گفتگو با دوستان 61 | توانایی خلق ارزش

به نام رب العالمین

این قصه فقط قصه ی شجاعت هست.

یه جاهایی وقتی اومدم مصاحبه را با قانون بسنجم گیج سدم.

ولی بعد به این نتیجه رسیدم که آزاده جان اگر همون بیست سال پیش با این قوانین آشنا بود و دنیا را از دریچه ی قوانین میدید چقدر کارها براش راحت تر بود.

و قانون چقدر قشنگ عمل میکند که وقتی حست از ازدواج کردنت خوب نباشد پس تمام شرایط به نحوی میچرخه که تو برگردی سر جای اولت، وقتی تو خواسته ات را میگی و پافشاری میکنی برای تایم امتحان، دنیا به درخواستت جواب میده، وقتی تو پشتکار داری برای بهبود دنیا هم از جایی که فکرش را نکردی به تو اسکارلرشیپ میدهد. و از تمام این دنیا، لینا کسی که تجربه کار کردن با فرهنگ متفاوت را دارد در کلاس تو ثبت نام میکند.

و تو یاد میگیری از صاحب کار جدی ات، از استاد سنتی ات برای ساختن ثروت بیشتر.

این قصه قشنگ قصه ی عمل کردن به قانون و عمل نکردن به قانون هست.

هر جا نااآگاهانه به قانون عمل کردی پاداش ها اومد و هر جا عمل نکردی، دنیا دستت را گرفت، البته شاید یه کم محکم، ولی دستت را گرفت و بردت تو راه.

چقدر خنده های آزاده را دوست دارم. صدای قورت دادن آب دهانش را دوست دارم.

اعتماد به نفسش، استقلالش، جسارتش، نقد خرید کرنش، اینکه در اون جامعه هر چیزی به هدفش کمک کرد ازش استفاده کرد و هر چیزی کمکش نکرد و حتی خواست جلویش را بگیرد را نپذیرفت.

مگر دست خودش هست؟؟؟

من میخواهم، باید بشود.