گفتگو با دوستان 61 | توانایی خلق ارزش

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • رفاقت با خداوند؛
  • راهکار هر مسئله با آن مسئله می آید؛
  • کلید رشد مالی پایدار؛
  • آدمی که از درون “خود ساخته” است، در هر شرایطی راهش را پیدا می کند؛
  • معجزه ی اعراض از ناخواسته ها؛
  • قانون برانگیختگی در روابط؛
  • تلاش برای تمرکز بر نکات مثبت، برایت فرصت های جدیدی می سازد؛

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    1072MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 61 | توانایی خلق ارزش
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

133 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مهسا» در این صفحه: 3
  1. -
    مهسا گفته:
    مدت عضویت: 1162 روز

    سلام به استاد گرامی و خانم شایسته

    1_این فایل پر محتوا انگار مسائل کلی زندگی گفته شده محصولات یک طرف گفتگو با دوستانم هم یک طرف. من فهمیدم که چطور میشه حرکت کرد از خانم طیبی. ما اول باید مطمئن به قدم برداشتنمام باشیم. مثلا اگر یک فرد از حرکتی خجالت بکشه بعد با همون خجالت حرکت کنه، آخر همون قدمی که بداشته بعد بیشتر خجالتی میشه و دیگه حرکت نمی کنه. پس زمانی که ما حرکت می کنیم باید اول بگیم مثلا من خجالت نمی کشم بعد قدم برداری. خانم طیبی چون با اطمینان قدم برمی داشت و حرکت می کرد پیشرفت می کرد و باعث می شد به حرکت کردن ادامه بده مثلا من میخام برم توی جنگل چادر بزنم اول باید ترسام کامل از بین رفته باشه و توکلم کاملا به نیروی درونیم باشه. من قکبار می خواستم ی وسیله ی که بر عکس میشه برم من اول اطمینانم کاملا به الله بردم و سوار شدم و احساس می کردم که جهان دورم یک مانع نابود نشدنی گذاشته است. و جالبه به جای اینکه بترسم لذت بردم.

    2_ (چطوری خیلی پرو باشم) مثلا اگر یک فرد از حرکت کردن خجالت بکشه باید بگه از حرکت نکردن باید خجالت بکشه. درواقع انگار برعکس شده برای از بین بردن ترس و خجالت باید برعکسش کنیم ترس هم همینه اگر از کاری می ترسیم مثلا از امتحان کردن کار های جدید ما باید بگیم از امتحان نکردن کار های جدید می ترسم.

    3_ موضوع مهم دیگه ای که از این فایل فهمیدم موضوع توحمات. توحمات یعنی: مثلا بگی من قبلا این کار رو عالی انجام میدادم اما الان حوصلم نمیشه. این توحمه ما هر لحظه یک آدم جدید ازمون ساخته میشه. شاید قبلا تو یک کاری نمی تونستی ولی الان می تونی. آزاده جان هم وقتی رفت آمریکا دیگه نگفت من که قبلا زبان انگلیسی یاد می دادم. توحم نزد و گفت الان دیگه یک کار جدید باید انجام بدم.

    4_ من از این فایل فهمیدم که پول یک پول کاغذی است که همیشه است درواقع باور درست داشتن ثروت ما هستن وقتی ما باور درست داشته باشیم پول هم خودش میاد باور های پرویی،یک جا نبودن ، شجاع بودن،باور آزاد بودن، و باور مهمی که هست باور اینکه هیچ عامل بیرونی نمی تونه جلوی آزادی من رو بگیره،در خواست کردن،رهایی از شرایت قبلی

    5_ آزاده جان به هیچ عامل بیرونی قدرت نمی داد یعنی مثلا کار هایی که دوست داشت به هیچ عامل بیرونی قدرت نمی داد که من به خاطر این آدم نمی تونم کاری که دوست دارم انجام بدم. برای همین همیشه می تونست کار هایی که دوست داره انجام بده و پیشرفت کنه.

    6_ من فهمیدم که یک دلیل دیگه ی پیشرفت آزاده رهایی از شرایت قبلی بود. یعنی از اینکه از شرایتی جدا شود نمی ترسید. (مثال) مثلا اگر ما توی شیراز به دنیا اومدیم بعد ما می خایم بریم تهران بعد اصلا از شیراز تکون نمی خوریم ما اول باید از شیراز رها شویم تا برسیم به تهران.

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مهسا گفته:
    مدت عضویت: 1162 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته

    من وقتی این فایل شما که آزاده جان صحبت می کرد باور های اصلی آزاده جان رو فهمیدم.

    1_ آزاده جان باورش این بود که نباید یکجا بموند اول یکم توش میمونه بعد دوباره قدم برمی داره مثل غذا پختنه. اول هر مرحله در غذا پختن یکم می پزه بعد اضافه می کنیم.

    2_باور دوم آزاده جان این هست که در توحمات نبود یعنی مثلا که اگر بابام وضع مالیش خوبه پس من نباید روی یک مقوا چیزی بنویسم. ( توحم یعنی فکر میکنی اون باور رو داری اما در واقعیت نداری) بعضی ها میگن این لیاقت برام کوچیک اما کوچیک هنوز نشده توحم می زنن. اما آزاده جان واقعا حرکت می کرد یعنی واقعا اون شرایت براش کوچیک می شد. یکی از توحمات اینه که من تحصیل کرده ام درواقع همون تحصیل کرده هم هیچ کاری بلد نیست.

    3_باور بعدی خانم طیبی به من پول میدن چون ارزش ایجاد کردم چون کار من ارزش داشته. آزاده جان نوع کار براش مهم نبود بلکه آزاده جان دنبال این بود که در جهت علاقش کار رو به بهترین شکل ارائه بده.

    4_یکی دیگه از باور های آزاده جان این بود که بینهایت راه وجود دارد. یکی نشد هزار تا بیشترش هست. باور آزاده این نبود که الان این کار رو نکردم الان راه ها تموم میشه. باور آزاده جان این بود که همیشه کار هست برای همین برای آزاده همه چیز کاملا مهیا و آماده بود.

    5_باور بعدی آزاده جان شجاع بودن بود. و از هیچ قدمی نمی ترسید چون تمام توکلش به نیروی درونی خودش بود. راز موفقیت آزاده جان هم همین بود.

    6_باور بعدی آزاده جان که خیلی مهمه پرو بودن بود. اصلا از طرز حرف زدن آزاده جان معلوم بود که چقدر قدرتمند هست آزاده جان چون از هیچی خجالت نمی کشید الان 5 فایل توی گفتگو با دوستان داره.

    خدانگهدار

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مهسا گفته:
    مدت عضویت: 1162 روز

    سلام به استاد عزیز و بقیه ی بچه های سایت

    1_من این فایل رو جند روز پیش گوش دادم و فهمیدم چقدر آزاده جان شجاع بوده. راز موفقیت آزاده جان اینه که به نیروی درونی خودش کاملا توکل کرده بود و با قدم و حرکت جلو رفته. و آزاده جان چون کامل به نیروی درونی خودش توکل کرده بود باعث شده بود آزاده جان نه از کسی بترسد و نه تحت هیچ شرایتی خجالت بکشه.

    2_من از همین فایل و فایل قسمت قبلی نکته ی مهمی فهمیدم. استاد گفت که ما خودمون لیاقت خودمون رو میسازیم من فهمیدم که لیاقت یعنی شرایتی که داریم توش زندگی می کنیم و برای تغییر لیاقت یا همون زندگی باید اون لیاقت برامون کوچیک بشه تا لیاقت بسازیم زمانی ما لیاقت می سازیم که اون لیاقت قبلی برامون کوچیک بشه. همون حرفی که آزاده جان گفت من وقتی که ایران برام کوچیک بود مهاجرت کردم. درواقع چون برای آزاده ایران کوچیک بود جهان خودش راه ها رو جور کرد. و وقتی هم که ارزش رو ایجاد کرد و اون مقدار پول برای آزاده کوچیک شد به دستان خداوند پول بیشتری به آزاده داد.

    3_بعضی وقت ها هم شرایت کوچیک میشه اما یک سری باور ها مثل دلسوزی،ترس،خجالت جلوی لیاقت ساختن رو میگیره. و یک باور دیگه هم که هست یک جا موندن هستش. آزاده جان چون تمام توکلش به نیروی درونی خودش بوده ترمز ها رو برداشته و قدم برداشته است. آزاده جان چون یک جا نمی موند پیشرفت می کرد آزاده جان هیچوقت نمی ایستاد. همین بالا رفتن باعث پیشرفت میشه مثل غذا هست اگر زیاد روی گاز بمونه میسوزه یا اگر آب یک جا بمونه بو میگیره. استاد هم گفتگو با دوستان اولش توی کلاو هاوس بود بعد کردتش مصاحبه ی حضوری.

    4_آزاده جان اول از قدم کوچک شروع کرد یعنی از مقوا چسبوندن بعد رفت قدم بزرگ تر یعنی زبان انگلیسی بعد رفت قدم بلند تر یعنی آرایشگاه. یعنی اول قدم کوتاه برمی داشت بعد هر بار قدم بلند تر و هیچوقت در قدم گذاشتن ایستادگی نمی کرد.

    5_قضیه ی بعدی که میخام راجبش توضیح بدم اینه که آزاده جان بار ها به حسش گوش می داد و آزاده جان اول از مغزش می پرسید بعد مغزش بهش جواب می داد. برای اینکه ما بتونیم حرف های حسمان را بفهمیم اینه که باور اینکه من نمی دونم من نمی تونم رو نداشته باشیم و به نیروی درونیمون توکل کنیم حسمون رو نسبت به چیز ها می فهمیم. کسی که باور هاش بده مثل اینه که شما رویتان یک ور دیگه باشه بعد یکی بهتون بگه بیا اینم جواب ما نمی فهمیم. در واقع حسمون همیشه داره بهمون صحبت می کنیم اما بعضی رویشان را به حس درونی پشت می کنن و حرکت نمی کنن اما آزاده جان به حس گوش می کرد و حرکت می کرد.

    6_من فهمیدم که راز بعدی آزاده جان دلسوزی نکردن بود وگرنه همون موقع که در رستوران بهشون زنگ زده بود می تو نست بگه که حالا برام زحمت کشیدن نباید کار روی دستشان بندازم اما آزاده جان این حرف رو نزده و بدون هیچ دلسوزی قبول کرده. آزاده جان حس می کرد که جهان قدرتمند هست و برای همین به موفقیت رسید.آزاده جان وقتی که کمک اون افراد کرد از روی دلسوزی نبود از روی این بود که اطلاعاتش رو درباره ی زبان انگلیسی بالا تر ببره.

    7_آزاده جان توی هر مکانی که می رفته از حسش میپرسیده که چطوری در این مکان کارم رو به بهترین شکل ارائه بدم و ارزش ایجاد کنم.

    8_آزاده جان راز دیگه ی موفقیتش این بود که در خواست می کرد . از جهان در خواست می کرد. مثلا در خواست می کرد که من پول بیشتری میخام. اگر همین در خواست رو نمی کرد موسسه هم پول بیشتری نمیداد.

    9_برای آزاده جان پول مهم نبود برای آزاده این مهم بور که من چون ارزش ایجاد می کنم بابتش بها در یافت می کنم. برای همین به ثروت رسید. وقتی آزاده جان ارزش ایجاد می کرد جهان بهش بها می داد.

    10_آزاده جان از هیچی نمی ترسید و برای همین پیشرفت کرد مثلا از طلاق گرفتن نمی ترسید. از شغل راه انداختن نمی ترسید و هیچ آدمی رو توی ذهن خودش بت نمی کرد. آزاده جان همیشه توکلش به نیروی درونی خودش بود. برای همین از هیچی نمی ترسید.

    11_موضوع بعدی که میخام راجبش صحبت کنم اینه که آزاده جان خیلی پرو بود و همین باعث پیشرفتش شده بود. اگر آزاده قرار بود از هر چیزی خجالت بکشه پیشرفت نمی کرد. هیچ آدمی توی ذهن آزاده جان بزرگ نبود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: