گفتگو با دوستان 64 | سرمایه گذاری روی خودت

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • ورودی های ذهنی قدرتمند کننده؛
  • اگر مسائل از ریشه حل نشود، خود را در سایر جنبه ها، گسترش می دهند؛
  • “حال خوب داشتن”، از همه چیز مهم تر است؛
  • بازتاب های سازنده “احساس خود ارزشمندی درونی” در شرایط بیرونی زندگی شما؛

منابع بیشتر

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    599MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 64 | سرمایه گذاری روی خودت
    37MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

133 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مریم» در این صفحه: 1
  1. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1276 روز

    سلام به گرمی دستان پر مهر خداوند

    خدایا تو بگو ومن بنویسم روان وگویا

    زبانم را به صدق وحق گویا کن

    خدا روشکر بابت این اگاهی که از دیروز تا حالا دارم دریافت میکنم و این مصاحبه، (استاد با ازاده جون) ودر چه زمان درستی به دستم رسید

    وچقدر اگاهی چقدر زیبایی من در این فایل دیدم خدا رو در تک تک خنده های ازاده جون دیدم در پشتکار ش در قاطعیتش در ارزش هاش که همون صداقت وراستی بود

    در چهره دوست داشتنیش دراستایل و نشستنش

    ووووو،،در همچیزِ این فایل خدا رو وزیبایی رو من مشاهاده کردم

    خدا یا شکرت که من رو به این مسیر واین دوستان ناب واستاد ارزشمند هدایت کرد

    که چقدر استاد عالیی بودن وگهگداری روی حرف ازاده جون استپ میکردن وبه بچه ها کلید ها رو گوشگزد میکردن ومن چقدر از وجود استاد کیف کردم بزرگ منشی وصلابت استاد رو تو رفتارشون وظاهرشون به اسونی میشد حس کرد و این دو عزیز چقدر میتونن نمونه یک الگوی بسیار عالی برای ما بچه ها باشن

    خدا رو سپاسگزارم بابت وجودشون

    چقدر قشنگ من وجود مریم جون رو پشت دوربین حس میکردم ودر سکوتشون هم من میتونستم درس بگیرم ممنونم مریم جون ازتون که چقدر در تهیه این فایلا ها زحمت میکشید وچقدر عاشقانه وبدون منت دارید خدمت رسانی میکنید

    من عادت ندارن با دیدن فایلا بیام وکامنت بزارم و فقط فایلا رو گوش میدم وکامنت میخونم وانقدر غرق در خوندن کامنت بچه ها میشم که دیگه وقت نمیشه خودم بیام وکامنت بزارم چون مسلما کامنت گزاشتن وقت خوذشو میطلبه ومن هم خانه دار هستم ومتاسفانه این فرصت برام محدود بود ولی جایی از استاد شنیدم که هر وقت فایلی رو میبینید وچیزی بهتون الهام میشه واگاهی کسب میکنید سریع اون رو کامنت کنید که بعدا با خوندنش هم برای خودتون مفیده وهم برای بچه عا ،پس لازم دونستم امشب بیام کامنت بزارم واز تضادم وترمزی که سالهاست درونم ریشه دوننده ومن بیخیال وبه امید بوجود اوردنه چند تا باور درست ، وتمرکز روی نکات مثبت تونستم این باور مخرب رو از بین ببرم

    ولی این چند روز با تضادی بر خوردم که من رو خیلی به فکر فروبرد

    که من چرا به این تضاد برخوردم من که این یک ماه اساسی داشتم روی نکات مثبت تمرکز میکردم تا حدی که برای کوچکترین نعمت حتی سیم ظرف شویی سپاسگزاری میکردم وکلا افتاده بودم روی دوور ،وکنترل ذهنم رو تا حدود زیادی بدستم گرفته بودم تو این یک ماه، کار اسونی نبود ولی من چون حدود یک سال روی این موضوع تمرکز داشتم وجسته گریخته کنترل ذهن میکردم پس این یک ماه برام اسونتر شده بود

    ومن خیلی گیج شده بودم البته اینو بگم من هر وقت به تضاد بر میخوردم خب طبیعی بود که استرس میگرفتم ونجواهای ذهنی امونم نمیدادن ولی برای این تضادد خیلی ریلکس بود م خب نجواها داشتن زور میزدن تا وارد شن از هر راهی، ولی داشتم مبارزه میکردم وهی حواسمو پرت میکردم که تمرکزم روی نکات مثبت باشه اما خب اینجا من نشستم فکر کردم واین تضاد رو موشکافی کردم

    گفتم ی✍یا این تضاد میخواد من رو ازمایش کنه برای مدار بالاتر ومن بعد گذر این مانع مطمینن به حال بهتر وفرکانس بالا ارتقا پیدا میکنم

    یا نه من هنوز یه جای کارم میلنگه وباید از این تضاد یه درسی بگیرم

    دیدم دو سه روز گذشت ورفته رفته حس کردم این موضوع اولی نیست ومن تونستم با این تضاد حالمو خوب نگهدارم وحتی ارامش داشتم درسته ته ذهنم استرسه بود که نکنه نشه ولی بازم میگفتم خدا یا من به هر چه تو کنی راضیم ولی اینجا یه چیزی هست که باید گفته بشه من هر وقت اینو میگفتم باز نجوا میومد ومن هی تلقین میکردم که من به هر چه خدا کنه راضیم یعنی اون قرصی ته دل نبود وقتی تضاد رفع نشد وکاره خودشو‌کرد خودم گفتم شاید هنوز ایمانم ضعیفه ومن میبایست اون قرصی دل رو داشته باشم نباید استرس رو حتی به لحظه ای کم به ذهنم میدادم

    ولی امروز با این چند تا فایل از استاد وازاده جون فهمیدم که درسته این بوده ولی نشتی خیلی پنهانه ومن باید امروز به هدایت الله پیداش کنم

    تا اینکه من اینو گفتم وفهمیدم که اره من هنوز خدا یم رو قدرتمند نمیدونم چرا چون هنوز ابا دارم چیزای کوچیک ازش بخوام ومیگم نه خودم از عهدش بر میام خیلی این شرک مخفی بود وبه قول استاد شرک مانند مورچه ای سیاه بر روی سنگ سیاه در دل شبه

    نمیدونم انقدر ریز ومخفی بود که خودم وقتی پیداش کردم با هدایت الله باورم نمیشد که این شرک باشه

    من وقتی مریض شدم حتی کوچکترین در خواست از کسی نکردم که به کمکم بیاد فقط میگفتم خدایا تو من رو سرپا کن تا خودم بلند شم کارامو بکنم یعنی من اجازه نمیدادم خدا کارشو بکنه به جایی که بگم خدایا من خیلی بیمار وضعیف شدم به غذای گرم احتیاج دارم میخوام خونم تمیز باشه ظرفای توی ظرف شو سر به فلک کشیده خودت درستش کن من کاری ندارم چه جوری اما تو خدایی تو توانایی

    ولی منه مشرک برای خدا راه نشون میدادم وفقط میگفتم خدایا تو اگاهی ،منو سرپا کن منو خوب کن

    خب بنده ی مشرک تو بزار خدا کارشو‌کنه ادماها رو که دستی از خودشن رو سراغت بفرسته یا هر راه دیگه

    هر چی همسرم گفت بابا یه زنگ بزن از دوستت که همسایمون وتو همیشه به کمکش میری بیاد کمکت اما منو میگی میگفتن نه شاید نخواد بیاد شاید نتونه بیاد

    خلاصه اخرشم این تضاد طوری یقمو‌گرفت که مریضیم طولانی شد واز پا دراوردم وبه اون جشنی عروسی دختر برادرشوهرم که یک ماه براش برنامه ریزی کردم لباس بخرو ارایشگاه رزرو کنو وووووشوقو ذوق

    نرم 😭

    وامروز که همه رفته بودن عروسی من بودمو گشنگی وبی رمقی تنها توخونه تا جایی که دوباره رفتم دکتر وایشون گفتن خانوم شما باید سوپ ومایعات میخوردید وبیشتر استراحت میکردیدد ولی من این چند روز برای اینکه به کسی نگم برام غذا بپزه ا، کباب میخوردم با کباب پز تو خونه ما بقیشو هم حاضری واین طوری شد که هیچ کس هم امروز سراغم نیومد ومن تک وتنها با درد دستو پنجه نرم میکردم

    البته تمام وقت تو دردم فایلای استادوکامنتا رو میخوندم که شکر گزار خدا هستم کخ این شرک خفی رو برام رونمایی کرد

    واز خدای خودم امرزش میطلبم که من از ستمکاران بودم

    وازش هدایت بیشتر میطلبم تا از سپاسگزاران باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: