مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- اعتماد به نشانه های خداوند؛
- “نگاه توحیدی”، سرمنشا امیدواری در هر شرایطی است؛
- شرکی مخفی به نام “وام”؛
- “وام” یعنی حساب کردن روی چیزی که آن را نداری؛
- قرار نیست برای موفق شدن، شکست بخوری و دوباره بلند شوی و…
- دلیل موفقیت افرادی که بارها شکست خورده اند اما در نهایت موفق شده اند، آن شکست ها نیست بلکه درسی که بالاخره از آن شکست ها گرفتند؛
- از مسیر روان و هموار هم می توان درس های سازنده را آموخت؛
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD380MB24 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 63 | مسیر می تواند همواره روان باشد23MB24 دقیقه
سلام و هزاران درود به بهترین استاد عالم.
خیلی هم خوشحالم برای شنیدن این فایل هم بشدت ناراحتم.
اول اینکه مچکرم بابت گفتگویی ک ترتیب دادین که این ذهن استدلالی مارو میتونه بهتر مجاب کنه که بخواه تا داده شود.و حتما میشود.
اما استاد من خودم به شخصه هرآن زمان که اتفاقات بدی برام میفته درسته ناراحت میشم حتی شده گریه هم میکنم ولی بعد که حلش میکنم میگم اره من تونستم عب نداره بجاش داستان زندگیم قشنگتر میشه بجاش روزی که بخواد تعریف کنم باانگیزه ترم .
یه جورایی انگار بااینکه رنج میبرم ولی اعماق وجودم این باور بوده که خب باید یه اتفاق بدی باشه که بعدش یه گشایشی باشه یه الهامی باشه یه اتفاق خوبی بیفته.
امروز که درباره اینموضوع حرف زدین قبلش من از صبح میگفتم به خودم پاشنه اشیل من کجاست
که دقیقا همبنجاست.
من خودم اتفاق های بد رو دعوت میکنم.
من خودم با باور عمیقی که دارم ایجاد میکنم گره هارو.
باوری که نیاز نیس هرروز بهش فکر کنم چنان در ضمیر ناخوداگاه من شکل گرفته و جا باز کرده اون کارشو هرروز میکنه نیاز نیس من تمرکز و وقت خاصی براش بذارم که اتفاق های به ظاهر بد بیفته اونوقت منبگم خدایا توهستی من کمنمیارم ایمان خودمو نشون بدم حلش کنم پدرمم دربیاد.از نظرمالی هم ضرر کنم.
بعد شب برم رو به اسمون بگم خدایا حل کردم شکرت.توقع دمت گرم هم از خدا داشته باشم.
اخه وقتی خودم باعثشم.خودم خلقش کردم.خودمدعوتش کردم.خودمخواستم داستان زندگیم نشیب هاش بیشتر باشه دیگ چرا توقع تشویق دارم از خدا.
چرا من باید کتک خورم ملس بوده؟ چرا من همش باید فک کنم اتفاق های بد برای بوجود اومدن اتفاق های خوبن؟ چرا من هی باید له میشدم؟ چطورتونستم چنینخیانت بزرگی درحق خودم بکنم؟
خوشحالمکه فهمیدم پاشنه اشیل من همینجاست
منمیتونم با شادی باارامش پیشرفت کنم با عزت جلو برم به راحتی بزرگتر بشم ثروتمندتربشم.
چرا داستانم پراز غم باشه من میتونم ثابت کنم با خوشحالی میشه بهتر پیشرفت کرد میشه یا داستان پراز لبخند داشت.
چرا برای اینکه خودمو مثال بزنم باید سختی میکشیدم؟
خیلی دوستدارم این باورم رو از ریشه تغییر بدم امیدوارم که بتونم
برای همین قسمت مصاحبه من میتونم یه کتاب بنویسم درباره باورهای اشتباهم.برای موفق شدن.به قول شما ازبس شنیدیمو دیدیم و خوندیم که طرف با بدهکاری میلیاردرشده
زندان بوده موفق شده.تواستارت بوده بزرگ شده.فقیر و خاک برسر بوده اخرش یه مقام مهمی شده.
شاید باورتون نشه حتی گاهی اوقات ک سرزنش هم میشم تو وجودم میگفتم عب نداره من خودمو ثابت میکنم بذار اینا اینجوری فک کنن اخرش میبینن اشتباه کردن.ینی همون سرزنش رو هممن دعوت میکردم من خلق میکردم ک الان توچشم بقیه خار بشم بعد یه روز همه بگن اوه فکرشمنمیکردیم این موفق بشه.
همون سرزنش رو هم گواهی این میدونستم که باید باشه تا بعد تعریف و تمجیدم کنن.
من چقدر رنج رو به جون خریده بودم چقدر بیگناه خودم رو ازار داده بودم برای یه باور پوچ الکی مزخرف.
مغزم داره سوت میکشه از این همه خلق اتفاقات تلخ.ک همش ناخواسته بوده به ظاهر اما درباورم خودخواسته بوده.
خدایاشکرت که فهمیدم میشه جور دیگ موفق بود شکرت ک فهمیدم به رنج من برای رسیدن پیشرفت راضی نیستی.
چون گاهی وقتا یه اتفاق بدی میفتاد میگفتمخدا داره امتحانم میکنه اگ توکل کنم نجاتم میده درحالیکه خدا اصلا به این رنج راضی نیس اصلا به اتفاق بد راضی نیس اصلا تو سیستمجهان چنین چیزی نیس من خودم پیش میاوردم.
مممونم استاد
وازشما استاد عزیزم و از دوستانم هممیخوام اگه راهکاری دارن که بتونم راحت تر این باورم رو درست کنم بهم لطف کنید بگید.و دراین راه کمکم کنید
خیلی مچکرماستاد خیلی ممنونم
امروز منو ساختین و من هم فرداهامو قول میدم به بهترین شکل بسازم باارامش و شادی
درپناه خدا باشین
همیشه غرق در نور و خوشبختی باشید
آمین