی همجا شما بامن هستین اموزشهاتون همینجور ازخواب بلندمیشم توذهنم داره دور میخوره تالحظه ای میخوابم وهمچنین دررخواب واقعا خیلی دوست دارم این زندگی الآنم رو واقعا به هرچیزی توجه میکنم ذهنم ناخوداگاه داره ازدید قوانین به اون موضوع نگاه می‌کنه ناخوداگاه سپاس گذاری میکنم ناخوداگاه به نکات مثبت هرچیزی نگاه میکنم اصلا فقط دنبال یه زیبایی میگردم حالا هرجا هستم مشغول هرکاری هستم توصحبت افراد دنبال صحبت زیبا ونکات مثبت میگردم واقعا وقتی یکی داره یه چیز زیبا رومیگه بادل جون بهش توجه میکنم یه خاطره زیبا یا ازیه ماشین زیبا ویلای زیبا واقعا ازروزی تواین مسیر اومدم خیلی وقتها آدمایی میاد سمت من میبینی دارند راجب یه زیبایی صحبت میکنن دوستم میاد میگه امروز یه ماشینی دیدم فلان بوده لباس فلانی دیدم خیلی شیک بوده اصلا نشانه های زیبایی ثروت هی داره میاد سمت من واقعا اینجاها میفهمم وبه خودم میگم ببین ازجنس واساس باورها کانون توجه داره میاد سمتت ببین انسانها نحوه صحبت شون فرق کرده ببین همین آدم درگذشته میومد سمتت فقط راجب بدبختی صحبت میکرد حالا چی شده همه چیز تغییرکرده به تومیرسه نمیتونه راجب بدبختی فقر اتفاقات نازیبا صحبت کنه ببین خدا چقد زیبا داره کارشو می‌کنه ببین چقدر زیبا قانون داره جواب میده استاد خیلی دارم تجربه میکنم ازجنس این اتفاقات که ثابت می‌کنه قانون داره کار می‌کنه و میتونم فقط بگم خدایا سپاسگذارم واقعا سپاس گذارم بابت این همه لطفی که داریددرحق من میکنی بارها شده استاد دونفرغریبه توخیابون من توماشین نشستم مثلا منتظر مادرم هستم بیاد سوار بشه بریم تو همین حین میبینی دارند راجب ثروت صحبت میکنن راجب یه موفقیتی صحبت میکنن راجب یه زیبایی یعنی بارها این صحنه رودیدم وتجربه کردم که درگذشته اصلا تجربه نکرده بودم به این شدت واقعا همین خیابونی جامعه که اکثریت میگن همه مردم فقط راجب بدبختی صحبت میکنن من دیدم انسانهایی توهمین خیابونا که داشتن راجب خوشبختی وزیبایی صحبت میکردن چی میشه من این ادمارومیبینم توهمین جامعه غیر اینه که من باورهام باعث این همزمانی هامیشه این جنس ازادمارو ببینم پس خیلی دقت کنیم میتونیم ردپای قوانین روتوتک تک اتفاقات زندگیمون درهرلحظه ببینیم

    واقعا لذت بردم از صحبتهای آزاده خانم ازاده جان ازکجا بگم ازایمانت بگم به خودت وخدا از پشتکارت بگم ازخواستنت بگم ازارامشت بگم از قوی بودنت بگم اززیباییت بگم همه چیز رو داری امیدوارم خدا نصیب منم بکنه این ویژگی های الهی وزیبا رو واقعا چقد توخوبی واقعا چقد توالگویی چقد انگیزه وانرژی گرفتم ازصحبت هات چقد تومشتاق یادگرفتن زبان انگلیسی بودی چقد تومشتاق یادگیری بودی ویاد دادن بودی چقد توارزش قائل بودی وهستی برای علایقت واقعا قابل تحسین هستین چقد لذت بردم که اینقد عاشق کار معلمی بودین ودوست داشتین اون چیزی رو که بلد بودین وهستین روبه اشتراک بزاری بابقیه رفتین رویه یه مقوا نوشتین وزدین به درودیوار کوچتون ویادرفتین به تک تک همسایه هاتون گفتین اقا بچهاتون توهردرسی ضعیف بودن خواستین من کمک شون میکنم بااینکه مخالفت خانواده بوده بازم ناامید نشدید مثلا رفتین شماره خونه مادربزرگ تون رونوشتین چقد لذت بردم ازاین تبلیغ که برا خودتون کردین بابا غیر اینه وقتی شخصی خودشو وتواناییشون باور داره میدونه از عهده اش برمیاد میره بااعتماد به نفس ازخودش تبلیغ می‌کنه باعشق بدون هیچ نگرانی اصلا معنا نداره دیگه نگرانی ها راجب هرموضوعی یا اونجایی هم گفتین رفتم تواموزشگاه با قدرت گفتین اقا من این هنر رودارم این مهارت رودارم ورفتین هم درعمل که ازتون امتحان گرفتن عالی عمل کردین وهم شفاعی با قدرت ثابت کردین که واقعا مهارت دارین بازم ناامید نشدین هرچی اونا گفتن شما گفتین من بازم میتونم اقا سخت ترین شرایط روبزارید جلو من من انجامش میدم واقعا تحسین تون میکنم که ناامید نشدین تا نتیجه نگرفتین دست خالی ازاموزشگاه بیرون نزدین بعدش بابا سروکله زدن بازوهای کوچیک واقعا همینجور تومهدکودک که فارسی صحبت می‌کنی سخته بایه بچه صحبت کنی چه برسه به آموزش زبان انگلیسی بازم تحسین تون میکنم که فکوس کردین رویه این قضیه که اقا ببینم ازچه طریقی میتونم بابچها رابطه برقرار کنم ویادشون بدم اینجا دیگه بهترین دوستت ودوستمون خداجون دست بکار شد دوباره ایده روفرستاد که ازاد جان عزیزدلم با بازی یادشون بده اره وتوهم گفتی چشم ورفتین ایده روعملی کردی ودراخر ترم نتیجه شو دیدی وکلی جهان به وسیله پدرومادر اون بچها بهت جایزه وهدیه داد وباقدرت بیشتر رفتی قدم بعد سروقت کار بعدی وشرایط سخت تر کارکردن با پسران۱۲ به بالا حتی بزرگتر ازخودت بازم اینجا دوباره ایده اومد که بااین استراتژی جدی بودن باید کارتو پیش ببری دیگه اون استراتژی که با بچها کارمیکردی باید تغییر کنه بدون هیچ مقاومتی گفتی چشم وانجامش دادی و بازم نتایج عالی برات داشته و همینجور کلاس های خصوصی وهمچنین آموزشگاه دختران هم مشغول شدی یعنی تکامل رو عالی میشه دید چقد زیبا تکامل روسی کردین اصلا همینجور داشتین صحبت میکردین بابا تکامل داشت دلبری میکرد همینجور توذهنم میگفتم ببین بهروز تکامل رو ببین قدم به قدم اروم اروم روشونه های خدا آزاده جان داره میره واینجا هم خیلی خیلی لذت بردم که به مدیر آموزشگاه گفتین آقا ببین من لیاقتم ارزشم بیشتر اگر بیشتر دادین من هستم ندادین من می میرم جایی که برام ارزش قایل باشم بله کارمو بلدم مهارت دارم به کم هم قانع نیستم 😋😂حالا دیگه ریش وقیچی دست منه گذشت اون روزی که من اومدم اینجا شما هرچی گفتین منم گفتم باشه دیگه تموم شد اون آزاده این آزاده دیگه قضیه اش فرق میکنه…واقعا لذت بردم از داستان زندگیتون تا اینجاش وای قرار چه درسهای بزرگی توقمست اینده بهمون بدین وما یادبگیریم خدا داند استاد واقعا سپاس گذارشماهستم که تجربه‌ای زیبای زندگیتون روباما به اشتراک میزارین وهمچنین ازشما آزاده جان وهم چنین خانم شایسته نازنین گفتم اول کامنت که باعشق دارند پشت صحنه رورهبری میکنن باقدرت

    امیدوارم درپناه حق شادوسالم وثروتمند وسعادتمند دردنیا واخرت باشید

    دوست دارم خدا 🤍🕋❤️😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    کمال کریمیان۰ گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    سلام استاد عزیز بنظرم ترس از دستت دادن فراموش کنیم نترسم و قدم دروست برداریم خدا هم هدایت میکنه بندشو من حرف های خانم آزاد خانم گوش دادم ولی استاد شما واقعا حرف های آزاد خانم خوب درک کردین خیلی تعجب کردم واقعا استاد عالی هستین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مهدی کیا گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    سلام به خانواده‌ی عزیزم .

    آفرین به آزاده خانم ،آفرین به این شجاعت ،به این اعتماد بنفس ،به این خودباوری آفرین به این ایمان و توکلی که داشت،آفرین به این که با خدا رفیق شد.

    من هم دقیقا در شرایط هستم که دارم ،۲۴ سال قبل شرایط آزاده خانم رو تجربه می کنم .یعنی من هم در یکی از آموزشگاهای خوب شهرم ،به آموزش و تدریس روانشناسی بالینی کار می کنم و دارم عشق می کنم و درس می دم .

    من هم به همین حرف استاد گوش دادم و بعد از اینکه کنکور و مدرسه رو تمام کردم ،دیگه نگفتم برم استراحت کنم و فلان ،همون فرادش رفتم ،وسط شهر با سرمایه ای که داشتم یک کلاس اجاره کردم و الان هم تکاملم روطی کردم و فردا می خوام برم ۲تا کلاس بگیرم .

    چون من دقیقا در شرایط آزاده خانم ۲۴ سال قبل هستم خیلی انگیزه گرفتم و به نوعی باور هام هم تقویت شد،اون که یک دختر بود تونست به این حد از موفقیت برسه ،پس من هم می تونم .

    و استاد عزیزم حتما از آزاده خانم تشکر کنیدچون که با پیشرفت خودش به من هم کمک کرد که ،با ایمان بسیار بالایی حرکت کنم و موفق بشم.

    من واقعا عاشق همچین جنس از انسان ها هستم،انسان های که جوردیگه ای فکرکردن و جوادیه ای نتیجه گرفتند،انسان هایی که جاه طلب هستندو آفرین به این جسارتشون.

    من هم دیشب رفتم همیت موقع ،یک مسجدی در وسط شهر و برای اینکه توانایی من در تاثیر گذاری و صحبت کردن بیشتر بشه و اعتماد بنفسم بیشتر بشه ، خودم و کارم رو معرفی کردم

    کلا من هر جا که ببینم آدم باشه شروع به صحبت کردن می کنم 🤣

    در ضمن امسال من توی مدرسه یک درس رو که موضوعات روانشناسی ربط داشت رو من تدریس کردم در کل سال و حتی من توانایی بسیار بیشتری از معلمم توی اون کتاب داشتم .

    من خیلی خوشحال شدم و بی نهایت و بی‌انتها از ته قلبم خوشحال شدم وقتی موفقیت آزاده خانم رو دیدم و هزار بار تحسینشون می کنم.

    و یک خواسته ای در من متولد شدکه در چند سال آینده ،استاد از من هم یک مصاحبه بگیره .

    من وقتی که این فایل رو دیدم خیلی حسادت کردم ،البته حسادتی که باعث انگیزه می شه باعث رشد و حرکت با قدرت بیشتر میشه و خیلی هم انگیزه گرفتم .

    عاشق همتونم ❤❤

    در ضمن من هم مثل آزاده خانم اوایل که کارم شروع کردم ،دستمزد خیلی کمی می گرفتم ،حتی بعضی موقع من به شخصه رایگان کلاس برگذار می کردم ولی به اندازه‌ای که من بهتر شدم الان خدارو شکر به مراتب بیشتر از شاگردام پول می گیرم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 94 رای:
    • -
      سحر صدیقی گفته:
      مدت عضویت: 1465 روز

      سلام جناب مهدی کیا

      اول از همه جسارت و شجاعت شما رو از صمیمانه تبریک میگم و تحسین میکنم و آفرین به اراده و عمل گرایی شما

      و اینکه جسارت من را از گفتن این جمله پذیرا باشید.

      اونجایی که گفتین اون یک دختر بود تونست ،! این خودش ی ترمز و محدودیت ذهنی ست.

      به قول استاد همه ی ما انسان ها به یک اندازه به نعمت ها و منبع دسترسی داریم و موفقیت و اراده به هیچ وجه به جنسیت و ملیت و قومیت مربوط نمیشه.

      مهم خواستن و اراده کردن برای قدم برداشتن هست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      کالی انگشتان گفته:
      مدت عضویت: 1303 روز

      سلام و خداقوت به آقای کیای بینظیر دیدگاهتون خیلی من رو تحت تاثیر قرار داد دوست همفرکانسی من جسارتتون رو هزاران بار تحسین میکنم و از بابت کنترل اهنی که دارید و تکاملی که طی کردید به شما تبریک میگم همچنین باید بگم که هم رشته ی هن هستیم اما من با وجود اینکه چیزی نمونده که لیسانسم رو بگیرم اما تا حالا همچین اقدامی نکردم ولی امروز با دیدن این فایل تصمیم گرفتم که ایده ام رو راجع به مربیگری پیش دبستانی عملی کنم و منتظر گرفتن مدرک نباشم .ممنون میشم که از توانایی هاتون من رو هم بهره مند کنید

      و در این مسیر دوستانه به سوالاتم پاسخ بدید .خدایار و نگه دارتون .موفق تر باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    عظیمه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2369 روز

    به نام خدای عشق

    سلام خدمت استاد و مریم نازنین و ازاده جان عزیزم.

    ازاده عزیزم تحسینت میکنم به خاطر

    ۱-ایمان ،اعتماد وتوکل قوی به خداوند

    ۲-عمل گرایی

    ۳-امید به اینده

    ۴-رعایت قانون تکامل

    ۵-عزت نفس

    ۶-شجاعت

    ۷-رفتن سراغ علایقت

    ۸-استفاده از هدایت خداوند

    شما فوق العاده عمل کردید و توی اون سن کم چقدر خوب، قانون رو اجرا کردین.

    تحسینتون میکنم.منم در ۱۵ سالگی تقریبا به شرایط شما دچار شدم و میخواستم رشته ای بخونم که مادرم مخالف بود ولی بر خلاف شما روحیه قوی شما رو نداشتم و به خاطر اینکه نرفتم سراغ رشته مورد علاقم دچار افسردگی شدید شدم و تا ۲۲ سالگی قرص اعصاب میخوردم الان ۳۴ سالمه و خیلی پشیمونم که از اون فرصتم استفاده نکردم و همش غصه خوردم البته بیکار ننشستم و خیلی روی خودم کار کردم از لحاظ عزت نفس و شاد بودن و خدا رو شکر ۶ ساله که ازدواج فوق العاده کردم که دو تا پسر خوشگل هم دارم اما از لحاظ مالی به خاطر رابطه معکوس بین ثروت و خدا هنوز دستاورد خوبی نداشتم ولی سه ساله که با استاد اشنا شدم و تازه فهمیدم که کدوم باورای مالیم مشکل داره و علاقه ام رو تازه پیدا کردم و دارم پیش میرم .باورام نسبت به خدا خیلی بهتر شده و

    به زودی قصد داریم به همراه همسرم و پسرام به کشور عمان مهاجرت کنیم.

    مهاجرت چیزی بود که من قبل از اشنایی با استاد خیلی ازش میترسیدم و فکر میکردم گناه هست مهاجرت ،فکر میکردم که خارجی ها چون حجاب ندارن گناهکارن و من رو هم به گناه میکشونند اما الان عاشق مهاجرت و دیدن زیباییهای دنیا شده ام.

    چند روز پیش از یه مسافرت ۱۱ روزه جاده ای به همراه خانواده برگشتم یه مسافرت فوق العاده و رویایی هر جا میرفتم تصور میکردم توی امریکا دارم مسافرت میکنم همونجوری بغل جاده ها پر از زمینهای کشاورزی گندم و جو و باغهای گردو و زردالو و بادوم و پسته بود بعضی جاها پر از معادن سنگ،پر از اب،پر از ماهی پر از گوسفند و گاو فوق العاده و فراوانی را با چشم دیدم.

    ممنون.

    عاشقتونم

    بوس بوس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
  6. -
    مهشید گفته:
    مدت عضویت: 1637 روز

    سلام به همه دوستان

    سپاسگزار خداوند هستم برای دیدن این فایل فوق العاده. بسیار لذت بردم و درسهای زیادی ازش گرفتم و خیلی مشتاق هستم که ادامه این گفتگوی جذاب رو ببینم و بشنوم.

    دلم میخواد چند تا نکات فوق العاده ای که همزمان با دیدن این گفتگو به ذهنم میومد رو اینجا بنویسم تا همیشه این نکات رو به خودم یادآوری کنم چون حس میکنم بعضی از این نکات دقیقا پاشنه های آشیل من هستند که اتفاقا خیلی هم در وجود من ریشه دووندن و احتمالا دلیل اینکه از بین حرفهای آزاده جان اینقدر توجه من رو جلب کردند همین هست که انجام این کارها برای من عادی نیست در حالیکه ایشون یجوری اینارو تعریف میکرد انگار در حد نفس کشیدن یا غذا خوردن براش عادی بود یا حداقل برای خودش عادی کرده بودش در اون زمان، که در ادامه منظورم رو واضح تر و بهتر توضیح میدم.

    قبل از اینکه شروع کنم میخوام از استاد، خانم شایسته عزیز و آزاده جان برای ترتیب دادن این گفتگو و اشتراک گذاریش با ما بسیار بسیار تشکر کنم و بگم که قدردان این تلاش اونها هستم.

    داستان رو از اینجا شروع میکنم که چند ماه پیش یکی از فایلهای سریال زندگی در بهشت رو نگاه می کردم و بعدش که داشتم کامنت یکی از دوستان رو میخوندم به یه نکته ای اشاره شده بود که من اصلا موقع دیدن فایل بهش توجه نکرده بودم. در یک صحنه بسیار عادی و معمولی که استاد و خانم شایسته روی سکوی دور خونه بودند، استاد متوجه میشه که یکی از میخها یا پیچهایی که اونجا هست شل شده بود یا از جا دراومده بود که خیلی عادی رفتن و وسیله آوردن و فیکسش کردن. خوب این یه اتفاق خیلی عادی بود و من هم خیلی گذرا دیدمش و درواقع توجه خاصی هم بهش نکردم طوری که الان دقیق یادم نمیاد که دقیقا کدوم قسمت سکو بود یا …. اما یکی از دوستان در بخشی از کامنت خودش چیزی نوشته بود که مضمونش این بود که عملگرایی (یا سرعت عمل دقیق یادم نیست) استاد رو تحسین کرده بود که تا متوجه اون میخ شد سریع رفت وسیله آورد که درستش کنه. این ممکنه به نظر یه جمله ساده در بین هزاران جمله تحسین برانگیز دیگه که دوستان هر روز روی سایت کامنت میزارن باشه، ولی برای من اینجور نبود. دلیلش هم این بود که یه لحظه خودم رو تو اون موقعیت تصور کردم و حس کردم تو اون فضا و توی اون آرامش اگه من لم داده باشم کنار دریاچه عمرا برای انجام هیچ کاری تکون نمیخورم و حتما موکولش میکنم به یه وقت دیگه. بعد دیدم من توی اغلب مواقع همینطورم….. یعنی از مسایل به ظاهر کوچک و پیش پا افتاده بگیر تا مثلا آماده کردن یک سری مدارک مهم برای برفرض یک مصاحبه کاری. اگه موضوع مثل قضیه میخ جزیی باشه که میگم حالا وقت هست بعدا انجامش میدم اگرم موضوع مهمی باشه به روش دیگه ای پشت گوش میندازمش تا از نظر زمانی به مرحله بحرانی برسه یعنی اغلب میگفتم حااال نداررررم یا حسسسش نیسسست! همینطور کشدار تصور کنید! و این ویژگی باعث میشه خیلی از ایده ها هیچ وقت عملی نشه چون هییییچ وقت حسش نیست یا خیلی فرصتها از دست بره چون حال نداری!

    میدونم کامنتم داره خیلی طولانی میشه و ممکنه کمی هم بی ربط به داستان آزاده جان به نظر برسه ولی نکته ای که میخوام بگم اینه که از بعد از کامنت اون دوستمون (که متاسفانه یادم نیست چه کسی بود) کلا من، به ویژه در مورد مسایل روزمره و جزیی تر زندگی، احساس میکنم خیلی بهتر شدم و پیشرفت کرده ام چون هر بار که باید مثلا کاری در مورد خونه انجام بدم یا جواب ایمیلی رو بدم یا موارد این چنینی که قبلا همیشه به زمان دیگری موکولشون میکردم، دقیقا یاد استاد و اون میخ و اون کامنت میوفتم و میرم و اون کار رو انجام میدم. در مورد کارها و اقدامات مهمتر و اساسی تر هنوز به اون مرحله ای که دلم میخواد نرسیدم ولی ان شا الله تکاملم رو طی میکنم و بر نجواها غلبه میکنم و در اون موارد هم به سرعت عمل در اقدام خواهم رسید.

    حالا نکته ای که از بعد از اون ماجرا برای من پیش اومد این بود که دیگه یواش یواش بعد از اون، هر وقت ماجرایی رو میشنیدم چه در کامنتهای سایت یا حتی مواردی که در خارج از داستانهای سایت (مثلا کسی داستان یا اتفاقی که براش افتاده رو برام بازگو می کنه) میشنوم، خود به خود ذهنم به دنبال نشانه های قوانین توی اون ماجرا میگرده و انگار داره توی ذهنم یه چیزی شبیه به یک شابلن یا مثلا مثل پاسخنامه سوالات تستی وجود داره (که درواقع همون اصولی هستند که استاد آموزش میده) و اون رو روی داستانی که اون فرد تعریف کرده میزاره و از بین ماجراها، اون قسمتهاییش که با آموزشها منطبق هست تیک میخوره. این اتفاق رو وقتی یکی از گفتگوهای استاد با یکی از دوستان اگه اشتباه نکنم منصوره خانم بودند هم خیلی خوب احساس کردم.

    بریم سراغ داستان آزاده خانم

    + اولین چیزی که میخوام در مورد داستان آزاده جان بهش اشاره کنم (تا اینجای کار) استفاده از امکانات موجود در طول مسیر هست. به این شکل که: زمانی که وسیله ای برای تایپ آگهی نداشت، خیلی ساده از مقوا و ماژیک استفاده کرد و اصلا قضیه رو پیچیده نکرد که: نه نمیشه اینجوری و بی کلاسیه و روم نمیشه و اینا و قسمت بعدیش که هنوز به نظرم جالبتره اینکه شماره خونه پدربزرگش رو داد یعنی دقیقا همون جایی که حس میکنی این مسئله (مخالفت خانواده و …) ممکنه مانع ادامه ماجرا بشه، در واقع خداوند از قبل راه حل رو برات از سالهاااااااااا پیش مهیا کرده و خونه مادربزرگت رو روبروی خونه شما گذاشته و درواقع جواب مسئله در دل خود مسئله از قبل بود. من اینجور مواقع یاد داستانهای هری پاتر میوفتم که وقتی به کتاب ۶ و ۷ میرسی میبینی جواب و راه حل داستان توی کتاب ۱و۲ گفته شده بوده. نمیدونم این چیزا که دارم میگم چقدر تو ذهن بقیه معنی میده و آیا اونجور که تو ذهن من بر روی هم منطبق میشن برای بقیه هم همینطوره یا نه ولی برای من که روند حل مسائل رو خیلی آسونتر و بدیهی تر و عادی تر میکنن.

    یا مثلا وجود مامان دوستش که کاملا مسلط به زبان انگلیسی بوده در اون زمان! حتی همین حالا هم یه موضوع رویایی برای کسی که دوست داره زبان یاد بگیره که بتونه با یک فرد نیتیو کلاس داشته باشه!! اونم خصوصی!!! این منو یاد این شعر که استاد خیلی بکار میبرن میندازه که:

    تو پا در راه بنه و هیچ مگو خود راه بگویدت که چون باید رفت

    یعنی وقتی شروع کردی و از همون امکانات موجود، امکانات موجود، امکانات موجود ( اینو ۳ بار برای خودم تکرار میکنم تا همیشه یادم بمونه) استفاده کردی، یه امکانات دیگه ای سراغت میاد که فکرشو هم نمیکینی. چون وقتی من ۱ قدم بردارم به قول استاد جهان ۹۹ قدم دیگه رو برات برمیداره و به جای اینکه تو بری سمت خواسته ات، خواسته ات رو میاره سمت تو.

    + دومین موضوع مربوط به طی کردن تکامل در این بخش از داستان هست: به نظر من یکی از مهترین موارد برای طی کردن تکامل، امیدوار بودن و ایمان داشتن به مسیره. اینکه از همون قدمهای کوچک اولیه لذت ببری و به عنوان موفقیت بهشون نگاه کنی (که در مثال آزاده جان همون تدریس توی محله خودشون هست) و البته به اون موفقیتهای کوچک هم قانع نشی و هر بار که شرایط داره عادی و آسون میشه یه پله بری بالاتر: خوب ایشون هم بعد از کلاس برای هم محله ای ها، تکاملش رو طی کرد و رفت سراغ آموزشگاه. اینجا یک نکته دیگه ای هم در دل خودش داره و اون هم جسارت و شهامت رفتن به مرحله بعده. ممکنه برای یه عده ای اینجور کارها ساده و بدیهی باشه ولی برای کسی مثل من اینها دقیقا پاشنه آشیل هستن به خصوص اگر فرد کمالگرایی باشی که کلا بی خیال اینجور اقدامات میشی و میگی بابا من کجا آموزشگاه کجا؟؟؟ اونجا همه معلمها و مدرسهای با تجربه هستند …… من هنوز دیپلم هم ندارم. میخوام بگم ذهن آدم یک وضعیت یکسان رو چجور میتونه ۲ حالت کاملا متفاوت توصیف و پردازش کنه: یکیش اونی که من الان نوشتم یکیش اونی که آزاده جان بر اساسش حرکت کرد و اقدام کرد.

    البته داستان تکامل در خود آموزشگاه هم ادامه پیدا میکنه که اول، کلاسی که بهش میدادن رو تغییر میدن و در مرحله بعد حقوقش رو تغییر میدن.

    + در این بین اصول دیگه ای که استاد اشاره کردن مثل احساس لیاقت هم نقش خیلی مهمی داره چون برای فردی که عزت نفسش پایینه قضیه شکل دیگه ای داره و ممکنه به خودش بگه بابا حالا یه بار شانس آوردم اینا قبول کردن دیگه نباید پررو بشم و قدر همینی که هست رو بدونم. تازه من که اصلا مشکل مالی ندارم یه دفعه نرم یه چیزی بگم اونا هم بگن اصلا دیگه نمیخوایم بیای…. و خلاصه با این حرفها خودش رو منصرف کنه.

    + یه مورد دیگه هم دوست دارم همینجا بهش اشاره کنم اینه که بارها دیدم که وقتی افراد شهامت به خرج میدن و پیش میرن دقیقا خداوند دلهای دیگران رو هم براشون نرم میکنه که در شروع کار آزاده جان در آموزشگاه همین موضوع رو حس کردم و احتمالا در مورد پذیرش این موضوع از سمت خانواده شون هم همینطور بوده.

    + مورد بعد چیزیه که استاد قبلا (یادم نیست تو کدوم فایلها) راجع بهش صحبت کردن و اون هم سوالات قدرتمند کننده هست که مثلا در مورد آزاده جان اون زمانی که با بچه های ۳-۵ سال کلاس داشت سوالات قدرتمند کننده ای رو از خودش پرسیده تا به راه حلِ ترکیب بازی، جایزه و آموزش رسیده.

    در نهایت میخوام به این جمله لویی پاستور اشاره کنم که میگه: شانس در خدمت ذهن آماده. میخوام بگم که شانس در زندگی اتفاقی نیست حتی از دیدگاه فردِ آگاهی مثل پاستور که با قوانین (به این شکل) آشنا نیست. شانس رو باید بوجود بیارم. اینارو برای خودم میگم و مینویسم تا ملکه ذهنم بشن و درس بگیرم. شاید اگر کسی داستان آزاده جان رو بشنوه بگه خوب بابا خیلی شانس آورده: مامان دوستش نیتیو بوده، آموزشگاه باهاش راه اومده و …. ولی اون مامان دوستش، مامان دوست چندین دختر دیگه هم بوده ولی چند نفرشون از این امکان استفاده کردن؟ یا این همه آموزشگاه توی هر شهری هست چند نفر بدون مدرک (البته با داشتن توانایی و دانش مورد نیاز) جرئت میکنن برن بگن من میخوام تدریس کنم و این همه هم اصرار کنن و چونه بزنن!! یا مثلا بگی هر کلاسی رو هیچکس نمیخواد بدین به من! تازه به قول آزاده جان اونم ۲۰ سال پیش که انجور کارها خیلی هم رایج نبوده.

    استاد توی یکی از فایلها (۱۲ قدم فکر میکنم) میگن که در این راه خیلی به شما کمک میشه…. خیلی … خیلی (اتفاقا همین چند روز پیش داشتم این فایل رو دوباره گوش میدادم) و واقعا توی داستان موفقیت آزاده جان این موضوع رو میتونیم ببینیم.

    میدونم خیلی طولانی شد ولی دلم میخواد این شعر رو هم بگم:

    دوست دارد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی

    قبلا این شعر رو یه جور دیگه میفهمیدم ولی الان برام یه معنی دیگه داره: تلاشهایی که ما انجام میدیم نه آشفتگیه و نه کوشش بیهوده. فقط ممکنه در ظاهر و در ابتدای کار اینجور به نظر بیاد اما این تلاشها مثل رکاب زدن یک دوچرخه میمونه که تا رکاب نزنی چراغش روشن نمیشه که توی شب بتونی جاده یا قدم بعدی رو ببینی. پس با هر اقدام (درجهت خواسته) ما درواقع چراغهای این دوچرخه رو روشن نگه میداریم که البته فقط تا چند متر جلوتر رو میتونیم ببینیم و من باید اعتماد کنم و پیش برم و ادامه بدم و نذارم این چراغها خاموش بشه.

    در پایان، آزاده جان من خیلی خیلی تحسین میکنم شهامت و جسارتی رو که از خودت نشون دادی و حتما شما هم نجواهایی داشتی که بهشون توجه نکردی و به راه خودت ادامه دادی و واقعا در دنیا عدالت برقراره و هر چی این داستانها رو میشنوم بیشتر و بیشتر مطمئن میشم که هر کسی فقط در جایگاهی قرار میگیره که لیاقتش رو داره و ما با انتخابها و تصمیم گیریهامون این جایگاه و لیاقت رو به دست میاریم. خیلی احساساتی شدم وقتی این گفتگو رو دیدم و اولش میخواستم برم یه دور دیگه ببینمش و نکاتش رو از اول یادداشت کنم ولی دلم نیومد و اومدم همون مواردی که یادداشت کرده بودم اینجا نوشتم.

    مشتاقانه منتظر ادامه گفتگو و خوندن کامنتهای فوق العاده بقیه دوستان هستم و امیدوارم که بتونم به همین نکاتی که درک کردم عمل کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      ندا گفته:
      مدت عضویت: 1554 روز

      سلام دوست عزیزم

      تحسین میکنم شما رو که اینقققد ریز بینانه و مو شکافانه به همه چیز نگاه میکنید و ممنونم ازتون که این کامنت بی نظیر رو ثبت کردین، کلمه به کلمه این کامنتتون برام پر از اگاهی و درس بود و حتی تو دفتر نوشتم که ثبت بشه تو ذهنم و بهتر درکش کنم.

      در پناه خدا موفق و شاااد و سلامت باشید🌸💚

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد سمیعی گفته:
      مدت عضویت: 1739 روز

      سلام دوست عزیزم

      نمیدونی چیکار کردی با من با این کامنت فوق العاده ت ؛ جواب چندین سوالی که تو ذهن م بود رو ب خوندن کامنت فوق العاده ت گرفتم ؛ برای من خیلی اگاهی دهنده بود ؛ بخصوص اون شعر اخری که نوشته بودی ؛اشکم رو دراورد؛ چون دقیقا چیزی بود که باید میشنیدم؛ ازت سپاسگزارم و از خدای بزرگ که این چنین هدایت میکنه

      فوق العاده هستی دوست عزیزم

      موفق باشی؛ ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مهوش ثروتمند گفته:
      مدت عضویت: 1346 روز

      سلام مهشید عزیز

      به نکات بسیار مهم و دقیقی توجه کرده ای و من هم با خوندن کامنت بسیار عالی و مفید و آموزنده ی شما متوجه پاشنه های آشیلم شدم و برای اصلاحشون مصمم تر شدم.به خصوص موضوع عملگرایی ( سرعت عمل در اقدام) .کلمه به کلمه و با دقت مطالب کامنت رو چند بار خوندم و بسیار سپاسگزارم.

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مهشید گفته:
        مدت عضویت: 1637 روز

        سلام مهوش جان

        ممنونم و خداروشکر که براتون مفید بوده.

        بله عملگرایی واقعا موضوع مهمیه و من در این مدت به این نتیجه رسیدم که حتی روی عزت نفس آدم هم تاثیر میذاره و یه جورایی انگار اعتبار آدم رو پیش خودش بالا میبره.

        عزیزم ممنون که برام کامنت گذاشتی و امیدوارم شاد و ثروتمند و سعادتمند باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3348 روز

    سلام

    موفق شدن در هر کاری یک سیستم است که این سیستم مثل دانه های زنجیر به هم وصل شده اند و وقتی که اولین زنجیره را اقدام کردی عملی کردی می روی برای دانه بعدی ولی این یک چرخه و یک سیستم هست ولی این سیستم همیشه یک جور نیست وقتی داخل این سیستم می شودی و عملگرا هستیم هر یک زنجیره ای که این زنجیره بزرگ تر میشود و در صورتی که اول فکر میکردیم خیلی سخت است می بینیم که نه اتفاقا خیلی راحت است ولی رفتن و اقدام کردن زنجیره اول سخت بوده است و بعدش دیگه چم و خم موفقیت دستمان می آید و زنجیره را هم بهتر و بهتر و می سازیم و جلو می رویم حالا عده ای هستند که از اول همان اول می خواهند که مثل بافتنی که دانه دانه بافته میشود تا قسمت یقه را ببافیم یا آستین و تنه و غیره یک دفعه راحت بیاید بالا. غافل از اینکه کسی که بافتنی می بافه و از یک زنجیره شروع شده است و همان زنجیره بسط پیدا میکند تا آستین میشه و بالا تنه و …

    موفقیت هم همین طور است آهسته آهسته تلاش میکنیم و بعد این تلاشه به جاهایی می رسه که شاید باید زنجیره را کور کنیم و برویم جلوترش را بازتر کنیم مثل حلقه آستین یا شایدم باید کوچکترش کنیم برویم برای قسمت دیگر .

    حالا توی این قسمت که دیگر کار یک کم سختر میشه یک سری وا می دهند و می مانند و می گویند نمی شود بابا ماهر کاری می کنیم نتیجه نمی دهد این میشه همان 98 درصد کل دنیا ولی 2 درصد می گویند که نه راهی برایش پیدا میکنیم و می شوند ایلان ماسک و بیل گیتس و رابینز و ….

    حالا فرق موفقها و غیر موفقها همین یک قسمت است یک سری جای این خانم باشند قسمت اول که کلاس بچگانه می دهند می گویند من حوصله بچه مچه ندارم حالا فرض کنم که انجامم بدم که چی مثلا چهار تا کلمه boy- gitl- good و … چه اهمیتی داره ول کن بابا ولی یک عده می گویند عیب نداره از این جا شروع میکنم و این جا راه موفقها و ناموفقها با هم جدا میشود نه اینکه فلانی شانس داشته و …. خودش خواسته و ادامه داده یکی نخواسته و ادامه نداده

    تمام موفقان دنیا یکسره در حال بررسی هستم یکی همین قسمت است قسمت دیگر آن قسمتی است که جسارت می خواهد این استعاره را دوست یادم داده خدا خیرش بده منم اینجا مینویسم ” هر جا که در زندگیم ترسیدم، باخته ام” جسارت داشته باشیم و بریم دل ترسها به قول دوستم گفت ببین آینا اگر درخته میوه هم نده آخرش سایه که داره می ره زیر سایه اش می نشینی برو و اصلا متوقف نشو.

    وقتی اسم تلاش را لذت می گوییم همین قسمتهاست که تو جسارته را به خرج دادی و موهبتها هم می آید یعنی جهان به توپاسخ می دهد یعنیاز تو حرکت از من برکت مفهوم تلاش را من از بچگی خیلی دوست داشتم و همیشه این کلمه برایم خیلی اهمیت دارد و معنی بدی هم نمی دهد .

    یکی دیگر از عوامل مهم موفقیت این را میدانم که سرت توی کار خودت باشه یعنی اسمش را بزاریم تمرکز می خواهد فلانی دروغ بگه نه خرافاتی است نیست به ما ربط نداره سرم پایین باشه وفقط روی برنامه های خودم کار کنم.

    just do it now

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  8. -
    زهرا ولایتی گفته:
    مدت عضویت: 1116 روز

    سلام استاد ، سلام مریم جون عزیز

    آزاده عزیز واقعا از مسیری که طی کردی و من در کنار مامانم بخشی از اون رو شنیدیم لذت بردم .

    من خودم الان 15 سالمه و خدارو صد هزار مرتبه شکر تا الان موفقیت های زیادی کسب کردم. من هم از 12 ، 13 سالگی دوست داشتم درآمد داشته باشم و بتونم از طریق توانایی ها و علایقی که دارم درآمد کسب کنم و خداروشکر مامان بابام هم هیچ مخالفتی که نداشتن هیچ تازه تشویقمم می کردن. خدایااااااااااااااشکررررررررت به خاطر این نعمت بزرگ

    من اولش دائم سعی می کردم هرطور شده مثلا با درست کردن دستبند و فروشش پول دربیارم و خیلی روش ها رو امتحان کردم تا اینکه کرونا اومد و خواهر من هم پیش یک رو رفته بود اما برای پیش دو مامانم چون آنلاین شد اجازه نداد به صورت آنلاین خواهرم توی کلاس ها شرکت کنه ، من هم که کار با کودک رو خیلی دوست داشتم تصمیم گرفتم خودم بهش پیش دو رو آموزش بدم و حتی حروف الفبا رو باهاش کار کردم و یک روز مامانم گفت می خوای برات یک شاگرد جدید بیاد؟ منم هم تعجب کرده بودم و هم خیلی خوشحال شدم و گفتم آره دوست دارم و از فردای اون روز دختر یکی از آشنا هامون هر روز صبح میومد خونمون و من هم به اون و هم خواهرم درس می دادم یکم که گذشت یک دختر دیگه هم اومد و من هر ماه یه مبلغی برای اونها می گرفتم و یه جورایی داشتم معلمی می کردم و درآمد داشتم . خلاصه اون سال گذشت و تموم شد

    بعد از اون یه مدتی با فروش یک سری محصولات درآمد داشتم . یعنی می رفتم دم خونه ها و محصول معرفی می کردم و می فروختم. تقریبا درآمد خوبی نسبت به سنم داشتم ولی دوست داشتم پیشرفت کنم و علاقمم به بحث کودک و… بود که البته اون مدت خیلی باعث شد اعتماد به نفس من زیاد بشه و بهم توی خیلی از چیز ها کمک کنه.

    تا اینکه خیلی اتفاقی من و خواهر و برادرم به یک کلاس سنگنوردی رفتیم که اون کلاس توی یک مجموعه تفریحی بود و اون سمت هم یک کتابخانه بود . ما فقط 3 ماه کلاس رفتیم و توی اون 3 ماه من خیلی اتفاقی و یکهویی به اون کتابخانه برای برگزاری کلاس برای بچه ها پیشنهاد دادم. با اینکه سنم کم بود و ممکن بود اونها قبول نکنن و بگن تو برای مدیریت یک گروه بچه کوچیک هستی ، ولی من رفتم و با قدرت گفتم و به طور معجزه آسایی اونها قبول کردن و از من خواستن سرفصل های دوره ام رو براشون بفرستم و من شروع کردم و یک کلاس با حدود 15 تا بچه برگزار کردم. و خداروشکر کلاس فوق العاده ای شد .

    بعد از اون کلاس هدایت شدم و باز هم به صورت معجزه به یک نمایشگاه برای اینکه با بچه ها بازی کنم اما این کار جواب نداد و اونجا یک نفر بود که کار گریم کودک انجام میداد اما روز اول نمایشگاه یک نفر دیگه که خیلی بلد نبود اومد و اونجا بچه ها خیلی زیاد بودن من با اینکه هیچ تجربه ای نداشتم ولی رفتم و بدون تجربه شروع کردم و کمک اون نفر کردم و اتفاقا گریم های من خیلی بهتر از اون خانم شد . این طوری شد که من رفتم و وسایل گریم رو خریدم و کار گریم کودک رو شروع کردم . بعدش این ایده بهم رسید که برم توی اون فضای بازی که کلاس سنگنوردی می رفتم گریم کودک انجام بدم. بنابر این دیگه توی اون نمایشگاه نموندم و با مامانم رفتیم و با اون فضای بازی قرارداد بستیم . خیلییییییییییییی تجربه ی عالیییییییییییییییی بود و چقدر به موقع ما همچین درآمدی برامون اوکی شد چون بابام ترکیه بود و من و مامانم و خواهر و برادرم ایران بودیم و می خواستیم بیایم ترکیه و همه چیز به طور معجزه برای مهاجرت مون اوکی شد که اون باز یک داستان مفصل جدا داره. خلاصه من از گریم کودک درآمد بی نظیری کسب کردم و هر روز با استفاده از قوانین بهتر و بهتر میشد . در نهایت هم وقتی اومدیم ترکیه دو سه جا ازم درخواست کردن که کلاس برای کودکان برگزار کنم ولی من ایران نبودم. خداااااااایاشکررررررررررت

    اینجا هم الان درآمد دارم و نتایج های بزرگ بعدی رو هم در آینده نزدیک تعریف می کنم . خلاصه بگم دلم می خواد 18 سالگی ماشین خوشگل خودم رو داشته باشم . به امید خداوند مهربانم

    استاد نمیدونم چه معجزاتی قراره برام رخ بده ولی می خوام خودم زندگیم رو خلق کنم. از آزاده عزیز هم بسیار سپاسگزارم به خاطر اینکه برامون تعریف کردن. بی صبرانه منتظر قسمت های بعدی این فایل هستیم.

    در آخر هم بگم خداااااااااااااااایا عاشقتمممممممممم و خیلیییییییییییییی ممنونم به خاطر مامان و بابام که واقعا خاصن واقعا خاصن و همیشه باعث پیشرفت من میشن عااااااااااشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
    • -
      احمد فردوسی گفته:
      مدت عضویت: 1479 روز

      سلام برزهراخانم عزیز

      تحسینت میکنم بااین سن کم موفقیت های خوبی روکسب کردی وانشالله هرروزت بهترازدیروزت باشه ودر۱۸سالگی ماشینی که دوست داری روبخری چقدراین کامنتها واین گفتگوی استادبه من انرژی داد

      من الان۳۰سالمه واز۱۸سالگی درامدداشتم واززمان اشنایی بااستادجسارت من کارهای بزرگتربیشترشده وانشاالله هروقت اکی شدوبه نتیجه رسیدمیام وازاتفاقات عالی زندگیم وشغل موردعلاقم کامنت میزارم تادوستان دیگرهم باورهاشون قوی تربشه به لطف الله ویکی ازخواسته هام صحبت کردن بااستاده که زمانی که نتایج عالی گرفتم بیام وحضوری به استادبگم درموردموفقیت هایم مخصوصامالی وایجادکسب وکارووسعت اون واستادرودراعوش بگیرم واشک شوف بریزم ازخوشحالی ۱۰۰٪

      امیدوارم هرروزت بهترازدیروزت باشه وبیای وقتی ماشینتوخریدی کامنت بزاری برامون

      توخودپای درراه بنه وهیچ مپرس

      خودراه بگویددکه چون بایدکرد

      خداونددرهرلحظه داره ماروهدایت میکنه وماروکمک میکنه

      موفق باشی

      احمدفردوسی♥️♥️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زهرا ولایتی گفته:
        مدت عضویت: 1116 روز

        سلام هم فرکانسی عزیز

        خیلی خوشحال شدم وقتی کامنت بی نظیرتون رو خوندم . چقدر عالیه که این خانواده عباسمنشی میان و نتایج فوق العاده و متنوع رو تعریف می کنند. خدایاشکرت

        بله انشاالله به امید خداوند مهربان وقتی اون موفقیت های بزرگتر رو هم کسب کردم کامنت که بماند میرم و از نزدیک استاد رو میبینم و مثل آزاده عزیز از نتایج عالی خودم میگم.

        امیدوارم هرروز ثروتمند تر ، خوشبخت تر و شادتر باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      آزاده کاکاوندی گفته:
      مدت عضویت: 1448 روز

      سلام زهرا جان کامنتو خوندم چقدتحسینت کردم دختر تو بی نظیری تو بهترینی برای اینکه تو سن کم بخاطر عزت نفس بالات تونستی کار خودتو راه بندازی کاری ک توش علاقه داری و خدا همه راها رو برات باز کرده واقعا از ته دلم لبخند زدم برات و ذوق کردم افرین ب تو و دستان خدا تو زندگیت و استاد عزیزمون ک در این کسب اگاهیها بهمون خیلی کمک کردن

      و تو این سن کم تو با باورهاب درست ب موفقیت بزرگ رسیدی عزیز دلم برات بهتربنها رو از خدا میخام دوست دارم

      و بسیار سپاسگذارم ک تجربیاتتو باما در میان گذاشتی و بخاطر استاد عزیزم ک این گفتگوی بی نظیر و فراهم کردن سپاسگذارم

      مشتاقانه منتظر قسمتهای بعدی این گفتگو زیبا هستم💖❤😘

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        زهرا ولایتی گفته:
        مدت عضویت: 1116 روز

        سلااااام آزاده جاااان عزیز

        به به همه اینجا آزادن ، آزاد از همه جا😄❤خدایاشکرت

        عاااااشقتوووووونم که انقدر بهم انرژی میدین. از خداوند مهربانم بسیااااااار سپاسگزارم که من رو به این مسیر زیبا و رویایی هدایت کرد . من امروز به خودم متعهد شدم و این رو توی دفترم نوشتم که از امروز میخوام فقط و فقط روی ارزشمندی خودم کار کنم و وقت بزارم و اجازه ندم هر کسی در هر فرکانسی وارد زندگیه من بشه. انشاالله به امید الله مهربان هدایت می شوم و این تعهدم رو تیک می زنم.

        واقعا خیلی این خانواده ارزشمند و این فضای بی نظیر رو در این سایت دوست دارم و لذت می برم. خدایا شکرت

        آزاده عزیزم بهترین چیز ها رو براتون آرزومندم و از خدای عزیزم میخوام به بهترین مسیر ها و بهترین زندگی هدایتتون کنه.

        خیلی خیلی دوستون دارم

        بی نهایت سپاسگزارم🌷

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 1782 روز

    سلام به استاد عباسمنش و مریم جان و آزاده ی عزیز و گرامی

    من یه خانوم 38 ساله ام و حدود دو ساله که به لطف خدای مهربان شما منو از صفر مطلق افسردگی و پوچی به اینجایی که هستم هدایت کردید.راه درازی در پیش دارم و هر روز جواب سوالاتمو به شکلهای مختلف دریافت میکنم .استاد عباسمنش شما گنجی هستیدکه من شما رو شناختم.به لطف شما روحیه فوق العاده ای پیدا کردم روابطم عالیه و وضع و اوضاع زندگیم فوق العاده است که من همچنان دوست دارم مستقل باشم و پیشرفت داشته باشم.

    کار هنری رو شروع کردم که خیلی گیج دارم قدمهای کوچک رو برمیدارم شاید همچنان ورودی پول خیلی کم هست ولی من شادم حس خمبی دارم از خودم راضیم و میدونم خداوند اگر رویایی رو در سر من انداخته حتما توان سلختتنش رو هم به من میده.این فایل خیل به جا بود.بی نظیر فایل قبلی قربانی کردن همه شنیده ها همه قانون تکامل کردن عمل کردن رو در ذهن من جاری میکنن.به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.

    این رو توی فایل قدم دوم دوازده قدم به وضوح با ذکر مثال کامل توضیح دادید.آزاده جان متشکریم بابت شر کردن گذشته ی خودت .تماما پر از نکته بود.تلاش شما ستودنی بود.بهترین خودتو عرضه کردن و به نتیجه فکر نکردن خودش اصل کاره.

    این فایل بی نظیر باعث شد بعد از مدتها عزمم رو جزم کنم بنویسم و تشکر کنم از آموزه های استاد بی نظیر از خداوندی که قانونش ثابته

    ممنونم استاد عباسمنش

    به امید دیدار شما در بهترین مکان زمان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    Life time گفته:
    مدت عضویت: 1456 روز

    سلام خدمت همه عزیزان

    نکاتی که ازاین فایل گرفتم

    آزاده مسائلی رو تونست حل کنه که بقیه ازش فرار کردن . مدیریت دو تا کلاس ….که کمی سخت بودن

    نکته بعد محدودیت هاشو قبول نکرد و حرکت کرد واسه تدریس

    نکته بعد ادامه دادن تو یک شاخه و از این شاخه به شاخه دیگه نپریدن بود

    و این که منم مثل ازاده الان تو موقعیتی ام که باید با مرد سر و کله بزنم و این خاصیت پیچوندن که دارن مردها من باید جدی تر باشم

    و مدیریت کردن بقیه و مسئول بودن کمی سخته اما من دیروز هم بهم الهام شده بود که باید مسائلی که پیش رومه حل کنم

    وگرنه هرجا دیگه ای ام که برم چون از مسائل فرار کردم و حل نکردم برام مساله بیش تری بوجود میاد

    فایل امروز نکات خوبی داشت و امیدوارم بتونم ثابت قدم تو مسیری برم جلو که همش هدایته و الهام و اقدام و عمل و استقامت و تقوا و ایمان

    خوشحالم که اینجام

    راستی استاد درباره قانون سلامتی من ۸ فروردین خریدم دوره رو اما نتونستم ادامه بدم و الان تو سفر هستم و چون دورم خلوت تر بود انقدر از خدا هدایت خواستم واسه درمان و باز هدایت شدم به دوره قانون سلامتی و اون مسائلم هم که بوجود اومده بود باید حل کنم ولی اصل کاری همون دوره است و خوشحالم چون دلم می خواست که دوره رو ادامه بدم

    واقعا خوشحالم استاد یکی از بهترین رخدادهای زندگیم اشنایی با شماست از خرداد ۹۷ تا الان من کمتر روزی بوده نیامده باشم سایت و البته اکانتم جدیده چون بااین اکانت محصولاتو خریدم

    امیدوارم بتونم تااخرین روز عمرم تو مسیر درست باشم

    استاد قول بدین تااخر عمرتون که الهی طولانی باشه این سایت رو فعال نگه دارین

    چون من بهترین جای دنیا رو این سایت میدونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: