گفتگو با دوستان 64 | سرمایه گذاری روی خودت - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

باسلام خدمت استاد عزیزم و مریم جون و آزاد عزیز

استاد من هرروز به سایت شما باید سر بزنم یعنی شده یک قسمتی از کارهایی که هرروز صبح بیدار میشم باید انجام بدم دلیلش هم اینه که وقتی با فایل های شما شروع میکنم کلی حال خوب میگیرم و برای مابقی روز شارژم و طبق قانون جهان که الان ازاده جون هم گفتن حال خوب مساوی با اتفاقات خوب، کل روز برام اتفاق خوب میوفته.

اما در مورد فایل امروز استاد، نمیدونین چقدر خوشحال شدم که قسمت 64 گفتگو شما رو دیدم که روی فایل بارگذاری شده…

چند تا نکته بخوام بگم استاد:

اولینش الهام ها و صحبت هایی که خدا با ما داره یادم میاد که شما توی یک فایل گفتین شما در صورتی الهام هارو دریافت میکنین که خودتون رو لایق دریافت الهام ها بدونین، اوایل که من این جمله رو از شما شنیدم خیلی برام جاللکب و عجیب بود چون من همیشه تو ی کارایی که انجام می‌دادم خیلی دودل بودم نمیتونستم تصمیم بگیرم و حالم خوب نبود ولی الان نه اینطور نیست الان نسبت به قبل خیلی پیشرفت کردم استاد فقط یک موردشو میخوام بهتون بگم این یک موردش هزاران هزاران اتفاق دیگ هم برام توی این مدت افتاده ولی این برای خودم و برای دوستان واضح تره…

چند روز پیش من از سرکار برمیگشتم و حالم خیلی جالب نبود تو مسیر برگشت به خونه پیاده رو ها پک پر آدم خط واحد سوار شدم پک پر آدم نمیدونم چرا با دیدم این همه ازدحام این سوال برام یپش اومد که این دنیا همش بازیه؟ این همه آدم هر کدوم از ما یک دنیا و یک عالم جدایی داریم؟ اصلا دلیل خلقت چی بوده؟ شاید همش بازیه؟

و اینم بهتون بگم استاد که این جمله شما همیشه آویزه گوشمه ک میگین آدم زرنگ و باهوش کسی که اصل رو از فرع بتونه تشخیص بده ینی دنبال جواب سوال هایی بره که براش سود داشته باشه ولی بهرحال نمیدونم چرا این سوال برام به وجود اومد و حالمو بد کرد تا اینکه رسیدم به خونه و این الهام بهم شد که برو سراغ قرآن و از اون کمک بگیر…. وای استاد من تا قرانو باز کردم یک آیه برای من چشمک زد… آیه 16 سوره الانبیا،ما آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است را بیهوده نیافریدیم….

استاد اصلا نگم براتون چقدر حال من خوب شد چقدر کیف کردم گفتم ببین خدا داره باهام به این وضوح حرف میزنه، و از اونجایی که شما گفته بودین دنبال فرع نباشین من همین درس مهم همین نکته مهم رو گرفتم خیلی حالم خوب شد و دیگ اون سوالو رها کردم همین جواب خدا برام کافی بود…..

نکته ی دیگ که توی این فایل خیلی برای من مهم بود، حس خوب و حال خوبی بود که آزاده جون میگفتن که من تا وقتی این حس خوب رو از طرفم نگیرم باهاش کار نمیکنم. من نمیدونستم که میشه این کارو توی محیط کار هم انجام داد و با خودم میگفتم که به هرحال مراجعه کننده هر کسی باشه باید من کارشو راه بندازم ولی وقتی این حرف هارو اززبون آزاده جون شنیدم که گفت من اگه حس خوبی نگیرم با مشتری براش کار انجام نمیدم. من اینو هم بگم استاد که من تقریبا همه ی دوست هامو از دست دادم چون با من هم فرکانس نیستن و به قول شما که میگفتین من ترجیح میدادم تنها باشم تا اینکه با کسایی باشم که باورهای اشتباهی داشته باشن و من هم مدت هاست که هر جمعی رو نمیرم با هر کسی رابطه ندارم…. و در مورد مراجعه کننده هام به عینه دیدم کسایی که با خودشون در صلح نیستن کسایی که حال خوب ندارن و مهم تر از همه کسایی که سپاس گذار نیستن من هم انرژی خوبی ازشون نگرفتم و خودمانی بگم برای من هم اعصاب خوردی آوردن مثل دقیقا چیزی که آزاده جون میگفت که مدام زنگ میزد و شکایت می‌کرد….

خیلی ممنونم ازتون استاد، فایل هایی که این اواخر گذاشتین خیلی برای من پر از درس و نکته بود خیلی از صحبت ها و شخصیت آزاده جون درس گرفتم…

خیلی خیلی از شما و مریم جون و آزاده عزیز و مهربون سپاسگذارم