مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- اعتماد به نشانه های خداوند؛
- “نگاه توحیدی”، سرمنشا امیدواری در هر شرایطی است؛
- شرکی مخفی به نام “وام”؛
- “وام” یعنی حساب کردن روی چیزی که آن را نداری؛
- قرار نیست برای موفق شدن، شکست بخوری و دوباره بلند شوی و…
- دلیل موفقیت افرادی که بارها شکست خورده اند اما در نهایت موفق شده اند، آن شکست ها نیست بلکه درسی که بالاخره از آن شکست ها گرفتند؛
- از مسیر روان و هموار هم می توان درس های سازنده را آموخت؛
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD380MB24 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 63 | مسیر می تواند همواره روان باشد23MB24 دقیقه
استاد عزیزم، سلام
این فایل چه ها با من که نکرد…
از روزی که خدای خودم رو بیشتر توی قلبم احساس کردم
و این احساس رو داشتم که خدای من با منه و هر لحظه در کنار منه و دوست منه الهامات و احساساتی برای من ایجاد شد که تا حالا تجربهشون نکرده بودم
به قول آزاده جان وقتی به خدای خودم نزدیکتر شدم جرات خیلی از کارا رو پیدا کردم
این فایل با عنوان نشانه من بود وقتی که گوش دادم کامنتی ننوشتم چون دوست دارم وقتی چیزی مینویسم خداوند به من الهام کنه و اون لحظه فقط به فایل گوش دادم
تا اینکه چند ساعت بعدش من در وضعیتی قرار گرفتم که باید یه تصمیمی میگرفتم یعنی خدا از قبل به من نشونمو داده بود و هدایتم کرده بود قبل از اینکه اتفاقی بیفته و یا من از آینده خبر داشته باشم به من قدرت داد و جرات داد گفت همین امروز این تصمیمو بگیر و به تعویق ننداز…
به ترسم حمله کردم و علی رغم اینکه وقتی این تصمیمو گرفتم واقعاً صدای خرد شدن استخونهامو شنیدم و به قول رضا جان در فایل نتایج دیگه نمیتونستم رو پاهام بایستم و باید از دستم کمک میگرفتم که خودم رو نگه دارم دقیقاً همین اتفاق برای من افتاد و چقدر خوب این جمله رو یادم موند…
احساس میکنم که تونستم ریشه یک الگوی تکراری رو توی زندگیم با این تصمیمم بشکنم یا حداقل ضعیفش کنم این احساسیه که از درون به من گفته میشه ( میدونم قراره برام واضح تر بشه )
درسته که بعدش ترسیدم و نجواها به سراغ من اومد اما خدا قلبم رو با یادش و با ایمانش محکم کرد و غم و اندوه را از من دور کرد…
واقعا که ایمان همه چیزه…
توحید همه چیزه…
اینکه خدا قبل از اینکه من نیاز پیدا کنم تصمیمی رو بگیرم از قبل هدایتم میکنه شاید پاداشی باشه برای توکلی که به او کردم…
وقتی داشتم سوره القصص رو میخوندم رسیدم به جایی که حضرت موسی فرار کرده بود به سمت مدین و از خدا خواست که خدا هدایتش کنه و اون رو به راه راست جهت دهی کنه
که در همین هنگام درست بعد درخواستش درها باز شد و گشایشی براش ایجاد شد
تو دلم گفتم خدایا اینجوری منو به راه راست هدایت کن در لحظه…
من دوباره امروز این قسمت از این سوره رو دیدم انگار که خدا با من صحبت کرد دوباره و گفت ما تو رو به راه راست هدایت میکنیم… راه کسانی که به آنها نعمت دادیم و نه گمراهان…
استاد چقدر شما برای من الگوی بی همتایی هستی…
ممنونم برای همهی آگاهی ها…
.5.